19 - گواهى جنيان بر وصايت على (ع ) - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مستقيم راهنمايى نمايد. به خاطر آن (نعمتى ) كه تو را به آن سزاور نمودم ، شكرگزارى كن و از نااهلان
پنهان دار. به راستى كه براى خداوند، در ميان خلقش الطاف پنهانى دارد كه آن را جز او و پيامبر برگزيده
اش كس ديگرى نمى داند.

بعضى گفتند: اى اميرالمؤ منين ، خداوند به تو اين قدرت آشكار را عطا كرده است ؛ با اين حال ، چرا براى
جنگ با معاويه مردم را به قيام وا مى دارى ؟

فرمود: خداوند آنها را در اثر جهاد با كفار و منافقين و ناكثين و قاسطين و مارقين به بندگى فراخوانده
. به خدا قسم اگر بخواهم ، اين دست كوتاهم را در اين سرزمين پهناور شما دراز مى كنم و با آن در شام بر
سينه معاويه مى كوبم و از ريشش خواهم كند. پس دستش را دراز كرد و برگرداند و در آن موهاى زيادى بود.

مردم تعجب كردند، ولى بعد از اين واقعه ، خبر رسيد كه معاويه در همان روز كه اميرالمؤ منين (ع ) دست
دراز كرده بود، از تختش ‍ افتاده و غش كرده و سپس به هوش آمده در حالى كه مقدارى از موهاى شارب و ريشش
كنده شده است .(19)

19 - گواهى جنيان بر وصايت على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جعفر بن عبدالحميد نقل مى كند: در جايى جمع بوديم ، شخصى گفت : على (ع ) وصى رسول خدا (ص ) بود. ديگران
گفتند: اين گونه نيست . آمديم پيش ابوحمزه ثمالى و جريان را به او گفتيم ، ابوحمزه خشمگين شد و گفت :

علاوه بر انسانها، اجنه نيز بر جانشينى او گواهى داده اند.

ابو خيثمه تميمى به من گفت : زمانى كه قضيه حكميت بين معاويه و على (ع ) اتفاق افتاد، با خودم گفتم ، نه
با على همراهى مى كنم و نه عليه او كارى انجام مى دهم . بالاخره به روم رفتيم . وقتى كه در ساحل رود
ميافارقين (20) عبور مى كردم ، صدايى از پشت سرم شنيدم كه مى گفت :




  • يا ايها السارى بشط فارق
    متبع به رئيس مارق
    ارجع الى وصى النبى (21) الصادق



  • مفارق للحق دين الخالق
    ارجع الى وصى النبى (21) الصادق
    ارجع الى وصى النبى (21) الصادق



برگشتم ولى چيزى نديدم پس گفتم :




  • انا اءبوخيثمة التميمى
    تركت اءهلى غازيا للروم
    حتى يكون الامر فى الصميم (22)



  • لما راءيت القوم فى الخصوم
    حتى يكون الامر فى الصميم (22)
    حتى يكون الامر فى الصميم (22)



باز شنيدم كه گفت :




  • اسمع مقالى وارع قولى ترشدا
    ارجع الى على الخضم الصيدا



  • ارجع الى على الخضم الصيدا
    ارجع الى على الخضم الصيدا



اءن عليا هو وصى اءحمدا (23)

ابو خميثه مى گويد: پس پيش على (ع ) برگشتم .(24)

20 - ظهور چشمه آب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از ابوسعيد روايت كرده كه گفت : با اميرالمؤ منين (ع ) به جانب كربلا مى رفتم و سخت تشنه شديم ، و على (ع
) در بيابان پياده شد سنگى را برداشت كنارى گذاشت ، ديديم زيرش چشمه آبى است كه از هر آبى كه خورده
بودم گواراتر و سفيدتر بود، خورد و خورديم ، و حيواناتمان را سير كرديم ، و روى آن را صاف كرد، و
ساعتى رفتيم ، پس ايستاد و فرمود: شما را قسم مى دهم كه برگرديد آن چشمه را پيدا كنيد، مردم هر چه
گشتند نيافتند، برگشتند نزد او، و گفتند: ما نتوانستيم چيزى بيابيم .(25)

21 - چشمه مريم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

/ 162