تبیین جایگاه تاریخی مولف در «افسون زدگی جدید» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تبیین جایگاه تاریخی مولف در «افسون زدگی جدید» - نسخه متنی

داریوش شایگان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تبيين جايگاه تاريخي مولف  در افسون زدگي جديد

نوشته داريوش شايگان                                                             ع- خاکسار قيري

تجدد يا نوخواهي امري نيست که ويژه ي افراد وابسته به جوامع مدرن يا سنتي باشد. تجدد کنشي پيش رونده در مقابل ايستا مي باشد. قبل از ظهور اديان، بت پرستي کنشي ايستا بود که در مقابل حرکت قرار گرفت. متجددين پس از اين که سرنوشت اديان را رقم زدند پيوسته جاي خود را به افراد يا گروه هايي هم سنخ دادند که آنان نيز با تجدد طلبي هاي خود سعي دروسعت دادن به محيط دايره اي شکل اوليه نمودند. متجددين پيوسته با وسعت دادن به حوزه هاي انديشه سعي مي کنند قسمتي از محيط را به خود اختصاص دهند و اين روند تا متورم شدن دايره اوليه ادامه مي يابد. پس از آن ما گروه هايي متجدد را شاهد هستيم که به ذم خود مي انديشند که حوزه هاي قبلي گنجايش فعاليت آنان  را دارا نمي باشد.  بنا بر اين با پيش نهاد هاي تازه سعي در آفريدن محصورات تازه مي کنند. متجددين فارغ از اين اضطراب هستند که کنش هاي آنان موجب تحريفات در دين يا به حتا انفجار دريک بعد از متافيزک انساني مي انجامد. آنان پيوسته به فتوحات ودر نتيجه آن ضبظ غنايم به نفع خود مي انديشند. متورم شدن مسحيت در قرون وسطا موجب پيدايش متجدديني فيلسوف شد، که آنان نيزبا رسم دايره اي تازه تحت عنوان مدرنيت فتوحاتي در اين زمينه داشتند و تا امروز متجددين توانسته اند با وسعت دادن دايره اوليه سرنوشت انسان هاي معاصر را تحت عنوان پسا مدرنيته رقم بزنند . انسان ها ي عصر ما به ياري همين متجددين توانسته اند با حاصل انباشتگي کنش نسل هاي خود دو دايره بزرگ را متورم کنند  لذا متجددين با غير کارآمد تشخيص دادن اين دوحيطه دست از هرگونه فعاليت کشيده اند و بيش از يک دهه است که در حال پي ريزي استراتژي جديد براي برون رفت از وضعيت فعلي هستند. منتقدين ، تحليل گران و تاريخ نويسان تا امروز جايگاهي به محافظه کاران اختصاص نداده اند و حتا پيوسته اصطلاح آنان را با اصطلاحات تحقير آميز

ديگري همراه مي کرده اند . دلايل اين امر را بايد دراشتياق و شتابي که گذشتگان براي انکشاف زواياي کشف نشده روح و جسم داشتند ،جست . يا در مفهوم واقعي آن نيروي بالا و سن جوان بشريت اجازه هرگونه محافظه کاري را از او سلب مي کرد ما با مرور در تاريخ نيز فتوحاتي ثبت شده به نام محافظه کاران نمي يابيم و اگر محافظه کاري موفق به فتح مي شد همراه با پيروزي تغيير هويت نيز مي داد!! و بدين تريب و به شکلي راستين محافظه کاري امري مذموم تلقي مي شد. اما امروز که انسان ها خسته تر از هر عصري هستند و ديگر از سن جوان و انرژي فوق العاده

گذشته خبري نيست طبيعي است که بتوان اختلال و چرخشي عظيم در استراتژي يک گروه زير عنوان متجددين پيش بيني نمود.  دهه فعلي از بي سابقه ترين سال ها است که در آن بازار متجددين از رونق افتاده و بنوعي آنان داراي ورشکستگي تاريخي شده اند. متجدديني که با طرح ها و تئوري هاي خود پيوسته توده ها را گامي به جلو مي راندند و به تبع ان خود نيز در دست آورد ها سهيم

بودند امروز از جايگاه منفعلانه اي برخوردارند که بيم محاکمه آنان نيز مي رود! تجدد طلبي و تجدد خواهي کنشي همزاد با انسان است بنابر اين متجدين همراه با ما زندگي مي کنند. آنان با تيز هوشي و فراستي که دارند و با مطالعه دقيق راه هاي طي شده چاره جز آرمان گريزي و تغيير استراتژي خود نمي يابند. ما در آينده شاهد پيوستن متجددين به جرگه محافظه کاران و در نتيجه

آن با کاهش شديد افراد متجدد و رونق گرفتن بازار محافظه کاران خواهيم بود. ذهنيت ما از واژه محافظه کاري عادت زدايي خواهد شد و محافظه کاران مذموم به ياري متجددين جايگاهي ويژه به خود اختصاص خواهند داد. فيلسوفان انديشمندان و تئوري پردازان آينده مبناي کار خود را بر محافظه کاري استوار خواهند کرد وما ديگر شاهد عمليات متهورانه و شتاب زده يا نا سنجيده نخواهيم بود تئوري پردازان براي حل يک مسئله ده ها راه حل را پيشنهاد خواهند کرد و خود فاقد هرگونه تهوري چيزي از چيز ديگر را ارجح نمي يابند.متجددين از ريسک حمايت نمي کنند و در نتيجه

قدرت ريسک کاهش مي يابد. دايره سومي که براي انسان هاي آينده رسم خواهد شد دايره اعتدال و محافظه کاري خواهد بود(اگر عواملي ديگر کره زمين را منفجر نکند!) اعتماد بنفس کم و کمتر خواهد شد و وسعت دادن به اين دايره تا واپسين نفس هاي اعتماد بنفس ادامه خواهد يافت . انسان ها در هر موقعيتي که باشند در بهترين وضعيت آن سرگرم وضع نمودن دايره اي به دور خود مي باشند.انگار چيزي به نام رهايي وجود ندارد.دايره اي به نام ماده گرايي يا ... وضع مي کنيم سپس با توسعه دادن هاي خيالي آن را متورم مي کنيم و بهترين وضعيت ما برون رفت از اين حيطه خود ساخته است . اما خروج ما با وضع دايزه ديگري موجوديت مي يابد.

شايگان از جمله متجدديني است که با مطالعه دقيق سنت و مدرنيت فعاليت درون اين دو حيطه را غير کارا تشخيص داده و به محافظه کاران پيوسته است. لازم است يک تشابهي بين اين برون رفت شايگان با ارتقا کيفيت بيان کنيم . مثال : هزينه ما براي ساخت يک محصول با50% کيفيت اگر 100 دلار برآورد شود حال براي ارتقا کيفيت محصول به ميزان 60% به هيچ وجه هزينه ما براي

توليد مجدد 120 دلار نخواهد بود بل گاهي يک درصد ارتقا( در صورت امکان آن) هزينه اي چند برابر آن 50% اوليه را به ما تحميل مي کند. سويه مفهومي اين روند خاطر نشان مي کند که گاهي   بسط و گسترش يک پديده معادل يا حتا مشکل تراز آفرينش آن است . ارتقا اشيا يا پديده هاي ذهني و علمي را فقط مي توان با توجه به توان ذهن يا ابزار هاي موجود و در رابطه با آن سنجيد. بايد ديد سوژه مورد نظر در چه موقعيت فضا و مکاني قرار دارد و آنگاه توان ما يعني ظرفيت هاي بينش يک انسان چقدر گنجايش امر دارد بدين ترتيب که فعاليت درون حيطه سنت را نبايد فقط منوط به عدم گنجايش آن حيطه را نمود بل توان فکري و گنجايش ذهني متجددين نيز نيمي از قضيه مي با شد .شايگان با محافظه کاري هاي خود فاقد هرگونه ارائه تئوري و راهکار در جهت ارتقا کيفيت در زندگي معاصر و کنوني مي باشد.او مي کوشد عدم تصميم گيري هاي خود را به مخاطب القا کند. اماغافل از اين است که با نگاه  نوستالژيک خود پيوسته تراژدي هايي مي آفريند و مخاطب را سرگردان تر از پيش در متن رها مي کند مولف ، هويت چهل تکه و تفکر سيار را بخوبي معرفي مي کند اما خود وي از اين قرابت و همنشيني ها متعجب مي باشد!  شايگان با توسل به دانش وسيع خود (حجم اطلاعات) در متن به مانور هايي دست مي زند و تلاش مي کند سير تاريخ را همچون مهره هاي تسبيح به بند کشد . اما با محافظه کاري پس از گسترانيدن اين بستر خود گوشه اي اختيار مي کند و يا به آرامي از متن خارج مي شود. او از نسل جديد فيلسوفاني است که ياراي ارتقا کيفيت را در خود نمي بيند و همراه با همفکران خود سعي در ايجاد فرهنگ محافظه کاري مي کند  . شايگان مي نويسد : در هر دو حيطه ، واقعيت پيچيده و نا متجانس شده است ما اکنون با يک هويت فرهنگي واحد سروکار نداريم بلکه هويت هاي بيشمار با هم برخورد مي کنند ، هر يک باز تاب ديگري اند  و لايه هاي روي هم قرار گرفته ي خويش را عيان مي سازند . از همين رو انسان مدرن که دچار فقر و بي مايگي وجودي است ، بي تابانه در جستجوي چيز دگر است . او همچون کسي که راهي را طي کرده و به مقصد خويش رسيده ، گذشته تاريخي خود را از نظر مي گذراند ، حلقه هاي مفقود اين گذشته وحفره ها و شکاف هاي آن را کشف مي کند و با تغير قلم رويي که در آن قرار دارد و جهت حرکت خود بي آن که خود آگاه باشد از يک سطح واقعيت به سطح ديگر آن مي لغزد شايگان از پيچيده شدن دو حوزه سنت و مدرنيت بخوبي آگاه است اما از حوزه سوم ( محافظه کاري) که خود او و بسياري از انسان ها ي معاصر به آن وارد شده اند بي اطلاع نشان مي دهد . انگار آينده و تا قسمتي حال را جا مي گذارد که در آن انسان ها با کوفتگي شديد حاصل از مدرنيت و سنت به تعادل و محافظه کاري روي آورده اند . ما در تحليل اين موقعيت به دو مفهوم بر مي خوريم يکي متورم شدن و عدم گنجايش ماده گرايي و ديگري توان و سرمايه ذهني شايگان. بي ترديد و با توجه به روند محافظه کاري نزد متفکرين در دهه گذشته ما به عدم گنجايش و توان  ذهن يک انسان يا انسان هاي تا کنون بر مي خوريم . طبيعي است که هرگاه ما نتوانستيم محصولي را ارتقا دهيم به فکر ساخت محصول ديگري بيفتيم. زندگي در شرايط فعلي جهان زندگي در شرايطي نيست که ظرفيت هاي ذهن يا ماده تعيين کرده باشد ،  زندگي در شرايطي است که توان نخبه گان ادوار تعيين کرده است. من در اينجا به اصل گله اي بودن حرکت در انسان ها که نيچه نيز با زبان خود به آن پرداخته اشاره مي کنم . انسان ها با توجه به ساختار وجوديشان و توقعات مشابهي که از زندگي دارند ناچار به يک حرکت دست جمعي هستند . فاصله هاي ذهني که قشر غالب جامعه با نخبه گان يا اقشار فرودست دارند . پيوسته  بايد با تماس ها وفاکتور هاي درک پذيري از يکديگر

پر شود اين فاصله هاي ذهني بايد داراي نوعي تعادل و حدود تعريف شده باشد مسافت فکري که بين اقشار فرودست هر جامعه  با نخبه گان آن ديده مي شود  پيوسته با قشر غالب جامعه به  تعادل

نسبي مي رسد . اما در عمل اقشار فرودست با نخبه گان يا نخبه گان با اقشار فرو دست با يکديگر خصومت دارند اگر قشر غالب جامعه حذف شود امکان همجوار زندگي کردن اين دو گروه به حد اقل خود مي رسد . يک بر هم کنشي اين چنيني نزد کشور ها در جهان وجود دارد البته  تا کنون علم ارتباطات که ناوگان زميني و هوايي نيز بايد بدان ها افزود يکي از موثرترين و قويترين ابزار هاي حذف فاصله و نزديک نمودن اين سه گروه با يکديگر بوده است . ملل جهان سوم مشکلات خود را به گردن ملل پيشرفته مي گذارند يا بالعکس اما ابزار ارتباطات آن ها را به درک پذيري وا مي دارد. گله اي را مجسم کنيد که حرکت خود را آغاز نموده است حال اگر پيش قراولان با مسافت زيادي از جمع خود فاصله گرفتند طبيعي است که عقب افتاده ها دست به چاره جويي بزنند وحتا با وضع ميان بر سعي به پيوستن کنند ( حرکتي که طالبان مرتکب شد) من به حقانيت اين حرکت ها نمي پردازم اما  با در نظر گرفتن تمام ابعاد طرفين محق مي باشند! پيشرفت هاي فرهنگ پسا مدرن با فرهنگ سنتي در کشورهاي مختلف شکاف هايي ايجاد نموده که بايد براي حذف آن تدابيري انديشد. در حال حاضر نوعي توفيق اجباري در حال وقوع است و آن تن دادن نخبه گان پست مدرن به محافضه کاري است . محافظه کاري براي آنان آنتراکتي است که در نتيجه آن کشور هاي جهان سوم فرصت مي يابند خود را باز بيني نمايند...

/ 1