غدير در شعر فارسي از فردوسي تا شهريار - غدیر در شعر فارسی از فردوسی تا شهریار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غدیر در شعر فارسی از فردوسی تا شهریار - نسخه متنی

محمد صحتی سردرودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





غدير در شعر فارسي از فردوسي تا شهريار

نويسنده: محمد صحتي سردرودي

اگر حضرت خضر آب حيات نوشيد و ماندگار ماند؛ ادبيات و فرهنگ مسلمانان نيز در سايه قرآن مجيد و به راهنمايي خدا و رسولش از آب غدير خم سيراب گشت و جاودانه شد.

نه تنها شعراي بزرگ عرب از حسان‏بن ثابت و كميت اسدي و دعبل خزائي گرفته تا سيد حيدرحلّي و بولس السلامه و ديگران كه، شاعران حق‏جوي و حقيقت‏گوي هم از هر نژاد و زبان به اصالت اين بركه با بركت و به زلالي اين چشمه هميشه جوشان شهادت داده‏اند. در اين ميان شاعران پارسي گوي نيز به حقانيت غدير خم گواهي داده و گاه با سرودن چكامه‏هاي فاخر و بلند، و غديريّه‏هاي غرا و رسا، گوي سبقت از همگنان ربوده‏اند.

گفتني است كه پيشترها دانشمند خبير، علامه اميني، غديريّه‏هاي بسياري را كه توسط دانشمندان و شاعران بنام به زبان عربي سروده شده بود از لابلاي متون و منابع بيرون كشيده و در اثر سترگ خود «الغدير» منتشر ساخته بود. با اينكه بسياري از متون و ديوانهاي پيشينيان به صورت كامل در دسترس نيست و برخي از گزند روزگاران در امان نمانده و بسياري ديگر منتشر نشده همچنان به صورت خطي در گوشه‏هاي كتابخانه‏هاي جهان خاك مي‏خورند، باز مشكل مي‏توان ديواني را يافت كه از نام اميرالمؤمنين علي، عليه‏السلام، و مدح مولاي غدير خم محروم مانده باشد. براي اثبات اين سخن كافي است تا گلگشتي در آثار چهار شاعر بزرگ ايران يعني فردوسي، سعدي، مولوي و حافظ داشته باشيم.

حماسه سراي بزرگ باستان حكيم ابوالقاسم فردوسي (م. 411 ق.) گويد:




  • چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي
    كه من شهر علمم، عليّم در است
    اگر چشم داري به ديگر سراي
    منم بنده اهل بيت نبي
    ستاينده خاك پاي «وصيّ»



  • خداوند امر و خداوند نهي
    درست اين سخن گفتِ پيغمبر است
    به نزد نبيّ و «وصيّ» گير جاي
    ستاينده خاك پاي «وصيّ»
    ستاينده خاك پاي «وصيّ»



حكيم طوس، چنان كه از ابيات بالا نيز پيداست، هر گاه از امام علي، عليه‏السلام، ياد مي‏كند بيش از هر وصف ديگر به «وصايت» تكيه مي‏كند و هميشه با تأكيد صريح حضرتش را «وصيّ» مي‏نامد كه همين خود مي‏تواند حاكي از اعتقادي باشد كه فردوسي بي گمان به حقانيت غدير داشت.

جلال الدين محمد مولانا مولوي (م. 670 ق.) در ديوان ماندگار خود مي‏گويد:




  • تا صورت پيوند جهان بود، علي بود
    شاهي كه ولي بود و وصي بود، علي بود
    سلطان سخا و كرم و جود، علي بود



  • تا نقش زمين بود و زمان بود، علي بود
    سلطان سخا و كرم و جود، علي بود
    سلطان سخا و كرم و جود، علي بود



ملاي رومي در اين غزل مولا علي، عليه‏السلام، را مانند يك شاعر شيعي با اوصاف و امتيازهايي چون: «ولي»، «وصي» و «معصوم به نص قرآن» مي‏ستايد و در ضمن رباعيات خود مي‏گويد:




  • روزي نشد از سر علي كَس آگاه
    يك ممكن و اين همه صفات واجب
    لا حول و لا قوة إلاّ باللّه



  • زيرا كه نشد كَس آگه از سر الاه
    لا حول و لا قوة إلاّ باللّه
    لا حول و لا قوة إلاّ باللّه



در دفتر ششم مثنوي نيز به تفسير حديث «من كنت مولاه فعليّ مولاه» پرداخته، مي‏گويد:




  • زين سبب پيغمبر با اجتهاد
    گفت هر كَس را منم مولا و دوست
    ابن عمّ من علي مولاي اوست



  • نام خود و آن علي مولا نهاد
    ابن عمّ من علي مولاي اوست
    ابن عمّ من علي مولاي اوست



پس از مولوي مي‏رسيم به شيخ مصلح‏الدين سعدي شيرازي (م. 690 ق.) و مي‏بينيم كه وي نيز كسي از اصحاب پيامبر، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، را مانند علي، عليه‏السلام، نستوده است:




  • جوانمرد اگر راست خواهي وليّ است
    كرم، پيشه شاه مردان علي است



  • كرم، پيشه شاه مردان علي است
    كرم، پيشه شاه مردان علي است



سعدي در اين بيت از اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، با نام «وليّ» ياد مي‏كند.

مرحوم قاضي نورالله شوشتري از كتاب «خلاصة‏المناقب» مولانا نورالدين جعفر بدخشي قصيده‏اي از قصايد سعدي را نقل مي‏كند كه در ضمن آن سعدي مي‏گويد:




  • به آن روزي كه وحي آمد نبي را
    كه بعد از مصطفي در كل عالم
    پس از احمد امام حق علي دان
    كه بود او نفس معصوم مطهر



  • كه از پالان اشتر ساخت منبر
    نبُد فاضل‏تر و بهتر ز حيدر
    كه بود او نفس معصوم مطهر
    كه بود او نفس معصوم مطهر



پس از سعدي به شاعر غزلسراي بزرگ حافظ شيرازي (م. 792 ق.) مي‏رسيم و مي‏بينيم كه لسان‏الغيب نيز همين نوا را مي‏نوازد و مي‏گويد:




  • علي امام و علي ايمن و علي ايمان
    علي ز بعد محمد ز هر كه هست بِه است
    كه نيست دين هدا را به قول پاك رسول
    امام غير علي بعدِ احمد مختار



  • علي امين و علي سرور و علي سردار
    اگر تو مؤمن پاكي بكن بر اين اقرار
    امام غير علي بعدِ احمد مختار
    امام غير علي بعدِ احمد مختار



حافظ شيرازي در اين اشعار نقل شده نيز مولا علي، عليه‏السلام، را پس از محمد، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، از همه برتر و افضل «و به قول پاك رسول، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، تنها امام اسلام پس از احمد مختار، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله» مي‏داند.

اينك كه با اشعار لسان‏الغيب شيرازي گلگشت دلنوازمان در ديوانهاي چهار شاعر بزرگ اركان اربعه شعر فارسي به پايان رسيد بر مي‏گرديم و غدير خم را در آثار شاعران ديگر پي مي‏گيريم.

قرن چهارم

1ـ كسايي مروزي، ابوالحسن مجدالدين (م. 341 ق.):




  • اي نواصب گر نداي فضل سرّ ذوالجلال
    «قل تعالوا ندع» برخوان، ور نداني گوش دار
    آن نبي و ز انبيا كس ني به علم او را نظير
    آن چراغ عالم آمد و ز همه عالم بديع
    وين امام امت آمد و ز همه امت گزين



  • آيت «قربي» نگه كن و آن «اصحاب‏اليمين»
    لعنت يزدان ببين از «نبتهل» تا «كاذبين»
    وين ولي، و ز اوليا كس ني به فضل او را قرين
    وين امام امت آمد و ز همه امت گزين
    وين امام امت آمد و ز همه امت گزين



كسايي مروزي، ممدوح و برگزيده خدا و رسولش را با تصريح به آيه مودت قربي و آيه مباهله و سوره هل اتي مي‏ستايد و آن حضرت را «ركن مسلماني»، «ولي بي‏مانند» و «سرّ ذوالجلال» مي‏داند و «اميرالمؤمنين» «امام المتقين» «امام امت» و از ميان همه امت برگزيده شده توصيف مي‏كند.

2ـ دقيقي طوسي، ابومنصور محمدبن‏احمد (م.341ق.):




  • كيوس‏وار بگيرد همي به چشم آلوس
    بسان فرخ شبها امير روز غدير



  • بسان فرخ شبها امير روز غدير
    بسان فرخ شبها امير روز غدير



پر واضح است كه مراد از امير روز غدير، اميرمؤمنان علي، عليه‏السلام، است و تا آنجا كه ما تفحص كرديم مي‏توان گفت كه اين بيت دقيقي، قديمي‏ترين شعري است كه با صراحت تمام از روز غدير سخن گفته و از متون ادب فارسي به جا مانده است.

قرن پنجم

3ـ منوچهري دامغاني (م. 433 ق.):




  • آهني در كف، چون مرد غدير خم
    به كَتِف باز فكنده سر هر دو كم



  • به كَتِف باز فكنده سر هر دو كم
    به كَتِف باز فكنده سر هر دو كم



يكي از پژوهشگران نوشته است:

ظاهرا نخستين شعري كه در آن، نام «غدير خم» آمده، از منوچهري دامغاني مي‏باشد.

اما چنان كه پيش از اين آورديم معلوم شد كه يك قرن پيش از منوچهري، دقيقي طوسي از «امير روز غدير» نام برده بود.

منوچهري دامغاني در جايي ديگر مي‏گويد:




  • كس را خداي بي هنري مرتبت نداد
    باشد همو بزرگ چنو روز او بزرگ
    باشد شقي حقير و چنو روز او حقير



  • بيهوده هيچ سيل نيايد سوي غدير
    باشد شقي حقير و چنو روز او حقير
    باشد شقي حقير و چنو روز او حقير



4ـ ناصرخسرو قبادياني (394ـ481 ق.):




  • علي آن يافت ز تشريف كه در روز غدير
    شد چو خورشيد درخشنده در آفاق شهير



  • شد چو خورشيد درخشنده در آفاق شهير
    شد چو خورشيد درخشنده در آفاق شهير



ناصر خسرو در تشبيهي رابطه انسان با خرد و دانايي را مانند رابطه پيامبر اكرم، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، با اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، در روز غدير خم مي‏داند:




  • با خرد باش يكدل و همبر
    چون نبي با علي به روز غدير



  • چون نبي با علي به روز غدير
    چون نبي با علي به روز غدير



يا در جاي ديگري مي‏گويد:




  • بياويزد آن كس به غدر خداي
    چه گويي به محشر اگر پرسدت
    از آن عهد محكم، شبر يا شبير



  • كه بگريزد از عهد روز غدير
    از آن عهد محكم، شبر يا شبير
    از آن عهد محكم، شبر يا شبير



و در چكامه بلندي گويد:




  • آگاه تو نيئي كه پيمبر كه را سپرد
    روز غدير خم، به منبر، ولايتش



  • روز غدير خم، به منبر، ولايتش
    روز غدير خم، به منبر، ولايتش



5ـ ابوالمفاخر رازي (م. 511 ق.):




  • بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدن
    اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن



  • اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن
    اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن



اين بيت مطلع قصيده پر آوازه‏اي است كه رازي در مدح حضرت امام رضا، عليه‏السلام، سروده كه بسيار مورد استقبال شاعران پس از او گشته و چكامه‏ها به اقتضاي آن پرداخته‏اند.

ابوالمفاخر رازي در ضمن آن گويد:




  • كرده ز خارا خمير همچو امير غدير
    از كف پير فطير، پشت تنور دمن



  • از كف پير فطير، پشت تنور دمن
    از كف پير فطير، پشت تنور دمن



قرن ششم

6ـ سوزني سمرقندي، شمس‏الدين محمد (م.569 ق.):

نگر كه دست كه بگرفت مصطفي به غدير كه را امام هدي خواند و فخر و زين و همام




  • مرا امام هم از جايگه وصيّ خداست
    ز جايگاه نبي، مر ترا امام كدام؟



  • ز جايگاه نبي، مر ترا امام كدام؟
    ز جايگاه نبي، مر ترا امام كدام؟



7ـ سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم (437ـ525 ق.):




  • نايب مصطفي به روز غدير
    بهر او گفته مصطفي به الاه
    كاي خداوند «وال من والاه»



  • كرده در شرع مر، ورا، به امير
    كاي خداوند «وال من والاه»
    كاي خداوند «وال من والاه»



8ـ شرف‏الشعرا قوامي رازي، بدرالدين (قرن 6):




  • ولي نعمت اهل دين از رسول
    ولي عهد پيغمبر كردگار



  • ولي عهد پيغمبر كردگار
    ولي عهد پيغمبر كردگار



و در جاي ديگري مي‏گويد:




  • آن امام نص معصوم آن كه زير ساق عرش
    بوسه بر نعلين قدر او همي كيوان دهد



  • بوسه بر نعلين قدر او همي كيوان دهد
    بوسه بر نعلين قدر او همي كيوان دهد



قوامي رازي كه از شاعران بنام شيعي است مولا علي، عليه‏السلام، را در اشعارش «سپهدار اسلام»، «ولي نعمت اهل دين از جانب رسول خدا، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله»، «ولي عهد رسول خدا»، «امير مؤمنان»و «امام معصوم» مي‏خواند و گوياتر از همه اينكه امام نص، يعني امام منصوص عليه مي‏داند و پيداست كه مراد از نص بيشتر حديث غدير است.

قرن هفتم

9ـ عطار نيشابوري، فريدالدين (516ـ586 ق.):




  • قلب قرآن قلب پر قرآن اوست.
    «وال من والاه» اندر شأن اوست



  • «وال من والاه» اندر شأن اوست
    «وال من والاه» اندر شأن اوست



قرن هشتم

10ـ ابن يمين فريومدي (م. 769 ق.):

او در قصيده‏اي با مطلع:




  • مقتداي اهل عالم چون گذشت از مصطفي
    ابن عم مصطفي را دان علي مرتضي



  • ابن عم مصطفي را دان علي مرتضي
    ابن عم مصطفي را دان علي مرتضي



از غدير خم و حديث متواتر «من كنت مولاه فعليّ مولاه» ياد مي‏كند و اينكه آن را نمي‏توان انكار كرد:




  • اوست مولانا به فرماني كه از حق ناطق است
    چون توان منكر شدن در شأن او «من كنت» را؟



  • چون توان منكر شدن در شأن او «من كنت» را؟
    چون توان منكر شدن در شأن او «من كنت» را؟



11ـ مولانا لطف‏الله نيشابوري (م. 810 ق.):




  • اگر قرآن بود برحق به قول حق امامت را
    حواله با كه كرد احمد بدان مجمع كه بُد ذاهب



  • حواله با كه كرد احمد بدان مجمع كه بُد ذاهب
    حواله با كه كرد احمد بدان مجمع كه بُد ذاهب



پيداست كه مقصود شاعر از آن مجمعي كه پيامبر اسلام، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، از رحلت و رفتني بودن خود (ذاهب) خبر داده و امامت را در آن مجمع به امام، عليه‏السلام، حواله كرد (واگذار نمود) غدير خم است و همين موجب آن است كه امام و رهبر پس از پيامبر، صلّي‏اللّه‏عليه‏وآله، علي، عليه‏السلام، باشد و نه غير.

12ـ افضل‏المتكلمين مولانا كاشي، محمدحسن (قرن 8):




  • مقصد تنزيل «بلّغ»، مركز اسرار غيب
    مقطع «يتلوه شاهد» مطلع «حبل المتين»



  • مقطع «يتلوه شاهد» مطلع «حبل المتين»
    مقطع «يتلوه شاهد» مطلع «حبل المتين»



مراد مولانا از «مقصد تنزيل بلّغ» همان آيه شريفه‏اي است كه در روز غدير از جانب خدا به رسولش فرود آمد. يا در جاي ديگري مي‏گويد:




  • اي گزيده مر خدايت يا اميرالمؤمنين
    خوانده نفس مصطفايت يا اميرالمؤمنين



  • خوانده نفس مصطفايت يا اميرالمؤمنين
    خوانده نفس مصطفايت يا اميرالمؤمنين



13ـ علوي رازي، نصر بن محمد متخلص به نصرت (از شاعران سده هشتم):

او در قصيده‏اي به مطلع:

بعد احمد ز كه جويم ره اخلاص و صواب تا به محشر سرم از زيب وي افسر گيرد؟




  • يا كه را مير و امام از پي احمد گويم
    تا درخت دل و دينم نعم و بر گيرد؟



  • تا درخت دل و دينم نعم و بر گيرد؟
    تا درخت دل و دينم نعم و بر گيرد؟



و در جواب به توصيف اميرالمؤمنين علي، عليه‏السلام، با عنايت به آيات و احاديث مي‏پردازد و با تكرار (آن بود مير...) برخي از اوصاف و خصايل امام علي، عليه‏السلام، را يادآوري مي‏كند تا بگويد:




  • آن بود مير كه در روز غديرش قرآن
    بر همه امت احمد سر و سرور گيرد



  • بر همه امت احمد سر و سرور گيرد
    بر همه امت احمد سر و سرور گيرد



در قصيده ديگري گويد:




  • مؤمن آن باشد كه او را گيرد اندر دين امام
    كو امامت در غدير از ايزد جبار داشت



  • كو امامت در غدير از ايزد جبار داشت
    كو امامت در غدير از ايزد جبار داشت



در مطلع قصيده ديگري نيز «آيه كمال‏الدين» را زينت بخش سخنش قرار داده، به صورت مستند و مستدل از غدير خم سخن گفته است كه:




  • بهر امامتش به مَلاي عموم خلق
    اندر غدير خم به نبي، حق پيام كرد



  • اندر غدير خم به نبي، حق پيام كرد
    اندر غدير خم به نبي، حق پيام كرد



14ـ حمزه كوچك وراميني (از شاعران سده هفتم و هشتم هجري):

او در چكامه‏اي سخن از سوره‏هايي مي‏گويد كه در آنها آيه‏هايي در حق اهل بيت، عليهم‏السلام، و اثبات امامت امام علي، عليه‏السلام، نازل شده است و با اشاره به «آيات غدير» كه بيشتر در سوره مائده است مي‏گويد:




  • الكهف و نور و سجده و انعام و مائده
    بيگاه و گاه منقبتش ماجرا كنم



  • بيگاه و گاه منقبتش ماجرا كنم
    بيگاه و گاه منقبتش ماجرا كنم



در جاي ديگر او دهها آيه از قرآن مجيد،شاهد مي‏آورد كه همگي در مدح مولاي مؤمنان علي، عليه‏السلام، است و با اشاره به آيه تبليغ ولايت (يا أيّها الرّسول بلّغ ما أنزل اليك...) و آيه «اكمال دين» كه هر دو در باره غدير خم نازل شده و از آيه‏هاي بسيار معروف سوره «مائده» مي‏باشند چنين مي‏گويد:




  • سراسر «مائده» در مدحت اوست
    كه حق بهر زكاتش «إنّما» گفت



  • كه حق بهر زكاتش «إنّما» گفت
    كه حق بهر زكاتش «إنّما» گفت



و با تصريح به اينكه آيه «إنّما» نيز از سوره مائده در شأن امام، عليه‏السلام، است، سوره به سوره، آيه‏هايي را كه در حق علي، عليه‏السلام، است، در ضمن قصيده بلندش يادآوري مي‏كند.

قرن نهم

15ـ ابن حسام خوسفي، محمدبن حسام‏الدين (783ـ875 ق.):




  • «يا أيّها الرّسول» خطاب محمد است
    ليك اين خطاب، سوي محمد، براي اوست



  • ليك اين خطاب، سوي محمد، براي اوست
    ليك اين خطاب، سوي محمد، براي اوست



16ـ قايني واعظ، مير سيدعلي (قرن 9):

او همانند يك شاعر زبده فضايل و مناقب مولا، عليه‏السلام، را به رشته نظم كشيده و مانند متكلّمي زبردست و حق طلب با مخالفان محاجه مي‏كند و مي‏گويد:




  • وانكه مي‏گويند ناكرده خليفه، نقل كرد
    اي عجب زان قوم كو را تهنيت كرده غدير
    بر وفاق رأي، تأخير مقدم كرده‏اند
    بر خلاف نص، تقديم مؤخر كرده‏اند



  • از هوا ترك نص و قول پيغمبر كرده‏اند
    بعد از آن اندر سقيفه رأي ديگر كرده‏اند
    بر خلاف نص، تقديم مؤخر كرده‏اند
    بر خلاف نص، تقديم مؤخر كرده‏اند



قرن دهم

17ـ بابا فغاني (م. 925 ق.):




  • امام اوست به حكم خدا و قول رسول
    امام اوست كه قايم بود به حجت خويش
    چراغ عاريت از ديگري نگيرد وام



  • كه مستحق امامت بود به نص كلام
    چراغ عاريت از ديگري نگيرد وام
    چراغ عاريت از ديگري نگيرد وام



روشن است كه منظور بابافغاني از «نص كلام» و «حكم خدا و قول رسول» بيشتر غدير خم است

18ـ مولانا نظام استرآبادي (م. 921 ق.):

شكست رونق دين شد، نه قيمت گهرت چو اهل غدر شكستند عهد روز غدير

قرن يازدهم

19ـ صائب تبريزي (1016ـ1086 ق.):




  • آخر ز فيض ساقي كوثر، تمام شد
    عيد غدير شد به مقيمان اين ديار



  • عيد غدير شد به مقيمان اين ديار
    عيد غدير شد به مقيمان اين ديار



صائب در قصيده ديگري كه پيش از قصيده فوق در ديوانش ثبت شده است همچنين در مدح مولا علي، عليه‏السلام، گويد:




  • چون لباس كعبه بر اندام بت، زيبنده نيست
    جز تو بر شخص دگر نام اميرالمؤمنين



  • جز تو بر شخص دگر نام اميرالمؤمنين
    جز تو بر شخص دگر نام اميرالمؤمنين



20ـ فياض لاهيجي (م. 1072 ق.):

در قصيده بلندي كه در مدح امام علي، عليه‏السلام، به مطلع زير سروده است:




  • سزاي امامت به صورت، به معني
    عليّ وليّ آن كه شاه است و مولي



  • عليّ وليّ آن كه شاه است و مولي
    عليّ وليّ آن كه شاه است و مولي



پس از هفتاد بيت مي‏رسد به آنجا كه گويد:




  • به تنزيل شد «هل اتي» از چه منزل
    نبي را ز «بلّغ» چرا كرد عتبي؟



  • نبي را ز «بلّغ» چرا كرد عتبي؟
    نبي را ز «بلّغ» چرا كرد عتبي؟



و پيداست كه مرادش از «بلّغ» آيه تبليغ و حمايت است كه در غدير خم نازل شد و ملاعبدالرزاق فياض لاهيجي خود در ادامه همين چكامه چنين گويد:




  • به روز غدير از براي كه مي‏گفت
    براي كه بود اينكه گرديد صادر
    چرا كرد امرِ سلام امامت
    كسي كاين فضايل مر او راست ثابت
    بود در امامت زهر غير سابق
    بود در خلافت زهر غير اَحري



  • به بالاي منبر نبي «لست اولي»
    حديثي كه نقل است در «طير مثوي»
    چرا اجر تبليغ شد حبّ قربي
    كسي كاين دلايل در او هست مجرا
    بود در خلافت زهر غير اَحري
    بود در خلافت زهر غير اَحري



21ـ نظيري نيشابوري (م. 1083 ق.):




  • فراز منبر يوم الغدير، اين رمزيست
    كه سر ز جيب محمد، علي برآورده



  • كه سر ز جيب محمد، علي برآورده
    كه سر ز جيب محمد، علي برآورده



قرن دوازدهم

22ـ حزين لاهيجي (1103ـ1181 ق.):




  • آن طاير قدسم كه چكد خون ز صفيرم
    مستي مرا نيست مرا به دنباله خماري
    پيمانه‏كش ميكده خمّ غديرم



  • با درد و عشق سرشتند خميرم...
    پيمانه‏كش ميكده خمّ غديرم
    پيمانه‏كش ميكده خمّ غديرم



23ـ عاشق اصفهاني، محمد (1111ـ1181 ق.):

او در چكامه‏اي پس از گلايه و شكواي شاعرانه از روزگارش به نام مولاي غدير پناه مي‏برد و مي‏گويد:




  • چرخ با من دشمن و جز آستان بوتراب
    آن كه پيش از مهد بستي صولت او دست ديو
    آنكه حاصل گشت از وي دين ايزد را كمال
    چون به نص مصطفي مخصوص شد روز غدير



  • نيست جاي ديگر از بهر پناهم دلپذير
    آنكه در گهواره كشتي گاه اژدر، گاه شير
    چون به نص مصطفي مخصوص شد روز غدير
    چون به نص مصطفي مخصوص شد روز غدير



24ـ لامع، محمدرفيع (م. 1076 ق.):

محمد رفيع بن عبدالكريم درمياني متخلّص به «لامع» اشعار بسياري در مدح حضرت امير، عليه‏السلام، دارد كه در ضمن يكي از آنها مي‏گويد:




  • «من كنت مولاه» از نبي در شأن او شد منجلي
    مولاي انس و جان علي، قسام نيران و جنان



  • مولاي انس و جان علي، قسام نيران و جنان
    مولاي انس و جان علي، قسام نيران و جنان



25ـ فقير دهلوي، مير شمس‏الدين (1115ـ1183 ق.):

با عنايت به آيه شريفه «أليوم أكملت لكم دينكم...» گويد:




  • آن وارث ملك لايزالي
    آن مجمل شرع از او مفصّل
    و آن دين خدا به او مكمَّل



  • شاهنشه دين، عليّ عالي
    و آن دين خدا به او مكمَّل
    و آن دين خدا به او مكمَّل



26ـ آذر بيگدلي، لطفعلي‏بيك (1134ـ1195 ق.):




  • شنيدم به فرمان حيّ قدير
    به بالاي سر برد و با خلق گفت:
    از آنان كه دارندم آيين و كيش
    پس از من بداند كه مولا عليست
    ز هر كس به مولايي اولي عليست



  • علي را پيمبر به روز غدير
    كه تا چند اين راز بايد نهفت
    شمارد مرا هر كه مولاي خويش
    ز هر كس به مولايي اولي عليست
    ز هر كس به مولايي اولي عليست



قرن سيزدهم

27ـ وصال شيرازي (1197ـ1262 ق.):




  • آن كه حاصل گشت از وي ايزد را كمال
    چون به نص مصطفي مخصوص شد روز غدير



  • چون به نص مصطفي مخصوص شد روز غدير
    چون به نص مصطفي مخصوص شد روز غدير



وصال شيرازي نزديك به بيست مورد از غدير خم ياد كرده و غديريه‏هاي بلند و بالايي سروده است كه نقل همه آنها در اين مجال نمي‏گنجد.

28ـ داوري شيرازي، محمد (1238ـ 1283 ق.):




  • اينك اينك شادي عيد غدير
    أبشروا يا قوم قد جاء البشير



  • أبشروا يا قوم قد جاء البشير
    أبشروا يا قوم قد جاء البشير



داوري شيرازي غديريه‏هايي دارد كه در ديوان وي به ترتيب با عناويني چون «عيد غدير» «خلعت غدير» و «تهنيت عيد غدير» ذكر شده است.

30ـ جودي خراساني، عبدالجواد (م. 1302 ق.):




  • بود مبارك و ميمون صباح عيد غدير
    بود امير بر اعياد اين همايون عيد
    علي عالي اعلاء، قسيم جنّت و نار
    شها! تويي كه به خمّ غدير خواند تو را
    وصيّ خويش نبي ز امر كردگار قدير



  • به اهل عالم ايجاد از صغير و كبير
    چنان كه بر همه اوليا جناب امير
    وليّ والي والا، خديو عرش سرير
    وصيّ خويش نبي ز امر كردگار قدير
    وصيّ خويش نبي ز امر كردگار قدير



31ـ شكيب اصفهاني، محمدعلي (م. قرن 13):




  • آن خسروي كه ختم رسل در غدير خم
    بر من وصيّ مطلق و بر كبريا وليّ
    بر مؤمنين امير و به اسلام ياور است



  • فرمود اين وصيّ من از امر داور است
    بر مؤمنين امير و به اسلام ياور است
    بر مؤمنين امير و به اسلام ياور است



شكيب اصفهاني در قصيده ديگري نيز غدير را مي‏سرايد كه در اينجا چند بيتي از صدر آن آورده مي‏شود:




  • چون اراده خدا شد به كمال خودنمايي
    ز جمال شاه مردان بنمود جلوه يزدان
    به جلال ذوالجلالي به كمال كبريايي



  • به غدير خم در آمد به لباس مرتضايي
    به جلال ذوالجلالي به كمال كبريايي
    به جلال ذوالجلالي به كمال كبريايي



32ـ قاآني شيرازي (1222ـ1270 ق.):




  • گفت كه فردا مگر نه عيد غدير است
    عيدي بادش چو بوي عود معطر



  • عيدي بادش چو بوي عود معطر
    عيدي بادش چو بوي عود معطر



پس از اين مطلع داستان غدير را چنين مي‏سرايد:




  • بر شد و گفتا: «الست اولي منكم»
    دست علي را پس گرفت و برافراخت
    گفت كه اي قوم بنگريد تناتن
    هر كش مولا منم علي‏اش مولاست
    اوست پس از من به خلق سيد و سرور



  • گفتند: آري، ز ما به مايي بهتر
    قطب هدي را پديد شد خط محور
    گفت كه اي قوم بشنويد سراسر
    اوست پس از من به خلق سيد و سرور
    اوست پس از من به خلق سيد و سرور



33ـ شمس‏الشعرا سروش اصفهاني،ميرزامحمدعلي (1228ـ1285 ق.):




  • به پاس قدمت پيمان، شه ولايت شد
    كه مست جام ولا، از خم غدير آمد



  • كه مست جام ولا، از خم غدير آمد
    كه مست جام ولا، از خم غدير آمد



34ـ جيحون يزدي، ميرزامحمد (م. 1301 ق.):

در قصيده‏اي به مطلع:




  • مست از غدير خم نگر مهر و مه ارض و سما
    آري مجو هوشي دگر، چون شد سقايت با خدا



  • آري مجو هوشي دگر، چون شد سقايت با خدا
    آري مجو هوشي دگر، چون شد سقايت با خدا



واقعه غدير خم را با استفاده از متون و تاريخ بابيان شيرين شعر روايت مي‏كند و در مقطع مي‏گويد:

تا بيش باشد محترم عيد غدير از عيد جم يارت ز عشرت مغتنم، خصمت به عسرت مبتلا

35ـ وامق يزدي، ميرزا محمدعلي (م. 1255 ق.):




  • شد عيد غدير خم اي ساقي گلرخسار
    روزي است كه از داور، شد حكم به پيغمبر
    تا خود به سر منبر بي پرده كند اظهار



  • شكرانه اين نعمت خشت از سرخم بردار
    تا خود به سر منبر بي پرده كند اظهار
    تا خود به سر منبر بي پرده كند اظهار



36ـ اختر طوسي، ميرزا غلامحسين (1268ـ1334 ق.):

او در قصيده بلندي گويد:




  • باشد از شرح نبي ظاهر كه در شرع نبي
    كرده مولا. در غدير خم محمد بعدِ خويش
    بر جميع شيخ، شابت يا اميرالمؤمنين!



  • كرده حق نايب منابت يا اميرالمؤمنين!
    بر جميع شيخ، شابت يا اميرالمؤمنين!
    بر جميع شيخ، شابت يا اميرالمؤمنين!



از سده سيزدهم غديريه‏ها و غديرواره‏هاي زيادي در ميان آثار شاعران به جاي مانده است.

قرن چهاردهم

40ـ صبوري كاشاني، محمدكاظم (1259ـ1322 ق.):




  • گر خطبه ولايت او بايدت شنيد
    «يا أيّها الرسول» به ابلاغ جبرئيل
    در شأن او ز قول خداوند اكبر است



  • بشنو كه حق خطيب وي و عرش منبر است
    در شأن او ز قول خداوند اكبر است
    در شأن او ز قول خداوند اكبر است



41ـ خراساني، ميرزاحبيب‏الله (1266ـ 1327 ق.):




  • از جام و سبو گذشت كارم
    مي نوش كه چرخ پير امروز
    از ساغر خود پياله‏گير است



  • وقت خم و نوبت غدير است
    از ساغر خود پياله‏گير است
    از ساغر خود پياله‏گير است



و در چكامه‏اي ديگر مي‏گويد:




  • جام عشق از حوض كوثر خورده‏ايم
    گفت پيغمبر كه موسي را وزير
    بود اگر هارون، وزير ما عليست



  • ساقي و خمّ و غديرِ ما عليست
    بود اگر هارون، وزير ما عليست
    بود اگر هارون، وزير ما عليست



بيت اخير مربوط به حديث منزلت است.

42ـ اديب‏الممالك فراهاني (1277ـ1336 ق.):




  • خطاب آمد ز يزدان كاي پيمبر!
    چراغ كفر را بنماي خاموش
    سراج عقل را فرماي روشن



  • علي را بر خلافت كن معيّن
    سراج عقل را فرماي روشن
    سراج عقل را فرماي روشن



43ـ صغير اصفهاني (1312ـ1390 ق.):

صغير روز غدير را پايان امر نبوت و آغاز امامت مي‏داند:




  • رسيد امر نبوت به منتهي برخاست
    نبي ز جاي و به جايش علي نشست امروز



  • نبي ز جاي و به جايش علي نشست امروز
    نبي ز جاي و به جايش علي نشست امروز



44ـ غروي اصفهاني، شيخ محمدحسين معروف به كمپاني (1296ـ1361 ق.):




  • باده بده ساقيا، ولي ز خمّ غدير
    تو نيز اي چرخ پير بيا ز بالا به زير
    وادي خم غدير منطقه نور شد
    يا كه بياني خطير ز سر مستور شد
    يا شده در يك سرير قران شاه و وزير



  • چنگ بزن مطربا، ولي به ياد امير
    داد مسرّت بده، ساغر عشرت بگير
    يا ز كف عقل پير تجلّي طور شد
    يا شده در يك سرير قران شاه و وزير
    يا شده در يك سرير قران شاه و وزير



البته غديريه‏هاي علامه غروي، منحصر به يك نمونه نيست. بلكه ايشان هم در ديوان فارسي ونيز در ديوان عربي خويش «الانوار القدسيه» بارها از غدير گفته و غديريه‏ها سروده است.

45ـ ملك‏الشعراي بهار، محمدتقي (1266ـ1330ش.):




  • در غدير خم يزدان گفت مر پيمبر را
    كز پي كمال دين، شو پذيره حيدر را
    برد بر سر منبر حيدر فلك‏فر را



  • پس پيمبر اندر دشت بر نهاد منبر را
    برد بر سر منبر حيدر فلك‏فر را
    برد بر سر منبر حيدر فلك‏فر را



شد جهان دل روشن، زان شمس روحاني

46ـ شهريار، سيد محمدحسين (1283ـ1367 ش.):

او يكي از احتجاجهاي اميرمؤمنان علي، عليه‏السلام، را به روايت مي‏نشيند و در ادامه مي‏گويد:




  • نه با آن خطبه «من كنت مولاه»
    نه خود فرياد «بخّا بخ» كشيديد؟!
    چه شد عهد خدا بر من شكستيد
    الا اي حاسدان عهد بشكن...



  • علي را برد بر اعلا و اعلن؟!
    من اينها شور خوانم يا كه شيون
    الا اي حاسدان عهد بشكن...
    الا اي حاسدان عهد بشكن...



مرحوم شهريار به هر دو زبان فارسي و تركي سروده‏هاي بسياري درباره غدير خم داد كه از جمله




  • يا علي نام تو بردم نه غمي
    گوئيا هيچ نه همي به دلم
    منكر عيد غدير خم و آن خطبه و تنزيل
    با كر و كور چه عيد و چه غديري
    و چه خمي بأبي أنت و أمّي



  • ماند و نه همي بأبي أنت و أمّي
    بوده، نه غمي بأبي أنت و أمّي
    كر و كور است و عرازيل
    و چه خمي بأبي أنت و أمّي
    و چه خمي بأبي أنت و أمّي



البته با جرأت مي‏توان گفت كه در چهارده قرن گذشته شاعران پارسي گوي بيش از صد غديريه از خود به يادگار گذارده‏اند و اگر تفحص كنيم خواهيم ديد كه تنها در پنجاه سال اخير صدها قصيده و غزل و قطعه و مثنوي درباره غدير سروده شده و انتشار يافته است.

/ 1