فروغ ولایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ ولایت - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


امام يگانه مرجع فكرى و قضايى خلفا


سكوت امام "ع" در دوران بركنارى او از مقام خلافت كه بيست و پنج سال به طول انجاميد، سكومت مطلق، به معنى كناره گيرى از هر نوع مداخله در امور رهبرى نبود. گرچه مقام خلافت و رهبرى سياسى را ديگران اشغال كرده ونصب و عزل افراد و اختيار اموال اسلامى در دست آنان بود، مع الوصف، مرجع فكرى و يگانه معلم امت كه تمام طبقات در برابر علم او خضوع مى كردند، امام على بن ابى طالب "ع" بود.

از خدمات چشمگير امام "ع" در اين دوران آن بود كه دستگاه قضايى نو بنياد اسلام را رهبرى مى كرد. هر وقت اين دستگاه با مشكلى روبرو مى شد فوراً مسئله را به آن حضرت ارجاع مى داد و راه حل آن را خواستار مى شد. گاهى نيز خود امام،بدون آنكه كسى به وى مراجعه كند، خليفه ى وقت را، كه متصدى مقام قضاوت نيز بود، راهنمايى مى كرد و به اشتباه او در صدور حكم واقف مى ساخت و با قضاوتهاى شگفت و قاطع خود موجى از تعجب در اذهان صحابه ى پيامبر"ص" پديد مى آورد.

گو كه امام "ع" خلافت آنان را به رسميت نمى شناخت و خود را وصى منصوص پيامبر "ص" و شايسته ترين فرد براى اداره ى امور جامعه و رهبرى امت مى دانست، اما هرگاه پاى مصالح اسلام و مسلمانان به ميان مى آمد از هر نوع خدمت و كم و بلكه فداكارى و جانبازى دريغ نمى داشت و با چهره ى گشاده به استقبال مشكلات مى شتافت.

شأن امام "ع" بالاتر و روح او بزرگتر از آن بود كه مانند برخى بينديشد كه چون زمام خلافت را از دست او گرفته اند در هيچ امرى از امور مملكت مداخله نكند و در حل هيچ مشكلى قدم بر ندارد تا هرج و مرج و نارضايتى جامعه ى اسلامى را فرا گيرد و دستگاه خلافت دچار تزلزل گردد و سرانجام سقوط كند. نه،امام "ع" چنين
فردى نبود؛ او فرزنداسلام بود و در آغوش اسلام پرورش يافته بود و در برآمدن و باليدن نهال اسلام، كه به دست پيامبر اكرم "ص" كاشته شده بود، رنجهاى بسيار كشيد و خونها نثار كرده بود. ايمان و وجدان پاك على "ع" اجازه نمى داد در برابر مشكلات اسلام و امور دشوار مسلمانان، مهر سكوت بر لب نهد و خود را از هر نوع مداخله كنار بكشد.

پايدارى اسلام و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروع دين و حفظ عظمت اسلام در نزد دانشمندان يهود و نصارا كه دسته دسته براى تحقيق درباره ى اين آيين نوظهور به مدينه مى آمدند، براى امام "ع" هدف اساسى بود و تا آنجا كه راه به روى آن حضرت باز بود و دستگاه خلافت مزاحم وى نمى شد و احياناً دست نياز به سوى او دراز مى كرد، از رهبرى و راهنمايى مضايقه نداشت و بلكه استقبال مى كرد.

امام "ع" در نامه اى كه آن را به وسيله ى مالك اشتر براى مردم مصر فرستاد به اين حقيقت تصريح مى كند و علت همكارى خود را با خلفا چنين بيان مى دارد: ''فامسكت يدى حتى رايت راجعة الناسى قد رجعت عن الاسلام يدعون الى محقق دين محمد "ص". فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلماً او هدما تكون المصيبة به على اعظم من فوت و لايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل يزول منها ما كان كما يزول السراب''. [ نهج البلاغه ى عبده، نامه ى 62. ]

من در آغازم كار خلفا دست نگاه داشتم "و آنان را به خود و انهادم"، تا اينكه ديدم گروهى از اسلام برگشته و مردم را به محو دين محمد "ص" دعوت مى كنند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان برنخيزم رخنه يا ويرانيى در كاخ اسلام ببينم كه مصيبت آن براى من بزرگتر است از دورى از حكومت چند روزه اى كه همچون سراب زايل مى گردد.
اين نامه، نمايى از روحيات پاك امام "ع" و روشنگر منطق او در زمنيه ى مداخله در امور جامعه ى اسلامى است كه زمام آن را گروهى به دست داشتند كه امام "ع" آنان را به رسميت نمى شناخت.

معرفى حضرت على از جانب پيامبر اكرم


اينكه پس از درگذشت پيامبر "ص"، خلفا و ياران آن حضرت در حل مشكلات خود به على "ع" روى مى كردند يك علت آن اين بود كه از پيامبر گرامى "ص" درباره ى علم آن حضرت و دانش قضايى او سخنانى به صراحت شنيده بودند كه از آن جمله است:

''اعلم امتى بالسنة و القضاء على بن ابى طالب''. [ كفاية الطالب، ط نجف، ص 190. ]

داناترين امت به سنتهاى اسلامى و قوانين قضايى، على بن ابى طالب است.

آنان از پيامبر گرامى "ص" شنيده بودند كه آن حضرت، ضمن معرفى كسانى مانند زيد بن ثابت و ابى بن كعب، درباره ى على "ع" فرمود: ''اقضاكم على'' [ كفاية الطالب، ص 104. ] يعنى: داناترين شما به روش داورى على است.

هنوز آواى كلام پيامبر "ص" در گوش صحابه طنين انداز بود كه فرمود:

''انا مدينة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلياتها من بابها''. [ مرحوم مير حامد حسين هندى يكى از مجلدات عبقات الانوار را به گردآورى اسناد اين حديث اختصاص داده است. ]

من شهر علم هستم و على درآن است. هر كس بخواهد وارد شهر شود بايد از در آن وارد شود.

آرى، چرا دستگاه خلافت و ياران پيامبر "ص" مشكلات خود را با امام "ع"
در ميان نگذارند و رأى او را نافذ نكنند؟

آنان به چشم خود ديده بودند كه وقتى اهل يمن به پيامبر "ص" گفتند: ''مردى را به سوى ما اعزام بفرما كه دين را به ماتفهيم كند و سنتهاى اسلام را به ما بياموزد و با كتاب خدا داورى كند''، رسول اكرم "ص" رو به على "ع" كرد و فرمود:

''يا على انطلق الى اهل اليمن ففقههم فى الدين و علمهم السنن و احكم فيهم بكتاب الله... اذهب ان الله سيهدى قلبك ويثبت لسانك''. [ كنزل العمال، ج 6، ص 392. ]

اى على! به سوى يمن حركت كن و دين خدا را به آنان بياموز و با سنتهاى اسلام آشنايشان ساز و با كتاب خدا در ميانشان داورى كن. "سپس دست خود را بر سينه ى على "ع" زد و فرمود:" برو؛ خدا قلب تو را به سوى حق رهبرى مى كند و زبان تو را از خطا و اشتباه صيانت مى بخشد.

دعاى پيامبر اكرم "ص" درباره ى على "ع" آنچنان مستجاب شد كه كه امام "ع" فرمود: از آن زمان تاكنون در هيچ مشكلى شك و ترديد نكرده ام.

قضاوت حضرت على در زمان پيامبر


امير مؤمنان "ع" نه تنها در دوران خلفا بهترين قاضى و يگانه داور به حقّ امّت بود، بلكه در دوران پيامبر گرامى "ص" نيز در يمن و مدينه مرجع قضايى مسلم مردم بود. رسول خدا "ص" داوريهاى او را مى ستود و از اين طريق مرجع قضايى جامعه ى اسلامى پس از خويش را به مردم معرفى مى كرد. اينك دو نمونه از داوريهاى امام "ع" كه در زمان خود پيامبر اكرم "ص" مورد تصديق آن حضرت قرار گرفت نقل مى شود.

1- در زمانى كه على "ع" از طرف پيامبر "ص" در يمن اقامت داشت حادثه اى به شرح زير اتفاق افتاد:
گروهى پس از شكار شيرى، آن را در گودال عميقى محاصره كرده، در اطراف آن سنگر گرفته بودند. ناگهان پاى يكى از آنان لغزيد و او براى حفظ خود، دست ديگرى را گرفت و او نيز دست سومى را وسومى هم دست چهارمى را و سرانجام همگى در گودال افتادند و مورد حمله ى شير قرار گرفتند و بر اثر جراحاتى درگذشتند. در ميان بستگان آنان نزاع در گرفت. امام على "ع" از جريان آگاه شد و فرمود: من در ميان شما داورى مى كنم. اگر به داورى من رضا نداريد، دعوا را به حضور پيامبر "ص" ببريد تا در ميان شما داورى كند. آنگاه فرمود: گروهى كه اين گودال را كنده اند بايد غرامت چهار نفر مقتول را به قرار زير بپردازند:

به اولياى فرد نخست يك چهارم ديه، به اولياى دومى يك سوم آن، به اولياى نفر سوم نيم آن، و به اولياى چهارمى ديه ى كامل.

چون از امام "ع" سؤال شد كه چرا به اولياى فرد نخست بايد يك چهارم ديه بپردازند، آن حضرت در پاسخ فرمود:

زيرا پس از او سه نفر ديگر كشته شده اند. و به همين ترتيب در موارد ديگر فرمود: به اولياى فرد دوم بايد يك سوم آن را بپردازند زيرا پس از وى دو نفر ديگر كشته شده اند و براى سومى بايد نصف ديه بپردازند زيرا پس از او يك نفر ديگر به قتل رسيده و براى چهارمى ديه ى كامل بايد بپردازند زيرا او آخرين فردى است كه كشته شده است. [ ذخائر العقبى، نگارش محب طبرى،ص 84، كنز العمال، ج 2، ص 393؛ وسائل الشيعه، ج 19، ص 175. ]

بارى، بستگان مقتولين به داورى امام "ع" تن ندادند و رهسپار مدينه شدند و جريان را به پيامبر "ص" گفتند. آن حضرت فرمود: ''القضاء كما قضى على''. [ كنزالعمال، ج 2، ص 393؛ وسائل الشيعه، ج 19، ص 175، باب چهارم از ابواب موجبات ضمان. ]

محدثان اهل سنت و شيعه داورى امام على "ع" را در اين موضوع به
صورت بالا نقل كرده اند، ولى محدثان شيعه آن را به گونه اى ديگر نيز آورده اند.طبق اين نقل، امام "ع" فرمود: فرد اول طعمه ى شير است و ديه ى او بر كسى نيست،ولى بايد بستگان اولى به اولياى دومى يك سوم ديه را بپردازند و بستگان دومى به بستگان سومى نصف ديه بدهند وبستگان سومى به اولياى چهار ديه ى كامل بپردازند. دانشمندان شيعه حديث نخست را صحيح نمى دانند زيرا در سند آن افراد غير موثق وجود دارند، ولى به نقل دوم اعتماد كامل دارند. نكته ى مهم در اين داورى اين است كه امام "ع" خونبهاى فرد چهارم را ميان اولياى سه نفر قبل به طور مساوى تقسيم كرد. بدين ترتيب كه بايد يك سوم خونبها را اولياى اولى به بستگان دومى بپردازند و بستگان دومى دو سوم آن را "يك سوم از حق خود را روى آنچه كه از اولى گرفته اند بگذارند و" به بستگان سومى پرداخت كنند و بستگان سومى ديه كامل بدهند، يعنى روى دو سوم ديه كه ازپيش گرفته بودند يك سوم بگذارند و به صورت يك ديه ى كامل به اولياى چهارمى بپردازند و در اين صورت ديه ى فرد چهارم به طور مساوى بر سه نفر پيشين تقسيم شد. "به كتاب جواهر الكلام، ج 6، كتاب ديات، بحث ''تزاحم موجبات'' مراجعه شود".

2- پيامبر گرامى "ص" و گروهى از مسلمانان در مسجد نشسته بودند كه دو نفر وارد مسجد شدند و خصومتى را مطرح كردند كه خلاصه ى آن اين بود كه گاوى با شاخ خود حيوان كسى را كشته است؛ آيا صاحب گاو ضامن قيمت حيوان مقتول هست يا نه؟ يكى از مسلمانان در اظهار نظر سبقت گرفت و گفت: ''لاضمان على البهائم''يعنى: حيوان غير مكلف ضامن مال كسى نيست.

به نقل كلينى در كافى، پيامبر اكرم "ص" از ابوبكر و عمر خواست كه در اين قضيه فصل خصومت كنند آن دو نفرگفتند: ''بهيمة قتلت بهيمة ما عليها من شى ء'' [ كافى، ج 7، ص 253 حديث 6 و 7. ] يعنى: حيوانى حيوان ديگرى را كشته است و براى حيوان ضمانتى نيست. در اين موقع پيامبر "ص" از على "ع" خواستند كه او داورى كند. امام "ع"
با طرح يك قانون كلى، كه امروز هم مورد استفاده ى مجامع حقوقى است، مشكل را حل كرد و فرمود:

ضرر را بايد آن كسى متحمل شود كه مقصر است و به وظيفه ى خود در اداره ى حيوان عمل نكرده است. اگر صاحب حيوان به اندازه ى كافى در صيانت حيوان خود كوشيده و آن را در نقطه ى محفوظى نگاه داشته است ولى صاحب گاو به وظيفه ى خويش عمل نكرده و آن را رها ساخته، در اين صورت صاحب گاو مقصر است و بايد غرامت حيوان او رابپردازد و اگر جريان بر خلاف اين است بر او ضمانى نيست.

پيامبر گرامى "ص" از شنيدن اين داورى مبتكرانه و همراه با ارائه ى يك طرح كلى دست به آسمان بلند كرد و گفت: ''الحمد لله الذى جعل فى امتى من يقضى بقضاء النبيين''. يعنى: سپاس خدا را كه در خاندان من كسانى را قرار داده است كه داورى آنان مانند داورى پيامبر است. [ صواعق محرقه، ص 75؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 488. ]

البته قضاوت اميرالمؤمنين "ع" در زمان رسول اكرم "ص" منحصر به اين دو مورد نيست وآن حضرت قضاوتهاى شگفت انگيز متعددى در حيات پيامبر "ص" داشته است كه در متون تاريخى و روايى مندرج است. [ مرحوم مجلسى در بحارالانوار بخشى از اين داورى ها را آورده است. به بحارالانوار، ج 4، صص 240 تا 219 "چاپ جديد" مراجعه فرماييد. ]

حضرت على و مشكلات سياسى خليفه اول


معرفيهاى جامع پيامبر گرامى "ص" از امير مؤمنان "ع" در حضور صحابه و ياران خود سبب شد كه على "ع" پس از درگذشت پيامبر "ص" مرجع فكرى و علمى امت شناخته شود. حتى گروهى كه پس از رحلت پيامبر، على "ع" را از صحنه ى خلافت كنار گذاشتند، در مشكلات علمى و عقيدتى و حتى سياسى، دست نياز به سوى آن حضرت دراز كرده، از او كمك مى گرفتند.

استمداد خلفا از امام "ع" از مسائل مسلم تاريخى است كه با انبوهى از مدارك قطعى همراه است و هيچ فردمنصفى نمى تواند آن را انكار كند. و اين خود حاكى است كه على "ع" اعم امت به كتاب وسنت و اصول و فروع ومصالح سياسى اسلام بود.فقط نويسنده ى كتاب ''الوشيعه'' اين حقيقت تاريخى را با كنايه و اشاره انكار كرده، خليفه ى دوم را، بر خلاف دهها مدارك تاريخى، افقه و اعلم صحابه خوانده است. [ الوشيعه، ص ن "مقدمه". ]

ما فعلاً با اين سخن كارى نداريم، زيرا موارد فراوانى كه خليفه ى دوم در آنها دست نياز به سوى على "ع" دراز كرده درتاريخ ضبط شده است كه مى تواند پاسخگوى اين پندار بى پايه باشد. پس چه بهتر كه به جاى پاسخگويى، مواردى از
استمدادهاى علمى و سياسى هر يك از خلفا از اميرالمؤمنين "ع" را يادآور شويم.

حضرت على و مشكلات علمى و سياسى ابوبكر


تاريخ گواهى مى دهد كه خليفه ى اول در مسائل سياسى، معارف و عقايد، تفسير قرآن و احكام اسلام به على "ع" مراجعه مى كرد و از راهنماييهاى آن حضرت كاملاً بهره مى برد. در اينجا نمونه هايى ذكر مى شود.

جنگ با روميان


يكى از دشمنان سرسخت حكومت جوان اسلام امپراتورى روم بود كه پيوسته مركز حكومت اسلام را از جانب شمال تهديد مى كرد. پيامبر گرامى "ص" تا آخرين ساعات زندگى خود از انديشه ى خطر روم غافل نبود. در سال هفتم هجرت گروهى را به فرماندهى جعفر بن ابى طالب روانه ى كرانه هاى شام كرد، ولى سپاه اسلام با از دست دادن سه فرمانده ى خود، بدون اخذ نتيجه، به مدينه بازگشت. براى جبران اين شكست، پيامبر اكرم "ص" در سال نهم با سپاهى گران عازم ''تبوك'' شد، ولى بدون آنكه با سپاه دشمن روبرو گردد به مدينه بازگشت. اين سفر نتايج درخشانى داشت كه در تاريخ مذكور است. مع الوصف، خطر حمله ى روم هميشه خاطر پيامبر را به خود مشغول مى داشت و به همين جهت، آن حضرت در آخرين لحظه هاى زندگى، كه در بستر بيمارى بود، سپاهى از مهاجرين و انصار ترتيب داد كه رهسپار كرانه هاى شام شوند. ولى اين سپاه، به عللى مدينه را ترك نگفت، و پيامبر "ص" درگذشت در حالى كه سپاه اسلام درچند كيلومترى مدينه اردو زده بود.

پس از درگذشت پيامبر "ص" و پس از آنكه فضاى سياسى مدينه، كه دچار بحران شده بود، به آرامش گراييد وابوبكر زمام امور را به دست گرفت، خليفه در اجراى فرمان پيامبر در نبرد با روميان كاملاً دو دل بود. لذا با گروهى ازصحابه
مشورت كرد و هر كدام نظرى دادند كه او را قانع نساخت. سرانجام با على "ع" به مشورت پرداخت و آن حضرت او را بر اجراى دستور پيامبر "ص" تشويق كرد و افزود كه اگر با روميان نبرد كند پيروز خواهد شد. خليفه ازتشويق امام "ع" خوشحال شد و گفت: ''فال نيكى زدى و به خير بشارت دادى''. [ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 123، ط نجف. ]

مناظره با دانشمندان بزرگ يهود


پس از درگذشت پيامبر اكرم "ص" گروههايى از دانشمندان يهود و نصارا براى تضعيف روحيه ى مسلمانان به مركز اسلام روى مى آوردند و سئوالاتى را مطرح مى كردند. از جمله، گروهى از احبار يهود وارد مدينه شدند و به خليفه ى اول گفتند: در تورات چنين مى خوانيم كه جانشينان پيامبران، دانشمندترين امت آنها هستند. اكنون كه شما خليفه ى پيامبرخود هستيد پاسخ دهيد كه خدا در كجاست. آيا در آسمانهاست يا در زمين؟

ابوبكر پاسخى گفت كه آن گروه را قانع نساخت، او براى خدا مكانى در عرض قائل شد كه با انتقاد دانشمند يهودى روبرو گرديد و گفت: در اين صورت بايد زمين خالى از خدا باشد!

در اين لحظه حساس بود كه على"ع" به داد اسلام رسيد و آبروى جامعه ى اسلامى را صيانت كرد. امام با منطق استوارخود چنين پاسخ گفت:

''ان الله اين الاين فلا اين له؛ جل ان يحويه مكان فهو فى كل مكان بغير مماسة و لا مجاورة يحيط علما بما فيها و لا يخلو شى ء من تدبيره'' [ ارشاد مفيد، چاپ سنگى، ص 107. ]

مكانها را خداوند آفريد و او بالاتر از آن است كه مكانها بتوانند او را فرا گيرند. او در همه جا هست، ولى هرگز با موجودى تماس و مجاورتى ندارد. او بر همه چيز احاطه ى علمى دارد و چيزى از قلمرو تدبير او بيرون نيست.

/ 75