فصل چهارم كلماتى كه با «وزن افعل» آغاز مىشوند
145 «اعجز النّاس من قدر على ان يزيل النّقص عن نفسه فلم يفعل» ناتوانترين مردم كسى است كه بتواند نقص را از نفس خود بزدايد ولى نزدايد.
چو كس را بود چاره نقص خويش،
نباشد ازو ناتوانتر كسى
به قدر است، كمتر ز خار و خسى
ولى پاى نگذارد از جهل پيش،
به قدر است، كمتر ز خار و خسى
به قدر است، كمتر ز خار و خسى
بسى ناتوان باشد و زار، كس،
وز او ناتوانتر نباشد بياد،
كه او دوستان خود از دست داد
كه بر دوستى نيستش دسترس
كه او دوستان خود از دست داد
كه او دوستان خود از دست داد
نباشد كسى ناتوانتر از آن،
نينديشد از حمله گرگ مرگ
نباشد پى توشه و زاد و برگ
كه غافل بود از گزند زمان
نباشد پى توشه و زاد و برگ
نباشد پى توشه و زاد و برگ