فصل ششم كلماتى كه با «انّ، انّك، انّكم» آغاز مىشوند
241 «انّ لأنفسكم اثمانا فلا تبيعوها الّا بالجنّة» براستى كه نفس شما با ارزش است، پس آنرا جز با بهشت سودا مكنيد
فراوان بود قدر نفست، اگر،
نه بفروشيش جز بنقد بهشت
چو باشى خردمند و نيكو سرشت
نسنجى تو آن را به سيم و بزر
چو باشى خردمند و نيكو سرشت
چو باشى خردمند و نيكو سرشت
غم مؤمن اندر دل او بود
بصورت بود شاديش آشكار
نگردد بروز بلا بيقرار
ز دينش ورا زور و نيرو بود
نگردد بروز بلا بيقرار
نگردد بروز بلا بيقرار
ترا باشد امروز روز عمل
دگر روز، روز حساب است و بس
نباشد ترا بر عمل دسترس
نه ديرى بپايد، كه آيد اجل
نباشد ترا بر عمل دسترس
نباشد ترا بر عمل دسترس