معنويت‌ و عرفان‌ امام‌ حسين‌ (ع) - معنویت و عرفان امام حسین‌(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معنویت و عرفان امام حسین‌(ع) - نسخه متنی

فاطمه رامین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





معنويت‌ و عرفان‌ امام‌ حسين‌ (ع)




فاطمه‌ رامين‌







حقيقت‌ عرفان‌ امام‌ حسين‌ (ع)



عرفان‌ در لغت‌ به‌ معناي‌ «دانستن‌ بعد از ناداني‌» است‌ و عارف‌؛ يعني‌ «دانا وشناسنده‌ و مرد شكيبا» عرفا در كتب‌ مختلف‌ عرفاني‌، مراحلي‌ را براي‌ سير و سلوك‌ بيان‌نموده‌اند كه‌ شخص‌ بعد از طي‌ اين‌ مراحل‌ به‌ شناخت‌ و عرفان‌ خواهد رسيد.



امّا امام‌ حسين‌ (ع) از راه‌ دل‌، انسان‌ها را هدايت‌ مي‌كند. آن‌هم‌ در كوتاه‌ترين‌مدّت‌، كه‌ امثال‌ حُرّ، ره‌ صد ساله‌ را يك‌ شبه‌ طي‌ مي‌كنند و به‌ مقصد مي‌رسند.



و امّا اين‌كه‌ معنويت‌ و عرفان‌ خود امام‌ (ع) تا چه‌ حدّ است‌، امامي‌ كه‌ خداوند درمورد او مي‌فرمايد: ( يا ايتّها النفس‌ المطمئنة‌ اِرجعي‌ الي‌ ربّك‌ راضية‌ً مرضية‌ً ) پي‌بردن‌ به‌ حقيت‌ عرفان‌ حضرتش‌ براي‌ همچو مني‌ كه‌ هنوز اندر خم‌ يك‌ كوچه‌ايم‌،امكان‌پذير نيست‌.






  • آب‌ دريا را اگر نتوان‌ كشيد
    هم‌ به‌ قدر تشنگي‌ بايد چشيد



  • هم‌ به‌ قدر تشنگي‌ بايد چشيد
    هم‌ به‌ قدر تشنگي‌ بايد چشيد




شناخت‌ از طريق‌ سخنان‌ امام‌ حسين‌ (ع)



يكي‌ از مهم‌ترين‌ منابع‌، براي‌ پي‌ بردن‌ به‌ عرفان‌ و معنويت‌ ايشان‌، دعاي‌ عرفة‌حضرت‌ است‌. امام‌ (ع) در اين‌ دعاي‌ شريف‌ شناختي‌ عميق‌ را مطرح‌ مي‌نمايد كه‌ بالاتر ازشناخت‌ عاقلان‌ است‌. و در عين‌ حال‌ آن‌ شناخت‌ عقلان‌ را نيز تأييد مي‌فرمايند. آن‌ جاكه‌ حضرت‌ مي‌گويند: «تفكر من‌ در آثار تو، ماية‌ دروي‌ از ديدار توست‌...



چگونه‌ چيزي‌ كه‌ خودش‌ از نظر هستي‌، نيازمند توست‌(آثار) مي‌تواند دليل‌ بر وجودِتو باشد. آيا چيز ديگري‌ مي‌تواند پديدارتر از خودِ تو باشد تا او وسيلة‌ ظهور تو گردد؟! كي‌نهاني‌ تا نيازمند برهاني‌ باشي‌ كه‌ بر تو دلالت‌ كند و كي‌ دوري‌ تا به‌ وسيلة‌ آثار به‌ تورسند؟!



در جاي‌ ديگر مي‌فرمايند:



«تويي‌ كه‌ انوار معرفت‌ را در دل‌هاي‌ دوستانت‌ تابيدي‌ تا تو را شناختند و يگانه‌دانستند.»



و باز مي‌فرمايند:



«تو هستي‌ كه‌ خودت‌ را در هر چيزي‌ به‌ من‌ شناساندي‌. پس‌ من‌ تو را آشكارا در هرچيز ديدم‌ و تو بر هر چيزي‌ آشكاري‌.»



يعني‌ اگر اولياي‌ تو، تو را شناختند به‌ وسيلة‌ كمك‌ و راهنمايي‌ بود و گرنه‌ آنها قدرت‌ِبر شناخت‌ تو را نداشتند.



«خدايا تو دستور مراجعة‌ به‌ آثار را به‌ من‌ دادي‌.» تا از آثار پي‌ به‌ وجود تو ببرم‌،چون‌ خودت‌ خواسته‌اي‌ كه‌ ما از طريق‌ آنها تو را بشناسيم‌ و گرنه‌ چگونه‌ آثار مي‌توانند وقدرت‌ دارند كه‌ خالق‌ خود را بشناسانند؟ ما همچون‌ ماهي‌ دريا كه‌ به‌ سبب‌ غرق‌ بودن‌ درآب‌، توجّه‌ به‌ آب‌ نمي‌كند، از شدت‌ تجلّي‌ انوار حق‌ّ و غرق‌ بودن‌ در آن‌، توجّه‌ به‌ آن‌ندرايم‌.



ولي‌ آن‌ قدر لطف‌ و رأفت‌ و رحمت‌ داري‌ كه‌ با وجود اين‌ حدّ از تجلّي‌، باز ما را به‌وسيلة‌ آثار، متوجه‌ مي‌كني‌ تا هدايت‌ يابيم‌.



حتّي‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ ما از تو در خواست‌ كنيم‌، تو به‌ فكر ما هستي‌، قبل‌ از اين‌ كه‌ مابه‌ ياد تو باشيم‌، تو به‌ ياد ما هستي‌.



و حتّي‌ همين‌ كه‌ مشتاق‌ تو هستم‌ و تو آرزوي‌ مني‌، به‌ اين‌ دليل‌ است‌ كه‌ توديگرن‌ را از دلم‌ بر طرف‌ ساختي‌ كه‌ فقط‌ تو را بخواهم‌ و من‌ راهي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌آرزو ندارم‌، جز اين‌كه‌ از خودت‌ بخواهم‌ و من‌ راهي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آرزو ندارم‌، جزاين‌كه‌ از خودت‌ مي‌خواهم‌. لذا تدبير خودم‌ را هم‌، چاره‌ ساز نمي‌دانم‌.



آيا معرفت‌ و عرفاني‌ به‌ حق‌ تعالي‌ از اين‌ بالاتر وجود دارد؟





شناخت‌ از طريق‌ عملكرد امام‌ حسين‌ (ع)



راهي‌ ديگر كه‌ ما را به‌ درجة‌ عرفان‌ امام‌ (ع) رهنمون‌ مي‌سازد، راه‌ عملي‌ ايشان‌است‌؛ يعني‌ حضرتش‌ فقط‌ شعار نمي‌دهد و در عمل‌، مانند بعضي‌ عارف‌ نماها نيست‌ كه‌فقط‌ با عزلت‌ نشيني‌ و يك‌ سري‌ سخنان‌ زيبا، بر زبان‌ جاري‌ ساختن‌، دم‌ از خدا و دين‌بزند: ( كونوا دُعاة‌ً لِلنّاس‌ بغيرَ الْسنتكُم‌ ) . بلكه‌ امام‌ حسين‌ (ع) براي‌ آگاهي‌ مردم‌ و پا برجا ماندن‌ دين‌ خدا، فقط‌ هستي‌ خود را فدا نكرد، كه‌ تمام‌ اولاد و اهل‌ بيت‌ و يارانش‌ رانثار حق‌ تعالي‌ نمود، كه‌ خود دربارة‌ آنان‌ فرمود:



«همانا من‌ اصحابي‌ با وفاتر و بهتر از اصحاب‌ خود نمي‌دانم‌ و اهل‌ بيتي‌ از اهل‌بيت‌ خود، نيكوتر سراغ‌ ندارم‌.»



و در آن‌ لحظه‌هايي‌ هم‌ كه‌ خود به‌ كلي‌ توانايي‌ از بدن‌ مباركش‌ سلب‌ شده‌ بود و تيردر سينة‌ حضرتش‌ نشسته‌ بود و بي‌ اختيار روي‌ زمين‌ افتاد، فرمود:



«رِضاً بقضائك‌ و تسليماً لِاَمرك‌ و لا معبودَ سِواك‌ يا غياث‌َ المستغيثين‌.» واقعاًاين‌ درجه‌ از رضايت‌ و تسليم‌ برخاسته‌ از چه‌ عرفاني‌ است‌؟!!





«راه‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، راه‌ دل‌ است‌»



اين‌ چه‌ معرفت‌ و عرفاني‌ است‌ كه‌ باعث‌ هدايت‌ و شناخت‌ انسان‌ها در همة‌ زمانهاگرديد؟ معنويت‌ و عرفان‌ عرفا حداكثر موجب‌ نجات‌ خودشان‌ و انسان‌ هاي‌ هم‌ عصرشان‌است‌ و بعد از آنها فوقش‌، فقط‌ دستور العملي‌ است‌ كه‌ از ايشان‌ باقي‌ مي‌ماند در كتاب‌ها،كه‌ تنها با خواندن‌ آن‌ و بدون‌ راهنمايي‌ مربّي‌ الهي‌، افراد به‌ وسيلة‌ آن‌ راه‌ به‌ جايي‌نخواهند برد. امّا «اَن‌َّ الحسيِن‌... مصباح‌ُ هُدي‌ و سفينة‌ نجاة‌» پيامبر خدا (ص) فرمودند:«همانا حسين‌ چراغ‌ هدايت‌ و كشتي‌ نجات‌ است‌.» هنوز بعد از 1400 سال‌، نامش‌ ويادش‌ و ذكر مصائبش‌، آتش‌ به‌ جان‌ها مي‌زند و شور و عشق‌ مي‌آفريند و انسان‌ها را به‌مقصد مي‌رساند.



راه‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، راه‌ دل‌ است‌ و از راه‌ دل‌ و شكست‌ و انكسار آن‌، انسان‌ ها راهدايت‌ مي‌كند و دلي‌ كه‌ شكست‌، جاي‌گاه‌ و تابشگاه‌ نور حسين‌ (ع) مي‌شود. «في‌ قلوب‌مَن‌ و الاه‌ُ قبره‌» و دوستداران‌ حسين‌ (ع) هر كدام‌ به‌ اندازة‌ ظرفيت‌ وجودي‌شان‌، كمالات‌حسين‌ (ع) را دارا مي‌شوند و در وجودشان‌ صفات‌ عالي‌ حضرتش‌ آشكار مي‌گردد.



عرفان‌ عملي‌ امام‌ حسين‌ (ع) فقط‌ باعث‌ نشد كه‌ حُرّ، ره‌ صد ساله‌ را يك‌ شبه‌ طي‌كند، بلكه‌ هنوز هم‌ شاگردان‌ مكتبش‌ را يك‌ شبه‌ به‌ وصال‌ محبوب‌ مي‌رساند. اشخاصي‌امثال‌ رسول‌ تُرك‌ها را، آدمي‌ قُلدر ولات‌ و لا اُبالي‌ كه‌ به‌ فسق‌ و زورگويي‌ شهرت‌ داشت‌ ومأموران‌ كلانتري‌هاي‌ تهران‌ از برخورد جدّي‌ با او، بيم‌ و هراس‌ داشتند.



مكتب‌ و عشق‌ امام‌ حسين‌ (ع) از چنين‌ انساني‌، عارفي‌ ساخت‌ كه‌ در عشق‌ حق‌ّذوب‌ گرديد و به‌ مرحله‌اي‌ رسيد كه‌ بعد از مرگش‌، در خواب‌ ديدند كه‌ حضرت‌ زينب‌ 3 به‌تشييع‌ جنازه‌اش‌ آمده‌ و فرمودند: «اين‌ جنازه‌ متعلق‌ به‌ ماست‌، ما خودمان‌ بايد او راتشييع‌ كنيم‌».



حضرت‌ ابراهيم‌ (ع) خليل‌ و دوست‌ خداست‌ و خداوند براي‌ امتحان‌ او، دستور ذبح‌كردن‌ اسماعيلش‌ را داد، ولي‌ او از انجام‌ اين‌ عمل‌ معاف‌ گرديد( در عالم‌ واقع‌). امّا امام‌حسين‌ (ع) نه‌ تنها اسماعيلش‌، بلكه‌ تمام‌ هست‌ و نيستش‌ را در راه‌ دوست‌ ودر عالم‌ واقع‌،فدا نمود و قرباني‌ كرد. خدا هم‌ اثر كار امام‌ حسين‌ (ع) و محبت‌ ايشان‌ را در دنيا و آخرت‌بزرگ‌ گرداند. پيامبر خدا (ص) فرمودند:



«اِن‌َّ لِلْحُسين‌ِ مُحَبَّة‌ً مَكنونَة‌ً في‌ قلوب‌ الْمومنين‌.» ؛ «براي‌ حسين‌ (ع) در دل‌هاي‌مؤمنين‌، دوستي‌ نهفته‌ است‌.»



در صحراي‌ محشر، عدّه‌اي‌ در جوار امام‌ حسين‌ (ع) زير ساية‌ عرش‌ رحمتند و به‌قدري‌ محبّت‌ حضرتش‌ دلشان‌ را پُر كرده‌ است‌ و از هم‌ جواري‌ با ايشان‌ لذّت‌ مي‌برند كه‌وقتي‌ حوريان‌ از بهشت‌، برايشان‌ پيغام‌ مي‌فرستند كه‌ ما منتظر شما هستيم‌، چرانمي‌آييد؟ مي‌گويند: ما لذّت‌ مجالست‌ و مصاحبت‌ با امام‌ حسين‌ (ع) را به‌ شما ترجيح‌مي‌دهيم‌. و هم‌ چنين‌ خداوند باب‌ الحسين‌ (ع) را «رحمة‌ الواسعة‌» قرار داده‌. به‌ قول‌شيخ‌ شوشتري‌ در مقدمة‌ خصائصش‌، حساب‌ كه‌ مي‌كنيم‌، مي‌بينيم‌ در طول‌ زندگي‌ مثل‌يك‌ تاجر ور شكسته‌، سرماية‌ عمر را بر باد داده‌ايم‌ و چه‌ رنج‌ها برديم‌. ولي‌ در اين‌ مدّت‌،ايمان‌ و عمل‌ صالحي‌ كه‌ قابل‌ قبول‌ حضرت‌ حق‌ تعالي‌ باشد، ندرايم‌ كه‌ با خود ببريم‌.چراكه‌ از آثار ايمان‌، توكّل‌ به‌ خدا و خوف‌ و رجا، فقط‌ نسبت‌ به‌ پروردگار عالم‌ و صبر وتسليم‌ امر خدا بودن‌ است‌. آيا از اين‌ آثار بهره‌اي‌ داريم‌؟!! و در باب‌ عمل‌ هم‌ اخلاص‌،شرط‌ قبولي‌ است‌.



از كجا معلوم‌ كه‌ اعمالمان‌ خالص‌ بوده‌ و موانع‌ قبولي‌ نداشته‌است‌. و هم‌چنين‌شرايط‌ شيعيان‌ علي‌ (ع) كه‌ در خطبه‌ همام‌ در نهج‌ البلاغه‌ ذكر شده‌، كه‌ در خود سراغ‌نداريم‌ و شرايط‌ زياد است‌. ولي‌ باب‌ حسين‌ (ع) وسيع‌تر است‌. شيعة‌ علي‌ (ع) شدن‌،سخت‌ است‌ و خيلي‌ بايد رنج‌ برد، امّا دوستدار و عزادار حسين‌ (ع) بودن‌ و گرية‌ بر او، آسان‌است‌. و شرط‌ زيادي‌ نمي‌خواهد و رقّت‌ قلب‌ و شكستگي‌ دل‌ كافي‌ است‌.



در روايت‌ است‌ : «هر گاه‌ خداوند به‌ عبدي‌، ارادة‌ خير كند، مِهر امام‌ حسين‌ (ع) رادر دلش‌ جا مي‌دهد.»



اِن‌ شاء الله كه‌ اگر از هر بابي‌ از ابواب‌ بهشت‌، به‌خاطر كوتاهي‌ها يمان‌ باز بمانيم‌،خداوند اميد ما را از باب‌ الحسين‌ (ع) قطع‌ نگرداند، چون‌ اين‌ باب‌ به‌قدري‌ وسيع‌ است‌ كه‌امثال‌ همچو مني‌ نيز كه‌ گنه‌كار و رو سياه‌ درگاه‌ الهي‌ هستم‌، به‌ آن‌ طمع‌ دارم‌.



«الهي‌ جز مِهر حسين‌ (ع) هر آنچه‌ باشد بدلم‌ خون‌ ساز و زِ راه‌ ديده‌ام‌ بيرون‌ ساز»





گريه‌ بر امام‌حسين‌ (ع) چرا؟



دشمنان‌ (و بعضي‌ دوستان‌ جاهل‌) مطرح‌ مي‌كنند كه‌ اگر شهادت‌ بابي‌ است‌ كه‌خدا فقط‌ براي‌ خاصّان‌ از اوليا خود گشوده‌ است‌ و بالاترين‌ خيري‌ است‌ كه‌ بالاتر از آن‌خيري‌ نيست‌ و شهيد متنعم‌ به‌ ارزشمندترين‌ نعم‌ الهي‌ است‌، پس‌ چرا اين‌ همه‌ درشهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع) و ياران‌ و اهل‌ بيتش‌ گريه‌ و عزاداري‌ مي‌كنيد؟!



افرادي‌ نيز نظير «محمد مسعود» مدعي‌ هستند كه‌ روش‌ مسيحيان‌ بر روش‌ ماترجيح‌ دارد كه‌ شهادت‌ و فداكاري‌ مسيح‌ (ع) را جشن‌ مي‌گيرند. ولي‌ ما شهادت‌ امام‌حسين‌ (ع) را عزادراي‌ مي‌كنيم‌. و بعد نتيجه‌ مي‌گيرد كه‌ آنها شهادت‌ را موفقيت‌ و ماشكست‌ مي‌دانيم‌.



اينها اشتباه‌ مي‌كنند، چون‌ نمي‌دانند: اوّلاً ، مسيحيت‌ كه‌ جشن‌ مي‌گيرد، چون‌مسئله‌ را از نظر شخصي‌ مطالعه‌ مي‌كند، ولي‌ اسلام‌ از نظر اجتماع‌.



بله‌، از نظر شخصي‌ ما هم‌ شهادت‌ را براي‌ شهيد، فوز و موفقيت‌ مي‌دانيم‌: ( ولاتحسبّن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله أمواتاً بل‌ اَحياءٌ عند ربّهم‌ يُرزقون‌ ) امّا اجتماع‌ با ازدست‌ دادن‌ امام‌ حسين‌ (ع) و نخبگان‌ اطراف‌ و يارانش‌، دچار چه‌ فاجعه‌اي‌ شد؟!



امام‌ صادق‌ (ع) مي‌فرمايند:



«چون‌ مؤمن‌ عالمي‌ بميرد، رخنه‌اي‌ در اسلام‌ مي‌افتد كه‌ چيزي‌ آن‌ را جبران‌نمي‌كند.» حال‌ اگر اين‌ مؤمن‌ عالم‌، امام‌ معصوم‌ باشد، جامعه‌ از فقدان‌ او دچار چه‌ ضرر وخسراني‌ مي‌شود؟!



ثانياً ، نصاري‌ جشن‌ مي‌گيرند، چون‌ فكر مي‌كنند عيسي‌ (ع) به‌دار زده‌ شد و كشته‌شد و در همان‌ وقت‌ ـنعوذ باللهـ به‌ جهنم‌ رفت‌ و سه‌ شبانه‌ روز در آتش‌ ماند تا پيروانش‌ به‌دوزخ‌ نروند.



و لذا هيچ‌ مسيحي‌ به‌ دوزخ‌ نمي‌رود، چون‌ يك‌ نوع‌ اتحادي‌ با مسيح‌ پيدانموده‌اند.



لذا «ابناء الله» يعني‌ پسران‌ خدا و «احباء الله»، يعني‌ دوستان‌ خدا هستند.



پس‌ آنها شهادت‌ مسيح‌ (ع) را فداي‌ گناهان‌ مي‌دانند و جشن‌ مي‌گيرند كه‌عيسي‌ (ع) كشته‌ شد و با كشته‌ شدن‌ او از زير بار سنگين‌ گناه‌ در آمديم‌.



اما مسلمان‌ واقعي‌ نمي‌تواند چنين‌ فكري‌ داشته‌ باشد. چون‌ قرآن‌ و بزرگان‌ دين‌ به‌ما آموخته‌اند كه‌ هر فردي‌ در گرو عمل‌ خود مي‌باشد؛ براي‌ نمونه‌، ابن‌ شهر آشوب‌ به‌ اسنادخود از طاوس‌ فقيه‌ مي‌گويد كه‌ به‌ امام‌ سجاد (ع) به‌ هنگام‌ مناجاتش‌ با خدا گفتم‌:«اي‌فرزند رسول‌ خدا (ص) اين‌ جزع‌ و فزع‌ چيست‌؟!....



پدرت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) است‌. مادرت‌ فاطمة‌ زهرا است‌. جدّت‌ رسول‌خدا (ص) است‌. حضرت‌ به‌ من‌ نگريست‌ و گفت‌: طاوس‌! هيهات‌، هيهات‌ از پدر و مادرم‌مگو! خدا بهشت‌ را براي‌ فرمانبرداران‌ و نيكوكاران‌ آفريده‌، اگر چه‌ بنده‌ حبشي‌ باشد. وآتش‌ را براي‌ كسي‌ كه‌ او را نافرماني‌ كند، آفريده‌ هر چند سيد قريش‌ باشد. مگر كلام‌ خدارا نشنيده‌اي‌ كه‌ فرمود: ( فاءذا نفخ‌ في‌ الصّور فلا أنساب‌َ بينهم‌ يومئذٍ و لايَتَسائلون‌َ. ) وبه‌ خدا فردا جز عمل‌ صالح‌ چيزي‌ تو را سود ندارد.»



هم‌ چنين‌ قرآن‌ و سنت‌ و عقل‌ نيز دلالت‌ بر درستي‌ عمل‌ ما (عزاداري‌ و گريه‌)دارند.



«دلالت‌ عقل‌ و قرآن‌ و سنت‌»



بر حسب‌ فطرت‌، هر بشر عاقلي‌، منعم‌ دوست‌ است‌؛ يعني‌ اگر كسي‌ به‌ او انعامي‌كرد، به‌ او علاقه‌مند مي‌گردد و اگر انسان‌ رشد عقلي‌ يافت‌، مي‌فهمد كه‌ همه‌ چيزش‌ ازخداست‌. ( و ما بكم‌ من‌ نعمة‌ فمن‌ الله. ) لذا خدا محبوبش‌ مي‌گردد: ( والذين‌ آمنوااَشدّ حُبّاً لله ) و محب‌ّ اگر محبتش‌ صادقانه‌ باشد و بخواهد محبوب‌ هم‌ او را دوست‌داشته‌ باشد و از او راضي‌ باشد، از محبوب‌ اطاعت‌ مي‌كند و مطيعش‌ مي‌گردد. پس‌ اگرمحبوب‌ بفرمايد: ( اگر مرا دوست‌ داريد از رسولم‌ پيروي‌ كنيد و او را اسوة‌ خود قراردهيد، ) اطاعت‌ مي‌كند.



لذا بدين‌ دليل‌ روية‌ رسول‌ خدا (ص) سنت‌ است‌ و همه‌ مسلمانان‌ بايد او را اسوة‌خود قرار دهند و به‌ ايشان‌ اقتدا كنند.



و ايشان‌ در چندين‌ مورد عزاي‌ امام‌ حسين‌ (ع) را بر پا نمود و حتي‌ مواردي‌ كه‌حضرتش‌ در خانة‌ عائشه‌ و فاطمه‌، ام‌ سلمه‌ و در مسجد و مجمع‌ اصحاب‌ عزاداري‌ كرده‌است‌، از طريق‌ اهل‌ تسنن‌ به‌طور متعدد روايت‌ شده‌ است‌.



در كتاب‌ «سيرتنا و سنتنا» مرحوم‌ اميني‌، حديثي‌ را نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ مضمون‌ آن‌چنين‌ است‌: رسول‌ خدا (ص) در خانة‌ ام‌ سلمه‌ استراحت‌ فرموده‌ بود. حسين‌ (ع) آمد. ام‌سلمه‌ جلوي‌ آقازاده‌ را گرفت‌ و گفت‌:«جدّت‌ خوابيده‌ است‌» حسين‌ (ع) اعتنا نكرد، به‌سمت‌ رسول‌ خدا (ص) رفت‌ و روي‌ سينة‌ پيغمبر نشست‌. ام‌ سلمه‌ منتظر است‌ چه‌ زماني‌پيغمبر بر مي‌خيزد. ناگهان‌ صداي‌ گرية‌ رسول‌ خدا (ص) را شنيد. پيش‌ خود گمان‌ كرد كه‌رسول‌ خدا (ص) چون‌ حسين‌ (ع) بي‌ موقع‌ آمده‌، ناراحت‌ شده‌ است‌. عذر خواست‌ كه‌ يارسول‌ الله من‌ جلوي‌ او را گرفتم‌ اما نتوانستم‌ او را باز دارم‌. رسول‌ خدا (ص) فرمود: ام‌ سلمه‌من‌ گريه‌ نمي‌كنم‌ كه‌ چرا حسين‌ آمده‌، گريه‌ام‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ جبرئيل‌ گزارش‌هاي‌ او رابرايم‌ نقل‌ كرد. كربلاي‌ حسينم‌ را نشانم‌ داد و از خاك‌ قبرش‌ براي‌ من‌ هديه‌ آورد. اينك‌ دردست‌ من‌ است‌. آن‌ را نگهدار هر وقت‌ ديدي‌ خون‌ شده‌، بدان‌ حسين‌ كشته‌ شده‌ است‌.



لذا به‌ حكم‌ قِرآن‌ مجيد مسلمانان‌ بايد به‌ رسول‌ خدا اقتدا نمايند و عزاي‌ امام‌حسين‌ (ع) را برپا كنند.





گرية‌ انبيا و معصومين‌ براي‌ امام‌ حسين‌ (ع)



فقط‌ رسول‌ خدا (ص) براي‌ فرزندش‌ حسين‌ (ع) گريه‌ نكرد، بلكه‌ فاطمه‌ زهرا 3 وانبيا ديگر و ملائك‌ و همه‌ موجودات‌ عالم‌ براي‌ حضرتش‌ متاثر شده‌ و عزاداري‌ نموده‌اند.



حضرت‌ زهرا :



امام‌ صادق‌ (ع) فرمودند:«چون‌ فاطمه‌ 3 به‌ حسين‌ (ع) باردار شد، جبرئيل‌ نزدپيغمبر (ص) آمد و عرض‌ كرد: همانا فاطمه‌ 3 پسري‌ به‌ دنيا خواهد آورد كه‌ امتت‌ او را بعداز تو مي‌كشند.(پيامبر (ص) اين‌ خبر را به‌ حضرت‌ فاطمه‌ 3 داد) و لذا چون‌ فاطمه‌ 3 به‌حسين‌ (ع) باردار شد، خوشحال‌ نبود و چون‌ وضع‌ حمل‌ نمود از زاييدنش‌ هم‌ خوشحال‌نبود... زيرا دانست‌ كه‌ او كشته‌ خواهد شد.» يعني‌ حضرتش‌ به‌ خاطر مصائب‌ فرزندش‌ وكشته‌ شدنش‌ محزون‌ و غمگين‌ بود.



هم‌چنين‌ از امام‌ صادق‌ (ع) است‌ : «فاطمه‌ 3 را در روز قيامت‌ در قبّه‌اي‌ از نورمي‌نشانند. در اين‌ هنگام‌ امام‌ حسين‌ به‌ محشر مي‌آيد، در حالي‌كه‌ سر بريده‌اش‌ را به‌دست‌ مي‌گيرد. فاطمه‌ 3 از ديدن‌ چنين‌ حالي‌ صيحه‌ مي‌كشد و مي‌افتد و تمام‌ پيامبران‌و خلايق‌ ديگر، از ديدن‌ چنين‌ وضعي‌ به‌ گريه‌ مي‌افتند. سپس‌ قاتلان‌ امام‌ حسين‌ (ع) حاضر شده‌ و محاكمه‌ مي‌گردند و آن‌گاه‌ به‌ كيفر شديدي‌ مي‌رسند.»





حضرت‌ علي‌ (ع)



از ابن‌ عباس‌ روايت‌ شده‌ كه‌ در ذيقار خدمت‌ اميرالمومنين‌ (ع) رسيدم‌. صحيفه‌اي‌بيرون‌ آورد، به‌ خط‌ خود و املاي‌ پيامبر (ص) و براي‌ من‌ از آن‌ خواند. در آن‌ صحيفه‌، مقتل‌امام‌ حسين‌ (ع) بود و آن‌ كه‌ چگونه‌ كشته‌ مي‌شود و چه‌ كسي‌ او را مي‌كشد و چه‌ كسي‌ او راياري‌ مي‌كند و چه‌ كسي‌ با او شهيد مي‌شود. پس‌ آن‌ حضرت‌ گرية‌ سختي‌ كرد و مرا به‌گريه‌ آورد.»



هم‌چنين‌ نقل‌ شده‌: روزي‌ اميرالمومنين‌ (ع) عباس‌ را كه‌ كودكي‌ خردسال‌ بود، درآغوش‌ گرفت‌ و در حالي‌كه‌ بر اثر شدت‌ ناراحتي‌ قطرهاي‌ اشك‌ از ديدگانش‌ مي‌ريخت‌،بازوهاي‌ عباس‌ (ع) را بوسيد. ام‌ البنين‌ 3 كه‌ آن‌ صحنه‌ را ديد، نگران‌ شد و از علي‌ (ع) پرسيد:«چرا گريه‌ مي‌كني‌؟» حضرت‌ فرمودند:«دست‌هاي‌ اين‌ كودك‌ را ديدم‌ و آنچه‌ را كه‌در آينده‌ به‌ آنها مي‌رسد به‌ خاطر آوردم‌. از اين‌ رو متاثر شدم‌.»



ام‌ البنين‌ (ع) با اضطراب‌ پرسيد: مگر دست‌هاي‌ او چه‌ مي‌شوند؟ علي‌ (ع) فرمود:قطع‌ مي‌شوند. سپس‌ با اندوه‌ دردناكي‌ چند بار فرمود:«مگر با يزيد چه‌ كرده‌ام‌؟!»



ام‌ البنين‌ 3 كه‌ با شنيدن‌ اين‌ سخن‌، اشك‌ اندوه‌ مي‌ريخت‌، پرسيد:«چرادست‌هاي‌ عباس‌ قطع‌ مي‌شوند؟» حضرت‌ ماجراي‌ كربلا را برايش‌ شرح‌ داد. ام‌البنين‌ 3 به‌ سبب‌ آن‌ مصائب‌ جان‌گدازي‌ كه‌ به‌ خاندان‌ نبوت‌ وارد مي‌شود منقلب‌ شده‌ وسخت‌ گريست‌ و سپس‌ با نيروي‌ صبر و شكر خود را آرام‌ نمود و خدا را به‌ علت‌ اين‌كه‌فرزندش‌ فداي‌ امام‌ حسين‌ (ع) مي‌گردد، سپاس‌گزاري‌ نمود.



ائمه‌ هدي‌ :



ائمه‌ اطهار : همگي‌ به‌ زنده‌ نگه‌ داشتن‌ و احياي‌ خاطرة‌ عاشورا توصيه‌ و تأكيدنموده‌ و خود نيز عامل‌ به‌ اين‌ سنت‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ (ص) بوده‌اند، من‌ جمله‌:



- امام‌ سجاد (ع) از كساني‌ بوده‌ كه‌ بعد از شهادت‌ پدر گرامي‌ اش‌ بارها منبر رفته‌ وخود مصيبت‌ پدرش‌ را بازگو كرده‌ و مردم‌ را به‌ گريه‌ درآورده‌ است‌. روزي‌ در حضور يزيد ـلعنت‌ الله ـ عليه‌ به‌ منبر رفت‌ و فرمود:«من‌ پسر آنم‌ كه‌ تشنه‌ جان‌ داد و تن‌ او به‌ خاك‌كربلا افتاد. عمامه‌ و رداي‌ او را ربودند، در حالي‌كه‌ فرشتگان‌ آسمان‌ در گريه‌ بودند. جنيّان‌در زمين‌ و پرندگان‌ در هوا، سيلاب‌ از ديده‌ گشودند. من‌ پسر آنم‌ كه‌ سرش‌ را به‌ نيزه‌نشاندند و زنان‌ او را از عراق‌ به‌ شام‌ به‌ اسيري‌ بردند.... يزيد! محمد (ص) جدّ توست‌ يا جدّمن‌؟ اگر گويي‌ جدّ توست‌، دروغ‌ گفته‌اي‌ و اگر گويي‌ جد من‌ است‌، چرا پدرم‌ را كشتي‌ و زنان‌او را اسير گرفتي‌؟



سپس‌ فرمود: مردم‌! آيا ميان‌ شما كسي‌ هست‌ كه‌ پدر و جدش‌ رسول‌ خدا (ص) باشد؟!». و به‌ يك‌بار شيون‌ از مردم‌ برخاست‌.»



- معاويه‌ بن‌ وهب‌ مي‌گويد: به‌ خانة‌ امام‌ صادق‌ (ع) رفتم‌. حضرت‌ در سجده‌ بود ودعا مي‌كرد تا رسيد به‌ اين‌جا كه‌ فرمود: «خدايا رحم‌ كن‌ به‌ صورت‌هايي‌ كه‌ آفتاب‌ آن‌ رادگرگون‌ كرده‌ تا خودش‌ را به‌ قبر حسين‌ (ع) برساند. خدايا رحم‌ كن‌ به‌ اشكهاي‌ چشمي‌كه‌ در عزاي‌ حسين‌ (ع) ريخته‌ مي‌شود. خدايا رحم‌ بفرما به‌ ناله‌ها و صرخه‌ هايي‌ كه‌ درمصيبت‌ حسين‌ (ع) بلند مي‌شود. خدايا من‌ آنان‌ را به‌ تو مي‌سپارم‌ تا بر ما نزد حوض‌ كوثروارد شوند.»



- از امام‌ رضا (ع) روايت‌ شده‌:«چون‌ ماه‌ محرم‌ داخل‌ مي‌شد، پدر مرا (امام‌كاظم‌ (ع) ) كسي‌ خندان‌ نمي‌ديد و اندوه‌ و حزن‌ پيوسته‌ بر او غالب‌ مي‌شد تا روز دهم‌،چون‌ روز عاشورا مي‌شد، آن‌ روز، روز مصيبت‌ و حزن‌ و گرية‌ او بود و مي‌فرمود: امروز روزي‌است‌ كه‌ حسين‌ (ع) شهيد شده‌ است‌.»



- از امام‌ رضا (ع) منقول‌ است‌:«هر كه‌ روز عاشورا، روز مصيبت‌ و اندوه‌ و گرية‌ اوباشد، حق‌ تعالي‌ روز قيامت‌ را روز فرح‌ و سرور و شادي‌ او گرداند و ديده‌اش‌ را در بهشت‌ به‌ما روشن‌ گرداند.»



- و هم‌ چنين‌ از قول‌ علما و بزرگان‌ بارها نقل‌ شده‌ كه‌ امام‌ زمان‌ ـ عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ ـشريف‌ را زيارت‌ كرده‌اند كه‌ در مجالس‌ روضه‌ و عزاداري‌ شركت‌ نموده‌ و بر مصائب‌ جدّبزرگوارش‌ گريه‌ كرده‌ است‌.. و هم‌چنين‌ خود حضرتش‌ در زيارت‌ ناحيه‌ مقدسه‌ مصائب‌سيد الشهدا (ع) را ذكر كرده‌اند و فرموده‌اند:«سلام‌ مي‌كنم‌ بر تو، سلام‌ كسي‌ كه‌ قلبش‌ ازمصيبت‌ تو جريحه‌ دار است‌ و اشكش‌ در ياد تو ريزان‌ است‌. سلام‌ كسي‌ كه‌ آه‌ و ناله‌اش‌ درفاجعة‌ تو بلند است‌.»





انبيا صلوات‌ الله عليهم‌ اجمعين‌



حضرت‌ آدم‌ (ع)



وقتي‌ حضرت‌ آدم‌ (ع) خواست‌ كه‌ توبه‌اش‌ پذيرفته‌ شود به‌ خمسة‌ طيبه‌ تمسّك‌جست‌ و به‌ دشمنانشان‌ لعنت‌ كرد، هنگامي‌كه‌ جبرئيل‌ برايش‌ از مصيبت‌ حسين‌ (ع) خواند.



حضرت‌ ابراهيم‌ (ع)



هنگامي‌كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ از كشتن‌ اسماعيل‌ معاف‌ شد، در اين‌ فكر بود كه‌ اي‌كاش‌ پسرم‌ كشته‌ شده‌ بود و دلم‌ به‌ درد آمده‌ بود تا بيشتر محبت‌ بروز مي‌دادم‌. جبرئيل‌نازل‌ شد و گفت‌:«بدان‌ جماعتي‌ از امت‌ پيامبر خاتم‌ (ص) جمع‌ مي‌شوند و در زميني‌ به‌ نام‌كربلا آب‌ را بر فرزندش‌ مي‌بندند. آن‌گاه‌ با لب‌ تشنه‌ او و فرزندانش‌ را مي‌كشند.» روضه‌اي‌كه‌ جبرئيل‌ براي‌ ابراهيم‌ خليل‌ (ع) خواند، دلش‌ را آتش‌ زد. به‌ قسمي‌ كه‌ سخت‌تر از كشته‌شدن‌ پسرش‌ دلش‌ به‌ درد آمد.



هم‌ چنين‌ امام‌ صادق‌ (ع) راجع‌ به‌ قول‌ خداوند عز و جل‌ ( ابراهيم‌ نگاهي‌ به‌ستارگان‌ كرد و گفت‌ من‌ بيمارم‌. )



فرمود: ( ابراهيم‌ ]از اوضاع‌ كواكب‌[ فهميد، آنچه‌ را كه‌ به‌ حسين‌ (ع) وارد مي‌شود،سپس‌ گفت‌: «من‌ بيماريم‌ از آنچه‌ به‌ حسين‌ (ع) وارد مي‌شود. )





حضرت‌ خضر و موسي‌ (ع)



روايت‌ شده‌ كه‌ چون‌ حضرت‌ موسي‌ (ع) مأمور شد به‌ ملاقات‌ جناب‌ خضر و تعلم‌ ازاو، اول‌ چيزي‌ كه‌ در وقت‌ ملاقات‌ بين‌ ايشان‌ مذاكره‌ شد، آن‌ بود كه‌ ا´ن‌ عالم‌، حديث‌ نمودبراي‌ حضرت‌ موسي‌ مصائب‌ و بلاهايي‌ را كه‌ بر آل‌ محمد (ص) وارد مي‌شود. پس‌ هر دوي‌ايشان‌ سخت‌ گريستند.



هم‌ چنين‌ راجع‌ به‌ عيسي‌ و نوح‌ : و ساير پيغمبران‌ نيز كم‌ و بيش‌ رواياتي‌ رسيده‌است‌. و در حديثي‌ كه‌ در مورد با حضرت‌ زهرا 3 بود، نيز از نظر گذشت‌ كه‌ در قيامت‌تمام‌ پيامبران‌ از ديدن‌ آن‌ منظرة‌ حضور سيدالشهدا در صحراي‌ محشر، به‌ گريه‌مي‌افتند.





ملائكه‌



علاوه‌ بر فرمايش‌ امام‌ سجاد (ع) در مقابل‌ يزيد كه‌ از نظر گذشت‌، در زيارت‌ناحية‌ مقدسه‌ نيز مي‌خوانيم‌ : «السّلام‌ علي‌ مَن‌ بَكَتْته‌ُ ملائكة‌ السّماء».





اولياء خدا و بزرگان‌ غير معصوم‌



در اين‌ باره‌ مطلب‌ بسيار فراوان‌ است‌، خصوصاً مربوط‌ به‌ حضرت‌ زينب‌ و دختران‌امام‌ حسين‌ (ع) حضرت‌ رقيه‌ و سكينه‌ و فاطمه‌ 3 وحضرت‌ كلثوم‌،...صلوات‌ الله وسلامه‌عليهن‌ كه‌ به‌ همراه‌ ديگر اسراي‌ كربلا بوده‌اند. و يا حضرت‌ ام‌ البنين‌ 3 كه‌ در احاديث‌مربوط‌ به‌ همين‌ قسمت‌ ذكر گرديد. لذا براي‌ نمونه‌ از جناب‌ ميثم‌ تمار 2 فقط‌ مطلبي‌ذكر مي‌گردد.



شيخ‌ صدوق‌ از جبلة‌ مكيّه‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ شنيدم‌ از ميثم‌ تمار كه‌ فرمود:



«و الله مي‌كشند اين‌ امت‌ پسر پيغمبر خود را در محرم‌، در روز دهم‌ و هر آينه‌اعداي‌ حق‌ سبحانه‌ و تعالي‌ اين‌ روز را روز بركت‌ قرار مي‌دهند. و همانا اين‌ كار شدني‌ است‌و در علم‌ خداي‌ تعالي‌ پيشي‌ گرفته‌ است‌ و من‌ مي‌دانم‌ آن‌ را به‌ وسيلة‌ عهدي‌ از مولايم‌اميرالمؤمنين‌ (ع) پس‌ ميثم‌ گريست‌.»



جن‌ ها و ديگر موجودات‌



جن‌ها نيز براي‌ حضرتش‌ عزاداري‌ كرده‌ و مي‌كنند. و حتي‌ دربارة‌ حيوانات‌ وجمادات‌ به‌ طور مكرر از موثقين‌ نقل‌ شده‌ كه‌ بارها به‌ چشم‌، آثار حزن‌ و اندوه‌ در آنان‌مشاهده‌ گرديده‌ است‌، از جمله‌ نقل‌ شده‌ كه‌ پيامبر اكرم‌ (ص) در اثناي‌ هجرت‌ از مكه‌ به‌مدينه‌، به‌ خيمة‌ «ام‌ معبد» آمد.



در نزديكي‌ خيمه‌، درخت‌ خاري‌ به‌ نام‌ عوسجه‌ بود و حضرت‌ خواستند كه‌ وضوبگيرند. سه‌ مرتبه‌ آب‌ را استنشاق‌ و مضمضه‌ نمودند و پاي‌ اين‌ درخت‌ ريختند و فرمودند:



«لهذه‌ العوسجة‌ شأن‌؛ براي‌ اين‌ درخت‌، خصوصيات‌ و معجزاتي‌ است‌». از فرداي‌آن‌ روز درخت‌ بزرگ‌ و سبز شد و شاخه‌ و برگ‌ از آن‌ روييد و ميوه‌اي‌ مانند سيب‌ زميني‌ دادكه‌ از عسل‌ شيرين‌تر و از مشك‌ خوش‌بوتر بود.



و هر حيوان‌ مريضي‌ كه‌ از برگ‌ آن‌ مي‌خورد، خوب‌ مي‌شد و از برگ‌ آن‌ همراه‌كاروان‌ مي‌بردند... تا اين‌كه‌ بيست‌ سال‌ گذشت‌ و از چوب‌هاي‌ درخت‌ استشفا مي‌كردند.روزي‌ ديديم‌ از شاخه‌هاي‌ درخت‌ خون‌ مي‌ريزد، مانند خوني‌ كه‌ از گوشت‌ جدا مي‌شود.



متحير مانديم‌ تا شب‌ شد و ديديم‌ دور اين‌ درخت‌ صداهاي‌ ناله‌ بلند است‌ «يابن‌النبي‌، يابن‌ الوصي‌» (اجنه‌ دور آن‌ براي‌ پسر پيامبر (ص) عزاداري‌ مي‌كردند) طولي‌ نكشيدكه‌ خبر آمد، امام‌ حسين‌ (ع) را در كربلا كشتند. از آن‌ پس‌ درخت‌ خشك‌ شد. ديگر نه‌ساقه‌ و نه‌ ريشه‌، و كم‌ كم‌ از بين‌ رفت‌.



شايد در تأييد تمامي‌ اين‌ موارد مذكور، همان‌ قسمت‌ از زيارت‌ ناحية‌ مقدسه‌كفايت‌ كند كه‌ امام‌ زمان‌ مي‌فرمايند:



«رسول‌ خدا به‌ مصيبتي‌ نشست‌ كه‌ ملائكه‌ او را تعزيب‌ گفتند. قتل‌ تو، فاجعة‌عظيمي‌ بر مادرت‌ زهرا بوده‌ - و طبقات‌ مختلف‌ فرشتگان‌ پدرت‌ اميرالمومنين‌ را تعزيت‌و تسليت‌ مي‌گفتند. و اقامة‌ ماتم‌ مي‌كردند. حورالعين‌ به‌ صورت‌، لطمه‌ مي‌زدند و آسمان‌ براين‌ مصيبت‌ گريان‌ شد و همه‌ سكنة‌ آسمان‌ها محزون‌ شدند. زمين‌ و اهل‌ زمين‌، درياها ودريادارها و مكه‌ و بنيان‌ گذار مكه‌، بهشت‌ و بهشتيان‌ و خانة‌ خدا و مقام‌ ابراهيم‌ و مشعرالحرام‌ و حل‌ و احرام‌ همه‌ در اين‌ فاجعة‌ عظيمي‌ اظهار هم‌دردي‌ و عزاداري‌ نمودند.»





عاطفه‌ و محبت‌



امام‌ صادق‌ (ع) مي‌فرمايند:



«هَل‌ الدّين‌ الاّ الحُب‌ّ و البُغض‌» .



اصلاً دين‌؛ يعني‌ حب‌ّ به‌ دوستان‌ خدا و بغض‌ به‌ دشمنان‌ خدا. پيامبر (ص) فرمودند: «لا احبّوا الله لما يغذوكم‌ واحبّوني‌ يحب‌ الله واحبّوا عترتي‌ بُحبي‌» .



«مرا دوست‌ بداريد به‌ سبب‌ دوست‌ خدا، و عترتم‌ را دوست‌ بداريد به‌ سبب‌ دوستي‌من‌.» و نه‌ فقط‌ عترتم‌ را دوست‌ بداريد، بلكه‌ از اين‌ هم‌ بالاتر، رسول‌ اكرم‌ (ص) فرمودند:



«والذي‌ نفسي‌ بيده‌ لايؤمن‌ عبدلله حتي‌ اكون‌ احب‌ّ اليه‌ من‌ ولده‌ و والده‌ و يكون‌عترتي‌ احب‌ّ اليه‌ من‌ عترته‌» يعني‌ «سوگند به‌ خدايي‌ كه‌ جان‌ من‌ در دست‌ قدرت‌ اوست‌،ايمان‌ نياورده‌ بنده‌اي‌ به‌ خداتا وقتي‌ كه‌ من‌ در نزد او، دوست‌ داشتني‌تر باشم‌ از فرزند وپدرش‌ و خاندان‌ من‌ نزد او، از خاندانش‌ دوست‌ داشتني‌تر باشد.»



گريه‌ نشانة‌ محبت‌ و دوستي‌ با اهل‌ بيت‌ : است‌. گريه‌، نشانة‌ عاطفه‌ و علاقه‌ وسوختن‌ دل‌ است‌. اگر شما شخصي‌ را دوست‌ داشته‌ باشي‌؛ مثلاً فرزندت‌ را، و او بر اثرمصيبت‌ها آزار ببيند و گريان‌ شود، آيا محزون‌ و گريان‌ نخواهي‌ شد؟



امام‌ حسين‌ (ع) هم‌ فرزندان‌ و اصحابش‌ را دوست‌ مي‌داشت‌ و مسلماً خيلي‌ هم‌بيشتر از ما نزديكانش‌ را دوست‌ داشت‌، چون‌ او از ما انسان‌تر بود و او انسان‌ كامل‌ بود واين‌ عواطف‌، عواطف‌ انساني‌ است‌.



لذا قهراً عواطف‌ انساني‌ او هم‌ بيشتر بود. نقل‌ شده‌ كه‌ بعضي‌ از مصائب‌ كربلا،خيلي‌ براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) سخت‌تر و جانكاه‌تر بوده‌، از آن‌ جمله‌ است‌:



الف‌) در ميان‌ كساني‌ كه‌ اباعبدالله (ع) خود را به‌ بالين‌ آنها رسانيد، هيچ‌كس‌وضعي‌ دل‌خراش‌تر و جانسوزتر از برادرش‌ اباالفضل‌ العباس‌ (ع) ، نداشت‌. برادري‌ كه‌حسين‌ (ع) او را خيلي‌ دوست‌ مي‌دارد و يادگار شجاعت‌ پدرش‌ مي‌باشد و چنان‌ اندامي‌موزون‌ و بلند و رشيد داشت‌ كه‌ حسين‌ (ع) از نظر كردن‌ به‌ آن‌ لذّت‌ مي‌برد.



وقتي‌ كه‌ امام‌ بالاي‌ سر او مي‌آيد، مي‌بيند دست‌ در بدن‌ او نيست‌، مغز سرش‌ بايك‌ عمود آهنين‌ كوبيده‌ شده‌ و به‌ چشم‌ او تير وارد شده‌ است‌. بي‌ جهت‌ نيست‌ كه‌گفته‌اند:«عباس‌ كه‌ كشته‌ شد، ديدند چهرة‌ حسين‌ شكسته‌ شد» خود امام‌ حسين‌ (ع) فرمود:



«اَلان‌َ انْقطع‌َ ظَهري‌ و قَلّت‌ْ حيلَتي‌؛ الان‌ پشتم‌ شكست‌ و چاره‌ام‌ كاسته‌ شد».



ب‌) ابا عبدالله (ع) حضرت‌ علي‌ اكبر را بسيار دوست‌ مي‌داشت‌ و اين‌ را اظهارمي‌نمود. خصوصيتي‌ كه‌ باعث‌ محبوبيت‌ بيشتر او مي‌شد، همان‌ شباهت‌ كاملي‌ بود كه‌ به‌پيامبر اكرم‌ (ص) داشت‌. او نظر اندام‌، شمايل‌، اخلاق‌، منطق‌ و سخن‌ گفتن‌ آن‌ قدر شبيه‌پيامبر بود كه‌ اباعبدالله درباره‌اش‌ فرمود:



«خدايا خودت‌ مي‌داني‌ كه‌ وقتي‌ ما، مشتاق‌ ديدار پيغمبر مي‌شديم‌، به‌ اين‌ جوان‌نگاه‌ مي‌كرديم‌» حال‌ چقدر براي‌ انسان‌ سخت‌ و ناراحت‌ كننده‌ است‌ كه‌ چنين‌ فرزندي‌ درمعرض‌ خطر قرار گيرد! فرزندي‌ كه‌ همچون‌ اسماعيل‌ تسليم‌ امر خدا بود.



نوشته‌اند: وقتي‌ علي‌ اكبر مي‌خواست‌ به‌ ميدان‌ رود، اباعبدالله در حالي‌كه‌ چشمان‌مباركش‌ حالت‌ نيم‌ خفته‌ به‌ خود گرفته‌ بود، به‌ او نگاه‌ كرد، مانند شخص‌ نااميدي‌ كه‌ به‌جوان‌ خود نگاه‌ مي‌كند. چند قدمي‌ هم‌ پشت‌ سر او رفت‌ و فرمود:



«خدايا گواه‌ باش‌ كه‌ جواني‌ به‌ جنگ‌ اينها مي‌رود كه‌ از همة‌ مردم‌ به‌ پيغمبرت‌شبيه‌تر است‌.»



و با فرياد به‌ عمر سعد گفت‌: «خدا نسلت‌ را قطع‌ كند كه‌ نسل‌ مرا از اين‌ فرزند قطع‌كردي‌» بعد از آنكه‌ علي‌ (ع) مبارزه‌ بي‌ نظيري‌ نمود و ضربت‌ها خورده‌ و دهانش‌ خشك‌ وزبانش‌ مثل‌ چوب‌ خشك‌ شده‌ بود، از ميدان‌ بر مي‌گردد و مي‌گويد: پدر جان‌! عطش‌ وتشنگي‌ دارد مرا مي‌كشد، سنگيني‌ اين‌ اسلحه‌ مرا سخت‌ به‌ زحمت‌ انداخته‌ است‌. اگرذره‌اي‌ آب‌ به‌ كام‌ من‌ برسد، نيرو مي‌گيرم‌ و بر مي‌گردم‌ و جهاد مي‌كنم‌!



اين‌ سخن‌، جان‌ اباعبدالله را آتش‌ مي‌زند و مي‌گويد: پسر جان‌! ببين‌ دهان‌ من‌ ازدهان‌ تو خشك‌تر است‌. فرزند عزيزم‌! اميدوارم‌ هرچه‌ زودتر به‌ فيض‌ شهادت‌ نائل‌ شوي‌و از دست‌ جدّت‌ سيراب‌ گردي‌.



علي‌ اكبر (ع) بر مي‌گردد و مي‌جنگد و سرانجام‌، مردي‌ او را غافلگير كرده‌ و با نيزة‌محكمي‌ آن‌چنان‌ به‌ او ضربه‌ مي‌زند كه‌ ديگر توان‌، از او گرفته‌ مي‌شود، بخ‌ طوري‌كه‌دستهايش‌ را به‌ گردن‌ اسب‌ مي‌اندازد، چون‌ نمي‌توانسته‌ خودش‌ تعادلش‌ را حفظ‌ كند وفرياد مي‌كشد: «يا ابتاه‌! هذا جدّي‌ رسول‌ الله؛ پدر جان‌ الان‌ دارم‌ جدم‌ را مي‌بينم‌» اسب‌،علي‌ اكبر را در ميان‌ لشكر دشمن‌ برد و اين‌جاست‌ كه‌ نوشته‌اند: «فَاحْتَمَله‌ُ الْفَرَس‌ اِلي‌عَسكرِ الْاعداء فقطعوه‌ بسيوفهم‌ ارباً ارباً» او را تكه‌ تكه‌ كردند. حال‌ تصور كنيد امام‌ (ع) بربالاي‌ سر اين‌ فرزند با اين‌ خصوصيات‌، چه‌ رنجي‌ را متحمل‌ شده‌ است‌.



ج‌ ) يكي‌ ديگر از اين‌ صحنه‌هاي‌ دلخراش‌ عاشورا، زمان‌ وداع‌ امام‌ حسين‌ (ع) باحضرت‌ قاسم‌ (ع) برادر زاده‌اش‌ مي‌باشد.



در روز عاشورا، هيچ‌كس‌ بدون‌ اجازه‌ حضرت‌ به‌ ميدان‌ نمي‌رفت‌. وقتي‌ حضرت‌قاسم‌ (ع) آمد كه‌ اجازه‌ بگيرد، اباعبدالله (ع) به‌ اين‌ سادگي‌ به‌ او اجازه‌ نداد. او شروع‌ كردبه‌ گريه‌ كردن‌، قاسم‌ و عمو در آغوش‌ هم‌ شروع‌ به‌ گريه‌ كردند و نوشته‌اند: وقتي‌ كه‌ قاسم‌شروع‌ كرد به‌ بوسيدن‌ دست‌ها و پاهاي‌ اباعبدالله (ع) و اصرار كرد و حضرت‌ هم‌ انكار، تاسرانجام‌ حضرت‌ با لفظ‌ اجازه‌ نداد، بلكه‌ يك‌ دفعه‌ دستانش‌ را گشود و گفت‌:«بيا فرزندبرادر مي‌خواهم‌ با تو خداحافظي‌ كنم‌» قاسم‌ دست‌ به‌ گردن‌ عمو انداخت‌ و امام‌ نيز دست‌به‌ گردن‌ جناب‌ قاسم‌.



و آن‌ قدر در اين‌ صحنه‌ گريه‌ كردند كه‌ هر دو، بي‌حال‌ شدند و از يك‌ديگرجداگشتند.



اين‌ طفل‌ سيزده‌ ساله‌ فوراً سوار اسب‌ شد. در حالي‌كه‌ هنوز دانه‌هاي‌ اشك‌ به‌صورتش‌ جاري‌ بود و وارد نبرد شد. اباعبدالله (ع) اسب‌ خود را حاضر كرده‌ و به‌ دست‌ گرفته‌بود و گويا منتظر بود كه‌ ناگاه‌ فريادي‌ شنيد: «يا عَمّاه‌» حسين‌ (ع) مانند باز شكاي‌ به‌سمت‌ حضرت‌ قاسم‌ (ع) كه‌ با ضربة‌ دشمن‌ به‌ فرق‌ مباركش‌ از روي‌ اسب‌ به‌ زمين‌ افتاده‌بود، حركت‌ كرد.



حدود دويست‌ نفر دور بدن‌ قاسم‌ را گرفته‌ بودند كه‌ سرش‌ را از بدن‌ جدا كنند. وقتي‌ديدند كه‌ امام‌ (ع) حمله‌ كرد، فرار كردند و امام‌ (ع) خود را بر بالين‌ قاسم‌ رساند و سرش‌ رابه‌ دامن‌ گرفت‌ و فرمود:«برادرزاده‌ خيلي‌ بر عموي‌ تو سخت‌ است‌ كه‌ او را بخواني‌، نتواند تورا اجابت‌ كند. و يا اجابت‌ كند، اما نتواند براي‌ تو كاري‌ انجام‌ دهد. و جناب‌ قاسم‌ در حالي‌كه‌از شدت‌ درد، پاهايش‌ را به‌ زمين‌ مي‌كوبيد، فريادي‌ كشيد و جان‌ را تسليم‌ نمود.



و هم‌ چنين‌ لحظه‌هاي‌ علي‌ اصغر، شيرخوارة‌ امام‌ حسين‌ (ع) نيز واقعاً بر ايشان‌سخت‌ گذشت‌، كه‌ به‌ سبب‌ طولاني‌ نشدن‌ مطلب‌، آن‌ مصيبت‌ ذكر نمي‌گردد، البته‌ اين‌مصيبت‌ نيز در كتب‌ مختلف‌ مقاتل‌ ذكر گرديده‌ است‌.



وقايع‌ كربلا واقعاً دل‌ سنگ‌ را كباب‌ مي‌كند و عواطف‌ هر انساني‌، با هر عقيده‌ ومذهبي‌ را به‌ هيجان‌ مي‌آورد. مگر مي‌شود كسي‌ در دلش‌ ذره‌اي‌ محبت‌ خدا باشد و براي‌كساني‌ كه‌ تا اين‌ اندازه‌ در راه‌ حق‌ جان‌فشاني‌ نموده‌اند، متأثّر نگردد.



«اي‌ شيعيان‌ من‌، هرگاه‌ آب‌ گوارايي‌ نوشيدند مرا ياد كنيد، يا اگر دربارة‌ شهيدي‌ ياغريبي‌، مطلبي‌ شنيديد، براي‌ من‌ گريه‌ كنيد»



و هم‌چنان‌ كه‌ ذكر شد، روايت‌ است‌: «اگر خدا ارادة‌ خير، به‌ بنده‌اي‌ كند، محبت‌حسين‌ (ع) را دردلش‌ قرار مي‌دهد.»



لذا انساني‌ كه‌ چشمش‌ در مصيبت‌ حضرتش‌ گريان‌ نشود و دلش‌ براي‌ حسين‌ (ع) نسوزد، بايد در ايمان‌ خود شك‌ كند. چرا كه‌ «اِن‌َّ لِقَتْل‌َ الْحُسين‌ حَرارة‌ً في‌ قلوب‌ِ المؤمنين‌لاتَبْرُدُ اَبداً؛ از قتل‌ حسين‌ در دل‌هاي‌ مؤمنان‌ سوزشي‌ است‌ كه‌ هرگز به‌ سردي‌ نگرايد.»البته‌ انسان‌ هرچه‌ شناختش‌ به‌ صفات‌ و اخلاص‌ و هدف‌ امام‌ حسين‌ (ع) زيادتر گردد،معرفتش‌ نيز به‌ ايشان‌ افزون‌ مي‌گردد.



امام‌ حسين‌ (ع) با وجود شدت‌ علاقه‌اي‌ كه‌ به‌ اولاد و ياران‌ خود داشت‌، اما چون‌محبت‌ خدا در دلش‌ بيشتر بود و رضاي‌ او را طالب‌ بود، لذا از خود و عواطف‌ خود هجرت‌نمود. علامه‌ طباطبائي‌ مي‌فرمايد:



«طريقة‌ محبت‌ است‌ كه‌ قلب‌ را از هر تعلقّي‌ جز تعلق‌ خدا، پاك‌ مي‌سازد؛ و قلب‌ رامنحصراً متعلق‌ به‌ خدا و هر چه‌ كه‌ منسوب‌ به‌ خداست‌، از دين‌ و آورندة‌ دين‌ و ولي‌ّ در دين‌و هر چه‌ كه‌ برگشتش‌ به‌ خدا باشد، مي‌سازد. آري‌، محبت‌ به‌ هر چيز، محبت‌ به‌ آثار آن‌ نيزهست‌. لذا چنين‌ كسي‌ از كارها، آن‌ كاري‌ را دوست‌ مي‌دارد كه‌ خدا دوست‌ بدارد، و آن‌كاري‌ را دشمن‌ مي‌دارد كه‌ خدا دشمن‌ بدارد، به‌ خاطر رضاي‌ خدا راضي‌ و به‌ خاطر خشم‌خدا خشمگين‌ مي‌شود و اين‌ محبت‌ نوري‌ مي‌شود كه‌ راه‌ عمل‌ را براي‌ او روشن‌مي‌سازد.»



اصولاً منطق‌ دين‌، ايثار است‌. علاقه‌ به‌ جان‌ و پدر و مادر و فرزند و همسر و خويش‌و تبار... طبيعي‌ هر انسان‌ است‌ و بسياري‌ از اينها طبيعي‌ هر حيواني‌ است‌. دين‌ آمده‌ كه‌انسان‌ را علاقه‌مند و شيفتة‌ اموري‌ عالي‌تر گرداند و درسي‌ عالي‌تر بياموزد؛ اين‌ فرمودة‌خود امام‌ حسين‌ (ع) است‌:



«الهي‌ رضاً بقضائك‌ و تسليماً لامرك‌ و لامعبود سواك‌ يا غياث‌ المستغيثين‌.»





آثار عزاداري‌ و گرية‌ بر امام‌ حسين‌ (ع)



هر مصيبت‌ زده‌اي‌ كه‌ خدا برايش‌، اجر معين‌ فرموده‌، پاداشش‌ به‌ اعتبار مصيبت‌اوست‌. هر چه‌ مصيبت‌ سخت‌تر، اجرش‌ هم‌ بيشتر است‌. و از آن‌جا كه‌ مصيبت‌امام‌حسين‌ (ع) ، بزرگ‌ترين‌ مصيبت‌ها است‌: «و اعظم‌ بك‌ المصاب‌» و نمونه‌اش‌ را درعالم‌ سراغ‌ نداريم‌، مصيبتي‌ كه‌ در آسمان‌ و زمين‌ انقلاب‌ به‌ وجود آورد، لذا ثواب‌هاي‌دستگاه‌ حسين‌ (ع) هم‌ نامحدود است‌ و «اجزل‌ بك‌ الثواب‌» مي‌باشد.



به‌ بعضي‌ از اين‌ ثواب‌ها در بخش‌ گذشته‌ اشاره‌ شد. و اينك‌ هم‌ به‌ برخي‌ ديگراشاره‌ مي‌شود:



در روايت‌ است‌: «اگر كسي‌ مومن‌ غمناكي‌ را شاد كند، اسباب‌ شادي‌اش‌ در قبرفراهم‌ مي‌گردد».



پس‌ خوشا به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ با گريه‌ كردن‌ بر حسين‌ (ع) ، پيامبر و علي‌ و فاطمة‌زهرا را شاد گرداند. و هم‌چنين‌ آثار گريه‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) خصوصاً در حال‌ جان‌ كندن‌ ودر قبر و عالم‌ برزخ‌ و محشر هويدا خواهد شد.



گفته‌ شده‌: «نفس‌ المهموم‌ لِظلمنا تسبيح‌ٌ وَ هَمّه‌ لنا عِباده‌» يعني‌ چنانچه‌ در ماه‌رمضان‌ نفس‌ كشيدن‌ روزه‌ دار ثواب‌ تسبيح‌ دارد، در مجلس‌ عزاي‌ حسين‌ هم‌ (يا هر وقت‌كه‌ غم‌ حسين‌ داشته‌ باشي‌) هر نفسي‌ كه‌ مي‌كشي‌ ثواب‌ تسبيح‌ دارد.



روايتي‌ ديگر است‌ كه‌ مي‌فرمايد:«مَن‌ بكي‌ علي‌ الحسين‌ وَ جَبت‌ له‌ الجنة‌؛ كسي‌كه‌ بر حسين‌ (ع) گريه‌ كند، بهشت‌ بر او واجب‌ مي‌گردد.»





فلسفة‌ زنده‌ نگه‌ داشتن‌ مصائب‌ امام‌ حسين‌ (ع)



اين‌ همه‌ سفارش‌ و توصيه‌ به‌ تجديد عزاداري‌ و گريه‌ و زنده‌ نگه‌ داشتن‌ وقايع‌كربلا، به‌ خاطر آموزندگي‌ و سازندگي‌ آن‌ است‌. واقعة‌ كربلا از طريق‌ به‌ هيجان‌ آوردن‌عواطف‌ و احساسات‌ انساني‌، بشر را به‌ راه‌ سعادت‌ سوق‌ مي‌دهد و وسيلة‌ نجاتش‌ را فراهم‌مي‌سازد. البته‌ هم‌ در بعد فردي‌ و هم‌ اجتماعي‌.





الف‌ - نتايج‌ فردي‌



كسي‌ كه‌ محب‌ّ امام‌ حسين‌ (ع) مي‌شود و با او ارتباط‌ قلبي‌ پيدا مي‌كند، نتيجة‌ اين‌ارتباط‌ اين‌ است‌ كه‌ محب‌ّ، متناسب‌ با ظرف‌ وجودي‌ و استعدادش‌ از صفات‌ كمالية‌محبوب‌ برخوردار مي‌گردد. و از جملة‌ عجايب‌ عالم‌ محبت‌، يگانگي‌ ميان‌ محب‌ّ ومحبوب‌ از حيث‌ معنا است‌. چون‌ كمال‌ ربط‌، در دوستي‌ يافت‌ مي‌شود. البته‌ تا مقدارمحبت‌ چه‌ اندازه‌ باشد و استعداد محب‌ّ چگونه‌ باشد و موانع‌ تا چه‌ حدّ برطرف‌ شده‌ باشد.



و از جملة‌ صفات‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، صفت‌ صبر و بردباري‌ است‌ كه‌ در زيارت‌ ناحيه‌مقدسه‌، امام‌ زمان‌ مي‌فرمايند:«لقد عجبت‌ مِن‌ صبرك‌ ملائكة‌ السماء؛ ملائكه‌ ازبردباريت‌ در شگفت‌ شدند»



علي‌ (ع) مي‌فرمايند: «الصبّر من‌ الايمان‌ كالرّأس‌ مِن‌ الْجَسد؛ صبر نسبت‌ به‌ايمان‌ مانند سر نسبت‌ به‌ بدن‌ است‌.» همان‌طور كه‌ بدن‌ بي‌ سر، مرده‌ و جماد است‌، كسي‌هم‌ كه‌ صبر ندارد، ايمان‌ حقيقي‌ ندارد.



از مهم‌ترين‌ مراتب‌ صبر، صبر در برابر گناه‌ و هوس‌ها و شهوت‌ها است‌.



لذا محب‌ّ امام‌ حسين‌ (ع) بايد كم‌ و بيش‌ از اين‌ صفت‌ كماليه‌ بهره‌مند باشد و صبرحسين‌ (ع) در او منعكس‌ گردد. پس‌ دوستي‌ حسين‌ (ع) انسان‌ را از گناه‌ دور مي‌كند ومحب‌ّ او بايد كاري‌ كند كه‌ محبت‌ دنيا و شهوات‌، كم‌ كم‌ از دلش‌ بيرن‌ رود.



لذا اين‌ وسائل‌ حسيني‌ (آثار ذكر شده‌ بر عزاداري‌ و گريه‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) ) نبايدموجب‌ غرور گردد. غرور از شيطان‌ است‌ و از جانب‌ جهل‌ نفس‌ و اين‌ جهل‌ آدمي‌ است‌ كه‌طمع‌ داشته‌ باشد تا بدون‌ كسب‌ ايمان‌ و داشتن‌ عمل‌ صالح‌ به‌ بهشت‌ و درجات‌ عالي‌برسد.



اگر گفته‌ شده‌: «هر كس‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) گريه‌ كند، بهشت‌ بر او واجب‌مي‌شود.»



معنايش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ هر كس‌ بر حسين‌ (ع) گريه‌ كرد، هر كاري‌ خواست‌ بكند كه‌گناهانش‌ بخشيده‌ مي‌شود، بلكه‌ امثال‌ اين‌ احاديث‌ براي‌ «رجاء» مي‌باشد.



يعني‌ برخي‌ گناهان‌ به‌ صرف‌ استغفار پاك‌ نمي‌شوند، بلكه‌ شخص‌ علاوه‌ بر اداي‌حق‌ بايد مرتباً صيقل‌ بزند و جبران‌ كند، تدارك‌ گذشته‌ را بنمايد و اين‌ است‌ كه‌ در اين‌قبيل‌ موارد، پس‌ از توبه‌ و استغفار، اميد(رجا) به‌ وسايل‌ حسيني‌ و شفاعت‌ و امثالهم‌موجب‌ نجاتش‌ مي‌گردد، لذا رجا به‌ معناي‌ آن‌ است‌ كه‌:«پس‌ از سعي‌ به‌ مقدار توانايي‌ دركسب‌ ايمان‌ و اداي‌ واجبات‌ و ترك‌ محرمات‌، اميد دارد كه‌ خدا به‌ فضلش‌، عمل‌ ناقابل‌ اورا بپذيرد و او را با خوبان‌ محشور فرمايد.»



مثلاً انسان‌ گنهكار بعد از توبه‌، باز دلهره‌ دارد كه‌ آيا توبه‌اش‌ توبة‌ نصوح‌ بود تاظلمت‌ را از دلش‌ بزدايد يا نه‌؟ تا خواست‌ يأس‌ او را بگيرد، به‌ رحمت‌ واسعة‌ الهي‌«حسين‌ (ع) » متمسك‌ مي‌شود و يادش‌ مي‌آيد در روايات‌ وعده‌ داده‌ شده‌ «هر دلي‌ كه‌براي‌ حسين‌ (ع) سوخت‌، خدا به‌ بركت‌ امام‌ حسين‌ (ع) به‌ او رحم‌ مي‌كند» پس‌ از اين‌ به‌باب‌ الحسين‌ (ع) وارد مي‌شود. اين‌ معناي‌ رجا است‌. (هم‌چنين‌ قول‌ شيخ‌ شوشتري‌ كه‌ دربخش‌ قبل‌ از نظر گذشت‌، براي‌ درك‌ اين‌ مطلب‌، بسيار مناسب‌ و بجااست‌) لذا هرروايتي‌ كه‌ از آن‌ غرور فهميدي‌ يا نتيجه‌اش‌ در تو غرور باشد، بدان‌ اشتباه‌ فهميدي‌ و به‌اشتباه‌ افتاده‌اي‌. تسويل‌ و فريب‌كاري‌ نفس‌ و شيطان‌ است‌. و گرنه‌ امام‌ هرگز به‌ غرور، امرنمي‌كند و وا نمي‌دارد.



ب‌ - نتايج‌ اجتماعي‌



حادثة‌ كربلا يك‌ اسلام‌ مجسم‌ است‌ و موجب‌ تحرك‌ و حركت‌ شخصي‌ محب‌ّمي‌گردد. چون‌ از اين‌ طريق‌، انسان‌ها به‌ هدف‌ حضرت‌ پي‌ برده‌ و براي‌ نجات‌ خود واجتماعشان‌ در راهش‌ قدم‌ مي‌نهند.



هدف‌ امام‌ حسين‌ (ع) قناعت‌ به‌ اسم‌ و نام‌ اسلام‌ كردن‌، نبود، بلكه‌ هدفش‌ ايمان‌ وتقوا است‌؛ هم‌چنان‌كه‌ در قرآن‌ نيز آمده‌: ( و لقد و صينا الذين‌ اوتو الكتاب‌ من‌ قبلكم‌ وايّاكم‌ اِن‌ اتّقوا الله ) و اين‌ همان‌ برنامة‌ جدّ و پدر بزرگوارش‌ نيز بود.



امام‌ حسين‌ (ع) عامل‌ اساسي‌ براي‌ قيام‌ كربلا را به‌ طور مكرّر و با صراحت‌ كامل‌بيان‌ نموده‌ است‌:



«اِنّي‌ ما خَرجْت‌َ اَشِراً وَ لا بطراً ولا مفسداً ولا ظلماً اِنّما خَرَجت‌ُ لِطلب‌ الاصلاح‌في‌ اُمّة‌ جدّي‌، اُريدُ ان‌ ا´مر بالمعروف‌ وانْهي‌ عن‌ المنكر و اَسير بسيرة‌ جدّي‌ وَ اَبي‌ علي‌ بن‌ابي‌ طالب‌ (ع) ؛ من‌ خروج‌ نكردم‌ براي‌ جاه‌ و مقام‌ و ثروت‌ و اخلال‌گري‌ و ظالم‌ و ستمگرنبودم‌. بلكه‌ براي‌ اصلاح‌ امّت‌ جدّم‌ خروج‌ كردم‌ و مي‌خواهم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكركنم‌ و به‌ سيرة‌ جدّ و پدرم‌ عمل‌ كنم‌.»



همين‌ عامل‌ اساسي‌ بود كه‌ باعث‌ شد اين‌ نهضت‌ براي‌ هميشه‌ زنده‌ بماند. قرآن‌هم‌ اين‌ عامل‌ را وسيلة‌ مبارزه‌ با فساد معرفي‌ مي‌كند. كه‌ اگر نباشد، موجب‌ بدبختي‌ ونابودي‌ جوامع‌ و ملل‌ مي‌گردد.



امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر اساسي‌ترين‌ اصلي‌ است‌ كه‌ اگر نباشد، موجب‌بدبختي‌ و نابودي‌ افراد جامعه‌ نيز مي‌گردد و ضامن‌ بقاي‌ اجتماع‌ اسلامي‌ است‌ و اگر اين‌اصل‌ نباشد، جامعه‌ متلاشي‌ و متفرق‌ مي‌گردد و پيكرة‌ اجتماع‌ از بين‌ مي‌رود.



لذا اگر شيخ‌ شوشتري‌ 1 از حديثي‌ نتيجه‌ گرفت‌ كه‌ «گرية‌ بر امام‌حسين‌ (ع) ، دل‌پيامبر (ص) و علي‌ و زهرا را شاد مي‌گرداند و موجب‌ بركات‌ اخروي‌ مي‌گردد». البته‌ كه‌ايشان‌ خوشحال‌ مي‌شوند. چون‌ نيت‌ و هدف‌ پيامبر و علي‌ و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله عليه‌اجمعين‌ يكسان‌ است‌ و خوشحال‌ مي‌گردند كه‌ به‌ وسيلة‌ ذكر مصائب‌ فرزندشان‌حسين‌ (ع) ، مردم‌ در دنيا و آخرت‌ سعادتمند شوند و در همان‌ راهي‌ حركت‌ كنند كه‌فرزندشان‌ حركت‌ كرده‌ است‌.





ترفند و دسيسة‌ دشمنان‌ اسلام‌



اشكي‌ كه‌ اين‌ چنين‌ آثار فردي‌ و اجتماعي‌ دارد و موجب‌ تحرك‌ و سازندگي‌ است‌،ارزش‌ دارد. هم‌ در دنيا و هم‌ در آخرت‌ موجب‌ نجات‌ و بيداري‌ انسان‌ها مي‌گردد و باعث‌مي‌شود مردم‌ با فساد ستمگر و ظلم‌ ظالم‌، ستيز كنند و عليه‌ آنها قيام‌ نمايند.



لذا دشمنان‌ اسلام‌ با ترفندهاي‌ مختلف‌، مي‌خواهند بگويند كه‌ اين‌ گريه‌ها وعزاداري‌ها، تكرار مكرّرات‌ است‌ و بي‌ نتيجه‌ و كاري‌ عبث‌ كه‌ شادي‌ و نشاط‌ را از انسان‌مي‌گيرد و رخوت‌ و ركود براي‌ جامعه‌ به‌ بار مي‌آورد، در حالي‌ كه‌ جوان‌ كه‌ عامل‌ پيشرفت‌ وسرماية‌ جامعه‌ است‌، نياز به‌ تحرك‌ و شادي‌ دارد.



دشمن‌ مستقيم‌ نمي‌گويد به‌ مجالس‌ امام‌ حسين‌ (ع) نرويد، اعتقاد به‌ قرآن‌نداشته‌ باشيد. بلكه‌ موذيانه‌ و با زيركي‌ مي‌خواهد كم‌ كم‌ و به‌ مرور زمان‌ ايمان‌ را دردل‌هاي‌ مسلمانان‌ ضعيف‌ كند و اعتقادشان‌ را متزلزل‌ گرداند و اسلام‌ را در نطفه‌ خفه‌ كند.تا مبادا به‌ كشورهاي‌ ديگر هم‌ سرايت‌ كند و منافع‌ استعمارگران‌، بيش‌ از اين‌ به‌ خطر افتد.



بله‌، اسلام‌ هم‌ شادي‌ و هم‌ غم‌ دارد. منتها هدفمند نه‌ مضرّ. اسلام‌ با شادي‌ و غم‌ وغصه‌ مضر و پوچ‌ و باطل‌ مخالف‌ است‌.



آنان‌ با تلقيفات‌ به‌ ظاهر دلسوزانه‌ و با قيافة‌ متفكرانه‌، افكار مخرّب‌ خود را از راه‌راديوهاي‌ بيگانه‌ و عوامل‌ خود فروخته‌ داخلي‌ و خارجي‌ و افراد جاهل‌ و ساده‌اي‌ كه‌ناآگاهانه‌ تبليغات‌ دشمنان‌ و سخنانشان‌ را اشاعه‌ مي‌دهند، پخش‌ مي‌كنند، به‌ اين‌ اميدكه‌ مردم‌ مسلمان‌ و انقلابي‌ را كم‌ كم‌ در خواب‌ غفلت‌ فرو برند و سرشان‌ را با شادي‌هاي‌مضر و پوچ‌ و لذت‌هاي‌ زودگذر، مثل‌ فحشا، اعتياد، فيلم‌هاي‌ شهواني‌... سرگرم‌ كنند و تابع‌مدّ و هوا و هوس‌ گردانند و خصوصاً در اين‌ ميان‌ به‌ بهانة‌ پيشرفت‌ و تمدن‌ و تجدّد و عقب‌مانده‌ نبودن‌، از زنان‌ به‌ وسيلة‌ نمودار ساختن‌ زينت‌ و زيبايي‌ هايشان‌، بيشترين‌ بهره‌ رامي‌برند تا به‌ اين‌ وسيله‌ مسلمانان‌ به‌ مرور زمان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ واهي‌، اعتقادهاي‌خود را زير پا بگذارند و هويت‌ و غيرت‌ و شخصيت‌ ديني‌ و حلّي‌ خود را ناديده‌ بگيرند واستقلال‌ فكري‌ و روحي‌ شان‌ نابود گردد.تا در زندگي‌، از خود اصول‌ و مبادي‌ و فلسفه‌اي‌ارزشمند نداشته‌ باشند. به‌ بيان‌ ديگر، هدف‌ دشمنان‌ ايجاد استعمار فكري‌ است‌ كه‌خطرناك‌تر از انواع‌ ديگر استعمار است‌. چون‌ در اين‌ نوع‌ استعمار، شخص‌ مثل‌ دشمن‌فكر مي‌كند و مانند او مي‌بيند و اصلاً هم‌ احساس‌ نمي‌كند كه‌ استعمارزده‌ شده‌ است‌ و به‌طرف‌ آن‌ كه‌ مي‌درد، مي‌دود.



ارزش‌ استقلال‌ فكري‌ و اعتماد و اعتقاد به‌ فلسفة‌ زندگي‌ خود و احترام‌ به‌ سنت‌ها ونظام‌هاي‌ خود، از علم‌ بالاتر است‌. ملّت‌ عالم‌ ممكن‌ است‌ در ملّت‌ ديگر هضم‌ شود، ولي‌ملّتي‌ كه‌ احساس‌ شخصيت‌ و استقلال‌ مي‌كند، هضم‌ نمي‌شود.



لذا در پاسخ‌ به‌ كساني‌ كه‌ مي‌گويند: چرا گريه‌؟ علاوه‌ بر مطالب‌ گذشته‌، بايد گفته‌شود: همان‌طور كه‌ خنده‌ اقسامي‌ دارد، اشك‌ و گريه‌ نيز اقسام‌ مختلفي‌ دارد:



اشك‌ شوق‌، اشك‌ توبه‌ و پشيماني‌، اشك‌ رأفت‌ و دلسوزي‌، اشك‌ فراق‌، اشك‌ذلّت‌، اشك‌ تظاهر و ريا، اشك‌ غم‌ و اندوه‌...



ولي‌ هر اشكي‌ مضرّ وسود آور نيست‌ و سبب‌ كسالت‌ روحي‌ و افسردگي‌ نمي‌گردد ونشاط‌ را از بين‌ نمي‌برد. همان‌طور كه‌ هر خنده‌اي‌ هم‌ خوب‌ و سازنده‌ و نشاط‌ آور نيست‌؛مثلاً اكثراً شاهد اشك‌ شوق‌ به‌ هنگام‌ ورود اسرا و آزادگان‌ به‌ ايران‌ بوده‌ايم‌. آيا اين‌ اشك‌افسردگي‌ و كسالت‌ به‌ بار مي‌آورد؟ آيا اگر كسي‌ با خواندن‌ يا شنيدن‌ اوصاف‌ و نعم‌ بهشتي‌،اشك‌ شوق‌ بريزد، اشكش‌ ركود آور و مخرب‌ است‌؟! اشكي‌ كه‌ فرد گنهكار براي‌ پشيماني‌از گناه‌ مي‌ريزد، آيا او را سبك‌ مي‌كند يا افسرده‌؟ مگر در جبهه‌ها شاهد نبوديم‌ كه‌رزمندگان‌ اسلام‌، شب‌ها در سنگرها مشغول‌ خواندن‌ دعا و روضه‌ و زيارت‌ نامه‌ها بودند واشك‌ مي‌ريختند و روزها مثل‌ شير در جبهه‌ها، به‌ دشمنان‌ اسلام‌ حمله‌ مي‌كردند.



آيا معناي‌ ركود و بي‌ حالي‌ و سستي‌ و افسردگي‌ اين‌ است‌؟



گريه‌ و عزاداري‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) نيز، چنين‌ است‌؛ يعني‌ لذّت‌ بخش‌ است‌. به‌قلب‌ صفا و روشني‌ مي‌دهد. ايمان‌ و اعتقاد راتقويت‌ مي‌كند. جامعه‌ و انسان‌ را مي‌سازد.چراغ‌ راه‌ سعادت‌ است‌. مقلّب‌ القلوب‌ است‌ و رشد آور و نشاط‌انگيز. لذا انسان‌ بعد از آن‌،احساس‌ سبكي‌ و نزديكي‌ به‌ خدا مي‌كند. نه‌ اين‌ كه‌ احساس‌ يأس‌ و افسردگي‌. مي‌توان‌گفت‌، اشك‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) از جمله‌ مصاديق‌ اين‌ شعر است‌:



«گريه‌ بر هر درد بي‌ درمان‌ دوا است‌ چشم‌ گريان‌، چشمة‌ فيض‌ خداست‌»



و به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ دشمنان‌ عزمشان‌ را جزم‌ كرده‌اند تا اين‌ اشك‌ ارزشمندو سازنده‌ و آموزندة‌ تحرك‌ آور را از ما بگيرند.





در پايان‌



اين‌ شعر عمر بن‌ فارض‌ مصري‌ را در آخر قصيدة‌ يائيه‌اش‌، مناسب‌ با حال‌ خودديدم‌:



«ذهب‌َ العُمر ضياعاً وانْقضي‌باطلاً اِن‌ْ لَم‌ افزمِنك‌ بشي‌ء»



«غَير ما اُوتيت‌َ مِن‌ عَهدي‌ الوِلاعِترة‌ المبعوث‌ مِن‌ ا´ل‌ قصي‌»



خداوند به‌ ما توفيق‌ ده‌ كه‌ آزاد و آزاده‌ باشيم‌ و از بند غير خدا، خود را برهانيم‌ وهم‌چنان‌ كه‌ تو ما را آزاد آفريدي‌، با همان‌ پاكي‌ و آزادگي‌ به‌ سويت‌ رجوع‌ كنيم‌. الهي‌فرقان‌ و قدرت‌ تشخيص‌ به‌ ما عنايت‌ فرما تا مكر دشمنان‌ را به‌ خودشان‌ باز گردانيم‌.





خلاصة‌ مقاله‌



از آن‌ جا كه‌ پي‌ بردن‌ به‌ صفات‌ و درجة‌ عرفان‌ و توحيد و معنويت‌ امام‌ حسين‌ (ع) موجب‌ معرفت‌ بيشتر، نسبت‌ به‌ ايشان‌ مي‌گردد، لذا بخش‌ اول‌ را به‌ عرفان‌امام‌حسين‌ (ع) اختصاص‌ دادم‌ .



اين‌ شناخت‌ از دو طريق‌ بررسي‌ شده‌ است‌:



الف‌) سخنان‌ و ادعية‌ ذكر شده‌ از حضرت‌؛



ب‌) عملكرد و راه‌ عملي‌ كه‌ حضرت‌ براي‌ پيمودن‌ كمال‌ و رسيدن‌ به‌ لقاي‌ الله ارائه‌داده‌اند، كه‌ همان‌ راه‌ دل‌ است‌.



در پايان‌ بخش‌ اول‌، برخي‌ آثار كه‌ بر محبّان‌ و عزاداران‌ امام‌ حسين‌ (ع) مترتب‌مي‌باشد، ذكر گرديده‌ است‌.



و اما بخش‌ دوّم‌ مربوط‌ به‌ گريه‌ و عزاداري‌ براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) است‌ و اين‌كه‌ اگراسلام‌ شهادت‌ را پيروزي‌ و رستگاري‌ و فوز عظيم‌ مي‌داند، پس‌ چرا مسلمانان‌ در شهادت‌حضرتش‌ گريه‌ و عزاداري‌ مي‌كنند؟



در ابتداي‌ اين‌ بخش‌، سخنان‌ بعضي‌ كه‌ عمل‌ مسلمانان‌ را با نصاري‌ مقايسه‌مي‌كنند و نتيجه‌ مي‌گيرند كه‌ اسلام‌، شهادت‌ را شكست‌ و مسيحيت‌ آن‌ را موفقيت‌مي‌داند، ذكر شد و دلائلي‌ بر ردّ آن‌ مطرح‌ گرديد.



در قسمت‌ بعد دلائلي‌ از قرآن‌ و سنت‌ و عقل‌ بيان‌ شد كه‌ محبت‌ و عزاداري‌ براي‌سيدالشهدا (ع) را تأييد مي‌كرد و بيان‌ شد كه‌ ما وظيفة‌ تبعيت‌ از رسول‌ اكرم‌ (ص) را داريم‌و ايشان‌ براي‌ فرزندش‌ حسين‌ (ع) بارها اقامة‌ عزا نموده‌اند. علاوه‌ بر اين‌ حضرت‌ زهرا وائمه‌ هدي‌ و جميع‌ انبيا و ملائكه‌ و اولياي‌ خدا و حتي‌ جن‌ ها و حيوانات‌ و جمادات‌ هم‌براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) محزون‌ و نالان‌ و گريان‌ شده‌اند.



لذا چطور ممكن‌ است‌ انسان‌ داراي‌ عاطفه‌ و انسانيت‌، در اين‌ مصيبت‌ عواطفش‌به‌ هيجان‌ در نيايد و متاثر نگردد؟



و اصلاً انسان‌ موجودي‌ عاطفي‌ است‌ و امام‌ حسين‌ (ع) چون‌ از ما انسان‌تر وكامل‌تر است‌، لذا عواطفش‌ به‌ اولاد و اصحابش‌ بيشتر بوده‌ است‌ و تحمل‌ مصائب‌ نيزخيلي‌ براي‌ حضرتش‌ مشكل‌تر بوده‌. اما چون‌ محبت‌ ايشان‌ به‌ خدا زيادتر بوده‌، همين‌محبّت‌ و عشق‌ واقعي‌، موجب‌ گشته‌ كه‌ از هر تعلقي‌ جز تعلق‌ خدا پاك‌ گردد و براي‌ رضاي‌دوست‌، هر چه‌ دارد در طبق‌ اخلاص‌ گذارد.



و اما انسان‌ كه‌ به‌ حكم‌ قرآن‌ بايد از پيامبر (ص) تبعيت‌ كند و ايشان‌ را در زندگي‌الگوي‌ خود قرار دهد و حتي‌ فرزندانشان‌ را بيشتر از فرزندان‌ خود دوست‌ بدارد، شايسته‌است‌ مثل‌ ديگر مخلوقات‌ عالم‌ خلقت‌، در اين‌ مصيبت‌ عظيم‌ كه‌ بر فرزند رسول‌ خدا (ص) خاري‌ گشته‌، گريان‌ و نالان‌ باشد.



در مرحلة‌ بعد، برخي‌ ديگر از آثار عزاداري‌ و گريه‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) ذكر گرديد وفلسفة‌ توصية‌ زياد بزرگان‌ به‌ اقامة‌ عزاي‌ حسيني‌ بيان‌ شد كه‌ همان‌ سازندگي‌ و آموزندگي‌حادثه‌ كربلا مي‌باشد. و اثرهاي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ اين‌ سازندگي‌ نيز بررسي‌ شد. وهم‌چنين‌ ذكر شد كه‌ نبايد به‌ اين‌ وسايل‌ حسيني‌ (اثرهاي‌ گريه‌ و عزاداري‌ براي‌امام‌حسين‌ (ع) ) مغرور گشت‌ و اينها همه‌ براي‌ «رجا» ذكر گرديده‌اند و گرية‌ به‌ همراه‌عمل‌ صالح‌ و توبه‌ از گناهان‌ و رجوع‌ نكردن‌ به‌ گناه‌ است‌، كه‌ به‌ بركت‌ امام‌ حسين‌ (ع) موجب‌ نجات‌ مي‌گردد و اين‌ نفس‌ امّاره‌ است‌ كه‌ مطلب‌ را بر ايمان‌ وارونه‌ جلوه‌ مي‌دهد تاانسان‌ مغرور گشته‌ و بدون‌ عمل‌ صالح‌، طمع‌ به‌ بهشت‌ داشته‌ باشد و تا آخر عمر در غفلت‌بماند.



در پايان‌ ترفند دشمنان‌ اسلام‌ كه‌ مي‌خواهند با گرفتن‌ اين‌ اشك‌ سازنده‌ وارزشمند به‌ اهداف‌ شوم‌خود برسند، مطرح‌ گرديد و بيان‌ شد كه‌ تمامي‌ اقسام‌ اشك‌ مثل‌همة‌ انواع‌ خنده‌، مضرّ و ركود آور نيست‌، بلكه‌ بر عكس‌ سازنده‌ هم‌ مي‌باشد و در نتيجه‌جاي‌گاه‌ اشك‌ بر امام‌ حسين‌ (ع) روشن‌ گرديد.



«به‌ اميد به‌ اين‌كه‌ اين‌ سعي‌ ناچيز مقبول‌ درگاه‌ حضرتش‌ واقع‌ گردد»











منابع‌:



1. ابن‌ خلدون‌، مقدمه‌، ترجمه‌ محمد پروين‌ گنابادي‌. تهران‌، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌،1359.



2. ابوعلي‌ مسكويه‌ رازي‌، تجارب‌ الامم‌. تهران‌، سروش‌، 1366.



3. ارسطو، سياست‌. ترجمة‌ حميد عنايت‌. تهران‌، شركت‌ سهامي‌ كتابهاي‌ جيبي‌، 1358.



4. افلاطون‌. دورة‌ آثار افلاطون‌. ترجمه‌ محمد حسن‌ لطفي‌ و رضا كاوياني‌. تهران‌.خوارزمي‌، 1357.



5. اقبال‌، محمد. كليات‌ اشعار فارسي‌ مولانا اقبال‌ لاهوري‌. به‌ كوشش‌ احمد سروش‌.تهران‌، سنايي‌، 1364.



6. اميني‌، سيد محسن‌. اعيان‌ الشيعه‌. بيروت‌، دارالمتعارف‌ ]بي‌ تا[.



7. جرج‌ جرداق‌. الامام‌ علي‌ صوت‌ العدالة‌ الانسانية‌. بيروت‌. دار مكتبه‌ الحيات‌، 1970.



8. حالت‌، ابوالقاسم‌. كلمات‌ قصار حسين‌ بن‌ علي‌ ]بي‌ تا[.



9. حسن‌ ابراهيم‌. تاريخ‌ اسلام‌، بيروت‌. دار احياء التراث‌ العربي‌، 1964.



10. سپهر، ميرزا محمد تقي‌. ناسخ‌ التواريخ‌، در احوالات‌ حضرت‌ سيد الشهدا. تهران‌.كتابخانه‌ اسلاميه‌، 1363.



11. سيلونه‌، اينيانسيو. مكتب‌ ديكتاتورها. ترجمه‌ مهدي‌ سبحاني‌. تهران‌. نشر نو، 1367.



12. شهيدي‌، جعفر. پس‌ از پنجاه‌ سال‌. تهران‌. اميركبير، 1318.



13. صافي‌، شيخ‌ لطف‌ الله‌. حسين‌ شهيد آگاه‌. تهران‌ صدر ]بي‌ تا[.



14. كواكبي‌، عبدالرحمن‌. سرشتهاي‌ ديكتاتوري‌ (طبايع‌ الاستبداد). ترجمه‌ عبدالحسين‌ميرزا به‌ كوشش‌ ابوالفضل‌ قاسمي‌ ]تهران‌، 1325[.



15. مسعودي‌. مروج‌ الذهب‌. بيروت‌. دارالاندلس‌. 1412 ه.



16. مطهري‌، مرتضي‌. حماسه‌ حسيني‌. تهران‌. صدرا، 1366.



17. ملكوتيان‌، مصطفي‌. سيري‌ در نظريه‌هاي‌ انقلاب‌، تهران‌. نشر قومس‌. 1372.



18. موسوعة‌ كلمات‌ الامام‌ حسين‌. قم‌، 1373.



19. مولوي‌، جلال‌ الدين‌. مثنوي‌ معنوي‌. به‌ تصحيح‌ نيكلسون‌. تهران‌، امير كبير، 1363.



20. مهاجراني‌، عطاء الله‌. پيام‌ آور عاشورا. تهران‌، انتشارات‌ اطلاعات‌، 1374.





/ 1