شبهه نقص ايمان - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شبهه نقص ايمان

يكى از شبهاتى كه همواره مطرح مى شود، مضمون روايتى در نهج البلاغه است كه در آن از زنها به بدى ياد كرده وفرموده است: «معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فاما نقصان ايمانهن، فقعودهن عن الصلاة والصيام في ايام حيضهن، واما نقصان عقولهن فشهادة امراتين كشهادة الرجل الواحد، واما نقصان حظوظهن فمواريثهن على الانصاف من مواريث الرجال...» (1) زن، ايمانش ناقص است، زيرا در ايام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش كم است، زيرا شهادت دو زن معادل يك مرد است، وحظ مالى او نيز نصف سهميه مرد است. مشابه اين مضمون از رسول خدا(ص) نيز رسيده است. (2) براى پاسخ به اين شبهه لازم است مقدمه اى در مورد زمينه ستايش ها ونكوهش هايى كه در بعضى از آيات و روايات آمده است ذكر شود.

ستايش ها و نكوهش ها

گاهى حادثه و يا موضوعى، در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، افراد، شرايط وعلل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش مى شود، معناى ستايش يا نكوهش بعضى حوادث ويا امور جنبى يك حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شى ء، قابل ستايش و يا مستحق نكوهش مى باشد، بلكه احتمال دارد زمينه خاصى سبب اين ستايش يا نكوهش شده است. مثلا اگر از قبيله اى ثناء وستايشى انجام گرفته است احتمال دارد در اثر آن باشد كه مردان خوبى در آن عصر از اين قبيله برخاسته اند، وشايد در فاصله اى كم ورق برگردد، افراد ديگرى از آن قبيله برخيزند كه مورد نكوهش واقع شوند. وگاهى به عكس، در يك سرزمين افرادى مورد نكوهش قرار مى گيرند، بعد طولى نمى كشد كه افراد شايان ستايشى از آن سرزمين بر مى خيزند. در همين ايران شهرهايى بوده كه درباره آنها مذمت هاى فراوانى وارد شده است ليكن وقتى به بركت اهل بيت شهروندان عوض شده، شهرها وبلاد نيز جزو بلاد نمونه و برجسته اين كشور شده اند و افرادى از آن سرزمين برخاسته اند كه از نظر فضائل اخلاقى وعلمى ونبوغ، ممتاز شده اند در نتيجه، مذمت ها و نكوهش ها تا ابد لازمه آن آب وخاك نبوده، بلكه مقطعى است. ودليلش آن است كه با يك تحول فكرى و اعتقادى، ممكن است نظر سابق برگردد. باتوجه به اين نكته بايد گفت بخشى از نكوهش هاى نهج البلاغه در مورد زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل بر مى گردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده است با اين كه بصره، رجال علمى فراوانى تربيت كرده و كوفه مردان مبارز وكم نظيرى را تقديم اسلام نموده و بسيارى از كسانى كه به خونخواهى سالار شهيدان صلوات الله وسلامه عليه برخاستند از كوفه نشات گرفتند، وهم اكنون نيز كوفه جايى است كه به انتظار ظهور حضرت مهدى... در آنجا نماز مى خوانند، مسجدى دارد كه مقامات بسيارى از صالحين وصديقين در آن واقع شده است ونمى توان گفت كه چون مثلا از كوفه يا از بصره نكوهش شده است، آن دو شهر براى هميشه وذاتا بد وسزاوار نكوهش مى باشند. قضاياى تاريخى در يك مقطع حساس زمينه ستايش يانكوهش را فراهم مى كند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفى مى شود. پيش بينى وحىاين تحليل در اصل موضوع زن وبه ويه در اين مورد خاص قابل دقت است. اصولا اصرارى كه قرآن كريم درباره زنان پيامبر(ص) دارد نشانه پيش بينى وحى از يك حادثه تلخ تاريخى است. اين كه قرآن با اصرار، به زنان پيامبر(ص) مى فرمايد: وقرن في بيوتكن ولاتبرجن تبرج الجاهلية الاولى (3) ودر خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينت هاى خود را آشكار نكنيد. نشانه آن است كه ذات اقدس آله صحنه اى را پيش بينى مى كرد وزنان پيامبر (ص) را از ثمرات تلخ آن قيام بى جا، برحذر مى داشت، لذا فرمود در خانه ها بنشينيد و خود را نشان ندهيد، تبرج نكنيد و ...، كه عليرغم اين هشدارها، جنگ جمل پيش آمد و رو در روى ولى الله مطلق حضرت على بن ابى طالب اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلين، به مبارزه برخاستند. آن مقطع، يك سلسله نكوهش هايى را در پى داشت و يك سلسله ستايش هايى را به همراه داشت. از سرزمينى، يا از مردمى ستايش شده كه در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمينى، نكوهش شده است چون در اين رخداد، بد عمل كرده اند بنابراين نبايد اين نكوهش ها وستايش ها، به حساب گوهر شي ء گذاشته شود. اگر طلحه و زبير در برابر ولى الله مطلق ايستادند و مورد نكوهش قرار گرفتند، طبيعى است عايشه هم كه در مقابل حضرت قرار گرفت وافراد ديگرى هم كه به اين سانحه سنگين كمك كردند، مورد نكوهش قرار گيرند. بنابراين نبايد اين گونه از نكوهش ها يا ستايش ها به گوهر ذات برگردد، البته تاثير مقطعى آن محفوظ است.

جنگ جمل ومذمتها

روايتى كه در نهج البلاغه وارد شده است، به عنوان يك قضيه حقيقيه نيست، تقريبا نظير قضيه شخصيه يا قضيه خارجيه است، اصل قضيه اين است كه عايشه، اين جنگ را به راه انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نموده و سبب و محرك، او بوده است. چه اين كه ابن ابى الحديد معتزلى از بزرگان اهل سنت قبول كرده است كه: «قد اخطات » منتها توهم او و امثال او اين است كه «تابت وماتت تائبة » (4) ولى ديگران مى گويند «لم تمت تائبة ». به هر صورت بعد از اين كه در جريان جنگ جمل، عايشه سوار شتر شد و طلحه و زبير را هم تحريك كرد و خون هاى فراوانى ريخته شد و سرانجام شكست خورد، اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلين اين سخنان را بيان فرمود. همان گونه كه درباره همين جريان جنگ جمل و مردم بصره، خطبه اى با عنوان «في ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل » در نهج البلاغه آمده است كه: «كنتم جند المراة واتباع البهيمة » (5) شما ساه زن بوديدفرماندهى شما را عايشه به عهده داشت، ودنباله رو حيوان چهارپايى شديد، يعنى آن شتر كه عايشه را مى برد، جلو حركت مى كرد و شما هم به دنبال آن ناآگاهانه حركت مى كرديد. مى فرمايد: شما نا آزموده اين كار را انجام داديد و به كار نپخته اى اقدام كرديد. در خطبه 14 نيز كه همين گروه را مذمت مى كند، سرزمين بصره را مورد نكوهش قرار مى دهد و مى فرمايد: موقعيت جغرافيايى سرزمين شما بد است، از آسمان دور و به آب نزديك است و.... پيروان شتر را مذمت كردن و نزديك به آب بودن نه براى آن است كه شتر بد است و يا در ساحل دريا قرار گرفتن بد است، بلكه براى آن است كه راكب وساكن آن، در اين صحنه، بد رفتار نموده است. وگرنه وجود مبارك پيغمبر(ص) نيز شتر سوار شد و در جريان مهاجرت، از مكه به مدينه آمد و هنگامى كه وارد مدينه شد فرمود: «خلوا سبيلها فانها مامورة » (6) اهل مدينه از روى علاقه واشتياق شتر پيامبر(ص) را به سوى منطقه و خانه خود هدايت مى كردند، و پيامبر(ص) براى آن كه كسى آزرده نشود فرمود: كارى به شتر نداشته باشيد، اين شتر ماموريت خدايى دارد هرجا كه خود اين شتر ايستاد و زانو زد و خوابيد من همانجا پياده مى شوم و شتر آمد در منزل ابوايوب كه در رديف مستمندترين مردم مدينه بود ايستاد. پس به دنبال شتر رفتن يا سوار شتر شدن يا براساس حركت شتر كار كردن، به خودى خود مذمتى ندارد، بايد توجه كرد راكبش چه كسى و در چه قضيه و قصه اى است؟ ايا اگر خود حضرت اميرسلام الله عليه يا حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها سوار شتر يا اسب يا بغله شوند و عده اى به دنبال ايشان حركت كنند مى لآوان گفت كه پيروان شتر مذمومند يا پيروان اسب وبغله مذمومند؟

داشتن مال كمال نيست

نكته ديگر اين كه در روايت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث توجيه شده ومى گويد: چون زن از ارث كمترى برخوردار است لذا نقص دارد و محترم نيست، در صورتى كه به هنگام مهاجرت پيامبر(ص) به مدينه، شتر حضرت در مقابل خانه كسى كه از فقيرترين مردم مدينه بود خوابيد پس نداشتن مال، نقص نيست چه اين كه داشتن آن كمال نيست. خطبه مبسوطى در نهج البلاغه است كه حضرت على... مى فرمايد: نشانه اين كه داشتن مال كمال نيست، آن است كه همه انبيا از مال دنيا بهره اى نداشته انديا بايد گفت داشتن مال كمال نيست يا معاذ الله بايد گفت كه خدا اين كمال را به انبياى خود نداده ست حضرت اميرسلام الله عليه قصه حضرت موسى كليم، عيسى مسيح، داود و خود رسول خداعليهم الصلاة والسلام را ذكر مى كند و مى فرمايد وضع زندگى اينها ساده بود، پس با اين شواهد فراوان معلوم مى شود كمال، در فراوانى مال نيست. مضافا بر اين كه: اولا: همان گونه كه در بخش اول اين فصل گذشت در بعضى از موارد زن و مرد همتاى هم ارث مى برند، در مواردى مرد بيشتر ارث مى برد و در مواردى هم زن بيشتر ارث مى برد. ثانيا: اگر ارث زن دختر وخواهر ميت كم است، در مقابل، تمام زندگى زن توسط مرد تامين مى شود و مهريه را نيز اضافه بر مخارج زندگى در اختيار دارد. از لذتها وپوشيدنى ها وزيور آلات، زن بهره مى گيرد و توليد آنها وظيفه مرد است يعنى بهره مهم، از آن زن و توليد مهم مربوط به مرد است. اينجا دو مساله دقيق وكاملا از هم جدا وجود دارد زيرا كه اسلام نمى فرمايد: ثروت و مال معيار ارزش است و چون زن داراى سهم الارث كمترى است، پس از ارزش كمترى برخوردار است. بلكه مى فرمايد: مال جنبه ارزشى ندارد وتنها جنبه اقتصادى دارد واين ابزار اقتصادى گاهى مستقيما در اختيار شخص قرار داده مى شود، و گاهى انسان بدون زحمت توليد ومسئوليت مديريت وتنظيم، از سود آن بهره مى برد وزنان بدون اينكه عهده دار دخل وخرج شوند از مهر ونفقه برخوردار مى شوند.

توهم تفكر معتزلى

در اين خطبه نكته اى وجود دارد كه ابن ابى الحديد از آن تفكر اعتزالى را استنباط مى كند چون معتزله معتقدند: ايمان، تنها اعتقاد نيست بلكه عمل هم، در متن ايمان سهيم است. لذا مى گويد: اگر كسى اقرار به خدا و پيامبر(ص) داشته باشد، ولى عمل نكند مؤمن نيست، زيرا حضرت فرموده است كه چون زن در ايام عادت از نماز و روزه محروم است پس، از ايمان محروم است، به دليل اين كه عمل جزو ايمان است غافل از اين كه، اين دليل به عكس پندار معتزله است، آنان مى گويند: اگر كسى عمل نكند مؤمن نيست، حضرت مى فرمايد اينها در حالى كه عمل ندارند مؤمنند منتها ايمانشان كم است. شهادت زن ونسيانتعليل حضرت در مورد نقصان عقل اين است كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، زيرا كه در قرآن مى فرمايد: فان لم يكونا رجلين فرجل وامراتان ممن ترضون من الشهداء (7) شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است. در اين مورد نيز مضافا بر آنچه در آغاز فصل اشاره شد به اين كه شهادت امرى مستند به حس ومشاهده است وحضور وشهود زن در همه جا محذور و يا محدود مى باشد ولذا در مواردى كه حضور زنان متعارف است و محذورى براى آنان ندارد واز سوى ديگر حضور مرد متعذر ويا جايز نيست به تناسب شرايط واهميت موضوع حتى شهادت يك زن نيز پذيرفته مى شود. مرحوم صاحب جواهر مى گويد: «وقال الصادق... في صحيح ابن سنان: تجوز شهادة النساء وحدهن في كل مالايجوز للرجال النظر اليه وتجوز شهادة القابلة وحدها في المنفوس » (8) خود قرآن نيز نكته آن را ذكر مى كند و مى فرمايد: اين كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، نه براى آن است كه زن، عقل و دركى ناقص دارد و در تشخيص، اشتباه مى كند بلكه: ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخرى (9) اگر يكى از اين دو فراموش نمود ديگرى او را تذكر بدهد. زيرا كه زن در اثر اشتغال به كارهاى خانه، تربيت بچه، ومشكلات مادرى ومحدوديت شهود حسى، در اغلب موارد ممكن است صحنه اى را كه ديده فراموش كند ويا در اثر موانع و محدوديت هاى اخلاقى واجتماعى كاملا بر موضوع اشراف نداشته باشد. بنابراين دو نفر باشند تا اگر يكى يادش رفت ديگرى او را متذكر كند.

1- نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 80.

2- بحار الانوار، ج 103، ص 259.

3- احزاب،33.

4- شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 214.

5- نهج البلاغه، خطبه 31 و 14.

6- بحار الانوار، ج 19، ص 108.

7- بقره، 282.

8- جواهر الكلام، ج 4، ص 170.

9- بقره، 282.

/ 78