استراتژی و تاکتیک نظامی حضرت علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

استراتژی و تاکتیک نظامی حضرت علی(ع) - نسخه متنی

احمد زبیدی، علی زاهد پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











استراتژي و تاكتيك نظامي حضرت علي ـ عليه السلام

احمد الزبيدي
علي زاهدپور
نويسندگان بسياري درباره ابعادِ گوناگونِ زندگيِ امام علي ـ عليه السلام ـ پژوهش‏هاي زيادي انجام داده‏اند. آنان در خلال پژوهش‏هاي دامنه‏دارشان (كه پاياني نيز براي اين‏گونه پژوهش‏ها وجود ندارد) از ويژگي‏هاي منحصر به فرد و پسنديده‏اي كه در وجودِ آن امامِ همام متجلّي است، پرده برداشته، سپس اين ويژگي‏ها و صفات را با دلايل و شواهد آشكار به صورت كتاب درآورده، فراروي ديده جهانيان گذاردند؛ به طوري كه اين كتاب‏ها در هر كتابخانه‏اي يافت مي‏شود.

[در اين زمينه]، برخي از نويسندگان، درباره شجاعتِ آن حضرت نگاشتند و برخي درباره عدالت و پايداري وي سخن راندند؛ پاره‏اي از آنها درباره نوع‏دوستي و عرب بودنش مطالبي به رشته تحرير در آوردند؛ و دسته‏اي هم عنان قلم را به سوي زهد حضرت كشاندند. [اين پژوهش‏ها ادامه يافت] تا آن‏جا كه صفات حميده و پسنديده‏اي باقي نماند، مگر اين كه حضرت، نمونه بارز و برجسته آن به شمار مي‏رفت.

امّا به رغم آن كه درباره ايشان آثار فراواني نگاشته شده، جنبه‏هاي مهمي در زندگي ايشان همچنان باقي مانده، كه به طور كامل مورد بررسي و مداقّه قرار نگرفته است؛ تا توانايي‏ها، استعدادها، و درك عميق آن حضرت، در اين بُعد از زندگيشان را به منصه ظهور برساند. يكي از آن وجوه فراموش شده، فرماندهي و مديريت و برنامه‏ريزي‏هاي جنگي آن حضرت مي‏باشد.

علّت اين بي‏توجهي را مي‏توان اين گونه توجيه كرد كه بررسي كنندگان و پژوهشگرانِ زندگيِ آن حضرت، در اين زمينه، آن چنان كه شايسته و بايسته است مهارت نداشتند تا در آن توغّل كرده، پرده از گنج‏هايِ گرانبهايِ آن بر دارند. به اين معنا كه هر كس بنا بر تخصصي كه داشت، پيرامون امام علي ـ عليه السلام ـ و موضوع تخصصي خود بررسي و تعميق كرده، به دنبال آن هم دستاوردها و نظريات نيكو و مهمي را
استخراج مي‏نمود. اما بُعد نظامي زندگي حضرت احتياج به فردي داشت كه در اين عرصه از تخصص كافي بر خوردار بوده، تا بتواند بحث و بررسي كرده و اين جنبه مهم زندگي امام را آشكار نمايد؛ جنبه‏اي كه مالامال از مبارزه و جهاد ايشان در راه دفاع از ارزش‏هاي اسلامي و انسان‏دوستانه (حتي تا آخرين روز زندگي شرافتمندانه‏اش) بود و سرانجام هم جان خود را در اين راه فدا كرد.

كتاب‏هاي تاريخيِ عربي و اسلامي سرشار از صحنه‏هاي منحصر به فرد و درخشاني درباره اين بُعدِ زندگيِ امام مي‏باشد، كه سزاوار است به آنها توجه نموده و با زُدودن گرد و غبار [گذشت] زمان، لباس امروزي بر آن پوشانده و به گونه‏اي عرضه كنيم كه هم با ذوق و سليقه يك فرد نظامي، و هم مطابق با ذوق و سليقه يك فرد غيرنظامي، سازگاري باشد.

يكي از دلايلي كه افراد را از نوشتن درباره اين بُعد [مبارزاتي] امام رويگردان كرده است، ممكن است داخلي بودن جنگ‏هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ باشد كه كاوش در آن، موجب برانگيخته شدن احساسات و تعصّبات عده‏اي مي‏شود. امّا ما اين مطلب را توجيه مناسبي براي بي تفاوتي نسبت به اين ميراث گرانمايه آكنده از مهارت و خبرگي [امام علي ـ عليه السلام ـ ] و مواهب خداوندي نمي‏دانيم.

هدف ما [در اين مقاله] صرفا پژوهشي است؛ بدون جانبداري از فرقه يا گروه يا عقيده‏اي خاص، و به دور از كاوش در دلايل به وجود آورنده اين جنگ‏ها (كه مسلمانان در برابر آن مواضع گوناگوني اتخاذ كرده‏اند و همچنان جزيي از اسباب اختلاف و تفرقه ميان آنان مي‏باشد).

البته سخن ما نه به اين معناست كه به طور كلّي اسباب و علل به وجود آورنده اين جنگ‏ها (كه اسباب و عللي سياسي است) را به كناري نهاده‏ايم؛ چرا كه در صورت كنار گذاشتن اين اسباب و علل، مطمئنا به طور كامل موفق به دستيابيِ يك تحقيق استوار و واقع‏گرا نخواهيم شد (زيرا اساسا جنگ يكي از ابزارهاي سياسي، بلكه آخرين وسيله آن است و لذا جزيي از آن به شمار مي‏آيد). در نهايت تلاش ما بر اين پايه استوار است كه از مطرح كردن ديدگاه‏ها و موضعگيري‏هاي برانگيزنده يا كمك كننده به پيدايش اختلاف و نزاع پرهيز نماييم؛ زيرا اساسا هدف ما چيزي جز اين است.

استراتژي و تاكتيك حضرت علي ـ عليه السلام ـ

قدرت امام علي ـ عليه السلام ـ و بينش استراتژيكي وي ضمن حركت عظيم او در رأس نيروهايش از كوفه به صفين كاملاً به چشم مي‏خورد. حضرت از محل تجمع نيروهايش به طور دقيق در منطقه «نُخَيْلِه» (واقع در بيست كيلو متري جنوب كربلا) تا منطقه صفين، مسافتي [به طول] حداقل هزار كيلومتر راه را از ميان دره‏ها، دشت‏ها و بيابان‏ها با بيش از پنجاه هزار نيرو پشت سر گذارد و اين در حالي بود كه حضرت خواسته‏ها و احتياجات اين نيروي عظيم را (با همه تفاصيل آن) در اين مسير طولاني مهيا و آماده كرده بود.

[همانطور كه مي‏دانيد] هر يك از دو عامل اطلاعات و امنيت، از مهم‏ترين پايه‏هاي موفّقيّت يك حركت نظامي مي‏باشد. اين امر هم از ديد تيزنگر امام به هيچ وجه پنهان نماند. امام به بررسي زمين (كه كليد پيروزي عمليات است) پرداخت و طبق مشخصات آن، برنامه‏اي تنظيم كرده و آن را به همراه دو عامل فوق الذكر در برابر ديدگان خود قرار داد.

سرزميني كه امام تصميم به عبور از آن را داشت، از ناحيه غرب هم مرز با صحرايي باير و بي‏آب و علف بود، كه‏به سرزمين شام [پايگاه خلافت معاويه [منتهي مي‏شد.

امام اين احتمال را از نظر دور نكرد كه ممكن است دشمن با روي آوردن به شرق، روبه سوي فرات (كه البته مستلزم گذشتن از بيابان‏ها و صحراهاست) با حمله‏اي سنگين، صفوف نيروها را آشفته كند. از اين رو، نيرويي دوازده هزار نفره از سواره نظام را به عنوان پيشرو و طلايه‏دار جدا ساخته، آنها را به موازات كرانه راست رود فرات همراه با سفارش‏ها و توصيه‏هايي روشن، درباره وظايف و روش‏هاي كارشان راهي كرد. اين سفارش‏ها، بهترين توصيه‏ها از اين دست مي‏باشد كه يك رهبر، خطاب به بخشي از نيروهايش جهت انجام صحيح مأموريت ويژه‏اشان مي‏كند.

امام قبل از راهي نمودن اين نيروي پيشرو، دسته‏اي را به فرماندهي مالك اشتر ارسال كرده بود، كه از «مدائن» سير خود را آغاز كرده، به موازات رود دجله روبه سوي «موصل»، «يعنين» و «دارا» حركت نموده، سپس با تغيير مسير به موازات

رودخانه «خابور» به حركتشان ادامه داده با عبور از كوه‏هاي «سنجار» به «عنة» و «هيت» گام بردارند. اين كار امام اقدامي بود براي آن كه امنيت نيروهاي پيشرو را، كه به سوي شمال طيّ طريق مي‏كردند، تأمين كند.

بعد از آن كه اين نيروها در مناطق «موصل» و «الجزيره»1 و در فرازه‏جايِ فرات حضور يافتند، ارتش امام مي‏توانست به دور دست‏ترين منطقه‏اي كه قلمرو حكومت در سمت شمال بدانجا كشيده شده بود برسد. مالك اشتر هم توانست خود را به مناطق «حّران» و «رقّه» و «قرقيسيا»، كه معاويه بر آنها حكم مي‏راند، برساند.

اين پيشروي تأثير زيادي بر روحيه مردم آن مناطق گذاشته، و آنها را از هر گونه اقدام در مخالفت با حكومت [علي ـ عليه السلام ـ ] باز داشت.

بقيه نيروها كه متشكل از «قسم اكبر» (قلب سپاه)، «جَنبتَيْن» [دو جناح ميمنه و ميسره (جناحين) يا راست و چپ لشكر] و «مؤخره» يا «ساقات» (نيروهايي كه پشت سر بقيه نيروها حركت مي‏كنند)، از ميان دو رود دجله و فرات شروع به پيشروي كردند؛ به طوري كه از «كربلا» گذشته، رو به سوي «بابل» و از آن‏جا به «مدائن» رفتند، ولي سريع آن‏جا را تخليه كرده، از تنگه‏اي كه حد فاصل دو رود دجله و فرات است (كه شهر بغداد، اكنون در آنجا واقع است) با در پيش گرفتن راه شمال، به سوي شهر «انبار» كه مشرف بر نهر فرات است به پيشروي خود ادامه داده، بعد از آن به موازات كرانه چپ رود فرات، به طرف «بهيت»، «حديه» و «عنّة» حركت كردند. آنان كرانه راست رود فرات را هم پشت سر گذارده و به طرف «جزيره» كه عراق را از شام جدا مي‏كرد گام برداشتند.

برنامه امام اين بود كه نيروهايش در «رقّه» به يكديگر بپيوندند، نيروهايي كه به سه بخش تقسيم شده بودند: نخست، لشكر مالك اشتر كه حضرت او را به «موصل» و «جزيره» فرستاده بود؛ دوم، نيروهاي پيشتاز (خط مقدم) به سركردگي زياد بن النضر و شريح بن هاني؛ و سوم، بخش اعظم سپاه (بخش بزرگ‏تر) كه همان قلب لشكر است و حضرت فرماندهي آن را به عهده داشت.

از ديگر برنامه‏هاي آن حضرت شكل دادن به دو عامل «اطلاعات» و «امنيت» و
«كوشش خبري [جاسوسي]» (براي به دست آوردن تعداد نفرات دشمن) بوده كه [به خوبي] توانست آن را به مرحله عمل برساند؛ بدين ترتيب كه نيروهاي پيشتاز (مقدمه) و نيروهاي مالك اشتر، هر روز، اطلاعات مفصلّي از پستي و بلندي زمين، و گرايش‏ها و جهت‏گيري‏هاي ساكنان، و نيز چگونگي برخورد آنان، و مواضعشان نسبت به جنگ را براي امام مي‏فرستادند. علاوه بر آن در سرزميني كه خود تسخير كرده بودند و در آن پيشروي را آغاز كرده بودند، شروع به تجسس و خبرچيني [جاسوسي] كردند.

معاويه نيز عده‏اي را به همين قصد فرستاد؛ لكن درگيري‏هاي محدودي بين نيروهاي مالك اشتر و نيروهاي معاويه رخ داد.

اساسا، برنامه اين بود كه نيروهاي امام در مناطق شمالي شام در منطقه «رقّه» (كه در برابر دشت پهناور «حلب» قرار داشت) حضور بيابند، تا بر ساكنين شهرهاي شمال «جزيره» و نيز شهرهاي واقع در طول مرزها، حتي شهر «حمص» اثر فراوان بگذارند. رويگرداني تعداد زيادي از شهرنشينان شمال از همكاري با معاويه و پيوستن به ايشان، نتيجه اين حضور بود.

علاوه بر اين، امام كليه مقاومت‏هايي را كه در برابر ايشان بود (البته نيروي [خطّ[ مقدم قبلاً اين گونه مقاومت‏ها را سامان داده بود، ولي بعدها معاويه به آن دامن زد) بدون درگيري از بين برد. قابل توجه اين كه كليه مناطق فارس تا شرق و شهرهاي جنوبي، حتي «نجد» و «حجاز»، هوادار ايشان بودند. هم‏چنين سرزمين‏هاي شمالي واقع در تحت نظر خلافت، همگي فرمانبردار بودند. لذا جناح راست لشكر امام كاملاً در امنيت به سر مي‏برد. هم‏چنين آب فرات براي خط سير پيوسته امام از طريق جلگه‏هاي حاصلخيز و زمين‏هاي هموار، و به موازات كرانه چپ رود فرات تا سرزميني كه تحت قلمرو دشمن بود (صفين) و بنا بود در آن جنگي آغاز شود (امام اين سرزمين را به خاطر نزديكي با پايگاه فرماندهي [معاويه در] دمشق انتخاب كرده بود)؛ نواري امنيتي براي امام و نيروهايش به حساب مي‏آمد.

[امّا درباره خود اين جنگ بگوييم]. اين جنگ، جنگي فيصله دهنده و تمام‏كننده بود؛ چرا كه دشمن هرگز براي بازسازي نيروهايش جهت شركت در جنگي همانند «صفين»، فرصتي نداشت و اصلاً محال بود كه بتواند دوباره جنگي آغاز كند...

شايسته است به يك نمونه از راهنمايي‏ها و دستورات حضرت، خطاب به دو نفر

از سران لشكرشان (زياد بن النضر و هاني بن شريح) نظري بيفكنيم. حضرت در اين مكتوب چنان دستورات دقيقي داده و چنان راهنمايي‏هاي سودمند و مفيدي كرده، كه گويا اين مكتوب را فرماندهان نظامي معاصر نگاشته‏اند. هدف حضرت در اين مكتوب وادار كردن لشكريان به اجراي دستورات بود. هم‏چنين حضرت براي انجام ندادن دستورات (اگر شفاهي باشد)، مجالِ هيچ عذري براي آنها باقي نگذاشت كه بگويند فراموش كرديم.

البته چنان نبود كه دستورات و اوامر حضرت جزء موارد واجب الاطاعة در هر موقعيتي باشد، بلكه به آنها اين آزادي عمل را داده بود تا احيانا هنگام به وجود آمدن درگيري محدود و يا حالت وضعيت فوق العاده خود بتوانند آن را حل كنند. ليكن در عين حال، آنان موظف بودند در همان چارچوب كلّي كه امام براي سرپرستي نيروي پيشتاز (مقدمه) معين كرده بود عمل كنند.

امام هم‏چنين اختلافي را كه ميان آن دو (زياد بن النضر و هاني بن شريح) واقع شده بود، با ديد تيزبين خود حل كرد. بدين گونه كه آن دو، نامه‏اي خطاب به امام نوشته و پرسيدند كه فرماندهي نيرو به عهده كيست؟ امام هم با نوشتن مكتوبي درجات فرماندهي را به طور واضح بيان كردند. به اين صورت كه نيروها را به دو بخش تقسيم كرده، براي هر بخش يكي از آن دو نفر را به عنوان فرمانده قراردادند. اما اگر در موقعيتي قرار گرفتند كه لشكر نياز به فرماندهي واحدي داشته باشد (مانند اين كه هنگام پيشروي با دشمن درگيري پيدا شود) زياد بن النضر فرمانده بوده و امور جنگ و مديريت و رهبري آن بر عهده باشد؛ اما اگر دو لشكر از يكديگر جداشدند هر كدام مسؤول بخشي شوند.

اين شيوه و اسلوب در اين زمان هم در جنگ‏هاي معاصر دنبال مي‏شود. بدين صورت كه نيرويي (مثلاً لشكري) تحت امر نيرويي ديگر در مي‏آيد (به خاطر تاكتيك جنگي) و دستورات هم تنها خطاب به فرمانده ارشد دو نيرو آمده، و او فرمانده هر دو نيرو مي‏شود. اين نوع فرماندهي هم يكي از انواع فرماندهي‏ها در عمليات است و آنچه كه امام ـ عليه السلام ـ انجام داد كاري بَس مهم بود؛ چرا كه اداره كردن عمليات و رهبري درگيري و جنگ، تنها يك فرمانده و سرپرست را مي‏طلبد اگر نيرويي دو فرمانده داشته باشد (البته در آنِ واحد) قدرت تصميم‏گيري

قاطع و واكنش سريع نسبت به حادثه يا وضعيت فوق العاده را از بين مي‏برد.

بد نيست به ضرب المثل معروفي درباره اين موضوع كه بين نظاميان معاصر مشهور است اشاره كنيم: «قائدٌ واحدٌ غيرُ كَفوءٍ خيرٌ مِنْ عدّة قادةٍ أكفاءٍ»؛ يك فرمانده نالايق بهتراز چند فرمانده لايق است.

امام نامه ذيل را نگاشت1:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

«از بنده خدا علي، اميرالمؤمنان، به زياد بن نضر و شريح بن هاني. سلام بر شما. من خداوندي را نزد شما ستايش مي‏كنم كه جز او خدايي نيست.

امّا بعد، من «زياد بن نضر» را به سرداري پيشتازان خويش گماشتم و فرماندهي آنها را بدو سپردم و «شريح» را نيز فرمانده گروهي ديگر از آن سپاه كردم. اگر دشواري اوضاع موجب همگامي شما مي‏شود و هر دو بر آن اتفاق نظر داريد،در اين صورت «زياد بن نضر» به سرداري همگان گماشته شده (و فرمانده كل) است و اگر از يكديگر جدا شديد، آن‏گاه هر يك از شما فرمانده همان سپاهي است كه به او سپرده بوديم.

و بدانيد كه مقدمه و طلايه داران سپاه، چشمان و ديده‏بان آنهايند، و ديده‏بانان طلايه داران، گشتي‏هاي آنها هستند. پس چون شما از مرزهاي سرزمين خود بيرون رفتيد، در اعزام گشتي‏هاي نوبتي و افرادي كه از بيراهه و در پناه درختان و تپه‏ها از هر سو ديده‏باني كنند، ملول نشويد و غفلت نورزيد تا دشمن شما را نفريبد و در كمين شما نباشد.

فوج‏ها [و دسته ها] را از بام تاشام جز براي تمرين و آمادگي رزمي، به راهپيمايي نكشانيد تا اگر دچار حمله‏اي غافلگيرانه شديد يا اتفاق ناگواري افتاد، شما پيشاپيش در حالت آماده باش بوده باشيد.

و چون بر دشمن در آمديد يا دشمن بر شما در آمد، بايد لشكرگاه شما در جاي بلند و مشرف يا دامنه كوه‏ها يا كنار رودها موضع گرفته باشد تا اين موضع‏گيري براي

شما كمك و جان‏پناهي باشد. و بايد نبرد شما در يك سو يا دو سو باشد [و چند جبهه با هم نگشاييد].

و ديده‏بانان خود را در بلندي كوه‏ها و فراز نقاط مشرف و بالاي تپه‏ها بگماريد كه براي شما ديده‏باني كنند تا دشمن از جايي كه بيم داريد يا از آن [به خطا] ايمن هستيد بر شما نتازد.

از پراكندگي بپرهيزيد. اگر جايي فرود آمديد با هم فرود آييد و اگر از جايي كوچيديد با هم به راه افتيد. و چون شب فرا رسيد و فرود آمديد، نيزه‏ها و سپرها را گرداگرد لشكر خود حصار دهيد و تيراندازانتان را در پناه اين سپرها و نيزه‏ها بگماريد. و چون بر خاستيد به همين هيئت برخيزيد كه غافلگير نشويد و دستخوش نيرنگ دشمن نگرديد؛ و هيچ گروهي نيستند كه گرداگرد لشكر خود شبانه روز سپر و نيزه نهاده باشند جز آن كه گويي در دژي پناه گرفته‏اند.

خود به نگهباني از لشكر خويش بپردازيد و مبادا تا صبحگاه خواب سيري بچشيد مگر اندكي، يا به صورت آب به دهان بردن و برون افكندن (كه حالت خواب و بيدار يا چرت زدن است).1

سپس بايد همه كار و رفتار شما انحصارا متوجه جنگ باشد، تا كار دشمنان را تمام كنيد و بايد هر روز گزارش و پيك شما نزد من بيايد؛ زيرا [هر چند چيزي جز آن كه خدا بخواهد نمي‏شود] من مراقب ردّ پا و آثار شما هستم.

بر شما واجب است كه در جنگ خونسردي و متانت خود را حفظ كنيد و از شتابزدگي بپرهيزيد، مگر آن كه فرصت مغتنمي باشد كه عذر و حجتي بر شتاب ورزيدن بدان از پيش داشته باشيد. و مبادا آغاز به جنگ كنيد مگر آن كه دشمن بدان آغاز كند يا فرمان من به شما برسد.»

ان شاء اللّه

والسلام والاكرام

نيروهاي پيشروي كننده معمولاً به بخش‏هاي ذيل تقسيم مي‏شوند : (اين تقسيم بندي، به هيچ وجه تغيير نكرده و از قديم الايام و حتي در جنگ‏هاي معاصر [براي[ نيروهاي پيشتاز (مقدمه) اين روش را به كار مي‏برند؛ امام ـ عليه السلام ـ نيز در هنگام پيشروي خود به همين اسلوب عمل كرد).

اوّل، نيروهاي پيشتاز (مقدمه)؛ دوّم، بخش اصلي يا قلب لشكر (القسم الاكبر)؛ سوم، نيروهاي جانبي (المُجَنَّبات): [نيروهاي عمل كننده در اطراف لشكر]، چه يكي باشند و چه دوتا (بسته به وضعيت زمين و تهديد دشمن)؛ و بالاخره چهارم، پشتيبان (مؤَخَّره يا ساقات).

بر هر يك از اين چهار بخش [ بنا] بر حجم نيروها و نوع سلاح‏هايشان عوامل متعددي تأثير مي‏گذارند كه مهم‏ترين آنها عبارتند از: وضعيت زمين، قدرت و توانايي دشمن كه نيروهايش را در محور پيشروي نيروها متمركز كرده است، و نوع سلاح‏هاي دشمن. اين عوامل در هر عصر و زماني، خود را بر اين چهار بخش تحميل مي‏كنند.

به عنوان مثال : شكل‏گيري نيروهاي پيشتاز، برخاسته از وضعيت زمين است، چه كوهستاني باشد چه جلگه‏اي و چه بياباني؛ به همين صورت از حجم نيروهاي تمركز يافته در محور (در راستاي مانع براي [پيشتازان] با وارد كردن خسارت [هر چقدر كه ممكن است]) اثر مي‏پذيرد.

هم‏چنين نوع تسليحات دشمن بر حجم نيروها اثر گذاشته آنان را به تهيه تسليحاتي كه بايد داشته باشند [و كمبود دارند] وادار مي‏سازد. اين موضوع به طور آشكاري در جنگ‏هاي امروزي هم به چشم مي‏خورد. چرا كه مثلاً اگر زمين به صورتي باشد كه حركت نوع معيني از نيروها [و ادوات]، مانند زرهپوش‏ها بر آن به آساني صورت پذيرد، در اين جا نيروي پيشتاز (مقدمه) مي‏تواند زرهپوش داشته باشد [و با زرهپوش به سوي نيروهاي دشمن هجوم برد]، در حالي كه اگر زمين كوهستاني باشد و راه‏هاي ارتباطي چنداني در آن نباشد، تكيه بر نيروي پياده خواهد

بود [كه به وسيله حيوانات جابه‏جا مي‏شوند].

نيز اگر مقاومت نيروي دشمن زياد باشد، در [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) هم، نياز به نيروي بيشتري داريم و يا اگر دشمن اسلحه‏هاي آتشينِ سنگين داشته باشد (كه در محور يا محورهاي پيشروي نيروها مانعي ايجاد كند)،ما هم نيازمند اسلحه‏اي خواهيم بود كه آتشبار ما را تقويت كرده، متناسب با آتشبار آن‏ها باشد. لذا توپخانه‏اي سنگين يا نيروي زرهپوش براي ايجاد اين توازن لازم است. به جز اين كه، مخلوطي از اين سه عامل (وضعيت زمين، قدرت دشمن و نوع سلاحش) است، كه بر تصميم‏گيري نهايي درباره ميزان و كيفيت مسلح ساختن نيروي پيشتاز (مقدمه) دخيل مي‏باشد.

اين سه عامل، هم‏چنين بر شكل‏گيري نيروي [پيشتاز] نيز اثر مي‏گذارد. همين سه عامل در خلال جنگ‏هاي گذشته هم در شكل‏گيري نيروي پيشتاز(مقدمه) تأثير مي‏گذاشته است. مثلاً بر نوع نيروها (پياده نظام يا سواره نظام)، يا بر چگونگي مسلح كردن نيروها، همچين بر تهيه زاد و توشه و از اين قبيل مسايل، تأثير گذار است.

توجه شما را به شكل تقسيم بندي نيروي يك لشكر جلب مي‏كنيم [مطالبي كه قبلاً گفته شد].

لشكر پيشتاز

(مقدمه)

جناح‏راست‏لشكر نيروهاي‏اصلي جناح‏چپ‏لشكر

مُجَنَّبه (القسم الاكبر) مُجَنَّبه

نيروهاي پشتيبان

(مؤخّره)

اعراب جاهلي اين گونه تقسيم بندي نيروي نظامي را نه در اثناء پيشروي، نه در بحبوحه جنگ‏ها [كه ماهيّت حمله و گريز داشته، و نيروها را فرسوده مي‏كرد[ نمي‏دانستند. اما در خلال برخورد و تماس با ارتش‏هاي دو دولت «بيزانس» و «ايران» كه در هنگام فتح كردن دو سرزمين شام و عراق روي داد، اين تقسيم بندي را آموختند.

[ولي مي‏بينيم] امام علي ـ عليه السلام ـ وظايف گروه پيشتازان سپاه را با دقتي بس شگفت انگيز توضيح دادند. اين توضيحات و ارشادات را اگر بهتر از جزوات و متون آموزشي دانشكده‏هاي جنگ (كه در ارتش‏هاي مختلف جهان تدريس مي‏شود) ندانيم، كمتر از آنها هم نيست.

آن چيزي كه وظيفه لشكريان پيشتاز (نيروهاي خط مقدم) است؛ كسب اطلاعات و جلوگيري [از يورش دشمنان] مي باشد. آنان مانند دوربيني هستند كه دشمن در آن ديده مي‏شود. همان طوري كه معمول بود [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) دسته كوچكي را جدا كرده، به جلو مي‏فرستاد كه به آن طليعه [ديده‏بان] (پيش‏قراول) مي‏گفتند. اين دسته عنوان خبرچين [جاسوس] يا ديده‏بان لشكريان پيشتاز (مقدمه) به حساب مي‏آمد كه امام هم در همين زمينه فرمود: از فرستادن پيش‏قراولان در جلوي نيروهاي پيشتاز و فرستادن آنها به جاهاي مختلف خسته و ملول نگردند؛ چرا كه كار طليعه [لشكر] (پيش قراول) جستجو و كاوش در دره‏ها و جنگل‏ها است.

در نامه امام كلمه «نقض» آمده كه با توجه به معناي لغويش واقعا بليغ است. معناي لغوي اين كلمه اين است كه گروهي در روي زمين پخش شوند، كسب خبر كرده، دقت كنند آيا در اين راه دشمن وجود دارد يا نه؟ و آيا فلان راه، هراس‏انگيز هست يا نه؟ نتيجتا دشمن از غافلگير كردن نيروهاي خودي ناكام شده، از گرفتار

شدن ياران خودي در كميني كه دشمن در راه پيشروي لشكر به وجود آورده بود نيز جلوگيري مي‏شود.

امام هم‏چنين دستور دادند كه دسته جات [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) همواره آماده پيكار باشند. [رمز] آماده بودن آنها در اين است كه جنگ شكل انفتاحي [بازكننده معبر [به خود بگيرد؛ چرا كه اين شيوه از اتلاف وقت نيروها جلوگيري مي‏كند.

امّا در حالت پيشرويِ نيروهاي پيشتاز (مقدمه)، معمولاً، بيشتر وقت فرمانده براي صادر كردن دستورات گرفته مي‏شود. به همين علّت، باز شدن نيروها به چپ و راست و طرف جلو، دشمن را قادر مي‏سازد كه بعد از وارد كردن ضربه به نيروهاي خودي از معركه بگريزد. از اين رو، پيشروي نيروهاي مقدمه به صورت مُنْفَتِح (انفتاح نهايي) به نيروهاي خودي اين امكان را مي‏دهد كه در برابر حمله ناگهاني دشمن واكنش سريع نشان داده، دشمن را وادار به عقب نشيني كنند؛ به طوري كه تهاجم دشمن بي‏ثمر شده، حتي كماني هم از آنها تكان نخورد (يعني تيري هم شليك نشود).

امام هم‏چنين روش ساختن يك لشكرگاه در فضاي باز و [نحوه] جاي‏گيري در آن را نيز توضيح مي‏دهد، و اين موضوعي است كه جزوه‏هاي آموزش نظامي كه در رابطه با آمادگي نيروها در مناطق كوهستاني است، نيز بدان پرداخته‏اند.

امام هنگامي كه نيروهاي خودي به دشمن نزديك شده‏اند يا دشمن به نيروهاي خودي نزديك باشد، خواهان ساخت اردوگاه در مناطق مرتفع يا دامنه كوه‏ها يا انحناي رودخانه‏ها مي‏باشند. در اين گونه مناطق براي لشكرگاه، پوششي طبيعي در برابر ديده‏باني و هم‏چنين آتش دشمن (كه در قديم تير و نيزه بوده) وجود دارد. هم‏چنين امنيّت يكي از جوانب لشكرگاه را هم به طور طبيعي تأمين مي‏كند. در نتيجه تنها يك يا دو سمت لشكرگاه نياز به مراقبت پيدا مي‏كند. اين چيزي است، كه

وضعيت و موقعيت زمين آن را تحميل مي‏كند و دشمن را وادار مي‏كند كه تحريكاتش در جهت خاصي باشد.

البته سزاوار است نيرويي كه لشكرگاه را در اختيار دارد، گروهي از ديده‏بانان يا نگهبانان را به مناطق مرتفع مشرف به لشكرگاه فرستاده تا اقدام به ديده‏باني نموده از هر گونه حركت و جابه جايي دشمن كسب خبر كند،] تا] اين عمل دشمن را از شبيخون و تهاجم به نيروهاي داخل اردوگاه كه آماده نيستند و هشداري هم به آنها داده نشده ناكام كند.

مطمئنا باقي ماندن يكپارچگي نيروها، اهميّت بسيار زيادي در زمينه اجراي فرامين و جلوگيري از حملات دشمن و از كار انداختن كمان‏هاي آنان دارد. لذا اگر نيروها، گروه گروه شده، هريك از ديگري، با فاصله، حركت كنند و بايكديگر هماهنگ نباشند، يكي بعد از ديگري در معرض نابودي قرار خواهند گرفت. لذا امام به دو فرمانده [نيروهاي مقدّم] (لشكريان پيشتاز) سفارش مي‏كند كه با هم در يك لشكرگاه باشند و در حركت كردن هم با يكديگر باشند؛ چرا كه اگر نيروها پراكنده شده، هر يك گروه گروه شوند (چه شب و چه روز) حتما هدف و شكاري آسان براي دشمن خواهند شد.

سپس امام به توصيف لشكرگاهي كه نيروها هنگام جابه جايي يا رويارويي با دشمن، قبل از شعله ور شدن آتش جنگ در آن به سر مي‏برند بر مي‏گردد، و شروط مهمّي را بيان مي‏كند كه اولاً مربوط به ساختن لشكرگاه است و در ثاني پيرامون عملكرد [نيروها] درون لشكرگاه از نظر توزيع اسلحه و تقسيم شدن نيروها مي‏باشد. جزوه‏هاي آموزش نظامي (بخش مربوط به آمادگي نيروها) هم بر شرايط معيني در ساختن لشكرگاه تأكيد دارند [كه در ذيل مي‏آيد] :

ساختن ديواري از كيسه‏هاي شن (يا هر مواد ديگري كه در منطقه باشد) دور تادور لشكرگاه، سپس گماشتن نيروها، و پس [از آن] گذاردن اسلحه بر بالاي ديوار

خارجي آن؛ چرا كه در برخي از لشكرگاه‏ها كه نيروها به مدت زيادي در آن اتراق مي‏كنند، ديواري داخلي علاوه بر آن ديوار خارجي ساخته مي‏شود تا از جنگجوياني كه موظف به دفاع از لشكرگاه شده‏اند، در مقابل آتش خمپاره اندازها پشتيباني شود. خارج نشدن نيروها شب هنگام از لشكرگاه، استقرار نيروي گشتي و كمين در مسيرهايي كه احتمال حركت دشمن در آن مي‏رود، اشغال [و جاي‏گيري] در ارتفاعات مشرف به لشكرگاه (كه لشكرگاه در پايين آن ساخته شده) و نيز ارتفاعات نزديك به آن، تا دشمن نتواند از ارتفاعات به عنوان پايگاه‏هاي آتشبار بر ضد نيروهاي خودي استفاده كند.

امام از هر دو فرمانده مي‏خواهد كه اگر بعد از راه رفتن طولاني، وارد لشكرگاهتان شديد، امنيت اردوگاهتان را تأمين كنيد. به اين صورت كه جنگجويان با فرو بردن نيزه‏ها و سپرهايشان در زمين، نزديك به هم، ديواري دفاعي را شكل دهند، و كمانداران پشت آن ايستاده و كاملاً آماده براي نشانه رفتن آتش‏هايشان [تيرهايشان] به طرف دشمن باشند (هنگامي كه از دور حركتي از دشمن به چشم مي‏خورد). امام اين لشكرگاه را كه به صورت فوق ساخته شده به قلعه و دژي تشبيه مي‏كند كه افراد داخل آن،نيرو و توانايي براي رفع شبيخون و حركت ويرانگرانه دشمن را دارند.

اسكندر مقدوني در ساختن اين گونه ديوارها (هنگامي كه مي‏خواست در فضايي باز لشكرگاهي بسازد)، از چوب درختان استفاده مي‏كرد. وي درختان را قطع مي‏كرد، سرهايشان را مي‏تراشيد؛ تا راحت كوبيده شده در زمين فرو رود. و چون مناطقي كه اسكندر در آن گام مي‏نهاد، بيشه زار يا مناطقي پر درخت بود و هم‏چنين چون كه زمين اروپا تماما پوشيده از جنگل‏هاي انبوه و فراوان بود از اين رو، وي به طور سيستماتيك از اين درختان براي ساختن لشكرگاه استفاده مي‏نمود.

اما مناطقي كه امام از آن عبور كرده يا زندگي مي‏كرد، آن قدر داراي درخت

نبود كه از آنها بتوان براي ساختن لشكرگاه‏ها استفاده كرد. لذا امام براي ساختن لشكرگاه، دستور به استفاده از نيزه‏ها و زره‏ها مي‏داد و اگر امام در ميان مناطق جنگلي و بيشه زارها عبور مي‏كرد، به جاي استفاده ازنيزه‏ها و سپرهاي جنگجويانش، براي ساختن لشكرگاه از درخت‏ها استفاده مي‏نمود و نيزه‏ها و سپرها را به نيروهايش مي‏داد تاهنگام آغاز جنگ با هجوم دشمن به لشكرگاه [ساخته شده در فضاي باز] استفاده شود.

امام به كار و وظيفه مهم فرماندهان در آن موقعيت‏ها؛ يعني شبْ‏بيداري جهت امنيّت و حفاظت نيروها مي‏پردازد و به فرمانده [سپاهيان] پيشتاز (مقدمه) دستور مي‏دهد كه شخصا بر اقدامات و تدابير امنيتي نظارت داشته، بر حسن اجراي آن مطمئن شوند؛ و اين ميسّر نمي‏گردد مگر اين كه هر دو، هر شب، بيدار بوده و به كليه نقاط لشكر مانند ديده‏باني و نگهباني سركشي كنند. حضرت به آنان يادآور شد كه جز اندكي نخوابند [«و لاتذوقوا النوم الاّ غراراً أو مضمضهً»؛ مخوابيد جز اندك، يا لختي بخوابيد و لختي بيدار مانيد.1 [تا بتوانند به حالات فوق العاده و اضطراري سريعا رسيدگي كنند. هم‏چنين به آن دو فرمود : بر طبق دستوري كه دادم، همچنان باقي باشيد؛ تا اين كه به نيروهاي دشمن برخورد نماييد.

امام بعد از اين كه شيوه صحيح آماده باش بودن، جا به جا شدن و تحرّك نيروها را بيان مي‏كند، به وظيفه اساسي نيروها مي‏پردازد. وي به فرماندهان نيروي مقدمه دستور مي‏دهد هر روز براي او گزارشي ارسال نمايند (كه امروزه به اين گونه گزارش‏ها، گزارش ضد اطلاعات گفته مي‏شود)، كه اين گزارش‏ها بايستي حاوي اطلاعاتي دقيق و مفصل از موقعيت دشمن، زمين، آب و هوا و از قلب لشكر نيز (كه حركت آن به دنبال نيروي مقدمه است) باشد.در جزوه‏هاي آموزشي دانشكده جنگ هم، وظايف نيروي پيشتاز (مقدمه) به صورت نزديك به آنچه امام بيان

نموده، آمده است.

پس فرمان‏هاي امام و جزوه‏هاي نظامي دو وظيفه اساسي را ثابت مي‏كنند كه آن دو عبارتند از : كسب خبر از دشمن و درگيري با آنان در هنگام ضرورت. زيرا نيروي پيشتاز، نيروي كمي هستند، و تاب و توان كارزار بلند مدت را ندارند. هم‏چنين [توان] ورود به جنگ‏هاي سخت، آن هم با نيروهاي دشمن كه از آنها پر تعدادتر بوده و سلاح قوي‏تري هم داشته باشد (مخصوصا اگر نيروي دشمني كه با نيروي خودي درگير شده قلب، يا جزء اكبر نيروهاي دشمن باشد) را ندارند.

امام، در اين جا حالات و شرايطي كه نيروي مقدمه در آن وادار به جنگيدن مي‏شود را بيان مي‏كند كه اولاً نيروها با تأنّي و انديشه وارد كارزار شوند. اين مسأله مهمي است كه بايد نيروي پيشتاز (مقدمه) متوجه آن بوده و آن را هميشه مَدّ نظر داشته باشد.

لذا وارد جنگ نشوند مگر اين كه خود را قادر به جنگيدن ببينند و شرايط آن چنان مساعد باشد كه پيروزي تضمين شده باشد.

هم‏چنين امام در وضعيت‏ها و شرايط ديگري غير از وضعيت قبلي، سفارش به عدم درگيري مي‏كند مگر اين كه دشمن درگيري را آغاز كند، يا خود حضرت شخصا براي فرماندهان نيروها، دستوري صادر كنند.

آنچه گذشت، درنگي گذرا در پاره‏اي از متوني بود كه ناظر به روش‏هاي نظامي حضرت است؛ روش‏هايي كه حضرت در جنگ با دشمنانش به كار مي‏برد. ما نيز فرامين نظامي حضرت را با آخرين و جديدترين تئوري‏هاي نظاميِ مورد تدريس در دانشكده‏هاي جنگي در زمينه تاكتيك مورد استفاده در جنگ، حالت آماده باش، پيشروي نيروها و مشخص كردن نقش نيروها، مقايسه كرديم، نتيجه اوليه‏اي كه آشكار شد اين بود كه امام ـ عليه السلام ـ در برنامه ريزي جنگي (با همه اَشكال و اَنواع مختلف آن)، يدي طولي داشته‏اند.

اينك اين پژوهش را خدمت شما تقديم مي‏داريم و اميدواريم كه خداوند باري تعالي، ما را در پايان رساندن پژوهشي همه جانبه از زندگي امام ياري دهد.

والسلام والاعزاز

* * *









1 ـ مأخوذ از نامه يازدهم نهج‏البلاغه، ترجمه استاد سيد جعفر شهيدي (مترجم).

1 ـ عبارت عربي چنين است: «و ايّاكما أن تذوق نوما حتّي تَصبحا إلاّ غِرارا أو مضمضةً»؛ در اللسان آمده است: اين كه براي خواب فعل چشيدن را به كار برده يعني نبايد به خواب سنگين روند، همان گونه كه در مضمضه فقط آب را به دهان مي‏برند و بيرون مي‏ريزند و تنها به زبان مي‏چشند ولي نمي‏نوشند و به گلو فرو نمي‏برند.

1 ـ ترجمه نامه حضرت علي ـ عليه السلام ـ از كتاب پيكار صفين، اثر نصر بن مزاحم منقري، به تصحيح و شرح عبدالسلام محمد هارون و به ترجمه روان پيروز اتابكي، از منشورات شركت انتشارات علمي فرهنگي (انقلاب اسلامي سابق) اقتباس شده و بدون هيچ دخل و تصرّفي در اين جا نقل شده است(مترجم).

1 ـ جزيره منطقه شمالي بين النهرين، بين دجله و فرات (مترجم).


كتاب پيكار صفين,نصر بن مزاحم منقري، تصحيح و شرح عبدالسلام محمد هارون و به ترجمه روان پيروز اتابكي,انتشارات علمي فرهنگي


/ 1