88 - پيش گويى شهادت قنبر - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتم : اى پدر، فدايت شوم . آيا از آن چه كه به تو رسيده ، احساس درد مى كنى ؟ گفت : دخترم ، به خدا سوگند
خير، مگر به اندازه فشارى كه به انسان در ميان ازدحام جمعيت مى آيد. سپس همسايگان و آشنايانش نزد او
مى آمدند و گريه مى كردند و او را ستايش مى نمودند. رشيد مى گفت : برايم كاغذ و قلم بياوريد تا از آن چه
واقع خواهد شد، به شما خبر دهم (از اخبارى كه ) مولايم اميرالمؤ منين (ع ) مرا از آنها آگاه فرمود. براى
او كاغذ و قلم آوردند و او شروع كرد به بيان فتنه ها و سختى ها و آن چه كه در آينده اتفاق مى افتد، و
همه آنها را به اميرالمؤ منين (ع ) اسناد مى داد. و مطالب و اخبار او را مى نوشتند تا اين كه موضوع به
اطلاع ابن زياد رسيد و دلاكى را فرستاد تا زبان او را قطع نمايد و در آن شب فوت كرد. رحمت خداوند بر او
باد. اميرالمؤ منين (ع ) او را رشيد مبتلا مى ناميد و علم بلايا و منايا را به او تعليم فرمود (كه در اثر
آگاهى از آن علم ) وقتى با كسى ملاقات مى كرد، به او مى گفت : فلانى پسر فلانى ، تو به فلان مرگ فوت مى
كنى و تو اى فلانى ، به فلان نحو كشته مى شوى و همان گونه كه رشيد مى گفت ، اتفاق مى افتاد. رحمت خداوند
بر او باد.(99)

88 - پيش گويى شهادت قنبر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


وقتى كه عبدالملك (پنجمين طاغوت اموى ) روى كار آمد، حجاج بن يوسف ثقفى را كه دژخيمى ستمگر و خونخوار
بود، استاندار عراق كرد.

حجاج بيست سال حكومت كرد و ستم و خونريزى را از مرز و حد گذراند، او دوستان على (ع ) را با سخت ترين
شكنجه ها مى كشت ، و از اين كار، لذت مى برد، او افرادى مانند كميل ، سعيد بن جبير و قنبر را به شهادت
رساند.

كوتاه سخن اين كه : از عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه خوش نام اموى ) نقل شده كه گفت : (( اگر هر امتى
براى مسابقه در پستى و ناپاكى كسى را معرفى كند و ما (( حجاج را معرفى كنيم ، در اين مسابقه ، برنده
خواهيم شد.(100)

و بعضى اين مطلب را به (( شعبى )) نسبت مى دهند.(101)

وقتى حجاج ، سعيد بن جبير مفسر عالى قدر، كميل بن زياد، يار رازدار اميرمؤ منان على (ع ) را كشت . روزى
به اطرافيان خويش گفت :

(( بسيار مايلم براى خدا به يكى از اصحاب على (ع ) دست يابم و خونش ‍ را بريزم )) .

اطرافيان گفتند: ما كسى را جز قنبر كه قديمى ترين رفيق و خادم على (ع ) است و هميشه چون سايه على (ع )
دنبال او بود، سراغ نداريم .

حجاج ماءمورين مخفى خود را فرستاد، و قنبر را دستگير كرده نزد حجاج آوردند بين حجاج و قنبر اين گونه
گفتگو شد:

حجاج - تو قنبر هستى ، و كنيه تو (( ابو همدان )) است ؟

قنبر - آرى .

حجاج - تو بنده على هستى ؟

قنبر - من بنده خدا هستم - ولى على (ع ) ولى نعمت من است .

حجاج - اى قنبر! از دين و مرام على (ع ) بيزارى بجوى ، تا در امان باشى .

قنبر - اگر دين و مرام على (ع ) به گونه اى است كه بايد از آن بيزارى جست ، تو بهتر از آن را براى من پيدا
كن تا از دين على بيزارى بجويم .

حجاج - اكنون كه از دين على (ع ) بيزارى نمى جويى ، قتل تو واجب است ، و هر نوع كشتن را خودت اختيار مى
كنى بگو همان گونه تو را بكشيم .

قنبر - هر گونه كه مرا به قتل رسانى ، همان گونه در قيامت قصاص مى كنم ، ولى مولايم على (ع ) به من
فرموده كه در راه محبت او، مثل گوسفند مرا ذبح مى كنند.

حجاج - على (ع ) براى تو نوع كشتن خوبى خبر داده است ، همان گونه تو را خواهم كشت .

آن گاه حجاج دستور داد، جلادان خون آشامش ، قنبر را مثل گوسفند، ذبح كرده و سرش را از بدنش جدا

/ 162