فصل نوزدهم كلماتى كه با «ما، م» آغاز مىشوند
769 «ما اقبح البخل مع الإكثار» بخل در حال توانگرى خيلى زشت است
توانگر چو امساك ورزد خطا است
ورا بذل و بخشش پسنديدهتر
قناعت به درويش زيبندهتر
بغايت نكوهيده و نابجا است
قناعت به درويش زيبندهتر
قناعت به درويش زيبندهتر
گنهكار چون پوزش آرد بكار،
چه زشت است كيفر كشيدن از او
بود عفو او قيمت آبرو
ز كردار خود باشد او شرمسار،
بود عفو او قيمت آبرو
بود عفو او قيمت آبرو
ترا همّت ار شهوت و خوردن است،
چه دور است خير از تو اى چارپا
چو مردى چه دارى كه ماند بجا
نه اين زندگانى به از مردن است
چو مردى چه دارى كه ماند بجا
چو مردى چه دارى كه ماند بجا