فصل هفدهم كلماتى كه با «ل» آغاز مىشوند
688 «لم يتحلّ بالعفّة من اشتهى ما لا يجد» هر كس چيزى را كه نمىيابد بخواهد، بزيور پرهيزكارى آراسته نيست
به ناياب چون كس كند آرزو،
نه ديباى تقوى بود در برش
نه تاج خرد باشد اندر سرش
نماند ورا عزّت و آبرو
نه تاج خرد باشد اندر سرش
نه تاج خرد باشد اندر سرش
چو از مال خود فرض كردى ادا،
نكردى تبه ثروت و مال خويش
ترا بهره از آن بود هر چه پيش
ز تشويش و تشوير گشتى رها،
ترا بهره از آن بود هر چه پيش
ترا بهره از آن بود هر چه پيش
بمال ار نگه داشتى عرض خويش،
نه آن مال بيرون شد از دست تو
نه خارج شد آن گوهر از شست تو
تو را قيمت و قدر آن بود بيش،
نه خارج شد آن گوهر از شست تو
نه خارج شد آن گوهر از شست تو