43 - گفت وگو با ماهيان - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام صادق (ع ) مى فرمايد: هنگامى كه على (ع ) از جنگ صفين برمى گشت ، در ساحل فرات ايستاد و فرمود: اى
وادى ! من كيستم ؟ رود مضطرب شد و امواج به هم خوردند و مردم نگاه مى كردند. صدايى از فرات شنيدند كه
گفت : (( اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و ان عليا اميرالمؤ منين حجة الله على خلقه )) .

امام صادق (ع ) مى فرمايد: وقتى كه على (ع ) از صفين برمى گشت بر ساحل فرات ايستاد و با چوب دستى خود بر
آب زد و فرمود: جارى شو. پس ‍ دوازده چشمه جارى شد و مردم نگاه مى كردند. سپس با زبانى سخن گفت كه مردم
نفهميدند. آن گاه مارها سرشان را از رودخانه بيرون آوردند و (( لااله الاالله )) و تكبير گفتند و بعد
از آن گفتند: (( السلام عليك يا حجة الله فى ارضه ، و يا عين الله فى عباده )) قوم تو در صفين تو را خوار
كردند چنانچه قوم هارون بن عمران را.

حضرت به مردم فرمود: (( آيا شنيديد؟ ))
گفتند: بلى .

پس فرمود: (( اين معجزه من براى شماست و شما را بر آن شاهد مى گيرم )) .(48)

43 - گفت وگو با ماهيان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


رود فرات طغيان كرد به اندازه اى كه نزديك بود خانه هاى كوفه بر اثر طغيان آب ، منهدم شود، مردم از
اين بلا به حضرت على (ع ) پناهده شدند، على (ع ) بر استر رسول خدا(ص ) سوار شده و مردم در ركاب او مى
آمدند، چون به كنار رود فرات رسيد از مركب پايين آمد، وضو گرفت در گوشه اى كه مردم او را مى ديدند
مشغول نماز شد و دعاهايى كه بيشتر مردم مى شنيدند قرائت فرمود، سپس به طرف فرات رفت چوبى كه در دست
داشت بر آب زده فرمود: به خواست خدا كم شو، آب آن قدر فرو رفت كه ماهيان كف دريا ديده شدند، بسيارى از
آنها به حضرت على (ع ) به عنوان اميرالمؤ منين سلام كردند و عده اى از آنها از قبيل جرى ، مارماهى ،
زمار سخنى نگفتند، مردم متعجب شدند كه چرا بعضى سخن گفتند و برخى ساكت ماندند، فرمود: خداى متعال
ماهيان حلال گوشت را به سلام بر من امر كرد و ماهيان حرام گوشت را از گفتگوى با من ممانعت فرمود و اين
خبر مشهورى است و در شهرت به پايه گفتگوى گرگ با پيغمبر و تسبيح سنگ ريزه در كف دست آن حضرت و ناله
درخت به آن جناب و سير كردن عده بسيارى را با غذاى اندك مى باشد و كسى كه بخواهد به چنين معجزه اى
اعتراض كرده و طعنه بزند مساوى با آن است كه معجزات پيغمبر را قبول ننموده و اعتراض ‍ نمايد.(49)

44 - سلام پرندگان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


دسته اى مرغابى بالاى سر على (ع ) در هوا پرواز مى كردند و صدا مى كردند، حضرت فرمود: به ما سلام مى
كنند، منافقان به هم چشمك زدند، فرمود: قنبر! برو به اين پرندگان بگو: نزد اميرالمؤ منين بياييد، پس
در صحن مسجد پايين آمدند، و حضرت به لغتى كه ما نمى فهميديم به آنها سخنى فرمود، مرغ ها گردن به سوى
او دراز كرده صدا كردند، فرمود: به ما سلام كردند.(50)

45- پرندگان على (ع ) را مى شناختند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


جابر انصارى گفت : در صحرا با على (ع ) بودم ، ناگاه آن حضرت به بالاى سر آن حضرت نگاه كرد.

تبسم فرمود و خنديد و گفت : آفرين اى پرنده .

گفتم : اى مولاى من با كدام پرنده صحبت مى كنيد؟

فرمود: مرغى كه در هواست آيا خوش دارى آن را ببينى و كلامش را بشنوى ؟

عرض كردم : بلى اى مولاى من .

در اين هنگام آن حضرت كلماتى به صورت پنهانى فرمود، ناگاه پرنده اى به سوى زمين پايين آمد و بر دست
على (ع ) نشست . آن حضرت دست مباركش را بر پشت او كشيد و فرمود: سخن بگو به اذن خدا منم على بن ابيطالب .

آنگاه خداوند قوه نطقى به او عطا فرمود تا آن كه به زبان عربى آشكارا گفت : السلام عليك يا اميرالمؤ
منين و رحمة الله و بركاته .

حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: بگو كه از كجا آب و دانه مى خورى در اين صحراى خشك كه هيچ سبزى نمى

/ 162