تحدی قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحدی قرآن - نسخه متنی

محمد هادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





تحدي قرآن


نويسنده: آيت الله محمد هادي معرفت



منبع:

كتاب علوم قرآني



عناوين مورد بحث


مراحل تحدى



يك نكته جالب



دامنه تحدى



تحدى در برترى سخن



تـحـدى بـه مـعـنـاى هم آورد خواستن است قرآن مكررا ناباوران را به مبارزه و هماوردى خوانده, گـويـد: ((اگر باور نداريد كه اين قرآن سخن خدا باشد و گمان مى‌بريد ساخته و پرداخته دست بـشـر است, هر آينه آزمايش آن آسان است, سخن‌ دانان و سخن‌وران خود را واداريد تا در اين راستا نـيـروى خـود را به كار گيرند وسخنى هم چون قرآن, زيبا و شيوا, محكم و استوار, و حكمت وار, بـسـازنـد و ارائه دهـنـد, ولـى هـرگز چنين اقدامى نتوانيد كرد, زيرا به خوبى مى دانيد كه قرآن همانندسخن بشر نيست)).



مراحل تحدى


قرآن در چند مرحله , تحدى و هم آورد خواستن خود را مطرح كرده:



1- نخست به طور مطلق سخنى همانند قرآن بياورند:



((ام يقولون تقوله, بل لا يؤمنون فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين ((1)), آيامى گويند: آن را بر بافته؟ [نه] بلكه باور ندارند! پس سخنى همانند آن بياورند, اگر راست مى گويند)).



2- سپس به اندازه ده سوره را مطرح نمود هرچند كوچك باشند:



((ام يـقـولون افتراه, قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كن تم صـادقـيـن ((2)), آيـا مى گويند كه آن را به دروغ به ما نسبت داده است؟ بگو:پس همانند ده سـوره آن, حـتـى اگـر افـتـرا گونه باشد بياوريد و هر كس را كه خواهيد[به شهادت و داورى] بخوانيد, اگر راست مى گوييد)).



3- آن گاه, براى آن كه از اعتبار مدعيان بكاهد, پيش نهاد كرده كه يك سوره همانندقرآن بياورند:



((ام يـقـولـون افـتـراه , قـل فـاتـوا بـسـورة مـثـلـه , و ادعـوا مـن اسـتـطـعـتـم مـن دون اللّه ان كنتم صادقين ((3)), اگر راست مى گوييد, همانند يك سوره آن بياوريد)).



4- و براى آخرين بار, با قاطعيت هرچه تمام تر, عجز و ناتوانى نهايى آنان را اعلام نمود:



((و ان كـنـتـم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله , وادعوا شهداكم من دون اللّه ان كـنـتـم صـادقـيـن فـان لـم تـفعلوا و لن تفعلوا, فاتقوا النار التي وقودها الناس و الحجارة اعدت لـلكافرين ((4)), اگر ناباوريد نسبت به آن چه بر بنده خويش فروفرستاده ايم , پس همانند يك سـوره آن بـيـاوريد, يا سوره اى از هم چون فردى بياوريدو اگر [چنين كارى را] نكرديد و هرگز نـتـوانـيد كرد, پس پروا كنيد از آتشى كه فروزنده آن آدميان و سنگ خارا مى باشد و براى كافران آماده گرديده است)).



در ايـن آيـه ذكر آدميان در كنار سنگ خارا كنايه از آن است كه آدميان فاقد شعور وتهى از خرد و انديشه, هم چون سنگ خارا بوده و در كنار آن قرار دارند و در آتش سرسختى مى سوزند.



5- آن گاه و پس از اين تجربه تلخ و ناگوار براى ناباوران, روى سخن را به توده بشريت كرده, برابر ابديت اعجاز و تحدي قرآن را اعلام نموده است :



((قـل لـئن اجـتمعت الا نس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لـبعض ظهيرا ((5)), بگو: اگر تمامى انس و جن [كه در بستر تاريخ قرارگرفته اند] گرد هم آيند و بخواهند همانند اين قرآن بياورند, هرگز نتوانند, گرچه همگى پشت در پشت يك ديگر قرار گيرند)).



نكته جالب


در آيات تحدى به ويژه دو آيه اخير, نكته جالبى وجود دارد كه سر اعجاز را بيش از هر چيز روشن و مـبرهن مى سازد در آيه 24 سوره بقره عبارت ((ولن تفعلوا)) اخبار ازآينده به صورت مطلق است بـدين معنا كه هرگز و براى ابديت هم آوردى با قرآن نيايد, در سوره اسرا آيه 88 نيز همه جهانيان را از هـم آوردى بـا قـرآن ناتوان دانسته است اين يك اخبار غيبى است كه جز از زبان ((عالم الغيب والـشـهـادة)) امـكـان صـدور نـدارد هر نيرومند و صاحب هنرى كه در مقام تحدى و هم آوردى بـرآيد,حداكثر مى تواند هم آوردان معاصر و مجاور خويش را تا حدودى بشناسد و باشناخت اندازه تـوانـايـى آنان و مقايسه با توانايى خويش , خود را برتر بداند ولى هرگز كسى جرات آن را ندارد كه بـراى آيـنـده و بـراى همه جهانيان , خود را برتر شمارد, زيراشناختى به آيندگان و همه جهانيان نمى تواند داشته باشد.



ولـى قـرآن ايـن شـهـامـت را نشان داده و با كمال جرات ناتوانى بشريت را در مقابله با قرآن براى هميشه و براى همه جهانيان در پهناى تاريخ اعلام نموده , كه اين جرات و شهامت بزرگ ترين دليل اعجاز قرآن است علاوه برآن كه خود يكى ازبزرگ ترين اخبار غيبى قرآن به شمار مى رود, چنان كه گذشت.



دامنه تحدى


همان گونه كه متذكر شديم تحدى و هم آورد خواستن قرآن فراگير است, همه جهانيان را شامل مى‌شود و دامنه آن براى هميشه گسترده است, همان گونه كه براى ديروز بوده براى امروز و فردا نـيـز پـابـرجـا اسـت ولـى بـرخى را گمان است كه تحدى قرآن مخصوص همان دوره اول بوده , مـخـاطـبين آن عهد مورد تحدى قرار گرفته اند واين امر تا امروز گسترش ندارد, گرچه دليل اعجاز قرآن - كه همان عجز عرب آن روزاست‌- براى هميشه است يعنى امروزه براى اثبات اعجاز قـرآن, بـه عـجـز فـصـحاى عرب معاصر نزول كه از مقابله و معارضه با آن ناتوان بودند, استدلال بـايـد كـرد, وهـرگـز فـصـحـا و سـخـن دانان همه دوره ها مورد تحدى قرار نگرفته اند نويسنده مـصرى معروف ((بنت الشاطى)) چنين مى‌گويد: ((معيار تحدى قرآن همان عجز فصحاى عرب در عـصـر بعثت است ولى دليل اعجاز آن براى هميشه است و عرب و عجم راشامل مى باشد عجز سـخـن سـنـجـان عصر اول ـ كه اصل بلاغت و فصاحت اند ـ برهان قاطعى است براى روشن شدن مـسـالـه تـحدى)) ((6)) يعنى عجز سخن وران آن روز كفايت مى كند و نيازى به پا برجا بودن موضع تحدى قرآن تا امروز نيست.



شـايـد نـويـسنده يادشده بيم آن داشته كه اگر گفته شود قرآن هم چنان در موضع تحدى خود پـابرجا است , به ناگاه آتش كفر و الحاد ـ كه در ميان سخن دانان عرب كم نيست ـ زبانه كشد, در صدد مقابله برآمده و همانند قرآن سخنى موزون و استوارارائه دهند و در پى آن بزرگ ترين پايه و سـتـون اسـتوار دعوت اسلامى, از هم فروريزد ولى او بايد مطمئن باشد كه چنين اتفاقى نخواهد افتاد, زيرا قرآن بر اسلوب ويژه اى استوار است كه هرگز سخن بشرى نمى تواند به آن برسد و حتى نمى‌تواند نزديك آن گردد, چون كه اعجاز قرآن تنها بر شيوه بيانى آن استوار نيست, بلكه مجموعه لـفـظ و مـعـنـا, مـعيار اعجاز مى باشد جمال لفظ و كمال معنا, زيبايى وفريبايى عبارات, در كنار بلنداى افق محتوا قرار گرفته است كدام دانش‌ور و سخن‌ور توانايى است كه بتواند چنين مفاهيم عـالـيـه و نـوآورى هـاى وسـيـع و گـسترده را در همه زمينه هاى معرفتى و شناختى, در چنين قالب هاى موزون و دل كش و داراى جذبه معنوى و روحانى در آورد و ساختارى چنين مستحكم و استوار در عين زيبايى منظرارائه دهد؟! تلاش در اين راه سرانجامى جز رسوايى نخواهد داشت!



در عـرصـه تاريخ مواضع عبرت فراوانى وجود دارد كسانى در صدد معارضه باقرآن برآمده اند, اما آن چه ارائه كرده اند نه تنها همانند قرآن نبوده , بلكه از درجه كلام معمولى هم فروتر افتاده است و جـز عـار و نـنگ دست آوردى براى خود فراهم نساخته اند هر كه با خود بيانديشد تا اين تجربه هاى تلخ تاريخ را تكرار نمايد, ومواضع عبرت آن را درست ننگرد, پس اگر شرمنده خويش نگشت هرچه خـواسـت انجام دهد ((من جرب المجرب حلت به الندامة , هر كه آزمون شده اى را آزمون كند,جز پشيمانى دست آوردى نخواهد داشت)).



دكـتر عبداللّه دراز در اين زمينه گويد: ((هر كه شك و ترديدى دارد و گمان مى بردكه در ميان سـخـن دانـان كسانى هستند كه توانايى هم آوردى با قرآن را دارند, مى تواندبه آسانى آن را آزمايش كـنـد, بـه ادبـا و سـخن دانان عصر خويش مراجعه و از آنان پرسش نمايد: آيا كسى از شما توانايى هـم آوردى بـا قـرآن را دارد؟ اگـر گفتند: آرى ((لونشا لقلنا مثل هذا ((7)), اگر بخواهيم مـى تـوانـيـم هـمانند آن بياوريم ))! پس به آنان بگويد: ((هاتوا برهانكم ((8)) , شاهد صدق اين مـدعـى را ارائه دهيد)) و اگرگفتند: ((لا طاقة لنا به ((9)) , ما را توانايى آن نيست)) پس به آنـان بـگـويـد: چـه شهادتى بر اعجاز بالاتر از اظهار ناتوانى است ؟ آن گاه به تاريخ رجوع كند و از آن بـپـرسـد: ((مـا بال القرون الاولى ((10)) , حال گذشتگان چگونه بوده است؟)) هرآينه تاريخ پاسخ خواهد داد كه هيچ كس سر خود را در مقابل قرآن نيفراشته است و آن گروه ناچيزى كه سر بـه سـوى قـرآن تافتند, با رسوايى و بار ننگ بازگشتند و روزگار برآثار آنان خط بطلان كشيد و به دست فراموشى سپرد ((11)))).



تحدى در برترى سخن


گاه گفته مى‌شود كه توانايى در صنعت سخن ورى و قدرت بيان در همه مردم يك سان نيست و ايـن قدرت بر حسب ذوق و سليقه و نحوه انديشه و بينش هرانسان تفاوت مى كند هر فرد از افراد انسانى مواهب و يافته هايى ويژه خود دارد كه ساختار و شخصيت درونى او را تشكيل داده است هر نـويـسنده يا صاحب سخنى گوشه اى از يافته هاى شخصى خويش را ـ كه ويژه خود او است ـ ارائه مـى دهـد ((ازكـوزه بـرون هر آن طراوت كه در اوست)) ازاين رو شيوه هاى گفتارى و نوشتارى هرنويسنده با ديگرى هم سان نخواهدبود لذا چگونه مى توان مردم را به تحدى (هم آوردى با قرآن) خواند ((فلياتوا بحديث مثله)) ((12)) در صورتى كه آنان ازهم آوردى با يك ديگر نيز عاجزند؟!



ولـى پـوشـيـده نـباشد كه هم آوردى خواستن (تحدى) در آن نيست كه سخنى هم سان و همانند سـخـن خـدا بـيـاورند گونه اى كه در شيوه بيان و نحوه تعبير كاملاهمانند باشد, زيرا اين گونه همانندى جز با تقليد امكان پذير نيست ((13)) بلكه مقصود از ((تحدى)) آوردن سخنى است كه هـم چون قرآن از نظر معنويت داراى جاى گاهى ارجمند و والايى بوده و در درجه اعلاى بلاغت و فـصـاحـت قـرارگـرفـتـه باشد, سخنى توانا و قدرت مند, رسا و گويا, با محتوايى بلند و متين و اسـتـواربـاشد علماى بيان طبق معيارهاى مشخص , درجات رفعت و انحطاط هر كلامى رامعين سـاخته اند و برترى كلامى بر كلام ديگر با همين معيارها مشخص مى گردد درعلم ((بلاغت)) به تفصيل از آن معيارها سخن گفته شده است.



مـا هرگز منكر آن نيستيم كه سخن هر كس زاييده نهاد و ساختار درونى او است و كسى را ياراى آن نـيـست كه با ديگرى در آن چه ساختار ذهنيت او بر او القا مى كند, هم سان باشد ولى آن چه در ايـن جـا مـطـرح اسـت هـم سان بودن در درجه و رتبه فضيلت كلام است همان گونه كه ميان دو قـصـيـده شـعـرى يا نوشته ادبى مقايسه مى شود و برترى يكى بر ديگرى روشن مى گردد, چنين مـقـايـسـه‌اى بر پايه قدرت بيان و رسايى سخن و اعمال نكات و دقايق سخن ورى و سخن سنجى اسـتـواراسـت اين معيارها سخن يك شاعر يا سخن ور را با سخن ديگرى نزديك يا دور مى‌نماياند و نشست‌هاى ادبى و مسابقات هنرى بر اساس همين معيارها انجام مى گيرد.



سكاكى ـ در كتاب ((مفتاح العلوم)) ـ پس از بر شمردن معيارهاى سنجش كلام, گويد: ((ارتفاع و انـحـطـاط شان كلام به مراعات همين نكات و ظرايف بستگى داردهرچه اين نكات بيش تر رعايت شـود, كـلام بـيـش تـر اوج مـى گـيرد و هرچه كمتر, موجب انحطاط)) ((14)) آن گاه گويد: ((البلاغة تتزايد الى ان تبلغ حد الاعجاز, و هوالطرف الاعلى و ما يقرب منه , بلاغت حالت تصاعدى دارد تـا بـه مرتبه اعجاز پايان يابد و آن, درجه بالاى بلاغت و نزديك به آن است)) ((15)) از اين سـخـن استفاده مى شود كه ((حد اعجاز)) نيز درجات متفاوتى دارد ولى اين حد در مرتبه اى قرار داردكه دست بشر به آن نمى رسد ((16)).



خـلاصه آن كه برترى يا همانندى دو كلام به مراعات نكات بلاغى و ظرافت هاى سخن ورى بستگى دارد مـعـيـارهاى بلاغت در علم ((معانى و بيان)) آمده است وبيش تر اين معيارها به معنا و محتوا بيش از لفظ و عبارت اهميت مى دهد, چنان كه شيخ عبدالقاهر جرجانى به اين مطلب تصريح دارد او در اين باره گويد: ((اذا رايت البصير بجواهر الكلام يستحسن شعرا او يستجيد نثرا, ثم يجعل الثنا عليه من حيث اللفظ فيقول: حلو رشيق, و حسن انيق , و عذب سائغ, و خلوب رائع , فاعلم انه ليس ينبئك عن احوال ترجع الى اجراس الحروف, و الى ظاهر الوضع اللغوي, بل الى امر يقع من المر في فـؤاده, و فـضـل يـقـتدحه العقل من زناده ((17)), اگر ديدى صاحب بينشى كه گوهر شناس سخن است, شعرى را مى ستايد يا نثرى را به خوبى توصيف مى‌كند, آن گاه ستودن آن را در جهت لـفـظ قـرار داده مى‌گويد: شيرين و لطيف است, زيبا و ظريف است, زلال و گوارا است, جالب و دل ربـا اسـت, پـس بـدان كه اين توصيف از نواى ناقوسى حروف آن حكايت ندارد, و به وضع لغوى آن بستگى ندارد, بلكه در رابطه با جنبه اى است كه بر دل آدمى اثر دارد و برترى است كه عقل آن را فروزان مى سازد)).



((ان الكلام لفى الفؤاد و انما ـــــ جعل الكلام على الفؤاد دليلا,



حقيقت هر سخن چيزى است كه در دل مى گذرد و هر سخنى از آن چه در دل مى گذرد حكايت دارد)).




1 - طور 52: 34 ـ 33.



2 - هود 11: 13.



3 - يونس 10: 38.



4 - بقره 2: 24 ـ 23.



5 - اسرا 17: 88.



6 - عايشه بنت الشاطئ , الاعجاز البيانى , ص 66 ـ 65.



7 - انـفـال 8: 31 ايـن آيـه نـقل كلام مشركين است كه در آن روزگار گفتند و خود را رسوا ساختند.



8 - بقره 2: 111.



9 - بقره 2: 286.



10 - طه , 20: 51.



11 - ر ك : عـبـداللّه دراز, الـنـبا العظيم , ص 75 نمونه هايى از آن رسوايى ها را در التمهيد, ج4 , ص 227 به بعدآورده ايم .



12 - طور 52: 34.



13 - چـنـان چـه مـسـيـلمه كذاب و برخى ديگر همين كار تقليدى را انجام داده , خود را رسوا ساخته اند ر ك :التمهيد, ج 4, ص 228 و 257.



14 - سكاكى , مفتاح العلوم , ص 194 ـ 80.



15 - همان , ص 196.



16 - در اين رابطه رجوع شود به : تفتارانى , مطول , چاپ اسلامبول , ص 31.



17 - شيخ عبدالقاهر, كتاب اسرار البلاغة , ص 3.

/ 1