تقرّب به خدا، اصل ساير كمالات - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقرّب به خدا، اصل ساير كمالات

هر كمالى را كه ذات اقدس اله در قرآن نقل مى كند، فرع تقرّب به خدا مى داند حتى علومى چون فقه واصول، تفسير، فلسفه وعرفان را كه جزو بالاترين علوم اسلامى اند، فرع تقرّب الى اللّه مى داند. سؤال اين است كه آيا خود علم، كمال است وآيا قرآن كريم كه عالم را بالاتر از جاهل مى داند ومى فرمايد: قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعملون (1) بگو آيا كسانى كه مى دانند وكسانى كه نمى دانند مساوى هستند؟ اصلى از اصول قانون اساسى دين را بيان مى كند يا تبصره اى است بر اصل ديگر؟ در پاسخ بايد گفت كه اين يك اصل نيست، بلكه يك تبصره است. فرق اصل وتبصره آن است كه اصل، مستقل است وتبصره را در ذيل يك اصل مى نويسند. آيه مباركه سوره زمر يك اصلى دارد ويك تبصره اصل در اين آيه همان ناله ولابه وضجّه وتقوا وپرهيزكارى و وارستگى در پيشگاه ذات اقدس اله است ودر ذيل اين اصل، اشاره به مقام علم وعالم مى نمايد. قرآن مى فرمايد: امّن هو قانت اناءَ اللّيل ساجداً وقائماً يحذر الاخرة ويرجو رحمة ربّه قُل هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون انّما يتذكّر اُولوا الالباب (2) آيا آن كسى كه در طول شب در سجده وقيام، اطاعت خدا مى كند واز آخرت مى ترسد ورحمت پروردگارش را اميد دارد؟ بگو آيا كسانى كه مى دانند وكسانى كه نمى دانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه پند پذيرند. اول اصل را مطرح مى كند ومى فرمايد: آيا آنها كه شب زنده دارند با ديگران يكسانند؟ آيا آنها كه اهل ركوع وسجودند، آنها كه اهل قنوت وخضوع وتواضع وبندگى وبردگى در ساحت قدس اله هستند با ديگران همتايند؟ آيا آنها كه به رحمت خدا اميدوار واز آينده خودشان نگرانند، با ديگران همسانند؟ آنگاه در ذيل اين اصل به عنوان تبصره مى فرمايد: آيا عالم وغير عالم برابرند؟

معلوم مى شود منظور علمى است كه تبصره آن اصل باشد، يعنى ملاك اول قنوت، خضوع، بندگى در ساحت قدس اله، ناله شبانه كردن، به رحمت خدا اميدوار بودن واز آينده خود ترسيدن وبعد علم به اين مراتب ومقامات داشتن است، كه اگر آن اصل نباشد اين علم، وبالى بيش نيست. در بيانات نورانى اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلين آمده است: «ربّ عالم قد قتله جهله وعلمه معه لاينفعه » (3) چه بسا افراد عالمى كه كشته جهلشان هستند، عالمند ولى عاقل نيستند وچون عاقل نيستند، جاهلند يعنى جهل در برابر عقل نه جهل در برابر علم زيرا كه جهل در برابر علم را برطرف كردند، امّا جهل در برابر عقل را سركوب نكردند. با اين كه عالمند، امّا در جبهه جهاد درون شكست خورده وبه هلاكت رسيده اند. كارى كه از عقل ساخته است از علم ساخته نيست، وآن عقل، با ناله پيدا مى شود. پس اگر قرآن، علم را مزيّت وفضيلت مى داند، آن را به عنوان تبصره الحاقى اصل تقرّب به خدا مى شمارد. آيه كريمه فوق، تقوا را نيز مشخص مى كند وسپر به دست انسان عارف مى دهد، اين آيه اميد را به خدا وترس را به پايان كار شخص نسبت مى دهد نمى فرمايد: «يحذر ربّه ويرجو رحمة ربّه » از خدا مى ترسد وبه خدا اميدوار است، چون خدا، كمال محض است وكمال محض، ترس ندارد. سخن اين آيه همان است كه در دعاى سحر مى فرمايد: «اللّهمّ انّي اسالك من جمالك باجمله » (4) بار الها! به حقّ نيكوترين مراتب زيبائيت، از تو مسئلت دارم. واگر ذات اقدس اله سراسر، جمال وزيبايى است، ديگر جا براى ترس نيست تا كسى از خدا بترسد. لذا آيه، سپر به دست انسان مى دهد ومى گويد انسان از پايان كار وعمل خود مى ترسد وگرنه خدا جمال محض است همان طورى كه -از باب تشبيه معقول به محسوس انسان از خار مى ترسد نه از گل، آن ذاتى هم كه ليس كمثله شي ء اين گل هستى است، جمال محض ونور صرف است واو ترس ندارد.

خوف عقلى ونفسى

اگر سخن از: وامّا من خاف مقام ربّه ونهى النفس عن الهوئ فانّ الجنّة هي الماوى (5) وامّا كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، ونفس خود را از هوس بازداشت پس جايگاه او همان بهشت است. مى باشد، منظور خوف عقلى است نه خوف نفسى. خوف عقلى آن است كه انسان وقتى در جايگاه ارجمندى قرار گرفت حريم مى گيرد، همچنانكه وقتى وارد حرم معصومين عليهم السلام مى شود احساس ترس مى كند، اين ترس، ترس عقلى است يعنى حريم مى گيرد، احساس حقارت وكوچكى مى كند. يك وقت انسان در بيابانى به تنهايى سفر مى كند واز راهزن ودزد ودرنده مى ترسد اين ترس، ترس نفسى است ولى يك وقت وارد حرم مطهر ثامن الحُجج صلوات اللّه عليهم اجمعين مى شود وحريم مى گيرد، يعنى احساس كوچكى مى كند. خوف عقلى عين محبّت است. در دعاى ابو حمزه ثمالى مى خوانيم كه خدايا قلب مرا پر از محبّت بكن، بعد دارد كه پر از ترس بكن: «اللّهم انّي اسالك ان تملا قلبي حبّاً لك وخشيةً منك » (6) اگر قلبى پر از محبّت است، پر از ترس نيز هست، همان طورى كه صفات ذات اقدس اله عين هم وعين ذات اوست، صفات عبد كامل هم كه مظهر اوست عين هم وعين ذات اوست، منتها با اين فرق كه صفات در وجود عبد كامل، ممكن وعينيّت آنها، امكانى است ودر ذات اقدس واجب، صفاتش واجب، وعينيّت آنها نيز وجوبى است، عينيّت صفات با ذات، يا عينيّت صفات با يكديگر، مخصوص خداوند نيست، بلكه ضرورت و وجوب، مخصوص حق است وامكان وفقر، خاص بندگان است امّا عينيّت صفات وذات مشترك است، لذا در اين دعا آمده است كه: خدايا تمام قلب مرا پر از محبّت بكن، وبعد مى گويد تمام دلم را پر از ترس بكن، كه اين خشيتِ محبّانه است نه خشيتِ خصمانه، گاهى انسان از دشمن وگاهى از دوست مى ترسد، در اين جا محبّت، عين خشيت وخشيت، عين محبّت است. علم نافعپس اگر چنانچه علم به عنوان يك فضيلت مطرح است علمى است كه تبصره اصل تقوا است واز اين جا معلوم مى شود آن علم كه ذات اقدس اله طلب افزايش آن را به رسولش صلى الله عليه و اله دستور مى دهد ومى فرمايد: وقُل ربّ زِدني علماً (7) منظور علم نافع است ونفع علم در پرتو همان تقوا است. بعضى از علوم نه تنها در دنيا سودمند است، بلكه در برزخ وقيامت هم شكوفا مى شود وبعضى از علوم فقط جنبه عملى ودنيايى دارد، كه اگر انسان در دنيا از آنها بهره صحيح برد سودمند است. علومى همچون علم كشاورزى، دامدارى، راه وساختمان سازى ومانندان بعد از مرگ رخت بر مى بندد، چون در بهشت جا براى كشاورزى نيست زيرا كه هر جا مؤمن اراده كند درخت مى رويد وهرجا بخواهد چشمه مى جوشد. عيناً يشرب بها عباد اللّه يفجّرونها تفجيراً (8) چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند وبه دلخواه خويش جاريش مى كنند. امّا معرفت حقّ واسماء الهى، معرفت مواقف قيامت ومانند آن، در قيامت شكوفاتر مى شود. گرچه تحصيل علوم سودمند از نظر شريعت اسلام يا واجب عينى ويا واجب كفايى است، امّا مهم تر از همه همان معارف الهى است كه به ذات مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و اله مى فرمايد: ربّ زدني علماً ودر معرفى خود علم نيز مى فرمايد: فاعلم انّه لا اله الاّ اللّه واستغفر لذنبك وللمؤمنين والمؤمنات واللّه يعلم متقلّبكم ومثواكم (9) پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست، وبراى گناه خويش آمرزش جوى وبراى مردان وزنان با ايمان (طلب مغفرت كن) وخداست كه فرجام ومالِ هريك از شما را مى داند. علمى بالاتر از علم توحيد نيست، زيرا كه: «التوحيد، ثمن الجنّة » (10) توحيد، بهاى بهشت است. امّا اين علم، در كنار طلب مغفرت ودر كنار آن، نيايش است واين نشانه آن است كه علم، هدف اصيل نيست، بلكه اعتقاد توحيدى اصل است، چون خودش عمل است وزمينه استغفار را فراهم كند فاعلم انّه لا اله الاّ اللّه واستغفر لذنبك وللمؤمنين والمؤمنات واللّه يعلم متقلّبكم ومثواكم در بيان همين آيه كريمه رسول اكرم صلى الله عليه و اله مى فرمايد: «خير العلم، التوحيد وخير العبادة، الاستغفار» (11) بهترين دانش ها توحيد وبهترين نيايش ها استغفار است. حاصل سخن اين كه اگر معيار كمال انسان تقوا واگر تقرّب الهى وعبادت ومناجات اصل در كمالات وعلم نيز تبصره اين اهل است، در تمامى اين ميزان وملاك ها بين زن ومرد امتيازى نيست بلكه مى توان گفت در مقام نيايش وتقوا زنها موفق ترند. مهم ترين سرمايه زن انعطاف پذيرى ومناجات با خداست. اگر اين معارف عرضه بشود وزنها بفهمند وبه آن عمل كنند، مى بينيد كه ذات اقدس اله معيار را در چيزى مى داند كه در آن معيار، زن ومرد سهيمند. اينچنين نيست كه ميليونها نفر تحصيل كرده وغير تحصيل كرده اى كه كارهاى اجرايى ومقامى وپستى ندارد، به مقصد نرسيده باشند. در دعاها ومناجات ها نيز شرط نشده است كه فلان دعا ومناجات مخصوص مرد است وزن سهمى ندارد. بسيارى از علما ومحققين هستند كه مى گويند چون شاغلان در امور اجرايى به اندازه كفايت هستند، نيازى به دخالت ما در امور اجرايى نيست، اينها اگر در معارف دينى ودر خدمت به اسلام ومسلمين موفق تر نباشند، كم ندارند. پس معلوم مى شود راه كمال وسلوك در چيز ديگرى است وما تفاوت را در چيز ديگر جستجو مى كنيم. اين قضيّه منطقى را باز هم تكرار مى كنيم كه در آنچه معيار كمال است بين زن ومرد فرقى نيست وآنچه بين زن ومرد فرق است، معيار كمال نيست.

عنايت ويژه

نكته اى كه بايد به آن توجه نمود اين است كه دين براى زن يك حساب خاصى قائل است. مرحوم ابن بابويه قمى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب قيّم خود، من لايحضره الفقيه، بابى در ابواب نماز دارد به عنوان «ادب المراة في الصلاة » كه آداب نماز زن چگونه است: چگونه بايستد، به ركوع برود، تشهد انجام دهد، برخيزد كه با عفاف او سازگارتر باشد. در پايان باب روايتى از امام ششم صلوات اللّه عليه نقل مى كند كه، زن اگر خواست تسبيح بگويد با انگشتهاى خود تسبيح بگويد: «فانّهنّ مسؤولات » (12) شايد چنين دستورى درباره مرد نباشد كه با انگشت تسبيح بگويد، ولى در اين روايت مى فرمايد زن با انگشت خود تسبيح بگويد. البته بهترين تسبيح وشمارش تسبيح چه براى زن وچه براى مرد همان تربت حسينى صلوات اللّه وسلامه عليه است، وچنين هم نيست كه اگر مردى با سرانگشتش تسبيح بگويد مقبول نباشد ولى دستورى به آن وارد نشده است امّا درباره زن، گذشته از اين كه تسبيح گفتن وشمارش تسبيح با تربت حسينى صلوات اللّه وسلامه عليه فضيلت فراوانى دارد، دستور آمده است كه اينها با سرانگشتانشان تسبيح بگويند زيرا اين سرانگشتان در قيامت مسؤول واقع خواهند شد، اين يك عنايتى از سوى خدا نسبت به زن است كه با انگشت خود عدد تسبيح را بشمارد تا انگشت او نيز عبادت كند، چون خداوند بدن را باهمه خصوصيات در قيامت محشور مى كند: بلى قادرين على ان نسوّي بنانه (13) آرى، قادريم بر اين كه منظم كنيم انگشتانش را. نه تنها دست ونه تنها انگشتان بلكه تمام خطوط سرانگشتان را نيز در قيامت بر مى گرداند، تا شهادت بدهند. اين يك عنايتى است كه دين به زن دارد تا متوجه باشد كه با اين انگشتان تسبيح گفته است، آنگاه ديگرى با اين دست معصيت نمى كند. درست است كه اگر با تسبيح ذكر نمود ثواب مى برد، امّا همه سرانگشتان در آنجا نقشى ندارند، ليكن وقتى كه خود سرانگشت عامل شمارش تسبيح بود خود اين انگشت وسرانگشت است كه عبادت مى كند. واگر چنانچه اين موضوع به عنوان نمونه وتمثيل باشد نه به عنوان تخصيص وتعيين براى اين كه تعليل عموميت دارد مى توان ادّعا نمود كه ذات اقدس اله بر اساس اين روايت اصرار بر اين دارد كه زن با تمام اعضاى بدنش بنده حق باشد وبه همين دليل او را6 سال قبل از مرد مورد عنايت خود قرار داده است. شما بارگاهى را تصوّر كنيد كه بدون اذنِ ورود، نمى توان وارد شد، اگر در آن بارگاه رفيع، كسى زن را شش سال زودتر از مرد راه بدهد معلوم مى شود كه اين زن پيش از مرد مورد عنايت صاحب بارگاه قرار گرفته است. اگر ما از اين شواهد، عظمت زن وبرترى زن را نسبت به مرد احساس واستنباط نكنيم لااقل معلوم مى شود دين يك عنايت خاصى نسبت به زن دارد منتها زن بايد موقعيت خود را درك بكند كه دين صريحاً به مرد مى گويد تو برو وشش سال بازى كن، ولى زن را به حضور مى پذيرد مثل اين كه در يك مجمع علمى به بچه ها مى گويند شما برويد بازى كنيد اينجا جاى شما نيست امّا بزرگترها را راه مى دهند اين نه براى آن است كه زن ناقص است بلكه براى آن است كه زن ريحانه است واين گل فقط بايد به دست باغبان باشد وباغبانِ اين گل، فقط قران وعترت وذات اقدس اله است. باغبان هر انسانى خداست كه مى فرمايد: واللّه انبتكم من الارض نباتاً (14) وخداست كه شما را مانند گياهى از زمين رويانيد. وآن باغبان بهتر مى داند كدام گل را بهتر از ديگرى وزودتر از ديگرى بايد حفظ كند، كدام نهال را بايد بيشتر پذيرايى كند. اصل كلّى را قرآن بيان مى كند كه در جهانِ امكان باغبان خداست، واين نهالها مرد وزن را خدا آفريده واو مى داند كه بعضى از نهالها را بايد زودتر زير پوشش ونظر قرار داد تا مبادا خداى ناكرده آلوده شود وپژمرده گردد. زودتر بايد او را زير پوشش دين آورد واين نشانه عظمت اوست، وقتى زن عظمت خود را مى يابد كه بداند خدا او را شش سال زودتر از مرد مى پذيرد، وبراى او حساب ديگرى باز مى كند.

1. زمر،9

2. زمر،9

3. نهج البلاغه فيض، حكمت 104

4. مفاتيح الجنان، دعاى سحر.

5. نازعات، 40 و 41

6. مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.

7. طه، 11
48. انسان، 6

9. محمد، 9

10. بحارالانوار، ج 3، ص 3

11. اصول كافى، ج 2 ص 517، باب 36

12. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 374، روايت 1089

13. قيامت، 4

14. نوح، 17

/ 78