مذمت زن پرستى - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مذمت زن پرستى

شبهه ديگر اين كه در بعضى روايات از زن مذمت شده و از ارتباط با او منع شده است. به عنوان نمونه حضرت اميرالمؤمنين... مى فرمايد: «المراة عقرب حلوة اللبسة » (1) زن مثل عقرب است كه نيش آن در آغاز شيرين ولى مسموم است. بايد توجه داشت اين گونه روايات هشدارى به مرد است تا فريب شهوت را نخورد. نيش عقرب مثل نيش زنبور عسل و نظير سوزن نيست بلكه اگر انسان نداند عقرب است از نيش آن احساس لذت وشيرينى مى نمايد مثل آن كه يك شيرينى در كام بچه بريزند كه ظاهرش شيرين، اما درونش تلخ ومسموم است. اين سخن براى آن نيست كه بگويد زن عقرب است بلكه مى فرمايد: خود را به وسيله نگاه به نامحرم به آتش ندهيد، ديدن نامحرم شيرين است اما اين گناه، درونش عقرب است، چه اين كه اگر زنى به دام مرد بيفتد آن مردپرستى، عقرب مى شود و بين زن و مرد فرقى نيست، منتها چون جاذبه از آن سو بيشتر است، حضرت اميرسلام الله عليه در نامه اى كه براى سلمان مى نويسد، مى فرمايد: «فانما مثل الدنيا مثل الحية، لين مسها قاتل سمها» (2) مثل دنيا، مثل آن مار خوش خط وخالى است كه رنگش زيباست، پوست او هم بسيار نرم است اما همين پوست نرم، سم است. چرا مصافحه با زن معصيت است؟ چون لين مسها قاتل سمها، اين جمله مذمت زن نيست، بلكه مذمت نگاه به نامحرم است. همچنانكه آن روايت، دليل مذمت دنيا نيست، مذمت دنياپرستى وبه سوى دنيا جذب شدن است. وگرنه در همين نهج البلاغه از دنيا ستايش كرده وفرموده هركس به هرجا رسيده، در دنيا رسيده است. اين همه انبيا و اوليا و حكما و عرفا و صالحين و صديقين و شهدا، در همين دنيا به كمال رسيده اند، اينها اگر به دنيا نمى آمدند خاكى بودند، يا نطفه اى بودند كه همراه پدر دفن مى شدند و به كمال نمى رسيدند. ولى هنگامى كه به اين بازار دنيا آمدند و داد و ستد كردند، سود بردند، زيرا كه: «دنيا متجر اولياست » (3) همه خوبان در دنيا خوب شدند پس، اگر كسى به طمع زرق وبرق دنيا خود را گرفتار نمود مثل آن كودكى است كه نشناخته، پشت مار ابلق را لمس مى نمايد ويا با دم عقربى بازى مى كند.

ستايش دنيا و مال صالح

در همين نهج البلاغه آمده است: روزى حضرت اميرسلام الله عليه شخصى را ديد كه از دنيا بدگويى مى كند، حضرت فرمود: «اتغتر بالدنيا ثم تذمها؟ انت المتجرم عليها ام هي المتجرمة عليك » (4) آيا فريفته دنيا مى شود آنگاه مذمتش مى كنى؟ اين تو هستى كه بايد عليه او مدعى باشى يا او بايد عليه تو اعلام جرم كند؟ آيا دنيا، يعنى اين آب وهوا بد است؟ اين نشئه زيست بد است؟ اصولا جايى بهتر از دنيا، راستگوتر از دنيا ديده ايد؟ او منافقانه با كسى برخورد نكرده، سلامتى رانشان داده، وبيمارى و مرض را هم نشان داده، زنده ها را نشان داده و مرگ و مرده ها وقبرستان را هم نشان داده است، او دو چهره است و هردو را نشان مى دهد و اين چنين نيست كه فقط يك چهره را نشان بدهد، و چهره ديگر را بپوشاند. مشابه همين تعبيرها، در مورد مال نيز آمده است. رسول گرامى اسلام صلوات الله وسلامه عليه مى فرمايد: «نعم المال الصالح للرجل الصالح » (5) چقدر مال حلال، براى شخص صالح خوب است. چون هم كمكى براى عبادت وهم نيرويى براى تقويت مجاهدان و مبارزان در جبهه هاست. از آن طرف هم مى فرمايد: همان سكه ها را كه ذخيره كرده است، همانها را داغ مى كنند: يوم يحمى عليها في نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم وظهورهم هذا ماكنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون (6) همان مالهايى كه او اندوخته وذخيره كرده وانفاق نكرده، به صورت سكه واسكناس نسوز، داغ مى كنند. قيامت، صحنه عجيبى است. همين سكه را كه يك شخص در راه رضاى خدا، در ماه مبارك رمضان يا غير آن به كميته امداد يا مصرف ديگرى از مصارف اسلامى رسانده است، براى او روح وريحان مى شود و ديگرى كه ذخيره واحتكار كرده، بدرفتارى كرده، همان سكه در همان آن وهمان لحظه گداخته مى شود. اين چه نشئه اى است كه همه اعمال مجسم مى شود؟ يك شى ء در يك حال هم سيب وگلابى مى شود، هم به صورت فلز گداخته در مى آيد. غرض اين است كه مذمت هاى مربوط به عمل انسان را نبايد به موضوع عمل اسناد داد. پاسخ به شبهه نقصاندر برابر توهم آنان كه، زن را همتاى مرد نمى دانند وبراى توجيه نظر خود هم به خطبه نهج البلاغه و روايات مشابه آن استشهاد مى نمايند و هم مستند اين استشهاد و استنباط را محروميت زن از نماز و روزه و... در برخى از ايام سال مى دانند، تحقيقى اساسى ضرورى است تا روشن شود كه، زن اگر موفق تر از مرد نباشد لا اقل همتاى مرد است. براى تبيين اين موضوع مقدمه اى كوتاه لازم است. و آن اين كه: اولا: دستورات دينى براى «سالكان الى الله »، سندى خوب و راهنمايى ضرورى و لازم است، كسى كه اهل راه نيست، يا در راه نيست، يا توان رفتن ندارد، دين براى او برنامه اى ارائه نمى دهد، ولى براى كسانى كه اهل راه اند و توان طى صراط مستقيم را دارند برنامه و مقررات وضع مى كند. ثانيا: آمادگى هركس براى طى اين راه نزديك تر و زودتر و بيشتر باشد برنامه هاى دينى هم براى او مناسب تر و بيشتر خواهد بود.

تكاليف خاص اولياء الله

مؤيد اين سخن آن است كه يك سلسله تكاليفى براى انبيا وجود دارد كه ديگران از آن تكاليف محرومند. مثلا براى خاتم انبياعليه الصلاة وعليه السلام تكاليف خاصى در زمينه عبادات نظير نماز شب هست كه ديگران در آن فيض شركت ندارند. گرچه اصل نماز شب براى همگان روا و فضيلت است اما التزام به آن اختصاص به رسول خدا(ص) دارد، با اين كه امر به نمازهاى پنجگانه در كنار مساله نماز شب آمده است. اقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق الليل وقرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا (7) نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپا دار، و نماز صبح را، زيرا نماز صبح مقرون با گواه فرشتگان است. اما در همين سوره و در كنار اين آيات مى فرمايد: ومن الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا (8) وپاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو نافله اى باشد، اميد كه پروردگار تو را به مقامى ستوده بار دهد. يعنى اين يك دستور خاص ونافله اى است كه فقط براى تو است. نمازهاى پنجگانه يك فريضه و واجب عمومى و نماز شب يك فريضه اختصاصى است. نبايد از قرينه نافله استفاده كرد كه نماز شب براى آن حضرت مستحب بوده بلكه كلمه «نافلة » صفت است براى موصوف محذوف يعنى «ومن الليل فتهجد به فريضة نافلة لك » يعنى فريضة زائدة، نظير اين مطلب كه: ابراهيم... از ما فرزند خواست ما به او نوه هم داديم، آنجا كه مى فرمايد: و وهبنا له اسحاق ويعقوب نافلة وكلا جعلنا صالحين (9) واسحاق و يعقوب را افزون بر او بخشيديم و همه را از شايستگان قرار داديم. كه در اين آيه «نافله » از نظر ادبى، صفت قرار گرفته براى هبه يعقوب كه نوه است نه صفت اسحاق. غرض آن كه نماز شب براى رسول خدا(ص) واجب است وعلت وجوب هم آن است كه حضرتش جهت پذيرش اين تكليف آماده تر از ديگران است. هر روحى كه آماده تر باشد و هر جانى كه لايق تر باشد تكاليف و دستورات بيشترى متوجه اوست.

1- نهج البلاغة صبحي صالح، حكمت:61.

2- نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 68.

3- نهج البلاغه،

4- نهج البلاغة صبحى صالح، حكمت 131.

5- جامع السعادات، ج 2، ص 38.

6- توبه،35.

7- اسراء،78.

8- اسراء،79.

9- انبياء،72.

/ 78