درآمدي بر تاريخ حديث اهل سنت - درآمدی بر تاریخ حدیث اهل سنت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر تاریخ حدیث اهل سنت - نسخه متنی

مجید معارف

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درآمدي بر تاريخ حديث اهل سنت

پژوهش ديني ـ ش 7، دوره سوم، ش 4، پاييز 83

كد مقاله: 811

دكتر مجيد معارف(1)

چكيده

احاديث نبوي پس از صدور تا حدود يك قرن ماهيتي شفاهي داشت و سپس به صورت رسمي از ابتداي قرن دوم به رشته تدوين كشيده شد، در قرن سوم اهم كتب حديثي اهل سنت معروف به صحاح سته، تأليف گرديد.

از قرن چهارم به بعد تلاش محدثان به فعاليت‌هايي از جمله شرح‌نويسي روايات، تدوين جوامع فراگيري حديثي، توسعه بخشي به علوم حديث و احياء آثار قديمي حديثي در قالب زوائدنويسي معطوف گرديد.

واژه‌هاي كليدي: حديث، روايات، تدوين، صحاح، سنن، جوامع فرگير، زوائد،مسانيد.

مقدمه

ارزش حديث در منابع ديني

پس از قرآن كريم، دومين مرجع شناخت احكام و عقايد اسلامي، سنّت رسول خدا (ص) و احاديث معصومين (ع) است. در باب حجّيت سنن و روايات پيامبر (ص) آيات متعددي در قرآن وارد شده است. بنا به دسته‌اي از اين آيات تبعيت از رسول خدا (ص) شرط محبّت خدا اعلام شده (آل عمران، 31) و اطاعت از پيامبر (ص) در كنار اطاعت خداوند به مؤمنان تكليف شده است. (السناء، 59 و 80) اطاعت از پيامبر (ص) در عين حال اطاعتي مطلق و بي‌چون و جرا بوده و مخالفت با آن عين ظلالت و انحراف خواهد بود. (الاحزاب، 36)

از طرف ديگر خداوند در مورد رسول گرامي (ص) به مشركان تصريح مي‌كند كه:

«مصاحب شما (محمّد (ص)) گمراه نشده و از هواي نفس سخن نمي‌گويد بلكه آنچه مي‌گويد چيزي جز وحي نيست كه به او وحي مي‌گردد.» (النجم، 2 الي 5)

اين آيات علاوه بر آنكه بيانگر عصمت رسول خدا (ص) است، بر اصالت و جاودانگي سنن و روايات آن حضذرت نيز گواهي مي‌دهد. دليل اين جاودانگي الگو و مقتدا بودن رسول خدا (ص) است (الاحزاب، 21، الممتحنه، 4) و از اين جهت نمي‌توان پيامبر اكرم (ص) را به دوره خاصي محدود كرد، خصوصاً كه اطاعت آن حضرت به صورت مطلق اعلام شده و چنين اطاعتي هر گونه قيدي، از جمله قيود زمان و مكان، را نفي مي‌كند.

علاوه بر رسول خدا (ص) ـ كه خداوند حجيت بيانات و سنن وي را مورد تأكيد قرار داده است ـ درباره اهل بيت آن حضرت نيز بايد گفت كه:

اقوال و سخنان آنان همانند اقوال و سخنان پيامبر (ص) معتبر بوده، داراي سنديت است. آيات متعددي از قرآن بيانگر عصمت و صلاحيت علمي اهل بيت پيامبر عليهم‌السّلام است. (الاحزاب، 34، الواقعه، 79، آل عمران 7) علاوه بر آن، حديث ثقلين كه از جمله احاديث متواتر و قطعي است،(2) دليل ديگر بر حجيت قول و فعل اهل بيت (ع) است.

در اين حديث پيامبر (ص) فرمود:

«من دو چيز سنگين و گرانقدر براي شما گذاشته‌ام، كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيت خودم، اگر به هر دو تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو از هم جدا نمي‌شوند. تا آن كه در قيامت بر سر حوض بر من وارد شدند.» (مجلسي، 23/105 الي 166)

اما از آنجا كه در اين حديث رسول خدا (ص) تمسّك به قرآن و اهل بيت (ع) را به صورت توأمان به مسلمانان تكليف كرده است، مي‌توان نتيجه گرفت كه همانگونه كه قران كريم جهت هدايت اعتبار و حجيت دارد، قول و فعل اهل بيت رسول خدا (ص) نيز ـ به عنوان تفسير و تبيين آيات قرآن ـ داراي حجيت و اعتبار است. از اين جهت، علامه طباطبايي مي‌نويسد:

(قرآن به بيان و تفسير پيغمبر اكرم (ص) و پيغمبر اكرم (ص) به بيان و تفسير اهل بيت خود حجيت مي‌دهد.» (همو، 53)

نتيجه آنكه احاديث و سنن پيامبر اسلام (ص) و نيز روايات معصومان (ع) از جهت اعتبار متعلق به دوره خاصي نيست، لذا حفظ و تدوين آنها و نيز رجوع به اين سنن و روايات ـ جهت دست‌يابي به هدايت و كمال انساني ـ امري ضروري است.

امّا آنچه در اين مقاله مورد توجه است پرداختن به وضعيت حديث رسول خدا (ص) و آشنايي با نحوه تدوين آن در قرون نخستين اسلام است.

نقل و نگارش حديث در زمان رسول خدا (ص)

در مورد نقل شفاهي حديث در دوره رسول خدا (ص) و انتقال آن از حاضران به غائبان قرائن متعددي وجود دارد كه در مجموع بيانگر موضع موافق رسول خدا (ص) نسبت به نقل حديث است. از جمله آنكه: حضرت در خطبه‌اي كه در حجّة‌الوداع ايراد نمود، مسلمانان را به حفظ حديث خود و انتقال آن به ديگران تشويق كرد (كليني، 1/403، ابن ماجه، 1/84) و مطابق حديث ديگر رسول خدا (ص) ناقلان حديث را جانشيان خود خطاب نمود (صدوق، 374، مجلسي، (2/145) و به سبب اين حديث بعدها يكي از القاب محدثان واژه «اميرالمؤنين» (قاسمي، 48) گرديد.

علاوه بر آن، شيوه رسول خدا (ص) آن بود كه در پايان ايراد سخن و القاي خطبه با تعبيري چون:

«فليبلّغ الشاهد الغائب» حاضران را به نقل سخنان خود به غائبان مكلف مي‌ساخت. (كليني، 1/403، مجلسي، 2/145)

آن حضرت مردم را تنها از دروغ بستن بر خود، بر حذر داشت و در حديثي فرمود:

«آنچه از من مي‌شنويد براي ديگران باز كنيد اما جز سخن حق به زبان نياوريد و هر كس بر من دروغ بندد براي او خانه‌اي در جهنم بنا گردد كه در آن به سر خواهد برد.» (قاسمي، 50 به نقل از طبراني)

و گويا رسول خدا (ص) پيش‌بيني مي‌كرد كه به زودي عده‌اي دروغهايي بر آن بزرگوار خواهند بست.

لذا پيوسته مسلمانان را از اين كار بر حذر داشت و اين سخن از آن حضرت مكرر شنيده شد كه:

«من كذب علي متعمّداً فليتبوأ مقعده من النار.» (مسلم، 1/10)

اما در مورد تدوين حديث در عهد رسول خدا (ص) بايد گفت كه طبق قرائن به جاي مانده، آن حضرت با كتابت حديث نيز مخالفتي نداشت بلكه در مقام تشويق اصحاب خود به نوشتن روايات خود توصيه‌هاي مهمي ايراد فرموده است. رسول خدا (ص) خود از وجود كاتبان متعدد برخوردار بود كه برخي به فرمان آن حضرت به نگارش وحي مشغول بودند و برخي نيز به ثبت معاهدات و نامه‌هاي پيامبر (ص) مبادرت مي‌كردند، (راميار، 266) لذا در دوران رسالت، اسناد زيادي نوشته گرديد كه علاوه بر منابع تاريخي قسمتي از آن‌ها در كتاب‌هاي مكاتيب الرسول، از علي احمدي ميانجي، و مجموعة الوثائق السياسيه، از دكتر محمد خلف الله، گردآوري شده است.

علاوه بر آن، بسياري از صحابه با توجه به علاقه فردي و نيز به تناسب امكاناتي كه در اختيار داشتند به ثبت روايات اقدام مي‌كردند و مطابق پاره‌اي از تحقيقات تعدادي آنان بيش از 50 نفر بوده است. (الاعظمي، 1/92 الي 142) علي (ع)، (صفار، 187) عبدالله بن عمرو بن عاص، (دارمي، 1/125) جابر بن عبدالله انصاري، (ذهبي، 1/43)، سمرة بن جندب، (عسقلاني، 4/207)، سعد بن عبدالله انصاري، (عجاج خطيب، 346) و عبدالله بن عباس (ابن سعد، 1/283) از جمله كاتبان حديث در زمان رسول خدا (ص) بودند. در بين نامبردگان علي (ع) بدون شك پركارترين كاتب رسول خدا (ص) بود.

او نه تنها قرآن را در محضر آن بزرگوار نوشت و به اين جهت در سلك كتّاب وحي به شمار مي‌رود، (كليني، 1/64، راميار، 263) بلكه به امر رسول خدا (ص) مجموعه‌اي از روايات آن حضرت تدوين كرد كه در لسان روايات شيعه از آن با عنوان جامعه سخن رفته است. (كليني، 1/239، معارف، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه 36 الي 44) منابع حديثي اهل سنّت نيز نيز صحيفه‌اي را به علي (ع) نسبت داده و به طور مكرر از آن خبر داده‌اند. (بخاري، 1/9، ابن ماجه، 2/877) رسول خدا (ص) به طور مكرر به نگارش حديث توصيه فرمود. (مجلسي، 2/144)

آن حضرت وجود ورقه‌اي از مؤمن ـ كه در آن علمي ظبط شده باشد ـ را حائل بين او و آتش در قيامت دانست و در سخني خطاب به عبدالله بن عمرو بن عاص نگارش مطلق روايات را فرمان داد، (دارمي، 1/125، ابن اثير، 3/245) به طوري كه عبدالله به نگارش و تدوين كميت قابل توجهي از روايات آن حضرت مبادرت ورزيد و نام آن را صحيفه صادقه (ابن اثير، 3/246) گذاشت. در آستانه وفات نيز پيامبر اكرم (ص) در صدد نگارش وصيت خود بود كه برخي از صحابه مانع شدند. (بخاري، 1/120)

با تمام اين شواهد، عده‌اي از محدثان معتقدند كه رسول خدا (ص) در دوره‌اي از حيات خود با نگارش حديث موافقتي نداشت و حتي اصحاب خود را از اين كار نهي مي‌نمود. مهمترين دليلي كه در اين زمينه وجود دارد حديثي از ابو سعيد خدري است كه متن آن چنين است:

قال رسول‌الله:

لا تكتبوا عني شيئاً الا القرآن و من كتب عني شيئاً غير القرآن فليمحه»، (دارمي، 1/119، ترمذي، 5/38)

رسول خدا (ص) فرمود:

از من چيزي جز قرآن ننويسيد و اگر كسي غير از قرآن چيزي از من نوشته است آن را محو(3) سازد.

روايات ديگري نيز در همين زمينه از زيد بن ثابت (خطيب بغدادي، 35) و ابو هريره (همو، 33 و 34) وارد شده است كه در مقام نهي پيامبر (ص) از كتابت حديث است. اما اين روايات از سوي محققان مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. به عنوان مثال، درباره حديث ابو سعيد از جهت موقوف يا مرفوع بودن آن بين دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد؛ (عجاج خطيب، 306)

علاوه بر آن در سند حديث، برخي از راويان تضعيف شده‌اند. (معارف، تاريخ عمومي حديث، 59)

چنانكه متن آن نيز معارض روايات زيادي است كه در موافقت كتابت حديث از پيامبر (ص) وارد شده است. روايت زيد بن ثابت و ابو هريره نيز به وسيله محققان اهل سنّت مورد تضعيف قرار گرفته (الاعظمي، 1/78) و اعتمادي نسبت به صدور آن از پيامبر (ص) باقي نمي‌ماند، به همين سبب گرچه برخي از محدثان اهل سنّت، با اغماض از ضعف روايات مذكور، نهي از كتابت حديث را دوره‌اي از حيات پيامبر (ص) پذيرفته و سپس قائل به نسخ اين موضوع توسط رسول خدا (ص) شده‌اند، (ابن صلاح، 19) اما محققان شيعه به صدور اصل روايات نهي از كتابت قائل نيستند، (حسين جلالي، 302) چنانكه آخرين موضوع رسول خدا (ص) موافقت با كتابت حديث بوده و شاهد آن دستور پيامبر (ص) به آوردن كاغذ و قلم جهت نگارش وصيت خود در آخرين لحظات حيات بوده است. (محمد ابو زهو، 125)

نقل و نگارش حديث پس از پيامبر (ص)

پس از رحلت رسول خدا (ص)، عده‌اي از اصحاب آن حضرت با نقل و نگارش حديث مخالفت‌هايي به عمل آوردند؛ در صدر اين مخالفان دو خليفه نخست بودند كه با طرح انگيزه‌هايي چون: جلوگيري از وقوع اختلاف در بين مسلمانان، (ذهبي، 1/3 از قول ابوبكر) ترس از نسبت خلاف دادن پيامبر (ص) (همانجا، 1/5 از قول ابوبكر) اعلام كافي بودن قرآن در هدايت مسمانان (بخاري، 1/120 از قول عمر) و رويگرداني مسلمانان از قرآن بر اثر اشتغال آنان به حديث، (ابي عبدالبر، 1/64) مردم را به ترك نقل و تدوين حديث دعوت كردند.

طبق قرائني عثمان نيزاز سياست همين دو نفر تبعيت كردند و در دوران خلافت بر نقل رواياتي تأكيد كرد كه در زمان ابوبكر يا عمر روايت شده بود. (ابوريه، 54) مطابق برخي از قرائن، عمر در مقايسه با ابوبكر نسبت به نقل و نگارش حديث سخت‌گيري بيشتري به خرج مي‌داد.

ابن قتيبه دينوري نوشته است:‌

«عمر نسبت به كسي كه زياد به نقل حديث مي‌پرداخت و يا شاهدي در مورد حديث نداشت با خشونت برخورد مي‌كرد ...» (دينوري، 41) عمر به همين سبب برخي از اصحاب پيامبر (ص) از جمله ابن مسعود، ابو درداء، ابو مسعود انصاري (ابوريه، 54) و مطابق قرينه ديگر عبدالله بن حذيفه، ابوذر و عقبة بن عامر (حسين جلالي، 437 به نقل از كنزالعمال) را به جهت نقل حديث تحت فشار قرار داد و آن‌ها را در مدينه نگه داشت. وي، علاوه بر آن، به واليان و كارگزاران خود توصيه مي‌كرد كه در مناطق تحت فرمان خود مردم را به پرداختن به قرآن و خودداري از نقل حديث دعوت كنند، (طبري، 4/204) چنانكه شخصاً به از بين بردن رواياتي كه در اختيار داشت مبادرت ورزيد (ذهبي، 1/5، خطيب بغدادي، 48 الي 52) ناگفته نماند كه از نظر محققان هيچ يك از انگيزه‌هايي كه در بحث ممنوعيت نقل و نگارش حديث از ناحيه پيشگامان اين جريان و يا دانشمندان اهل سنّت ابراز شده توجيه‌گر اصلي ممنوعيت نقل و تدوين حديث نيست، (شهرستاني، 17 الي 39) بلكه ممنوعيت ذكر شده در ارتباط با حوادث و جرياناتي است كه پسي از رحلت رسول خدا (ص) به وقوع پيوست و آن چيزي جز حوادث سياسي، از جمله بحث خلافت رسول خدا (ص) و كنار گذاشتن اهل بيت آن حضرت از زمامداري مسلمين نبود.

در اين راستا، هدف مهم مانعان از بين بردن احاديثي بود كه در حوزه فضائل اهل بيت (ع) و نيز رذايل مخالفان آنان از پيامبر (ص) وارد شده بود؛ (عسكري، 2/64، هاشم معروف، 22) دليل اين مطلب آن است كه نسبت به نقل روايات فقهي از پيامبر (ص) حساسيت چنداني در كار نبود و ابن كثير درباره عمر آورده است كه:

كان عمر يقول: اقلّوا الرواية عن رسوال الله الا فيما يعمل به.» (ابوريه، 55 به نقل از البداية و النهاية) با توجه به اين حقيقت است كه عثمان در دوره خلافت خود اعلام كرد كه براي كسي جايز نيست به نقل حديثي بپردازد جز آنكه در زمان ابوبكر و يا عمر شنيده شده باشد. (همانجا، 54) قابل ذكر است كه در اين دوره واكنش صحابه و به دنبال آن تابعان در مقابل سياست خلفا يكسان نبود؛ عده‌اي از سياست منع نقل و نگارش حديث تمكين كردند و نقل حديث، به ويژه كتابت آن را ترك نمودند، (سيوطي، 2/61) عده‌اي حديث را به خاطر سپردند اما از تدوين آن خودداري كردند و يا مكتوبات حديثي را از بين بردند، (خطيب بغدادي، 64 الي 69) عده‌اي ديگر نيز در مقابل سياست منع مقاومت كردند و به نقل حديث ادامه دادند كه معروف‌ترين آنها ابوذر است. (دارمي، 1/128) اما سياست منع سبب گرديد كه بخش وسيعي از روايات پيامبر (ص) به تدريج از بين برود و يا مضمون آن با جعل و تحريف آلوده گردد. (حسين جلالي، 481، معارف، تاريخ عمومي حديث، 151)

پس از كشته شدن عثمان و با به خلافت رسيدن علي (ع)، بسياري از سياستهاي خلفاي قبل ـ از جمله در زمينه‌هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي ـ مردود و يا متوقّف گرديد. آن حضرت در خصوص احياء سنّت پيامبر (ص) گامهاي مهمي برداشت و از جمله مردم را به نقل و نگارش حديث توصيه و تشويق كرد. (عسكري، 14) سيوطي در تدريب الراوي علي (ع) و امام حسن (ع) را در شمار موافقان كتابت حديث پس از رحلت پيامبر (ص) نام برده است، (همو، 2/61) وجود كتاب جامعه كه علي (ع) مطالب آن را از بيانات پيامبر (ص) فراهم كرده بود، سند ديگري است كه پيشگامي علي (ع) را در تدوين حديث رسول خدا (ص) نشان مي‌دهد. (معارف، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، 36) توصيه امام حسن (ع) نيز به فرزندان خود و فرزندان برادرش كتابت و تدوين علوم كرده است. (دارمي، 1/130)

اما پس از شهادت علي (ع) و واگذاري خلافت از سوي امام حسن (ع) به معاويه، مجدداً سياست‌هاي خلفاي سه‌گانه در ممنوعيت نقل و نگارش حديث از سوي معاويه تعقيب گرديد. (مسلم، 3/1210، حسين جلالي، 274) علاوه بر آن در اين دوره به جعل رواياتي در فضايل خلفاي سه‌گانه و ذمّ و نكوهش علي (ع) فرمان داده شد و اين كار از طريق صدور بخشنامه‌هاي مكرر معاويه به مرحله اجرا گذاشته شد، (ابن ابي الحديد، 11/44 الي 46) چنانكه مطابق قرائن تاريخي، جمعي از صحابه و تابعين از جمله ابو هريره، عمرو بن عاص، مغيرة بن شبعه و عروة بن زبير به خدمت گرفته شدند. از آن گذشته، دست برخي از نومسلمانان اهل كتاب و در رأس آنها كعب الاجبار و تميم‌داري جهت نقل و نشر اسرائيليات و آلوده کردن فرهنگ اسلامي باز گذاشته شد. (ابوريه، 148)

هدف معاويه در گسترش اسرائيليات و نشر روايات جعلي، مشتبه ساختن حقايق اسلامي بر مردم و نيز تحت‌الشعاع قرار دادن فضايل علي (ع) در جنب فضايلي بود كه راويان به سفارش معاويه جهت اصحاب پيامبر (ص)، به ويژه خلفاي سه‌گانه، نقل مي‌كردند، اين وضعيت تا پايان قرن نخست ادامه يافت.

تدوين رسمي حديث

در سال 99 هجري عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد. او در دوران خلافت بسيار كوتاه خود سيره‌اي متفاوت با خلفاي قبل از خود در پيش گرفت از جمله با احساس خطر نسبت به از بين رفتن سنّت و حديث پيامبر (ص) فرماني خطاب به عامل خود در مدينه ـ به نام ابوبكر محمد بن حزم انصاري ـ صادر كرد و از او خواست كه به كتابت حديث و سنّت رسول خدا (ص) اقدام كند. (دارمي، 1/126) به گفته برخي از محققان او نظير اين فرمان را جهت محمد بن شهاب زهري (ابن عبدالبر، 1/76) (م 124) و نيز حكام ساير ولايات صادر كرد. (عسقلاني، 1/157)

به اين ترتيب تدوين حديث، كه قبل از آن به صورت نامنظم و يا مسئله‌اي شخصي از سوي برخي از محدثان صورت مي‌گرفت، جنبه‌اي رسمي به خود گرفت. (صبحي صالح، 36، ابو شبهه، 65) به عقيده آيت الله صدر، گرچه صدور فرمان عمر بن عبدالعزيز در نگارش حديث مطلبي مسلّم است، اما از امتثال امر عمر بن عبدالعزيز توسط ابن حزن نشاني در دست نيست، (صدر، 278) زيرا مدت خلافت او بسيار كوتاه بود و فرصتي جهت پيگيري فرمان خود نيافت، امّا به هر جهت صدور فرمان عمر بن عبدالعزيز نقطه عطفي در مسير تدوين حديث به شمار مي‌رود، زيرا با صدور اين فرمان سياست نهي از كتابت عملاً شكسته شد و محدثان به تدريج به كتابت حديث روي آوردند، در اين مورد كه چه كسي نخستين بار به تدوين حديث پرداخت، اختلاف است.

مطابق قرائن به جاي مانده، از ابن حزم انصاري (عسقلاني، تهذيب التهذيب، 12/40) ربيع بن صبيح، سعيد بن ابي عروبه، (قاسمي، 70 به نقل از فتح الباري) ابن شهاب زهري، (همو، 71) و خالد بن معدان (ذهبي، 1/93) به عنوان آغازگران تدوين حديث ياد شده است. بيشتر محقّقان بر اين عقيده‌اند كه در بين افراد، ابن شهاب زهري نخستين مدون حديث است. (عجاج خطيب، 494، صبحي صالح، 38) شايد دليل اين نظر ذكر سخني از ابن شهاب باشد كه:

«لم يدوّن هذا العلم احد قبل تدويني.» (كتاني، 5)

به رغم اين سخن، قطعيتي درباره نخستين مدوّن حديث وجود ندارد، زيرا افراد ياد شده در عصر واحدي زندگي كرده‌اند و دقيقاً روشن نيست كه كدام يك در تدوين حديث بر ديگري سبقت داشته است. (ابوريه، 256) آنچه مسلم است آنكه تدوين حديث در آغاز آهنگ كندي داشت، ضمن آنكه از جهت كيفيت نيز، نظم و ترتيبي نداشت، (همانجا، 236) و محدثان همه مطالب خود را ـ از حديث و غيره ـ در مجموعه‌هايي مي‌نوشتند؛ اما پس از انقراض بني اميه و با به خلافت رسيدن بني عباس، تحوّلي در مسير تدوين حديث به وقوع پيوست و دانشمندان در همه شهرها به امر تدوين و تصنيف روي آوردند (سيوطي، 261، عسقلاني، هدي الساري، 6) و با گذشت زمان آثار مختلفي به وجود آمد.

در اين آثارگاه مبناي تدوين، طبقه‌بندي روايات برحسب موضوعات، به ويژه ابواب فقهي، و گاه طبقه‌بندي روايات برحسب مسانيد صحابه بود كه در روش اخير روايات هر يك از صحابه ذيل يك باب و به نام همان صحابه جمع‌آوري مي‌شد. (ابن صلاح، 154) طبعاً در بين اين دو روش، شيوه نخست بهتر (سيوطي، 2/140) و دست‌يابي محدثان به روايات مورد نظر آسان‌تر بوده است.

ادوار تدوين حديث در اهل سنت

محمود ابوريه درباره ادوار تدوين حديث در اهل سنّت سخن جامعي دارد كه قابل توجه است. وي مي‌نويسد: «از شرحي كه درباره تلاش‌هاي دانشمندان در قرن دوم و سوم گذشت مي‌توان دريافت كه احاديث پيامبر (ص) در حيات آن حضرت و نيز دوره صحابه و تابعين تدوين نگشت (گرچه نگارش‌هايي به طور متفرق و پراكنده صورت گرفت و عده‌اي نيز در حيات پيامبر (ص) و نيز در قرن اوّل مجموعه‌هايي در حديث به وجود آوردند) و اساساً تدوين حديث (به شكل رسمي)، جز در قرن دوم، آن هم اواخر دوران بني اميه، مورد توجه قرار نگرفت. در عين حال، پس از شروع تدوين، روش واحدي در بين محدثان معمول نگشت، بلكه حركت تدوين از آغاز تا نقطه پايان از مراحلي به شرح زير عبور كرد:

مرحله اول

در اين مرحله كه بايد آن را دوره طفوليت تدوين نام گذاشت، محدثان به ثبت محفوظات خود اقدام كردند. نوشته‌هاي حديثي از نظر موضوعي نامرتب بود و محدثان معمولاً در كنار احاديث، توضيحات ديگر را نيز درج مي‌كردند كه از جمله مي‌توان به نكات فقهي، لغوي، نحوي، شعري، و ... اشاره كرد. از اين دوره اثري تا عصر ما باقي نمانده است.

مرحله دوّم

اين مرحله در عصر بني عباس اتفاق افتاد، كه طي آن دانشمندان با اقتباس از ايرانيان به تهذيب و مرتّب‌سازي نوشته‌هاي خود پرداختند. آنها روايات به دست آمده را به آثار خود منضم ساختند و در كنار احاديث پيامبر (ص) اقوال صحابه و فتاواي تابعان را هم اضافه كردند، اما همانند مرحله نخست نكات شعري و ادبي را در كتب خود وارد نكردند.

لازم به ذكر است كه بسياري از متقدمان عنوان حديث را به آثار رسيده از سوي صحابه و تابعين نيز اطلاق مي‌كرده‌اند. به هر جهت، به موازات تقويت جريان تأليف در عصر بني عباس، تدوين حديث وضعيت روشنتري به خود گرفت، موضوعات علوم از يكديگر متمايز گشت و مسائل هر علم در ذيل همان علم طبقه‌بندي گشت. اين وضعيت به همين شكل تا پايان قرن دوم ادامه يافت؛ البته از آثار اين دوره كتاب مبوّبي غير از موطّأ مالك بن انس باقي نمانده است.(4)

مرحله سوّم

در اين مرحله تدوين در جهت ديگري به سير خود ادامه داد، به اين صورت كه دانشمندان به جدا كردن اقوال صحابه و تابعين از احاديث پرداختند و آنها را در تأليفات جداگانه تنظيم نمودند. در اين دوره مسانيد متعددي تأليف گرديد كه مشهورترين آن مسند احمد بن حنبل است كه تا زمان ما باقي مانده است.

در اين مسانيد مؤلف روايات هر يك از صحابه را ـ در هر موضوعي كه باشد ـ در يك باب آورده بدون آنكه نسبت به درجه صحّت حديث نظر خاصي در بين باشد، لذا در كتب مسانيد احاديث صحيح و جعلي در كنار هم قرار گرفته و اين وضعيت ادامه يافت تا آن كه بخاري و طبقه او ضاهر گرديد.

مرحله چهارم

اين مرحله، مرحله گزينش و تنقيح اخبار است. در اين مرحله محدثان به تأليف كتب مختصري روي آوردند كه در آنها رواياتي را كه طبق ملاكهاي خود صحيح مي‌دانستند جمع‌آوري كردند. بخاري و مسلم و ديگر تابعان اين دو نفر از قبيل مؤلفان‌اند. به هر حال، اين آخرين مرحله از مراحل تدوين حديث (در بين متقدمان اهل سنّت) به شمار مي‌رود، زيرا در اين دوره ـ كه مصادف با نيمه دوّم قرن سوّم و اوئل قرن چهارم است ـ كتب معتمده اهل سنت تأليف گرديد. (ابوريه، 267 و 268 با اندكي تلخيص) اين كتب عبارت از:

صحيح بخاري، صحيح مسلم - معروف به صحيحين ـ و سنن ابن ماجه قزويني، سنن ابوداود سجستاني، سنن ترمذي و سنن نسايي ـ معروف به سنن اربعه ـ است.

به اين شش كتاب در اصطلاح (صحاح) سته گويند. قرن سوّم به جهت ظهور كتب اصلي حديث اهل سنت، عصر طلايي تدوين حديث به شمار مي‌رود. (فاخوري، 25)

استمرار تدوين پس از صحاح سته

در قرن چهارم و پنجم محدثان، احاديثي را كه محدّثان پيشين كمتر به آنها توجه داشته‌اند، در قالب تأليفات جديد تدوين كردند. بعضي محدّثان نامدار اين دو قرن اين اشخاص بودند:

يعقوب بن اسحاق معروف به ابو عوانه اسفرايني متوفي 316، صاحب مسند يا صحيح؛ محمّد بن حبّان ابن احمد معروف به ابن حبّان و متوفي به سال 354، صاحب المسند الصحيح يا الانواع و التقاسيم، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني متوفي به سال 360، صاحب معاجم سه‌گانه؛ ابوالحسن علي بن عمر معروف به دارقطني صاحب الزامات، كه در واقع مستدركي بر صحيحين است، ابو عبدالله محمّد بن عبدالله معروف به حاكم نيشابوري (متوفي 405) صاحب كتاب‌هاي العلل، الامالي، فوائد الشيوخ، امالي العشيات، معرفة علوم الحديث و المستدرك علي الصحيحين و ابوبكر احمد بن حسين خسروجردي مشهور به بيهقي (متوفي 458) صاحب كتاب السنن الكبري و السنن الصغري (معارف، تاريخ عمومي حديث، ص 159، 162، ابو زهو ص 407 ـ 409، 421 ـ 428)، حاكم نيشابوري كتاب المستدرك علي الصحيحين را به عنوان تكمله‌اي بر صحيح بخاري و صحيح مسلم و بر اساس ظوابط آن دو تأليف نمود. قرن پنجم پايان دوره تدوين حديث اهل سنّت در دوره متقدمان به شمار مي‌رود به گفته بعضي از محققان، در اين قرن جمع كردن مصادري كه مشخصه آن سندهاي متصل از مؤلف تا رسول خدا (ص) باشد، متوقّف گرديد و پيشوايان حديث از قبول حديثي كه محدثان سابق روايت نكرده بودند، خودداري كردند، به طوري كه بعدها ابن صلاح (متوفي 624) گفت اگر امروز كسي حديثي بياورد كه نزد محدثان سابق نباشد، از او پذيرفته نمي‌شود (ابن صلاح، ص 108، مرعشي، ص 17).

تدوين جوامع حديثي در دوره متأخرّان

مقصود از جوامع، كتاب‌هايي است كه با استفاده از كتب اصلي حديث، از جمله صحاح ستّه، موطّأ مالك و مسند احمد بن حنبل تدوين شده است. اين كتب به چند دسته تقسيم مي‌‌شوند:

كتبي كه فقط جامع روايات صحيحين است، كتبي كه جامع روايات صحاح و سنن و مسانيد مهم است، كتبي كه در آنها با استفاده از منابع اخير تنها به جمع روايات فقهي بسنده شده است (معارف، تاريخ عمومي حديث، ص 174 ـ 166، ابو زهو، ص 430 ـ 447)

در مورد كتاب‌هاي دسته اوّل، گفتني است كه افراد بسياري داراي «الجمع بين الصحيحين» بوده‌اند، از جمله جوزقي نيشابوري، (متوفي 388)، ابو مسعود ابراهيم بن عبيد دمشقي (متوفي 401) اسماعيل بن احمد معروف به ابن فرات سرخسي نيشابوري، (متوفي 414) ابوبكر احمد بن محمّد برقاني (متوفي 425)، محمّد بن نصريا ابو نصر فتوح حميدي (متوفي 488) حسين بن مسعود بعوي (متوفي 516)، محمّد بن عبدالحق اشبيلي (متوفي 581)، احمد بن محمّد قرطبي معروف به ابن ابي الحجه (متوفي 642)، و صاغاني (متوفي 650). از معاصران نيز محمّد حبيب الله شنقيطي (متوفي 1363) در كتاب زاد المسلم فيما اتّفق عليه البخاري مسلم، و محمّد فؤاد عبدالباقي (متوفي 1388) در كتاب اللؤلؤ و المرجان فيما اتّفق عليه الشيخان به استخراج مشتركات صحيحين پرداختند. (ابو زهو، ص 430 ـ 433، 446 ـ 447؛ معارف، تاريخ عمومي حديث، ص 167)

در دسته دوّم نيز كتب مختليف تدوين گرديد كه مهمترين جامعان آن اين اشخاص بودند:

بغوي صاحب مصابيح السنة، وي در اين كتاب به جمع روايات صحاح ستّه و موطّأ مالك بن انس اقدام نمود. (ابو زهو، ص 431) احمد بن زرين بن معاويه (متوفي 535) مؤلف التجريد للصحاح و السنن، وي در اين كتاب تنها به جمع روايات صحيح از كتب شش‌گانه پرداخت، با اين تفاوت كه به جاي سنن ابن ماجه، موطّأ مالك بن انس را در نظر گرفت (كتاني، ص 142) ابوالسعادات مجدالدين مبارك بن ابي الكرم محمّد معروف به ابن اثير جزري (متوفي 606) مؤلف جامع الاصول من احاديث الرسول، ابوالفرج عبدالرحمان بن علي جوزي معروف به ابن جوزي (متوفي 597) مؤلف جامع المسانيد و الالقاب، وي در اين كتاب روايات صحيحين و مسند احمد بن حنبل و جامع ترمذي را به ترتيب مسانيد جمع كرد و بعدها محبّ الدين طبري (م 694) به اين كتاب ترتيب و تدوين جديدي داد. ( ابو زهو، 431، كتاني، 132) اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقي معروف به ابن كثير دمشقي (م 744) صاحب جامع المسانيد و السنن الهادي لاقوم السنن، در اين كتاب نيز روايات كتب شش‌گانه و سمند احمد بن حنبل و مسند ابوبكر بزاز و مسند ابويعلي و المعجم الكبير طبراني به روش مسانيد جمع و تدوين شده است. اين كتاب در حدود يكصد هزار حديث دارد. و احاديث آن را مجموعه‌اي از صحيح، حسن و ضعيف است. (كتاني، 131) هر چند شمار كتابي كه در عصر حاضر وجود دارد، بيش از 35321 حديث را نشان نمي‌دهد.

عبدالرحمان بن ابي بكر جلال الدين سيوطي صاحب جمع الجوامع يا جامع كبير و نيز جامع صغير، علاءالدين علي بن حسام مشهور به متقي هندي صاحب كنزالعمال في سنن القوال و الافعال كه مبناي كتاب اخير همان جمع الجوامع سيوطي است، با اين تفاوت كه روايات كنزالعمال بر مبناي حروف الفبا و موضوعات فقهي تنظيم شده است، متقي هندي احاديث الجامع الصغير را به همان شيوه تنظيم كرد و آن را منهج العمال في سنن الاقوال ناميد. (ابو زهو، 446)

شيخ منصور علي ناصف (از معاصران) صاحب التاج الجامع للاصول في احاديث الرسول، وي در اين كتاب به رسم قدما به جمع و تدوين روايات پنج كتاب از کتب شش‌گانه پرداخت، به اين معني كه از درج روايات سنن ابن ماجه خودداري كرد (مدير شانه‌چي، 47)

و بشار عوّاد عراقي و همكاران او كه «المسند الجامع لاحاديث الكتب الستة و مؤلفات اصحابها الاخري و موطّا مالك و مسانيد الحميدي و احمد بن حنبل» را تدوين كردند. اين كتاب بر مبناي مسندها تنظيم شده، اما احاديث هر يك از صحابيان بر پايه ابواب فقهي آورده شده است. كتاب داراي 17802 حديث از 1237 صحابي است (طباطبائي، 454 ـ 467).

در پايان يادآور مي‌شود كه در دوره متأخران كتب حديثي ديگر با ويژگي‌هاي متفاوتي با آن چه گذشت، تدوين شد كه از جمله مي‌توان به جوامع احاديث فقهي، كتب زوايد، مستخرجات، اجزاء، اطراف حديث، تخريج، معاجم موضوعي و واژه‌اي، نقد و تصحيح منابع پيشين و بررسي احاديث از نظر درستي سند و متن و نيز موضوع جعل و وضع اشاره كرد، اين سنت تا عصر نيز استمرار يافته و و مطالعات حديثي براي تدوين آثار جديد با توجه به پرسشها و نيازهاي علمي صورت مي‌پذيرد. (معارف، تدوين حديث در ميان اهل سنت، 753 و 754 با اندكي تلخيص).

منابع

1- ابن ابي الحديد، عزالدين، شرح نهج‌البلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1378ق.

2- ابن اثير، عزالدين اسدالغابه في معرفة الصحابه، بيروت، دارالفكر، 1409 هـ ق.

3- ابن سعد، محمّد بن سعد، الطبقات الكبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 هـ ق.

4- ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، معرفة انواع علم الحديث (مقدمه)، بيروت، دارالكتب العلميه، 2002 م.

5- ابن عبدالبر، يوسف، جامع بيان العلم و فضله، بيروت، دارالكتب العلميه،

6- ابن ماجه قزويني، محمّد بن يزيد، السنن. بيروت، دارالكتاب العلميه، 1407 هـ ق.

7- ابوريه، محمود، اضواء علي السنة المحمديه، بيروت، موسسه اعلمي للمطبوعات (بي تا).

8- اعظمي، محمّد مصطفي، دراسات في الحديث النبوي و تاريخ تدوينه، بيروت، المكتب الاسلامي، 1413 هـ ق.

9- بخاري، محمّد بن اسماعيل، الصحيح، بيروت، دارالقلم، 1405هـ ق.

10- ترمذي، محمّد بن عيسي، الجامع الصحيح، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1408 هـ ق.

11- حسني، هاشم معروف، دراسات في الحديث و المحدثين، بيروت، دارالتعارف (بي تا).

12- حسين جلالي، محمّد رضا، تدوين السنة الشريفه، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 هـ ش.

13- خطيب بغدادي، احمد بن علي، تقييد العلم، داراحياء السنة النبوي، 1974 هـ ق.

14- خويي، سيد ابوالقاسم (آية الله)، البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالزهراء، (بي‌ تا)

15- دارمي، عبدالله بن عبدالرحمن، السنن، نشر استانبول، 1401 هـ ق.

16- دينوري، عبدالله بن مسلم بن قتيبه، تأويل مختلف الحديث، بيروت، دارالكتب العلميه (بي تا).

17- ذهبي، شمس الدين، تذكرة الحفاظ، بيروت، دارالكتب العلميه، 1374 هـ ق.

18- راميار، محمود، تاريخ قرآن، انتشارات اميركبير، ط 2، 1362 هـ ش.

19- سيوطي، جلال‌ الدين تدريب الراوي، بيروت، دارالكتب العربي، 1405 هـ ق.

20- شرف الدين، سيد عبدالحسين، المراجعات، مصر، موسسة النجاح، 1399 هـ ق.

21- شهرستاني، علي، منع تدوين الحديث، بيروت، موسسه اعلمي للمطبوعات (بي تا)

22- صبحي صالح، علوم الحديث و مصطلحه، قم منشورات رضي، 1363 هـ ش.

23- صدر، سيد حسن، تأسيس الشيعة، منشورات اعلمي، (بي تا).

24- صدوق، محمّد بن علي، معاني‌ الاخبار، بيروت، دارالمعرفه، 1399 هـ ق.

25- صفار، محمّد بن حسن، بصائر الدرجات، تهران، مؤسسه اعلمي، 1362 هـ ش.

26- طباطبايي، سيد محمّد حسين، قرآن در اسلام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1353.

27- طبري، محمّد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالمعرفة، (بي تا).

28- عجاج خطيب، محمّد، السنة قبل التدوين، بيروت، دارالفكر، 1401 هـ ق.

29- عسقلاني، احمد بن علي، تهذيب التهذيب، بيروت، دارالفكر، 1404 ه- ق.

30- همو، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، بيروت، دارامعرفة (بي تا).

31- همو، هدي الساري، بيروت، دارالمعرفة، (بي‌ تا).

32- عسكري، سيد مرتضي، نقش ائمه در احياء دين، نشر مجمع علمي، 1357.

33- قاسمي، جمال‌ الدين قاسمي، قواعد التحديث، بيروت دارالكتب العلميه، 1399 هـ ق.

34- قرآن كريم با ترجمه محمّد مهدي فولادوند.

35- كتاني، محمّد جعفر، الرسالة المستطرفه، بيروت، دارالبشائر، 1414 هـ ق.

36- كليني، محمّد بن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1363 هـ ش.

37- مجلسي، محمّد باقر، بحار النوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بيروت، موسسه الوفا، 1402 هـ ق.

38- محمّد ابو زهو، محمّد الحديث و المحدثون، بيروت، دارالكتب العربي، 1404 هـ ق.

39- معارف، مجيد، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، انتشارات ضريح، 1374 هـ ش.

40- همو، تاريخ عمومي حديث، انتشارات كوير، 1377 هـ ش.

41- همو، تدوين حديث در ميان اهل سنّت، دانشنامه جهان اسلام، ج 6، 1380 هـ ش.

42- نيشابوري، مسلم بن حجاج، الصحيح، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1972 م.

1. دانشيار دانشكده الهيات دانشگاه تهران.

2. در مورد تواتر حديث ثقلين بنگريد به المراجعات، ص 13 الي 19؛ البيان، 499؛ بحارالانوار، 23/105 الي 166.

3. پايان صفحه 41.

4. اين سخن جاي بحث دارد. چون آثار محدودي از اين دوران باقي مانده كه برخي به صورت مخطوط و برخي به طبع رسيده است در اين خصوص بنگريد به كتاب جوامع حديثي اهل سنت از همين مؤلف فصل اول: كتب و جوامع مهم حديثي در قرن دوّم.

/ 1