استفاده از سایه و سایبان در حال احرام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

استفاده از سایه و سایبان در حال احرام - نسخه متنی

احمد عابدینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

استفاده از سايه و سايبان در حال احرام

احمد عابدينى

حج‏گزار، همين كه احرام بست و به قصد محرم شدن، لبيك‏هاى ويژه را گفت، انجام بيست (1) و يا بيست‏وچهار كار (2) بر وى حرام مى‏شود.

اكنون در اين مقال، سخن از سايه جستن (استظلال) در حال احرام است كه آن را از كارهاى حرام در حال احرام دانسته‏اند.

مراد از «استظلال‏» چيست و مصداقهاى آن كدام است؟ آيا سايه جستن است و يا هر گونه پناه جستن را گويند، چه پناه‏گرفتن از گرماى خورشيد، چه باران و طوفان؟

آيا در حال احرام، زير سايه رفتن و... حرام است و انجام دهنده آن بايد كفاره بپردازد، يا حرام نيست و انجام دهنده آن، بايد فديه‏اى بدهد و يا گوسفندى كشتار كند.

آيا به سايه پناه بردن و استظلال، در جايى است كه حج‏گزار بر مركب خود، قبه، كجاوه و هودجى بار كند و در داخل آن به استراحت‏بپردازد و از باد و باران و گرماى خورشيد خود را در امان بدارد، يا ماشينها و اتومبيلهاى امروزى را هم كه سقف دارند، در بر مى‏گيرد. در اين جا، احتمالهاى گوناگونى وجود دارد. شايد كسى بگويد: هودج و كجاوه چيزهاى زايدى بوده كه حج‏گزاران متمكن بر پشت مركبهاى خود مى‏بسته‏اند و در داخل آن به استراحت مى‏پرداخته‏اند و به گونه‏اى تشخص و رفاه‏خواهى بوده، از اين روى شارع مقدس آن را حرام كرده و انجام دهنده آن را واداشته كه كفاره بپردازد. اما در روزگار ما كه حج‏گزاران از اتومبيل استفاده مى‏كنند، همه آنها به طور معمول سقف دارند و چيز زايدى به آن نمى‏افزايند و تشخصى هم در كار نيست. بنابراين، استفاده از اتومبيل، قطار و كشتى سقف‏دار، استظلال نيست، تا بحث‏حرام بودن آن به ميان آيد. (3)

به عبارت منطقى، لفظ شتر، اسب و الاغ، نه به گونه مطابقى، نه التزامى و نه تضمنى، دلالت‏بر كجاوه، هودج و... ندارد; از اين روى، ائمه (ع) به اصحاب خود سفارش فرموده‏اند كه از اين امور زايد، كه پيامبر (ص) هم به كار نمى‏برده، بپرهيزند و با مركب بدون هودج و كجاوه سير كنند و مراسم حج را از سادگى به درنياورند; اما روايات، دلالت ندارند كه اگر وسيله‏اى زايد بر مركب نبود، بايد برداشته شود، در مثل، اتوبوسها و اتومبيلهاى كنونى، چيز زايدى ندارند كه لازم باشد برداشته شود. دور مى‏نماد كه اگر ائمه (ع) در زمان ما مى‏بودند، دستور مى‏دادند كه حج‏گزار پس از احرام، از مدينه تا مكه را كه مى‏خواهد بپيمايد، سقف اتوبوس، يا اتومبيل شخصى خود را بردارد و با اتومبيل بدون سقف اين راه را بپيمايد، در حالى كه سقف اتومبيل، چيز زايد و تشريفاتى نيست، مانند كجاوه، هودج و.... بلكه جزء اتومبيل است و برداشتن آن، كار افزون و زايد است.

به بيان ديگر، «استظلال‏» يعنى حج‏گزار براى به دست آوردن سايه تلاش ورزد و چيزى را پديد آورد، اما وقتى كه كارى را انجام نمى‏دهد، بلكه از وسيله همگانى و كارخانه‏اى استفاده مى‏كند كه در همه مسيرها، همه زمانها و همه مردمان از آن بهره مى‏برند، استظلال نخواهد بود و براى به دست آوردن سايه تلاش نشده است و كار تشريفاتى هم نيست.

ائمه (ع) از تشريفات زايد باز داشته‏اند و ما دليلى نداريم كه آن بزرگواران از تسهيلاتى كه جزء وسيله سوارى است و براى هدفهاى عقلايى در همه جا و در همه زمان در نظر گرفته شده بازداشته باشند.

كسانى بر اين باورند كه: استظلال و استفاده از اتومبيل سقف‏دار براى محرم در روز و در هنگام باران، حرام است، اما اگر در شب از اتومبيل سقف‏دار استفاده كرد و در بين راه، باران باريد، واجب نيست از اتومبيل سقف‏دار خارج شود و يا سقف آن را بردارد; زيرا استظلال صدق نمى‏كند. (4)

مى‏گوييم: به همين ملاك كه در شب، اگر در بين راه باران ببارد، بر شخص محرم واجب نيست از اتومبيل پياده شود و يا سقف آن را بر كند، سوار شدن بر اتومبيل سقف‏دار در همه حال، استظلال نيست.

اشكال: با اين بيان، گزاردن حج، بسيار راحت و آسان خواهد شد و سختى نخواهد داشت، در حالى كه حج، با سختى و دشوارى و ژوليدگى و خاك‏آلودگى، بايد عجين باشد!

پاسخ: اين سخن درست نيست. اگر چنين باشد، بايد بسيارى از ابزار و وسائل و هر آنچه جنبه رفاهى دارد و در راه آسايش و راحتى به كار بسته مى‏شود، برچيده شود و از آنها استفاده نشود، مانند: اتومبيل، كشتى، قطار، هواپيما، هتل، بيمارستان، آب‏لوله‏كشى، حمام، جاده آسفالت، كولر، آب سرد و....

بنابراين ديدگاه، بايد در اين روزگار، حج‏گزاران، بسان صدر اسلام سختى بكشند و پياده، يا سوار بر شتران لاغر و از دره‏هاى عميق به سوى خدا بروند.

«و اذن فى الناس بالحج‏ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق.» (5)

[اى رسول ما] مردم را به گزاردن حج فرا خوان، تا پياده و يا سوار بر شتران تكيده، به نزد تو آيند.

آيا كسى ملتزم مى‏شود كه امروزه، بايد پياده و يا با شتر لاغر به مكه رفت، يا بايد از راههاى ناهموار و دره‏ها رفت و از جاده آسفالت و با اتومبيل و هواپيما نرفت.

آيا تنها ترك استظلال و از باد و باران و گرماى خورشيد به زير سقف و سايه پناه بردن ويژگى دارد و استثناست، يا پياده و با شتر لاغر و از دره‏هاى عميق رفتن نيز ويژگى دارند و استثنايند؟

آيا آن گاه كه اتومبيل اختراع شد، فقيهان با آن از در ناسازگارى درآمدند و گفتند: عنوان «راجل‏» و «ضامر» بر آن صدق نمى‏كند و يا هنگامى كه جاده‏ها اسفالت‏شد، فقيهى به مخالفت‏برخاست كه بگويد: بر آن «فج عميق‏» صدق نمى‏كند؟ يا از اينها القاء خصوصيت كردند و ويژگى را برداشتند و گفتند: معيار رسيدن حاجى به مكه است، با هر چه و به هر گونه كه باشد. مركب، وسيله اعدادى و علت معده است؟

در اين صورت، در بحث پرهيز از سايه و در برابر خورشيد قرار گرفتن، نبايد از خود، بيش از اندازه، حساسيت نشان دهند و پاى بفشرند كه سقف اتومبيلها را ببرند، يا اتومبيل بى‏سقف بسازند.

استظلال چيست؟

آيا معناى استظلال، سايه‏جستن و پناه گرفتن از گرماى خورشيد است، كه بنابراين، در شب، حركت‏با ماشين سقف‏دار اشكالى ندارد؟ يا خير، بنابر دليلهاى فراوانى كه وجود دارد (روايات و كاربرد عرب) «استظلال‏» معناى گسترده و عامى دارد و هم شب و هم روز را در بر مى‏گيرد.

اگر پذيرفتيم حرام بودن «استظلال‏» را و صدق «استظلال‏» بر سوار شدن به اتومبيل سقف‏دار را، در صورت پيدا نشدن اتومبيل بى‏سقف و دسترسى نداشتن به آن، آيا مى‏توان با اتومبيل سقف‏دار حركت كرد و كفاره پرداخت، يا واجب بودن حج از عهده برداشته مى‏شود و يا بين حج واجب و غير واجب فرق بايد گذاشت؟ دور است كسى نظر دهد به خاطر دسترسى نداشتن به اتومبيل بى‏سقف، واجب بودن حج از عهده برداشته مى‏شود و يا بايد حج مستحبى را ترك كرد!

تعيين موضوع بحث

در حال احرام، استفاده از سايه درختها، ساختمانها، كوهها و... اشكالى ندارد و محرم مى‏تواند در بين راه، هر جا كه خواست از اتومبيل پياده شود و در زير سايه درخت و يا زير سقف مسافرخانه و... به استراحت‏بپردازد، در مقصد، يا در جايى كه فرود آمد، پس از اطراق، در مسيرهاى جزئى مى‏تواند از چتر، سايبان و... استفاده كند، تنها موردى كه به سايه پناه بردن اشكال دارد، در حال حركت است. در مثل در زمان ما، وقتى شخص از مسجد ميقات (شجره و يا جحفه) احرام بست، ماندن در زير سقف مسجد و استفاده از سايه آن، نشستن در اتوبوس سقف‏دار، تا زمانى كه به سوى شهر مقصد به راه نيفتد و جاده اصلى بين مدينه و مكه را نپيمايد، اشكالى ندارد، ولى همين كه در جاده اصلى قرار گرفت و خواست‏به سوى مقصد به راه بيفتد، گفته‏اند استفاده از اتوبوس سقف‏دار براى شخص محرم اشكال دارد و انجام دهنده آن، هم عمل حرام انجام داده و هم بايد كفاره بپردازد.

شمارى از فقيهان، بين شب و روز، فرق گذاشته‏اند و بر اين باورند كه در شب سوار شدن بر اتومبيل سقف‏دار و پيمودن راه بين مدينه و مكه با آن، اشكالى ندارد; زيرا سايه جستن (استظلال) آن‏گاه صدق مى‏كند كه خورشيد وجود داشته باشد و بنابر ديدگاه اينان، اگر هوا بسيار ابرى باشد، سوار شدن بر اتومبيل سقف‏دار و پيمودن راه بين مدينه و مكه، روا خواهد بود. (6)

گروهى ديگر بر اين باورند: به سايه پناه بردن از گرماى خورشيد (استظلال) يك مصداق است، ملاك هر چيزى است كه راحتى و آسايش حج‏گزار را در حال سير فراهم آورد مانند به سايه پناه بردن از گرماى خورشيد، پناه گرفتن از باد و باران و گردوغبار، استفاده از كولر و....

گروهى بر اين باورند: استفاده از اتومبيل سقف‏دار در شب اشكالى ندارد، مگر اين كه شب بارانى و يا طوفانى باشد.

اكنون، براى روشن‏تر شدن بحث، ديدگاههاى فقيهان را يك به يك نقل مى‏كنيم و دليلهاى آنان را به بوته بررسى مى‏نهيم و سپس نظرى مى‏افكنيم به «ظل‏» و «استظلال‏» و تركيبها و اطلاقهاى آن و سرانجام به نتيجه‏گيرى مى‏پردازيم.

1 . شيخ صدوق (م: 381ه.ق.) مى‏نويسد:

«ولايجوز للمحرم ان يركب فى القبة الا ان يكون مريضا... ولاباس ان يضرب على المحرم الظلال و يتصدق بمد لكل يوم.» (7)

روا نيست كه محرم به هودج و كجاوه سوار شود، مگر اين كه بيمار باشد... اشكالى ندارد كه بر محرم، سايه افكنده شود و براى هر روز يك مد طعام كفاره بدهد.

همو، در جاى ديگر مى‏نويسد:

«محرم، اگر مريض باشد، يا از باران بترسد، اشكالى ندارد بر هودج خود، سايه افكند و يا از باران جلو بگيرد و نيز، هنگامى كه خورشيد بتابد و مايه اذيت وى شود، اشكالى ندارد كه با كنار لباسش، خود را از تابش خورشيد نگهدارد.» (8)

همو در جاى ديگر مى‏نويسد:

«اشكالى ندارد كه محرم، در سايه محمل، راه بپيمايد.» (9)

2 . صاحب فقه‏الرضا مى‏نويسد:

«من ظلل على نفسه و هو محرم فعليه شاة.» (10)

اگر محرم بر خود سايه بيفكند، بر عهده اوست گوسفند.

بررسى:

در صفحه 217 «فقه‏الرضا» كارهاى حرام درحال احرام، ياد شده، ولى در آن جا سخنى از پوشاندن سر و به سايه پناه بردن، به ميان نيامده، اما در باب كفارات، كفاره آن بيان شده است.

شايد بتوان، به ايشان نسبت داد كه: سايه جستن، حرام نيست، ولى انجام دهنده آن، بايد گوسفند بدهد.

بنابراين شايد بشود بين حرام بودن و واجب بودن كفاره، جدايى افكند و اين كه ايشان «استظلال‏» را با ديگر كارهاى حرام در حال احرام يادآور نشده، شايد همين ديدگاه را داشته است.

3 . شيخ مفيد (م: 413ه.ق.) مى‏نويسد:

«ولايرتمس فى الماء ولايغطى راسه ولايظل على نفسه الا ان يخاف الضرر العظيم فيفعل ذلك، فان ظلل على نفسه مختارا فعليه فداء.» (11)

محرم، در آب فرو نمى‏رود، سرخود را نمى‏پوشاند، برخود سايه نمى‏افكند، مگر اين كه از زيان بزرگى بترسد، كه در اين صورت، اين كارها را انجام مى‏دهد. پس اگر از روى اختيار بر خويش سايه بيفكند، بر عهده اوست كفاره.

بررسى:

قيد «مختارا» در كلام ايشان، احتمالهاى گوناگونى دارد:

الف . شايد منظور اين باشد: كسى كه به خاطر مريضى و يا ترس از زيان بزرگ، به سايه پناه برده و يا در هودج، كجاوه و... پناه برده، اختيار ندارد. بنابراين، كفاره ندارد.

ب . شايد مراد ايشان اين باشد: كسى كه دسترسى به مركب بى‏سقف ندارد، كفاره‏اى بر عهده‏اش نمى‏آيد.

ج . شايد مراد ايشان اين باشد: كسى كه بى‏اختيار در مسير، بايد از زير سايه بگذرد، مانند گذر از تونلها و... كفاره‏اى برعهده‏اش نيست.

به هر حال، از كلام ايشان، اين اندازه به دست مى‏آيد كه بر حج‏گزار بى‏اختيار، سايه جستن و به زير سقف رفتن حرام نيست و كفاره نيز ندارد; زيرا اختيار از شرايط تكليف است.

4 . شيخ طوسى مى‏نويسد:

«للمحرم ان يستظل بثوب ينصبه ما لم‏يكن فوق راسه بلاخلاف و اذا كان فوق راسه مثل الكنيسة والعمارية والهودج، فلايجوز ذلك سائرا فاما اذا كان نازلا. فلاباس ان يقعد تحت الخيمة والخباء والبيوت و به قال مالك واحمد و قال شافعى يجوز له ذلك كيف ماستر. دليلنا اجماع الفرقه و طريقة الاحتياط لانه اذا لم‏يسترصح احرامه كاملا بلاخلاف و اذا ستر ففيه الخلاف و روى عن ابن عمر انه قال: اضح لمن احرمت له فامره بالظهور للشمس.» (12)

محرم، مى‏تواند با پارچه‏اى كه نصب مى‏كند، بر خود سايه افكند، مادامى كه پارچه بالاى سرش نباشد در اين مطلب، اختلافى وجود ندارد. هم شيعه و هم اهل‏سنت، آن را جايز مى‏شمارند.

اگر پارچه، بالاى سرش باشد، مانند هودج و كجاوه، و او در حال حركت، جايز نيست، ولى وقتى فرود آمد، اشكالى نيست زير خيمه و سقف و مانند آن، بنشيند.

مالك و احمد نيز، بر همين باورند و شافعى گفته: به هر گونه كه خود را بپوشاند، رواست. دليل ما، اجماع شيعه و طريق احتياط است.

زيرا وقتى كه حج‏گزار خود را از تابش خورشيد نپوشاند، احرام وى به طور كامل، درست است و هيچ اختلافى در آن نيست، ولى اگر خود را بپوشاند، در آن اختلاف است.

و همچنين از ابن عمر روايت‏شده كه گفت: خود را ظاهر كن براى كسى كه براى او، محرم شده‏اى، پس او را امر كرده كه خود را براى خورشيد ظاهر كند.

بررسى:

الف . ايشان، به طور دقيق محل نزاع را روشن كرده، همان‏گونه كه در آغاز بحث اشاره شد.

ب . طريحى در مجمع‏البحرين مى‏نويسد:

«وفى الحديث: لايركب المحرم فى الكنيسه و هى للنساء جائز هى شئ يغزر فى المحل او الرحل و يلقى عليه ثوب يستظل به الراكب و يستتر به والجمع كنائس.» (13)

در حديث آمده كه محرم سوار بر كنيسه نشود. در كنيسه سوار شدن، براى زنان جايز است. كنيسه، چيزى است كه در كجاوه و هودج قرار مى‏داده‏اند و بر آن پارچه‏اى مى‏افكنده‏اند تا سوار به وسيله آن، خود را از تابش خورشيد بپوشاند.

ج . وى، مالك و احمد را در جايز نبودن سايه جستن، هنگام حركت، همراى شيعه دانست، در حالى كه ان دو، در سايه قرار گرفتن در آن حال را مكروه مى‏دانند. (عبارات آن دو خواهد آمد) بنابراين، يا بايدهمراهى آنان با شيعه را تا اين پايه پايين بياوريم، يا اين نسبتى را كه شيخ به آنان داده نپذيريم و يا بگوييم شيعه نيز، در سايه قرار گرفتن محرم را در حال حركت، مكروه مى‏شمارد. همان گونه كه ابن‏جنيد مى‏گويد.

د . شيخ دليلهايى اقامه مى‏كند كه عبارتند از: اجماع، طريقه احتياط و روايت ابن‏عمر از دليلهايى كه ايشان اقامه مى‏كند به دست مى‏آيد از نظر ايشان، شيعه، روايت مستقلى بر روا نبودن سايه جستن و زير سايه حركت كردن ندارد و گرنه مى‏گفت: «اجماع الفرقه و اخبارهم‏» بنابراين رواياتى كه پس از اين آورده مى‏شود، يا از ديد ايشان مخدوش هستند، يا اين كه وى از آنها غفلت كرده است، يا مى‏خواسته دليلى سنى‏پسند بياورد.

اگر مقصود شيخ از «اجماع‏» اتفاق نظر همه عالمان شيعه باشد، آن‏گاه معلوم نيست كه اختلاف‏نظر ابن‏جنيد، صاحب فقه‏الرضا و... را چه بايد كرد، مگر اين كه اجماع بر مكروه بودن باشد، يا اجماع لطفى باشد كه بى‏اعتبارى آن روشن است.

ه . روايت ابن عمر، افزون بر استناد نداشتن آن به رسول خدا (ص) در كلام شيخ و نقل نشدن آن از طريق شيعه، اشكال اساسى دارد: فرض كنيد شخصى در آغاز شب محرم شد و پيش از طلوع فجر، خود را به مسجدالحرام رساند و اعمال عمره را انجام داد و از احرام خارج شد، آيا به جهت اين كه خودرا براى خورشيد آشكار نكرده، احرام و عمره او اشكال دارد؟

اگر دليلى بر اشكال داشتن احرام و عمره وى وجود ندارد، روشن مى‏شود «اضح لمن احرمت له‏» بر بيش از مستحب بودن ظاهر شدن در برابر خورشيد و يا مكروه بودن زير سايه قرار گرفتن، دلالتى ندارد.

اگر سخن را كنايه‏اى بدانيم، مراد اين است كه از تشريفات بپرهيزيد و همان حالت نخستين خود را حفظ كنيد و آن پيمودن راه، با اسب، قاطر، الاغ و شتر و بدون هودج و كجاوه است.

5. ابن‏جنيد مى‏نويسد:

«يستحب للمحرم ان لايظلل على نفسه لان السنة بذلك جرت فان لحقه عتب او خاف من ذلك فقد روى عن اهل‏البيت، عليهم السلام، جوازه.» (14)

مستحب است كه محرم، بر خود سايه نيفكند، زيرا سنت‏بر سايه نيفكندن جارى است. اگر به زحمت‏بيفتد و كار بر او دشوار شود، يا از آن بترسد، از امامان (ع) جواز در زير سايه حركت كردن، روايت‏شده است.

6 . سيدبن زهره مى‏نويسد:

«ويحرم على الرجل تغطية راسه وعلى المراة تغطية وجهها بلاخلاف ويحرم عليه ان يستظل وهو سائر بحيث‏يكون الظلال فوق راسه كالقبة. فاما اذا نزل فلاباس بجلوسه تحت الظلال ان خيمة او غيرها. و يحرم عليه الارتماس فى الماء وذلك بدليل اجماع الطائفة وطريقة الاحتياط.» (15)

بر مرد محرم، پوشاندن سر و برزن محرم پوشاندن چهره، حرام است و در اين مطلب اختلافى نيست. بر مرد محرم، در حال حركت، زير سايه قرار گرفتن، به گونه‏اى كه در حال حركت، سايه‏بانى بالاى سرش باشد، حرام است اما هنگامى كه فرود آيد، اشكالى ندارد كه زير سايه‏بان، بنشيند، چه خيمه باشد و يا غير آن. و حرام است كه در آب فرو رود، به دليل اجماع شيعه و طريقه احتياط.

وى، حرام بودن پوشش سر براى مرد محرم و حرام بودن پوشش چهره براى زن در حال احرام را، با «بلاخلاف‏» مستدل مى‏كند و آن گاه مساله «استظلال‏» را مطرح مى‏كند و آن را در حال سير حرام مى‏داند و در هنگام پياده شدن از مركب، جايز مى‏شمارد، ولى سخنى از «اجماع‏» يا «لاخلاف‏» به ميان نمى‏آورد و فرو رفتن در آب را براى مرد محرم، به دليل اجماع و طريقه احتياط حرام مى‏داند.

از سخن ايشان به دست مى‏آيد براى حرام بودن زير سايه حركت كردن، دليلى وجود نداشته، نه «لاخلاف‏» و نه «اجماع‏» و گرنه آن را بيان مى‏كرد.

7 . سيد مرتضى علم الهدى مى‏نويسد:

«ومما ظن انفراد الامامية به ولهم فيه موافق القول بان المحرم، لايجوز ان يستظل فى محمله من الشمس الا عن ضرورة وذهبوا الى انه يفدى بذلك اذا فعله بدم ووافق مالك فى كراهية ذلك والحجة فيه اجماع الطائفة المحقه والاحتياط لليقين بسلامة احرامه وبرائة ذمته.» (16)

از امورى كه گمان شده از ديدگاههاى ويژه شيعه است، ولى موافقهايى با آنان وجود دارد، آن است كه: جايز نيست محرم در محمل خود، بر خود سايه افكند، مگر از روى ضرورت. گفته‏اند: اگر چنين كرد، بايد يك گوسفند كفاره بدهد. مالك در مكروه بودن زير سايه قرار گرفتن، با آنان موافق است. دليل شيعه اجماع طايفه بر حق و احتياط است; زيرا در اين صورت، يقين پيدا مى‏كند احرامش صحيح انجام گرفته و ذمه‏اش برى است.

بررسى:

وى، به گونه آشكار، ادعاى اجماع كرده و بر احتياط هم تمسك جسته است. بمانند همين اجماع، پيش از اين، از شيخ طوسى نقل شده كه دور نمى‏نمايد شيخ طوسى (م: 460ه.ق.) اين اجماع را از سيد مرتضى (م: 436ه.ق.) گرفته باشد. به هر حال، دليل اجماع ياد شده، چه بسا همان احتياط باشد. بنابراين دليل مستقلى نيست. از روايات هم سخنى به ميان نيامده، شايد از ديد ايشان، سند، يا دلالت آنها تمام نبوده است.

8 . ابى‏الصلاح حلبى مى‏نويسد:

«واما ما يجتنبه... والتظلل فى المحمل... وفى تظليل المحمل وتغطية راس الرجل ووجه المراة مختارا لكل يوم دم‏شاة و مع الاضطرار بجملة المدة دم‏شاة.» (17)

اما آنچه را كه محرم مى‏پرهيزد... و سايه محمل... و در سايه محمل و پوشش سر مرد و پوشش چهره زن، در حال اختيار است. در اين صورت براى هر روز، يك گوسفند بايد خونش ريخته شود و در گاه ناگزيرى براى تمام مدت خون يك گوسفند بايد ريخته شود.

بررسى:

از سخن ابى‏الصلاح بر مى‏آيد كه در سايه قرار گرفتن در حال اختيار، براى هر روز يك گوسفند و در حال ناچارى و ناگزيرى براى همه مدت احرام، يك گوسفند بايد كفاره بدهد.

برابر ديدگاه ايشان، اگر مسافت‏بين مسجد شجره، تا مكه را بيست‏روز بپيمايد، شخص مختار بايد بيست گوسفند كشتار كند و شخص ناچار، تنها يك گوسفند، ولى اكنون كه همگان، با اتومبيل سفر مى‏كنند، به طور معمول، پيمودن اين مسافت، از يك روز در نمى‏گذرد، بين ناگزير و داراى اختيار، فرقى نيست و كفاره هر دو يك گوسفند است.

ايشان در اين فتوا تنهاست. مختلف‏الشيعه كه فتواهاى اختلافى را روايت مى‏كند، ديدگاه ايشان را كه مى‏آورد، كسى ديدگاه او را ندارد و او در ديدگاهى كه دارد، تنهاست. (18)

محقق حلى مى‏نويسد:

«تروك الاحرام: وهى محرمات و مكروهات والمحرمات عشرون شيئا.... وتظليل المحرم عليه: سائرا ولو اضطر لم‏يحرم.» (19)

كارهاى ممنوع در حال احرام، دو گونه‏اند: حرامها و مكروهها. حرامهاى احرام بيست عددند.... و از جمله در زير سايه حركت كردن. اگر ناگزير باشد، حرام نيست.

10 . شهيد ثانى مى‏نويسد:

«ويتحقق التظليل بكون مايوجب الظل فوق راسه كالمحمل فلايقدح فيه المشى فى ظل المحمل ونحوه عند ميل الشمس الى احد جانبيه وان كان قد يطلق عليه التظليل لغة وانما يحرم عليه حالة الركوب فلو مشى تحت الظل كما مر تحت المحمل والمحمل جاز. » (20)

سايه‏افكندن، آن گاه راست مى‏آيد كه چيز سايه‏اندازى را بر بالاى سرخويش قرار دهد، مانند هودج. بنابراين، اشكالى ندارد كه در سايه هودج و مانند آن، آن‏گاه كه خورشيد به سويى ميل دارد، حركت كند. اگر چه از نظر لغت، بر اين هم، در سايه حركت كردن، صدق مى‏كند و تنها سايه‏اى كه بر محرم حرام است، آن سايه‏اى است كه در حال سواره بودن، بروى افكنده مى‏شود; اما اگر محمل در حال حركت‏باشد و محرم در زير آن راه بپيمايد، جايز است.

از آنچه آورديم از گفتار عالمان و فقيهان، روشن شد كه درباره زير سايه قرار گرفتن محرم در حال حركت، ديدگاهها گوناگون وجود دارد:

ابن جنيد، مستحب مى‏داند كه محرم در حال حركت زير سايه نرود.

ابى‏الصلاح حلبى، حرام مى‏داند كه محرم زير سايه هودج، كجاوه، سايبان حركت كند و بر عهده محرم سرپيچنده از اين دستور، گوسفندى را به عنوان كفاره واجب مى‏داند.

شيخ طوسى، حرام بودن زير سايه راه پيمودن را بر محرم، اجماعى مى‏داند.

ابن زهره و ديگران، همان عقيده شيخ را در حكم دارند، اما سخنى از اجماع به ميان نمى‏آورند.

شهيد ثانى و ديگران، سايه افكندن محرم بر خود را در حالى حرام مى‏دانند كه سايه، بالاى سر وى باشد.

اين اختلاف گسترده، با ناگستردگى و محدود بودن دايره بحث، كه همانا مراد از «استظلال‏» سايه جستن در حال حركت‏باشد، در زمانى بوده كه وسيله‏هاى جابه‏جايى مسافر، گوناگون نبوده و مكه هم، اين اندازه گسترش نيافته بوده است.

اكنون اگر بخواهيم به بررسى موضوع بپردازيم و اختلاف ديدگاههاى امروز فقيهان را بيفزاييم با اختلاف ديدگاههاى فقيهان پيشين، كسى ره به جايى نمى‏برد، بويژه هيچ كدام از اين ديدگاهها، با سخنى درخور پذيرش از امامان (ع) مستند نشده‏اند. شايد به خاطر نبود سخن درخور پذيرش از امام معصوم در اين مساله، شيخ طوسى، درخلاف، سخنى از احاديث‏شيعه به ميان نياورده و تنها به ياد كرد اجماع و طريقه احتياط بسنده كرده است. (21)

آيت الله خويى مى‏نويسد بايد در امورى بحث‏شود:

1 . «معروف بين اصحاب، حرام بودن «استظلال‏» بر مردان است. روايات در اين باب مستفيض است.

به طور كلى، در اصل حكم، هيچ‏گمانى نيست. تنها سبزوارى در اصل حكم اشكال كرده، به خاطر رواياتى كه از آنها گمان مى‏شود زير سايه نرفتن در حال احرام مستحب است.» همو مى‏نويسد:

«اكنون كه روشن شد سايه جستن بر محرم، آن گاه حرام است كه در حال سير باشد و در حال فرود آمدن در منزل، در سايه قرار گرفتن رواست، آيا كشتى، به حال سير ملحق مى‏شود، يا به حال فرود درمنزل؟ زيرا از يك سو كشتى حركت مى‏كند و سرنشين كشتى در حال سير است و از يك سوى، كشتى منزل اوست و قطار نيز.

از استادم نقل شده كه كشتى ملحق به منزل است، پس در سايه و زير سقف قرار گرفتن، اشكالى ندارد.

اين سخن درست نيست، زيرا مقتضاى اطلاق، ممنوع بودن است، مگر از روى ناچارى.

2 . آيا حكم حرام بودن در سايه قرار گرفتن محرم، ويژه سواره است، يا پياده را هم در بر مى‏گيرد؟

به نظر ما پياده و سواره فرقى ندارد و اگر كسى اين مسير را پياده هم بپيمايد، حق استفاده از چتر و مانند آن را ندارد. بله، اگر همراه محملى بود و در سايه آن قرار گرفت، اشكالى ندارد.

3 . آيا حرام بودن در سايه قرار گرفتن محرم، مربوط به هنگامى است كه چيز سايه‏دارى بالاى سرش باشد، مانند قبه و سقف اتومبيل، يا مواردى كه چيز سايه‏دار، مانند پارچه و سايه‏بان در سمت راست و چپ وى قرار گيرد را نيز، در بر مى‏گيرد؟

استاد ما مى‏گفت جايز است و به دليلهاى سستى هم استدلال مى‏كرد.

4 . حكم حرام بودن در سايه قرار گرفتن، مربوط به سايه‏اى است كه متحرك باشد، ولى قرار گرفتن در سايه‏هاى ثابت، مانند: كوهها و درختان اشكالى ندارد.» (22)

بررسى ديدگاهها

گوناگونى و بسيارى اختلاف در ديدگاهها، اين شبهه را به ذهن مى‏آورد كه شايد اصل حكم حرام بودن «استظلال‏» ثابت نباشد; زيرا حرامهاى الهى، به طور معمول، روشن و بى‏بگومگو و اختلاف است. وجود اختلاف زياد در مواردى، به ذهن مى‏زند كه اصل حكم حرام بودن سايه جستن، مكروه است و مراتب آن، بستگى به شرايط و اوضاع دارد و درجات جداگانه و گوناگونى دارد.

فقيهان در جاهاى ديگر، مانند: ديه عمل همبسترى در حال حيض و... مانند همين سخن گفته شده است.

بارى، از جمله دليلهايى كه انسان را به سوى ديدگاه ابن‏جنيد مى‏كشاند، همين اختلاف بسيار در ديدگاههاست.

اشكال: در موارد مثال زده شده، حد قطعى و حرمت وجود دارد و بيش از آن، حمل بر كراهت مى‏شود، بنابراين، در بحث «استظلال‏» هم بايد حرامى وجود داشته باشد و ديگر موارد، حمل بر كراهت‏شود.

پاسخ: در بحث «استظلال‏» نيز، جاهايى وجود دارد كه به طور يقين حرام است: محرم در حال سير باشد، مركب او، خود به خود، سقف نداشته باشد و او بخواهد بر آن سقف بزند، روز آفتابى باشد، نيازى نباشد كه در سايه قرار بگيرد، از كفاره دادن ابا داشته باشد. در چنين مواردى، در سايه قرار گرفتن محرم، حرام است، اما اگر هر يك از اين شرايط عوض شود، حرام بودن به مكروه بودن شديددگر گون مى‏شود. هر چه شرايط بيش‏تر عوض بشود، از شدت كراهت‏بيش‏تر كاسته مى‏شود.

درمثل: در شب، درهواى معتدل، يا اگر محرم ضعيف باشد، يا وسيله نقليه، خودبه‏خود سقف‏دار باشد، يا در هنگامى كه حكومت اجازه حركت‏به ماشينهاى بى‏سقف ندهد و... از مقدار كراهت كاسته مى‏شود.

افزون بر اينها، دركه حرام بودن سايه افكندن به خود و به زير سايه رفتن، از دركه حرام بودن همبسترى با همسر در حال احرام كم‏تراست و حرام بودن صيد و حرام بودن خوردن گوشت آن، از حرام بودن خوردن گوشت مردار كم‏تر است و....

به هرحال، حرامها و نهيهاى خداوندى برابر نيستند، هر كدام دركه‏اى دارند.

نكته ديگر اين كه: هيچ‏كس نمى‏تواند در همه جا و همه موارد، بگويد: حرام، از واجب، اهميت‏بيش‏ترى دارد و در دوران امر، بين امر و نهى، جانب نهى پيش داشته مى‏شود و نتيجه بگيرد اگر گزاردن حج و عمره، به رفتن به سايه بينجامد، به هيچ روى، حج واجب نيست و عمره استحبابى ندارد.

بلكه اگر اين دوران وجود داشته باشد، مربوط به جايى است كه هر دو در عرض يكديگر باشند.

در نتيجه از ديدگاههايى كه بر شمرديم، دليل ويژه‏اى به دست نيامد، جز اين كه روشن شد ديدگاه مشهور اين است كه سايه جستن و سايه‏افكندن به خود در حال سير، با چيزى كه بالاى سر واقع شود، حرام است و كفاره دارد.

روايات استفاده از سايبان

لازم به يادآورى است كه در قرآن كريم، از كارهاى حرام درحال احرام، تنها حرام بودن صيد به گونه آشكار و روشن بيان شده است. (23)

پاره‏اى از كارهاى حرام، با لفظ «لارفث ولافسوق ولاجدال فى الحج‏» بيان شده و پاره‏اى از آنها، از جمله حرام بودن «استظلال‏» در سنت پيامبر (ص) و روايات امامان (ع) بيان شده‏اند.

روايات باب را به گروه‏هاى گوناگون مى‏توان دسته‏بندى كرد: از جمله، دسته‏اى، كه بيش‏ترين روايات باب را تشكيل مى‏دهند، ظهور ابتدايى در حرام بودن در سايه قرار گرفتن و جلوى تابش خورشيد را بر خود گرفتن، دارند و دسته‏اى ديگر كه شمار كم‏ترى دارند، با كراهت‏سازگارترند.

ثقة‏الاسلام كلينى، در كافى باب الظلال للمحرم، پانزده روايت مى‏آورد كه پس از نقل هر يك، اگر در ديگر كتابهاى روايى همانندى داشتند و يا نكته‏اى اضافى، اشاره مى‏كنيم.

1 . «عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن جعفربن المثنى الخطيب، عن محمدبن الفضيل و بشربن اسماعيل، قال: قال لى محمد [بن اسماعيل] : الا اسرك يا ابن مثنى؟

قال: قلت: بلى وقمت اليه.

قال: دخل هذا الفاسق آنفا فجلس قبالة ابى الحسن (ع) ثم اقبل عليه فقال له يا اباالحسن ما تقول فى المحرم ايستظل على المحمل؟

فقال: لا.

قال: فيستظل فى الخبا؟

فقال له: نعم.

فاعاد عليه القول شبه المستهزئ يضحك فقال: يا ابا الحسن فما فرق بين هذا وهذا؟ فقال: يا ابا يوسف ان الدين ليس بقياس كقياسكم. انتم تلعبون بالدين. انا صنعنا كما صنع رسول الله (ص) و قلنا كما قال رسول الله (ص) . كان رسول الله يركب راحلته فلايستظل عليها و تؤذيه الشمس فيستر جسده بعضه ببعض وربما ستر وجهه بيده واذا نزل استظل بالخبا وفيئ البيت وفيئ الجدار.» (24)

جعفربن مثنى مى‏گويد: محمدبن فضيل به من گفت: دوست‏دارى خبر خوشحال كننده‏اى به تو بدهم؟

گفتم: بله و به جانب او رفتم.

گفت: همين چند لحظه پيش، اين مرد فاسق [ابو يوسف قاضى‏القضاة عباسيان] بر امام كاظم (ع) وارد شد و در برابر ايشان به زمين نشست و رو به حضرت كرد و گفت:

يا اباالحسن راى شما درباره محرم چيست. آيا در حالى كه هودج سوار است، مى‏تواند خود را از تابش خورشيد درامان بدارد، «استظلال‏» كند؟

امام پاسخ فرمود: نه.

گفت: آيا مى‏تواند در خيمه، خود را از تابش خورشيد بر كنار بدارد و بر خود سايه افكند، «استظلال‏» كند؟

امام در پاسخ فرمود: بله.

دوباره پرسش خود را، بسان استهزاءگران، در حالى كه مى‏خنديد، تكرار كرد و گفت:

يا ابا الحسن! چه فرقى بين اين و آن است؟

امام فرمود: يا ابا يوسف، دين قياسى نيست، مانند قياسهاى شما. شما با دين بازى مى‏كنيد و ما آن گونه كه رسول خدا (ص) عمل كرد، عمل مى‏كنيم و آن‏گونه كه رسول خدا (ص) گفت، مى‏گوييم. پيامبر (ص) بر راحله سوار مى‏شد و زيرسايبان قرار نمى‏گرفت و وقتى كه تابش خورشيد او را مى‏آزرد، بعضى از بدن خود را با بعضى ديگر مى‏پوشاند و چه بسا صورت خود را با دست‏خود مى‏پوشاند، اما هنگامى كه از مركب فرود مى‏آمد با سايه خيمه و خانه، استظلال مى‏كرد.

اين روايت، افزون بر كافى، درتهذيب الاحكام شيخ طوسى نيز ياد شده است. (25)

2 . همانند همين روايت را ثقة الاسلام كلينى، در اين باب آورده است، با اين سند: على بن محمد عن سهل‏بن زياد، عن ابن ابى نحران، عن محمدبن فضيل.

گويا اين دو روايت‏يكى باشد; زيرا راوى و روايت‏شده از او، و محتوا و مضمون، يكى است، ولى در اين روايت، امام، نمونه‏هايى از بدعتهاى اهل‏سنت را نيز به ابايوسف، يادآور مى‏شود. (26)

3 . مانند همين روايت را، شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه، از عيون الاخبار نوشته شيخ صدوق و او از پدرش، از على‏بن ابراهيم، از پدرش، از عثمان‏بن عيسى، از بعضى از اصحاب نقل كرده است. (27)

بررسى:

با اين كه مضمون روايت‏ياد شده را مشايخ سه‏گانه ياد كرده‏اند، ولى در سند آن اشكال است، در سند كلينى و شيخ، محمدبن فضيل وجود دارد كه ضعيف است. (28) سند شيخ صدوق مرسل است و افزون بر آن، وى حديث را در كتاب فتوايى خود، من‏لايحضره الفقيه، نياورده كه مى‏رساند در نزد ايشان حديث مشكل دارد.

بررسى دلالى:

از سخن امام به دست مى‏آيد كه پيامبر (ص) در حال حركت‏بر خود سايه نمى‏افكنده و به زير سايه نمى‏رفته و امام كاظم (ع) از آن حضرت پيروى مى‏كرده و به شيعيان نيز سفارش فرموده است كه بسان پيامبر (ص) رفتار كنند.

از اين روايت، در نمى‏آيد كه: در سايه قرار گرفتن و از تابش خورشيد خود را پوشاندن، حرام است; زيرا در نقل كافى آمده: «ايستظل على المحمل؟ فقال له: لا.» (29) در خبر شماره پانزده آمده: «المحرم يظلل؟ قال: لا. قال افيستظل بالجدار والمحمل ويدخل البيت والخباء قال نعم.» در خبر عيون آمده: «ما تقول فى التظليل للمحرم؟ قال: لايصلح.» اگر هر سه خبر را يكى بدانيم، همان‏گونه از ظاهر آنها بر مى‏آيد و اصل نبود زيادى را نيزبر آن بيفزاييم‏ء، نتيجه اين مى‏شود كه صدور «لايصلح‏» پذيرفتنى‏تر از صدور «لا» است و كلمه «لايصلح‏» قرينه مى‏شود كه مراد از «لا» نفى تحريمى نيست، بلكه تنزيهى است. افزون بر اين، دستورهاى بازدارنده غيرتحريمى، در روايات بسيارند، به گونه‏اى كه ظهور نهى را در حرام بودن، دچار خدشه مى‏كند. به طور معمول، دستورهاى بازدارنده‏اى كه دلالت‏بر حرام بودن كارى مى‏كنند، با تاكيد ويژه‏اى بيان شده‏اند.

4 . على بن ابراهيم، عن ابيه، عن عبدالله بن المغيره، قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظلال للمحرم؟

فقال: اضح لمن احرمت له.

قلت: انى محرور وان الحر يشتد على.

قال: اما علمت ان الشمس تغرب بذنوب المحرمين.29

عبدالله بن مغيره مى‏گويد: از امام كاظم (ع) درباره سايه براى محرم پرسيدم.

فرمود: خود را در برابر نور خورشيد قرار بده، براى كسى كه براى او احرام بسته‏اى.

گفتم: من گرما زده‏ام (30) و گرمى هوا براى من سخت و مرا به دشوارى مى‏اندازد.

فرمود: آيا نمى‏دانى خورشيد همراه گناه محرمان غروب مى‏كند.

بررسى:

سند روايت، صحيح است. از اين روايت، به خوبى روشن مى‏شود كه قراردادن محرم خود را در برابر نور خورشيد، بهتر است; اما از اين روايت‏به دست نمى‏آيد كه خود را در سايه قرار دادن و از تابش خورشيد پناه‏گرفتن حرام است.

اين روايت، با عبارتهاى گونه‏گون، در تهذيب‏الاحكام، من‏لايحضره الفقيه و علل‏الشرايع ياد شده است. در تهذيب:

5 . العباس عن عبدالله‏بن المغيره قال: قلت: لابى الحسن الاول، عليه‏السلام، اظلل وانا محرم؟

قال: لا.

قلت: فاظلل واكفر؟

قال: لا.

قلت: فان مرضت.

قال: ظلل وكفر.

ثم قال: اما علمت ان رسول الله، صلى الله عليه وآله، قال: ما من حاج يضحى ملبيا حتى تغيب الشمس الا غابت ذنوبه معها. (31)

عبدالله مغيره مى‏گويد: به حضرت امام كاظم (ع) گفتم: آيا مى‏توانم در حال احرام، از سايبان استفاده كنم.

حضرت فرمود: نه.

گفتم: از سايبان استفاده مى‏كنم و كفاره مى‏دهم.

حضرت فرمود: نه.

پرسيدم: اگر مريض شدم، يا مريض بودم، چه؟

فرمود: از سايبان استفاده كن و كفاره بده.

سپس فرمود: آيا نمى‏دانى كه رسول خدا (ص) فرمود: هيچ‏حج‏گزارى نيست كه خود را برابر خورشيد، در حال گفتن لبيك، ظاهر سازد، مگر اين كه با ناپديد شدن خورشيد در افق، گناهان او نيز، از پرونده اعمالش ناپديد مى‏شود.

بررسى:

سند اين حديث، صحيح است. به نظر مى‏رسد، اين روايت، همان روايت پيشين باشد كه با شرح بيش‏ترى نقل شده است.

از علتى كه حضرت فرموده: مستحب بودن سايه نيفكندن محرم بر خود، روشن‏تر و با نمودتر است.

مرحوم مجلسى در ملاذ الاخيار، از فاضل استرآبادى نقل مى‏كند:

«اين حديث، به گونه آشكار و روشن، دلالت مى‏كند بر حرام بودن جلوگيرى از تابش خورشيد در حال احرام. فرقى نمى‏كند كه سايبان در بالاى سر محرم و يا در يك سوى وى واقع شده باشد.» علامه مجلسى مى‏نويسد: «وفيه مالايخفى‏» يعنى اشكال سخن فاضل استرآبادى، برهيچ‏كس پوشيده نيست.

و سپس از پدرش نقل مى‏كند:

«ربما يفهم من التعليل كراهة التظليل.» (32)

چه بسا، از علت و دليل آوردن، مكروه بودن زير سايبان قرار گرفتن استفاده مى‏شود.

به هر حال، اين روايت مهم‏ترين دليل است‏بر حرام بودن جلوگيرى از تابش خورشيد، به وسيله سايبان و....

شيخ محمد حسن نجفى، صاحب وسائل الشيعه، پس از يادآورى رواياتى كه بر مستحب بودن استفاده نكردن از سايبان دلالت دارند، مى‏نويسد:

«اين روايات را ياراى رويارويى با روايت‏حرام بودن استفاده از سايبان درحال احرام نيست.» وى، در هنگام عرضه روايات حرام بودن استفاده از سايبان در حال احرام، نخستين روايتى كه عرضه مى‏دارد همين روايت‏ياد شده است. (33)

سيد محمد بن على موسوى جبل‏عاملى، صاحب مدارك احكام نيز، اين روايت را به عنوان نخستين دليل بر حرام بودن استفاده از سايبان يادآور مى‏شود. (34)

برخلاف ديدگاه بزرگان، روايت چنان آشكار و روشن، بر حرام بودن استفاده از سايبان و جلوگيرى از تابش خورشيد ندارد و تعليل روايت‏حرام بودن به سايه رفتن محرم را، با مشكل روبه‏رو مى‏كند، بويژه اگر كسى از تعليل، مفهوم بگيرد، نتيجه‏اش اين مى‏شود كه اگر كسى شبانه محرم شد و همان شب، با انجام اعمال از احرام خارج شد و در برابر خورشيد قرار نگرفت، وعده‏اى براى آمرزش گناهان او، وجود ندارد.

در تقريرات سيد محمد محقق داماد (كتاب الحج، 2/517) آمده است:

«ولكنه لاشتماله على التلبية قاصر عن افادة الحكم الالزامى، اذ لايلزم ازيد من عدم التظليل واما كونه مع التلبية فلا. وحيث انها مستحبة يستفاد منه حكم غير الزامى، سيما مع التعبير بالذنوب الملائم لغيره من التعابير فى الاحكام الندبية.» اين روايت، به خاطر اين «لبيك‏» گفتن را در بر دارد و «لبيك‏» گفتن، بيش از يك بار و تنها در هنگام احرام بستن، لازم نيست، از رساندن حكم الزامى درباره جلوگيرى از تابش خورشيد و ممنوع بودن سايه گرفتن، نارساست و چون تكرار «لبيك‏» مستحب است، از روايت، احكام استحبابى استفاده مى‏شود، بويژه روايت، تعبير به آمرزش گناهان كرده كه با احكام استحبابى سازگارى دارد.

6 . محمدبن يحيى، عن محمدبن احمد، عن على‏بن الريان، عن قاسم الصيقل، قال: مارايت احدا كان اشد تشديدا فى الظل من ابى جعفر (ع) كان يامر بقلع القبه والحاجبين اذا احرم.» (35)

قاسم‏بن صيقل، مى‏گويد: هيچ كس را نديدم درباره پرهيز از سايه در حال احرام، از حضرت جواد (ع) سختگيرتر بوده باشد.

آن حضرت، هنگامى كه احرام مى‏بست، دستور مى‏داد: سايبان كجاوه را بكنند. علامه مجلسى، در ملاذ الاخيار، از «المغرب‏» نقل كرده است: «القبه الخرقاهة وكذا كل بناء مدور.» (36) و چون «قبه‏» را بر دو چوب استوار مى‏كرده‏اند، امام جواد (ع) براى دورى از سايه دستور مى‏داده كه افزون بر «قبه‏» ، چوبها را نيز بردارند، تا سايه چوبها نيز بر وى نيفتد.

بررسى:

سند حديث، خوب نيست; زيرا قاسم الصيقل، توثيق نشده است. تنها شيخ در رجال خود يادآور مى‏شود كه وى، از اصحاب امام هادى (ع) است. (37)

حديث، بيش‏تر بر كراهت دلالت دارد تا حرام بودن; بويژه، امامان (ع)، از مكروهها هم، مى‏پرهيزيده‏اند. مگر اين كه گفته شود: «اشد تشديدا» مرحله‏هاى بالاتر، و زيادتر از حد حرام بودن را مى‏رساند. پس، دورى از تابش خورشيد و در سايه قرار گرفتن، مرحله حرام دارد كه همگان، از آن پرهيز مى‏كرده‏اند و قاسم صيقل، از آن خبر داشته، ولى حضرت جواد (ع)، بيش از مقدار حرام پرهيز مى‏كرده است.

اما اين مقدار حرام چيست از روايت‏به دست نمى‏آيد. يعنى به دست نمى‏آيد آيا در حال سير است، يا در حال فرود آمدن، يا هر دو؟

بارى، آنچه حضرت انجام داده، فعل است كه گويا نيست، و لفظى نفرموده تا بتوان از آن گستره و فراگيرى فهميد و به آن استدلال كرد. آنچه از اين روايت مى‏شود استفاده كرد، مكروه بودن استفاده از سايبان است.

حضرت جواد برخويشتن بسيار سخت مى‏گرفته، ولى معلوم نيست كه ديگران را نيز، دستور داده باشد، چنين رفتار كنند. اگر اصل «استظلال‏» حرام بود، بى‏گمان، حضرت ديگران را از آن باز مى‏داشت.

2 . روايتهاى 4، 5، 6، 7، 8، 9 باب الظلال للمحرم در كتاب كافى، استفاده از سايبان را در حال ناگزيرى و بيمارى روا مى‏دانند كه از مفهوم آنها مى‏توان برداشت كرد كه شخص سالم و در غير حال ناگزيرى و ناچارى، حق ندارد به سايه پناه برد.

روايت چهارم باب:

عدة من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن احمد بن محمدبن ابى‏نصر، عن على بن ابى‏حمزه، عن ابى بصير، قال: سالته عن المراة يضرب عليها الظلال وهي محرمة؟

قال: نعم.

قلت: فالرجل يضرب عليه الظلال وهو محرم؟

قال: نعم، اذا كانت‏به شقيقة و يتصدق بمد لكل يوم. (38)

ابوبصير مى‏گويد: از او پرسيدم آيا براى زن احرام بسته مى‏شود سايبان زد؟

فرمود: بله.

گفتم: آيا براى مرد احرام بسته مى‏شود سايبان زد؟

فرمود: بله، هنگامى سر درد داشته باشد (شقيقة) (39) كه بايد براى هر روز، يك مد طعام بدهد.

بررسى:

صاحب نظران رجالى برسند اين روايت‏سه اشكال گرفته‏اند: موثق نبودن سهل بن زياد، انحراف على‏بن حمزه بطائنى و مضمره بودن حديث.

به نظر ما، اگر چه برخى از اشكالهاى ياد شده بر سند روايت، پذيرفته نيست; زيرا بسيارى از بزرگان، از سهل‏بن زياد، روايت كرده‏اند و اين، به گونه‏اى حكايت از موثق بودن وى دارد. انحراف على‏بن حمزه بطائنى، در همه‏جا، كلام وى را از ارزش نمى‏اندازد و چه بسا انحرافهاى وى در اين‏گونه روايات، اثرى نداشته باشد. مضمره بودن روايت، آن گاه زيان وارد مى‏كند كه احتمال بدهيم راوى از غير امام معصوم (ع) سخن نقل كند، و چنين گمانى درباره شخصى مانند ابوبصير، نابجاست. ولى از مجموع سه اشكال، اطمينان به صودر روايت از معصوم سلب مى‏شود و تنها احتمال اين كه روايت‏ياد شده از معصوم (ع) صادر شده باشد، وجود دارد و احتمال در اين موارد كار ساز نيست.

دلالت‏حديث:

از ظاهر حديث‏بر مى‏آيد بيمار و كسى كه ناگزير باشد، رواست كه در حال احرام، زير سايبان قرار بگيرد، ولى بايد يك مد طعام بدهد.

آيا از مفهوم آن بر مى‏آيد شخص سالم، حق ندارد در حال احرام به زير سايبان برود، يا بر مى‏آيد كه مى‏تواند به زير سايبان برود، ولى بايد بيش از يك مد طعام كفاره بدهد؟

بارى، اگر مفهوم نخستين را بپذيريم، اين روايت، مانند روايت قاسم صيقل بر حرام بودن سايبان دلالت مى‏كند.

شايد، سپسها مفهوم دوم تقويت‏شود يعنى شخص سالم، حق دارد كه در حال احرام، از چتر، سايبان، هودج و... استفاده كند، ولى كفاره بيش‏ترى بايد بپردازد.

روايت پنجم باب:

عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن محمدبن اسماعيل بن بزيع قال: كتبت الى الرضا (ع) هل يجوز للمحرم ان يمشى تحت ظل المحمل؟

فكتب: نعم.

قال: وساله رجل عن الظلال للمحرم من اذى مطر او شمس وانا اسمع فامره ان يفدى شاة ويذبحها بمنى. (40)

باز محمدبن اسماعيل بن بزيع مى‏گويد: به حضرت رضا (ع) نوشتم: آيا بر محرم رواست كه در سايه كجاوه حركت كند؟

حضرت نوشت: بله.

محمدبن اسماعيل مى‏گويد: من در محضر امام بودم و مى‏شنيدم كه شخصى از ايشان پرسيد درباره محرمى كه براى در امان ماندن از آزار باران و خورشيد، به زير سايبان مى‏رود. امام دستور داد كه گوسفندى فديه دهد و در منى سر ببرد.

بررسى:

سند حديث درست است. اما دلالت آن، از پرسش ابن بزيع به دست مى‏آيد كه وى مى‏دانسته سايه براى محرم اشكال دارد; از اين روى درباره اصل سايه نپرسيده، بلكه درباره استفاده از سايه كجاوه در حال حركت پرسيده است.

از بخش دوم پرسش روشن مى‏شود، اگر عذرى غير از بيمارى وجود داشت، محرم مى‏تواند در سايه حركت كند، ولى كفاره آن گوسفند است.

شيخ صدوق، براى اين حديث ذيلى نقل كرده (وسائل 9/288) بدين شرح:

«نحن اذا اردنا ذلك ظللنا وفدينا.» ما هرگاه بخواهيم از سايه استفاده مى‏كنيم و كفاره مى‏دهيم.

نتيجه:

الف . نه بر بيمار، در حال احرام قرار گرفتن در زير سايه حرام است و نه بر كسى كه از آفتاب و باران آزار مى‏بيند. بلكه بايد كفاره بپردازند.

روشن است كه واجب بودن كفاره، ملازم و همراه با حرام بودن نيست.

در مثل صيد غير عمدى، كفاره دارد، ولى برابر حديث «رفع‏» گناه ندارد.

زنان آبستن و شير ده، مى‏توانند روزه نگيرند. اگر روزه نگرفتند، گناه نكرده‏اند، ولى بايد كفاره بدهند.

مريضى كه در تمامى طول سال مريض بود روزه نمى‏گيرد، ولى كفاره مى‏دهد.

و....

ب . اگر بپذيريم كه بر شخص محرم، حرام است در حال حركت از سايبان، هودج و كجاوه استفاده كند، اين حرام، در رديف آن حرامهايى قرار دارد كه با اندك مشكلى، حرام بودن آن از بين مى‏رود و بر محرم اجازه داده مى‏شود كه آن را انجام دهد.

در اين باره، دو روايت از امام كاظم (ع) داريم:

در موثقه اسحاق‏بن عمار، حضرت در پاسخ اين پرسش كه آيا محرم، مى‏تواند براى خود سايبان بزند؟ فرمود:

«لا، الا مريض او من به علة والذى لايطيق الشمس.» (41)

نه، مگر بيمار، يا كسى كه مشكلى دارد و كسى كه توان تحمل گرماى خورشيد را ندارد.

عبدالرحمن بن الحجاج در خبر صحيح از حضرت كاظم (ع) پرسيد: اگر محرمى از تابش خورشيد به سختى بيفتد و به سر درد دچار شود، آيا مى‏تواند خود را از خورشيد بپوشاند؟

حضرت فرمود:

«هو اعلم بنفسه. اذا علم انه لايستطيع ان تصيبه الشمس فليستظل منها.» (42)

او، به حال خود داناتر است. وقتى بداند كه توان تحمل تابش خورشيد را ندارد، بر خود سايه بيفكند.

اگر مقايسه‏اى بين روايات باب استظلال با روايات صيد، مردار و خمر بشود، روشن مى‏شود برخورد با محرمى كه به صيد پرداخته و يا مردارخورده يا خمر نوشيده بسيار شديدتر و تندتر از محرمى است كه در حال حركت، چترى بر روى سرخود گرفته و يا از سايبان استفاده كرده است و چون ما تابع دلالت الفاظ هستيم به روشنى درمى‏يابيم كه نهى‏هاى اين جا برابر با آن نهى‏ها نيست. بنابراين، نهى‏هاى غيرشديد را بر كراهت و نهى‏هاى شديد را بر حرمت‏حمل مى‏كنيم.

روايت‏ششم باب:

احمد، عن على‏بن احمدبن اشيم، عن موسى‏بن عمر، عن محمدبن منصور، عن ابى‏الحسن (ع) قال: سالته عن الظلال للمحرم.

قال: لايظلل الا من علة مرض. (43)

محمدبن منصور مى‏گويد: از امام رضا (ع) درباره سايبان براى محرم پرسيدم.

امام فرمود: محرم براى خود سايبان نزند، مگر به خاطر بيمارى.

بررسى:

سند حديث، به خاطر ناشناخته بودن محمدبن منصور (44) ، ضعيف است. موسى‏بن عمر، نامى است مشترك بين چندنفر كه بيش‏تر آنان، توثيق نشده‏اند (45) . على‏بن احمدبن اشيم نيز، ناشناخته است. (46)

يادآورى:

اگر مراد از احمد، در آغاز حديث احمدبن محمد باشد كه در حديث پيشين كافى نيز بود، وى، با يك واسطه مى‏تواند از امام هشتم (ع) روايت كند و نقل او از امام كاظم (ع) با همان يك واسطه و دست‏بالا، دو واسطه ممكن است و آمدن اشخاص ناشناخته اضافى در سند، بر ضعف آن مى‏افزايد.

البته در جاى خود بررسى شده كه ضعف سند، در ضعف متن، اثر مستقيم دارد. در متن اين روايت آمده: تنها براى علت مريضى، محرم مى‏تواند سايبان بزند. حال اگر كسى مريض نبود، ولى گذرش به دريا و كشتى افتاد، يا اتومبيل بى‏سقف نيابيد، يا ناگزير از سوار شدن بر هواپيما شد، مفهوم اين متن مى‏گويد: جايز نيست.

و وسائل (48) اين‏گونه آمده است: «لايظل الا من علة او مرض. » كه از متن كافى بهتر و درخور مفهوم‏گيرى است كه محرم، به خاطر بيمارى، يا انگيزه‏هاى ديگرى، مى‏تواند در زير سايبان قرار گيرد، ولى بدون وجود علت‏يا بيمارى، نمى‏تواند زير سايبان قرار بگيرد.

برابر متن تهذيب، جاى اين پرسش وجود دارد كه آيا واژه «او» ترديد راوى است، يا امام (ع) تقسيم‏بندى فرموده؟ يعنى آيا امام (ع) فرموده سايبان زده نشود، مگر براى علتى و يا بيمارى و يا اين كه امام، يكى از اين دو را فرموده، ولى راوى نمى‏داندكه امام، كدام يك را فرموده است؟

روايت هفتم باب:

احمد، عن عثمان بن عيسى الكلابى قال: قلت: لابى الحسن الاول (ع) : ان على بن شهاب يشكو راسه والبرد شديد و يريد ان يحرم؟

فقال: ان كان كما زعم فليظلل واما انت فاضح لمن احرمت له. (49)

عثمان بن عيسى مى‏گويد: به حضرت كاظم (ع) عرض كردم: على‏بن شهاب از سردرد مى‏نالد و سرما شديد است. و مى‏خواهد احرام بندد [چه كند؟ ] امام (ع) فرمود: اگر اين گونه است كه گمان مى‏كند، بايد سايبان درست كند، ولى تو خود را آشكار ساز براى كسى كه براى او احرام بسته‏اى.

بررسى: عثمان بن عيسى از سران واقفيه است. او نماينده امام كاظم (ع) در مصر، و اموال زيادى از امام، در نزدش بوده وقتى امام به شهادت مى‏رسد، با همدستان خود: على‏بن‏ابى حمزة بطائنى و زيادبن مردان قندى، مرگ حضرت را منكر شدند، تا اموال را به امام رضا (ع) تحويل ندهند و دنياخواهى آنان را به كژراهه كشاند و امام كاظم (ع) را امام غايب پنداشتند و امامت امامان پس از آن حضرت را نپذيرفتند.

بارى، وى شخص فاسد العقيده و عمل بوده است. (50)

متن حديث، با احاديث قبل و بعد، ناسازگارى ندارد و دلالت مى‏كند: اگر كسى بيمار بود، مى‏تواند از سايبان بهره برد و عذر يكى از همراهان، دليل نمى شود كه ديگران هم از سايبان استفاده كنند.

روايت هشتم باب:

عدة من اصحابنا، عن سهل‏بن زياد، عن بكربن صالح قال: كتبت الى ابى جعفر (ع) ان عمتى معى وهى زميلتى والحر تشتد عليها اذا احرمت فترى لى ان اظلل على و عليها فكتب (ع) ظلل عليها وحدها.» (51)

بكربن صالح مى‏گويد: به امام جواد (ع) نامه نوشتم كه: عمه‏ام همراه من و هم كجاوه من است. شدت گرماى خورشيد، عرصه را بر او تنگ مى‏كند، آيا هنگامى كه محرم مى‏شوم، رواست‏براى او و خودم سايبان درست كنم.

حضرت در جواب نوشت: تنها براى او سايبان درست كن.

بررسى:

بكربن صالح ضعيف است. (52) شيخ طوسى، او را از اصحاب امام رضا (ع) و نجاشى از اصحاب امام كاظم (ع) مى‏دانند. گاهى از ابى‏جعفر ثانى روايت دارد.

اما متن: روشن است كه سايه جستن و پناه‏گرفتن از گرما، سرما و طوفان، براى زنان، اشكالى ندارد. دور است كه بكربن صالح، اين مساله را نداند. بنابراين، او مى‏توانست‏بدون پرسش از امام، براى عمه‏اش سايبان بزند.

آيا مى‏خواسته به بهانه عمه‏اش، خود را از گرما برهاند، يا در واقع نمى‏دانسته در اين صورت به سايه رفتن و سايبان زدن چه حكمى دارد. يا به طور كلى، سايبان را براى زن نيز حرام مى‏دانسته است؟

بارى، پرسش هر چه باشد و با هر ذهنيتى كه پرسيده باشد، از پاسخ امام حرام بودن سايبان براى مرد، استفاده نمى‏شود.

از روايت استفاده مى‏شود كه بر او رواست‏براى عمه‏اش سايبان بزند، ولى آيا سايبان زدن بر مرد حرام است، يا مكروه و يا تنها كفاره دارد، از روايت‏به دست نمى‏آيد.

روايت نهم باب:

احمدبن محمد، عن ابراهيم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم يظلل على محمله ويفتدى اذا كانت الشمس والمطر يضران به؟

قال: نعم.

قلت: كم الفداء.

قال: شاة. (53)

ابراهيم بن محمود مى‏گويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: آيا محرم حق دارد هنگامى كه خورشيد و باران به وى زيان مى‏رساند، بركجاوه خود سايبان بزند و كفاره بدهد؟

فرمود: بله.

عرض كردم: فديه‏اش چقدر است؟ / P >

فرمود: يك گوسفند.

بررسى: سند اين حديث صحيح است.

از اين پنج‏حديث، چند نكته به دست مى‏آيد:

1 . راوى‏هاى حديثها، مى‏دانسته‏اند سايبان براى محرم، اگر عذرى نداشته باشد، اشكال دارد.

2 . از اين روايت و روايت عثمان بن عيسى و روايت محمدبن اسماعيل‏بن بزيع به دست مى‏آيد سايبان تنها براى جلوگيرى از تابش خورشيد به كار نمى‏رفته، بلكه براى جلوگيرى از سرما و باران هم، به كار مى‏رفته است.

3 . از اين حديث و حديث محمدبن اسماعيل‏بن بزيع استفاده مى‏شود، به كار بردن سايبان، در صورتى كه زيانى متوجه محرم از تابش آفتاب و باران باشد، جايز است، ولى بايد يك گوسفند كفاره بدهد.

4 . اگر دليلى بر حرام بودن زير سايه رفتن محرم يابيده نشد، از روايات ياد شده حرام بودن استفاده محرم از سايبان، استفاده نمى‏شود. تنها چيزى كه از اين روايات در اين‏باره به دست مى‏آيد، استفاده محرم از سايبان، اشكال دارد، كه احتمال مى‏رود آن اشكال هم، با كفاره بر طرف بشود. بنابراين، دليل ديگرى بايد باشد كه بشود حكم به حرام بودن استفاده محرم از سايبان كرد و اين چنين دليلى در دست نيست.

البته از اين روايات، به طور قوى، استفاده مى‏شود كه استفاده محرم از سايبان، مكروه است و گرنه، لازم مى‏آيد كسى كه استفاده از سايبان براى وى ضرورت دارد، با كسى كه سالم است، هيچ فرقى نداشته باشند و تنها بر عهده آنان كفاره باشد، در حالى كه از نگاه روايات، بين آنان فرق بود. مگر اين كه مقدار كفاره، براى شخص ناگزير، مريض، شخص سالمى كه از تابش خورشيد، آزار مى‏بيند و سالم مختار، فرق مى‏كند. صحيحه على‏بن جعفر كه اكنون آن را يادآور مى‏شويم، شاهد خوبى ست‏بر مطالب ياد شده:

باسناده عن موسى‏بن القاسم، عن على‏بن جعفر، قال: سالت اخى (ع) اظلل وانا محرم؟

فقال: نعم و عليك الكفارة.

قال: فرايت عليا اذا قدم مكة ينحر بدنة لكفارة الظل. (54)

على بن جعفر مى‏گويد: از برادرم (ع) پرسيدم: مى‏توانم سايبان بزنم و كفاره بدهم؟

فرمود: بله. و كفاره بر تو واجب مى‏شود.

راوى مى‏گويد: على بن جعفر را ديدم هنگامى كه وارد مكه شد، براى كفاره استفاده از سايبان در حال احرام، شترى قربانى كرد.

درست است كه على‏بن جعفر، معصوم نيست، ولى بى‏گمان كار حرام روشن انجام نمى‏داده است و امام هم كار حرام را روا نمى‏داند. اين كه شيخ حر عاملى، صاحب وسائل، روايت را حمل بر ضرورت كرده، بى‏دليل است; زيرا اگر على‏بن جعفر بيمار بوده، يا عذرى داشته در مقام نقل روايت، بيان مى‏كرد. شگفت‏تر از توجيه صاحب وسائل، توجيه صاحب تفصيل‏الشريعه است. ايشان، در ذيل روايت مى‏نويسند:

«وحيث ان مورد السؤال، هو تظليل شخص الراوى، لاعنوان المحرم مطلقا، فيمكن ان يكون الحكم بالجواز لاجل الخصوصية الموجودة فيه من المرض وغيره.» (55)

چون مورد پرسش، استفاده كردن شخص راوى از سايبان است، نه عنوان محرم، به‏طور مطلق، امكان دارد حكم روا بودن به خاطر ويژگى‏اى بوده كه وى داشته است، مانند بيمارى و غير آن....

با اين كه خود ايشان، پس از چند سطر، نخستين روايتى كه براى حرام بودن استفاده از سايبان نقل مى‏كند، بدون هيچ كم‏وزياد، همانند: پرسش على‏بن جعفراست و پرسش، روى عنوان محرم، بما هو محرم، نرفته است.

نكته 1:

از حديث على‏بن جعفر معلوم مى‏شود كه اگر محرم، هيچ عذرى نداشت، ولى زير سايبان رفت، به جاى گوسفند، شتر قربانى كرد، كراهت از بين مى‏رود، مانند آنچه على‏بن جعفر انجام داد. بدين جهت‏بود كه امام كاظم (ع)، وى را از حركت در زير سايبان در حال احرام و سپس تقديم قربانى، باز نداشت.

نكته 2:

از روايت‏به دست مى‏آيد كه او، پيوسته در سفر حج، در هودج و زير سايبان حركت مى‏كرده و پس از ورود به مكه شترى مى‏كشته است: «اذا قدم مكه ينحر بدنه.» اين كه راوى از كلمه «ينحر» مضارع، به جاى «نحر» ماضى، با اين كه فعل «رايت‏» و «قدم‏» سازگارتر بود، استفاده كرده، مى‏تواند بيانگر پياپى بودن عمل على‏بن جعفر باشد. نه اين كه تنها در طول زندگانى، يك بار، زير سايبان حركت كرده و يا هر بار شتر كشته است كه حمل بر ضرورت و بيمارى بشود.

8 . احمد بن محمد، عن على‏بن الحكم، عن اسماعيل بن عبدالخالق، قال: سالت ابا عبدالله (ع) هل يستتر المحرم من الشمس قال: لا، الا ان يكون شيخا كبيرا (او قال: ذا علة) . (56)

اسماعيل بن عبدالخالق مى‏گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم آيا محرم مى‏تواند خود را از تابش خورشيد بپوشاند؟

فرمود: نه، مگر اين كه پيرمرد باشد (يا فرموده: مگر اين كه مريض باشد) .

در اين روايت، متن مردد است. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان يكون شيخا كبيرا» معلوم مى‏شود، حضرت تنها پيرى را علت جايز بودن حركت محرم در زير سايبان قرار داده و باقى را بايد از روايات ديگر استفاده كرد. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان يكون ذا علة‏» ، هر علتى، مانند: بيمار، باران، سختى، زيان و... را در بر مى‏گيرد و هر كدام علتى خواهند بود براى جايز بودن استفاده از سايبان در حال احرام.

بارى، از اين روايت استفاده مى‏شود كه پوشيدن خود از تابش خورشيد، درحال احرام، اشكال دارد; اما كرانه و مرز آن روشن نيست; از اين روى، مانند روايت‏معلى بن خنيس است:

عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن الحسين‏بن سعيد، عن النضربن سويد، عن يحيى الحلبى، عن المعلى بن خنيس، عن ابى‏عبدالله (ع) قال: لايستتر المحرم من الشمس بثوب ولاباس ان يستتر بعضه ببعض. (57)

امام صادق (ع) فرمود: محرم، خود را از خورشيد، با پارچه نمى‏پوشاند، ولى اشكال ندارد كه با بعضى از بدن، بعض ديگر را بپوشاند.

به نظر مى‏رسد اين بازداشتها (نهى‏ها) بازداشتهاى تحريمى نباشند و از آن‏گونه بازداشتهايى نيستند كه وعده عذاب و عقاب بر انجام آنها بيان شده باشد. (58) بنابراين، حمل بر كراهت‏سزاوارتر خواهد بود. شدت اين كراهت، با كشتن گوسفند، كاهش مى‏يابد و يا اگر ضرورتى با آن همراه شد، كراهت را از بين مى‏برد.

9 . محمدبن يحيى، عمن ذكره، عن ابى على بن راشد، قال: سالته عن محرم ظلل فى عمرته.

قال: يجب عليه دم.

وقال: ان خرج الى مكة وظلل وجب عليه ايضا دم لعمرته ودم لحجته. (59)

از او درباره محرمى كه در عمره، سايبان زده، پرسيدم.

فرمود: بر او قربانى واجب است.

و فرمود: اگر به سوى مكه خارج شد و سايبان زد، قربانى ديگرى بر عهده‏اش قرار مى‏گيرد:

قربانى براى عمره و قربانى براى حج‏خود.

اين روايت، هم مرسل است و هم مجمل و احتمال زياد دارد با روايتى كه شيخ طوسى نقل كرده يكى باشد:

10 . محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن ابى على‏بن راشد، قال: قلت له عليه‏السلام: جعلت فداك انه يشتدعلى كشف الظلال فى الاحرام لانى محرور تشتد على الشمس.

فقال: ظلل وارق دما.

فقلت له: دما او دمين؟

قال: للعمرة؟

قلت: انا نحرم بالعمرة وندخل مكة فنحل ونحرم بالحج.

قال: فارق دمين. (60)

على‏بن راشد مى‏گويد: به ايشان عرض كردم: جانم فداى شما بادا. برداشتن سايبان در حال احرام، بر من سخت است; زيرا من گرما زده‏ام و تحمل خورشيد براى من سخت است.

فرمود: از سايه استفاده كن و گوسفندى بكش.

گفتم: يك گوسفند و يا دو گوسفند؟

فرمود: براى عمره؟

گفتم: ما براى عمره محرم مى‏شويم و داخل مكه مى‏شويم و از احرام خارج مى‏شويم و براى حج، احرام مى‏بنديم.

فرمود: پس دو گوسفند قربانى كن.

بررسى:

از ظاهر روايت‏بر مى‏آيد كه راوى هنگام مراسم حج، با احرام عمره تمتع وارد مكه مى‏شده و پس از انجام اعمال عمره، از احرام خارج مى‏شده و دوباره براى حج احرام مى‏بسته و براى رفتن به عرفات و منى از سايبان استفاده مى‏كرده است.

اين روايت افزون بر سند صحيح، اجمال هم ندارد. راوى آن، حسن‏بن‏راشد (61) ، ثقه است و مضمره بودن اشكالى ندارد.

روايت، دلالت ميكند كه محرم، اگر مشكلى داشته باشد، مى‏تواند از سايبان استفاده كند، ولى بايد براى هر احرامى كفاره‏اى بدهد.

جمع بين روايات

از مجموع روايات ياد شده، به دست آمد كه استفاده از سايبان در حال احرام براى مردان نهى شده، اما حرام نيست، بلكه كراهت‏شديد دارد. اگر كسى مريض بود، كراهت از او برداشته مى‏شود يا اگر بيمار نباشد، ولى از تابش آفتاب به اذيت مى‏افتد، باز مى‏تواند از سايبان استفاده كند و گناهى بر او نيست، ولى بايد كفاره بدهد.

محقق سبزوارى در اين باره مى‏نويسد:

«ويمكن الجمع بين الاخبار بوجهين: احدهما حمل اخبار المنع على الافضليته ويويده ان النهى وما فى معناه غيرواضح الدلالة على التحريم فى اخبار اهل البيت كما ذكرناه كثيرا فهو قريب، بل ليس فيه عدول عن الظاهر....

وثانيهما، حمل الاخبار المذكورة على التحريم ويحمل قوله «مايعجبنى‏» (62) على المعنى الشامل للتحريم و يحمل صحيحة على‏بن جعفرعلى انه كان به علة يتضرر من الشمس.

وفيه ان الظاهر لو كان كذلك لذكر ذلك فى مقام نقل الحكم المذكور او ذكر الراوى عنه حيث نقل عمله فى هذا الباب.... (63)

ممكن است‏به دو گونه بين اخبار جمع كرد:

1 . اخبارى كه محرم را از سايبان باز مى‏دارد، حمل كرد بر اين كه شايسته‏تر است استفاده نكند. تاييد بر آن، دلالت نهى و مانند آن در اخبار اهل‏بيت، همان‏گونه كه بارها يادآور شديم، بر حرام بودن، روشن نيست. و اين توجيه نزديك به واقعى است، بلكه توجيه نيست; زيرا از ظاهر لفظ، عدول نشده است.

2 . اخبار بازدارنده، بر حرام بودن استفاده از سايبان، حمل شود و سخن امام (ع) كه فرمود: «خوشم نمى‏آيد» بر معنايى كه با حرام بودن سازگار باشد، حمل شود و صحيحه على‏بن جعفر، حمل شود بر اين كه وى ناراحتى داشته كه تابش خورشيد بر او زيان مى‏رسانده است. اين توجيه اشكال دارد; زيرا اگر چنين بود و على بن جعفر، مشكلى داشت، در مقام نقل حكم، بيان مى‏كرد، يا راوى بيان مى‏كرد، همان‏گونه كه عمل وى را روايت كرده است.

محقق داماد در اين‏باره مى‏گويد:

«از مجموع روايتهايى كه در اين فرع نقل شد، به دست آمد، استفاده از سايبان كه در حال احرام ممنوع است، در هرگونه عذرى و دشوارى و زحمت و سختى، جايز مى‏شود، گرچه اين عذر و سختى و دشوارى، به حد اضطرار نرسد; زيرا دور است تمام روايتهاى مطلقى كه استفاده از سايبان را در حال سختى و رنج اجازه مى‏دادند، بر اضطرار كه تحقق آن بسيار كم‏است، حمل شود، همان‏گونه كه انصراف آن از عذرهاى كوچك، روشن است. مانند اجازه‏اى كه به مرد و زن پير براى افطار روزه داده شده كه در اين جا لازم نيست اضطرارى كه حكم روزه را بردارد، پيش بيايد [ چون در اين صورت، فرقى بين پير و غيرپير وجود ندارد. در حال اضطرار هيچ‏كس حكم روزه ندارد] .

از سويى، نمى‏توان به هرگونه عذرى، در مثل ضعف و سستى، بسنده كرد، بلكه بين اين دو، مراتب عذر عقلايى و مشقت عرفى فراوانى وجود دارد.» (64)

بارى، به نظر ميرسد، روايات بازدارنده از استفاده محرم از سايبان، بيش از كراهت را نمى‏رساند و رواياتى نيز وجود دارد كه صراحت‏بيش‏ترى به اين مطلب دارند، از جمله:

1 . وعنه، عن ابن‏سنان، عن ابن مسكان، عن الحلبى، قال: سالت ابا عبدالله (ع) عن المحرم يركب فى القبه.

قال: ما يعجبنى الا ان يكون مريضا.

قلت: فالنساء؟

قال: نعم. (65)

حلبى مى‏گويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم كه آيا محرم مى‏تواند بر هودج سوار شود؟

فرمود: خوشم نمى‏آيد، مگر اين كه بيمار باشد.

گفتم: زنان چطور؟

فرمود: بله.

2 . و باسناده عن سعد، عن ابى‏جعفر، عن محمد بن ابى عمير، عن جميل‏بن دراج، عن ابى‏عبدالله (ع) قال: لاباس بالظلال للنساء، وقد رخص فيه للرجال (66) .

امام صادق (ع) فرمود: سايبان براى زنان اشكال ندارد و به مردان نيز اجازه داده شده است.

به نظر مى‏رسد كه اين پاسخ، پيشينه‏اى داشته و گويا در ذهن راوى، درباره سايبان براى زنان، اشكال بود و فكر مى‏كرده سايبان بر آنان حرام است. حضرت در پاسخ مى‏فرمايد: نه تنها براى آنان اشكالى ندارد كه مردان نيز اجازه دارند از سايبان استفاده كنند.

اين روايت، بر ديگر روايتها، حكومت دارد. يعنى اگر به گوش شما رسيده كه مردان از سايه قرارگرفتن بازداشته شده‏اند، اين بازداشتن، از اين باب نيست كه در سايه قرار گرفتن بر محرم حرام است و مردان اجازه دارند در سايه قرار بگيرند، چه رسد به زنان كه در هيچ سخنى از معصوم (ع) از در سايه قرار گرفتن بازداشته نشده‏اند.

اين توجيه، بهتر از توجيه صاحب مدارك است كه پس از برترى دادن قول به حرام بودن استفاده از سايبان، به توجيه روايات ترخيص بر آمده، از جمله روايت جميل را اين‏گونه توجيه مى‏كند:

«انما تضمنت الرخصة فيه الرجال ونحن نقول به لكن مع الضرورة فان الرخصة انما تطلق غالبا على مامنع منه اولا ثم اذن فيه للضرورة كاكل الميتة.» (67)

صحيحه جميل، در بردارنده اجازه براى مردان است و ما هم بر همين باوريم; زيرا اجازه، بيش‏تر، در جايى اطلاق مى‏شود كه پيش از اين بازداشتى انجام گرفته باشد، سپس به خاطر ضرورتى اجازه داده شده باشد، مانند خوردن مردار.


بررسى:

روشن نيست كه مطلب را ايشان، از كجا استفاده كرده است. آيا در حديث نداريم:

«والله يحب ان يؤخذ برخصة كما يحب ان يوخذ بعزائمه.» (68)

خداوند دوست دارد به اجازه‏هايش توجه و عمل شود، همان‏گونه كه دوست دارد به تصميمها و دستورها توجه و عمل شود.

اجازه، هميشه سابقه بازدارندگى ندارد، بلكه به طور معمول، نشانگر اين است كه اذن گيرنده، استقلال ندارد و مكان، يا حالتى كه مى‏خواهد بر آن داخل شود، زير نظر، يا ملكيت ديگرى است.

ازسوى ديگر، اگر روايت، آن‏گونه كه صاحب مدارك ادعا مى‏كند، مى‏خواست‏بگويد، قيد اضطرار يا ضرورت را مى‏افزود و مى‏فرمود: «قد رخص للرجال المضطرين‏» .

آقاى مدنى كاشانى، صاحب براهين الحج مى‏نويسد:

«لايقال لعل الترخيص فى الحديث لاجل الضرورة... لانه يقال هذا خلاف الظاهر وذلك لقوله (ع) : «وقد رخص فيه للرجال‏» والا لقال: «وقدرخص للمضطر» كما قال فى الميتة فانها رخصت للمضطر ولم‏يسند الترخيص فيه الى مطلق الانسان.» (69)

گفته نشود: اجازه در روايت، براى آن جايى است كه محرم ناچار باشد.

پاسخ داده مى‏شود: اين سخن، خلاف ظاهر روايت است; زيرا حضرت فرمود: «بر مردان اجازه داده شده است.» امام اگر مى‏خواست مضطر را بفرمايد، مى‏فرمود: «به مضطر اجازه داده شده است.» همان‏گونه كه در مردار گفته شده و به شخص ناگزير و درمانده اجازه داده شده و حكم اجازه را به مطلق انسان اسناد نداده است.

از بررسى روايات، روشن شد كه به طور معمول، امامان (ع) در حال احرام، از سايبان استفاده نمى‏كرده‏اند و دو دسته روايت از آن بزرگواران به ما رسيده است: در دسته‏اى از سايبان و در سايه قرار گرفتن، بازداشته‏اند و در دسته ديگر آن جا را روا دانسته‏اند كه محرم، مريض باشد يا تابش خورشيد آزار دهنده باشد و يا... ولى بايد كفاره بپردازد.

دقت‏كننده در روايات به خوبى درمى‏يابد كه موارد جواز استفاده از سايبان، منحصر به علت‏خاصى نيست و عذرهاى ياد شده در روايات مشكلاتى بوده كه مردم آن زمان با آن روبه‏رو بوده‏اند. بنابراين، وقتى در روزگار ما عذرهاى جديدى مانند: نبود اتومبيل سالم بى‏سقف، جلوگيرى پليس، انگشت‏نما شدن و مورد تمسخر ديگران قرار گرفتن، خطر استفاده از اتومبيلهاى بى‏سقف و... پيش بيايد اينها نيز مشكلات و سختيهايى است كه هر يك براى جايز بودن استفاده از سايبان و پرداخت كفاره، بسنده ميكند. پس حج‏گزارمى‏تواند، در هر وقت از شب و يا روز، از مسجد شجره، جحفه و... احرام ببندد و بر اتومبيل سقف‏دار سوار شود و اين كار به هيچ روى، حرام نيست، بلكه تنها كفاره دارد. اين ديدگاه بر گزيده، با فتواى شيخ مفيد (70) ، صاحب فقه‏الرضا (71) و برخى ديگر (72) هماهنگى دارد.

حكم استفاده از سايبان در شب

سخن در اين است كه «استظلال‏» چيست؟

آيا اگر كسى در شب، داخل هودج و كجاوه قرار بگيرد و يا به اتومبيل سقف‏دار سوار شود، در حالى كه احرام بسته، استظلال كرده است؟

شمارى بر اين باورند: چون «استظلال‏» ، «ظلال‏» ، «تظليل‏» و... از ماده «ظل‏» گرفته شده‏اند و «ظل‏» به معناى سايه است و سايه وقتى به كار مى‏رود كه چيزى از تابش خورشيد جلو بگيرد. بنابراين، در شب چون خورشيد نيست، «ظل‏» معنى ندارد. (73)

در اين بخش از نوشتار، براى روشن شدن بحث، نگاهى مى‏افكنيم به ديدگاههاى اهل‏لغت.

راغب اصفهانى مى‏نويسد:

«الظل ضد الضح وهو اعم من الفئ. فانه يقال: ظل الليل وظل الجنة ويقال لكل موضع لم‏تصل اليه الشمس ظل ولايقال الفئ الا لما زال عنه الشمس ويعبر بالظل عن العزة والمنعة وعن الرفاهة، قال: «ان المتقين فى ظلال‏» اى فى عزة ومناع. قال: «اكلها دائم و ظلها» ، «هم وازواجهم فى ظلال‏» .... اظلنى فلان، حرسنى وجعلنى فى ظله وعزه ومناعته.... وقوله: «وندخلهم ظلا ظليلا» كناية عن غضارة العيش.» (74)

ظل، ضد آفتاب است و فراگيرتر و شامل‏تر از «فئ‏» ; زيرا گفته مى‏شود سياهى شب، سياهى بوستان.... از عزت، قوت و رفاه نيز، با «ظل‏» تعبير مى‏شود مانند آيه شريفه: «تقواپيشگان در عزت و قوت‏اند.» و آيه شريفه «خوراكيها و عزت بهشت، جاودانه است.» و آيه شريفه «آنان و همرانشان در عزت و قوت‏اند....» «اظلنى فلان‏» ، يعنى مرا نگهبانى كرد و در كنف حمايت‏خود قرار داد....

و آيه شريفه «ندخلهم ظلا ظليلا» كنايه از زندگى خرم و شاداب است.

فخرالدين طريحى مى‏نويسد:

«الظل، الفئ الحاصل (75) من الحاجز بينك وبين الشمس اى شى‏ء كان. قوله: «وظل ممدود» اى دائم.... وفى الحديث: «السلطان ظل الله فى الارض.» هو على الاستعارة لانه يدفع الاذى عن الناس كما يدفع الظل اذى الشمس وفيه «ايها الناس قد اظلكم شهر رمضان‏» اى دنا منكم وصار ظلاله عليكم.... والظلة بضم المعجمة شى‏ء كالصفة يستتر به من الحر والبرد. ومنه ظلة بنى ساعدة ونحوها.... وظل النزال المنهى عن التخلى فيه. ليس المراد كل ظل وانما هو الظل الذى يستظل به الناس، او يتخذونه مقيلا ومناحا واظلنى الشئ غشينى.

ظل الليل: سواده. يقال اتانا فى ظل ليل وفى ظل العرش اى فى ظل رحمته.» (76)

ظل، سايه‏اى است كه پديد مى‏آيد از چيزى كه بين تو و خورشيد قرار گيرد، هر چيز كه باشد.

فرموده خداوند: «ظل ممدود» يعنى سايه دائم.... در حديث آمده: «پادشاه، سايه خداست در زمين.» اين، استعاره است; زيرا پادشاه، آزارها را از مردم برطرف مى‏كند، همان‏گونه كه سايه آزار خورشيد را.

در حديث آمده: ماه رمضان، به شما نزديك شد و سايه‏اش بر شما افكنده شد.... ظله، چيزى است مانند ايوان سقف‏دار و سكوى بلند و باريك كه جلوى سرما و گرما را مى‏گيرد. ظله بنى‏ساعده از همين گرفته شده است.

ظل النزال كه آلوده كردن آن نهى شده است، هر سايه‏اى نيست، بلكه مراد سايه‏اى است كه مردم از آن استفاده مى‏كنند، يا آن جا را استراحتگاه و بارانداز خود قرار مى‏دهند.

اظلنى الشئ: مرا فرا گرفت.

ظل الليل: سياهى شب. در سياهى شب، پيش ما آمد.

فى ظل العرش; يعنى در سايه رحمت‏خدا.

دكتر خليل جر مى‏نويسد:

ظل اليوم: روز سايه‏دار شد.

ظل الشئ: سايه آن چيز دراز شد.

ظلالة النهار: سايه روز داراز شد.

الظل: اسم است از اظل، سايه، ضد ضح (آفتاب) است. ظل از صبح تا ظهر، به ماننده فى‏ء از ظهر تا شام است.

الظل: سياهى شب، قدرت، نيرو، عزت، بزرگى، رفاه، آسودگى.

الظل من كل شئ: كالبد هر چيز.

الظل من الشباب. والشتاء: آغاز جوانى و زمستان.

الظل من القيظ: سختى گرما.

الظل من الثواب: پر زجامه.

الظل من السحاب: ابرى كه جلو خورشيد را بگيرد.

الظل من النهار: آفتابى كه روز را روشن كند.

ج: ظلال و اظلال و ظلول.

ظلل تظليلا: آن را فرو پوشانيد و بر آن سايه افكند. «ظللنا عليهم الغمام‏» ابر را بر سر آنان سايبان كرديم.

الظلة: پوشش، سايبان، چتر، درخت، يا ابر كه بر تو سايه افكند، صفه مانندى كه در سرما و گرما، بدان پناه گيرند. باران گريز. ج: ظلل وظلال.» (77)

فيومى از رؤبة بن العجاج نقل مى‏كند:

«هر چه خورشيد بر آن بتابد و از آن برگردد، ظل و فئ است و هر چه كه خورشيد بر آن نتابد، ظل است. از همين جا گفته‏اند: خورشيد، ظل را نسخ مى‏كند و فئ خورشيد را.» سپس نوشته است:

«انا فى ظل فلان، اى فى ستره و ظل الليل سواده لانه يستر الابصار عن النفوذ....

المظلة، البيت الكبير من الشعر و هو اوسع من الخباء.» (78)

من در سايه فلانى هستم، يعنى در پناه و پوشش وى هستم. و ظل الليل، يعنى سياهى شب; زيرا چشمها را از نفوذ مى‏پوشاند و باز مى‏دارد....

المظلة: اتاق بزرگى كه از مو درست‏شده و از خيمه بزرگ‏تر است.

فارس‏بن زكريا در معجم مقاييس اللغة مى‏نويسد:

«ظل، الظاء واللام، اصل واحد، يدل على ستر شئ لشى‏ء، وهو الذى يسمى الظل و [كلمات] الباب عائدة اليه. فالظل: ظل الانسان و غيره ويكون بالغداة والعشى والفئ لايكون الا بالعشى وتقول اظلتنى الشجرة وظل ظليل [دائم] والليل ظل....

والمظلة معروفة.... ومن الباب، قولهم ظل يفعل كذا وذلك اذا فعله نهارا.... ولايقال ظل يفعل كذا ليلا، لان الليل نفسه ظل.» (79)

ظ و ل. ريشه يگانه است و دلالت مى‏كند بر پوشش چيزى براى چيزى و آن، سايه ناميده مى‏شود و همه كلمات باب، به همين يك معنى بر مى‏گردد. پس سايه، مانند سايه انسان و غير انسان.... و مى‏گويد: درخت‏بر من سايه افكند. و ظل ظليل، يعنى سايه دائم و شب، خود، سايه است. مظله، سايبان معروف است.

حسن مصطفوى در التحقيق فى كلمات القرآن الكريم مى‏نويسد:

«ان الاصل الواحد فى المادة: هو انبساط آثار الوجود والشخصية، ماديا او معنويا فظل كل شئ انبساط آثار وجوده، محسوسا كما فى....

«فسقى لهما ثم تولى الى الظل‏» 28/24.

ومعنويا كما فى ....

«ندخلهم ظلا ظليلا.» 4/57

وفى الاعم منهما كما فى:

«الم تر الى ربك كيف مد الظل‏» 25/45.

يراد الانبساط فيضه العام و امتداد آثار رحمته المطلقه.» (80)

يگانه ريشه در اين ماده، گسترش آثار مادى و معنوى وجود شخصيت است.

پس سايه هر چيز، گسترش آثار وجود آن است، كه يا محسوس است همان‏گونه كه خداوند در آيه شريفه مى‏فرمايد: «گوسفندانشان را آب داد، سپس به سايه بازگشت.» و يا آثار معنوى آن است، همان گونه كه خداوند در آيه شريفه مى‏فرمايد: «آنان را در زندگى خرم و شادى داخل كرديم.» يا در برگيرنده آثار مادى و معنوى، همان‏گونه كه خداوند مى‏فرمايد: «آيا پروردگارت را نديدى كه چگونه سايه را امتداد داد.» گسترش فيض فراگير و شامل خداوند و امتداد آثار رحمت او، اراده شده است.

بررسى:

در كتابهاى لغوى و ديدگاههاى ارائه شده از سوى اهل‏لغت، روشن شد كه در معناى اصلى «ظل‏» ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد.

گروهى بر اين باورند: سايه ضد آفتاب، يا آنچه كه بر اثر مانعى كه در برابر خورشيد قرار دهند.

گروهى بر اين باورند: پوشش واقع شدن چيزى براى چيزى.

گروهى بر اين باورند: آثار وجودى يك چيز، سايه آن است.

پس تنها معناى «ظل‏» سايه در برابر آفتاب نيست. بنابراين ديدگاه صاحب تفصيل‏الشريعه كه مى‏نويسد:

«ان المستفاد من اللغة ان مادتها (التظليل والاستظلال) هى الظل لايتحقق الا فى النهار.» (81)

«آنچه از لغت استفاده مى‏شود ظل يعنى ماده تظليل و استظلال، فقط در روز محقق مى‏شود.» در خور مناقشه است. گيريم كه سايه در برابر آفتاب، اصلى‏ترين معنى، يا به گفته ايشان، تنها معناى آن باشد، باز بسيارى به كار بردن آن در غير سايه آفتاب، هيچ ظهورى براى معناى اصلى باقى نمى‏گذارد. بنابراين، براى فهميدن معناى «ظل‏» و مشتقات آن، بايد راهى ديگر در پيش گرفت و از نشانه‏هاى لفظى، حالى و مقامى، بهره برد. از لغت‏نامه‏هاى فارسى و عربى به دست مى‏آيد، همان گونه كه معناى «ظل‏» گسترده است، معناى «سايه‏» نيز گسترده است. (82)

راه ديگرى كه مى‏توان به معناى «استظلال‏» و «تظليل‏» پى برد، رجوع به روايات و موارد كاربرد اين ماده است.

در اين بخش، نيازى به بررسى اسانيد روايات وجود ندارد، بلكه روى كاربرد آنها درنگ مى‏شود و نكته مهم‏تر اين كه كارى به «ظل‏» و «استظلال‏» نيز نداريم، بلكه سخن در اين است كه اگر استفاده از اتومبيل سقف‏دار بر محرم در روز اشكال دارد (همان‏گونه كه مشهور برآنند و آن را حرام دانسته‏اند، يا اين كه مباح است، ولى انجام دهنده آن، بايد كفاره بپردازد) آيا در شب نيز اشكال دارد؟ يا خير همين كه روز به پايان رسيد، ديگر هيچ حرمتى و يا كفاره‏اى در كار نيست.

آيت‏الله خوئى مى‏نويسد:

«بازداشتن از پناه گرفتن و زير سايبان رفتن، ويژه جلوگيرى از تابش خورشيد نيست، بلكه هرگونه پوشش و پناه‏گيرى و پناه‏جويى در حال احرام، نارواست، گرچه از غير خورشيد باشد، مانند; سرما، گرما، باران، باد و مانند آن; زيرا «تظليل‏» بر گرفته از «تستر» است، گرچه از غير خورشيد باشد و از ظله برگرفته شده و آن هر چيزى است كه از سرما و گرما نگهدارد. بنابراين در مفهوم «استظلال‏» استتار و پوشيدگى نهفته است، چه پوشيدگى و نگهدارى از خورشيد باشد و چه از غير آن. از همين‏گونه است «الشمس مستظله‏» . پس فرقى بين شب و روز نيست و رواياتى كه از سوار شدن بر كجاوه و هودج باز مى‏دارند، اطلاق دارند و اقتضا مى‏كنند كه بين شب‏وروز، فرقى نباشد. اين اطلاق روايات، مطلب ما را تاكيدمى‏كند، بويژه در سرزمين گرمسير حجاز، حركت در شب رايج‏است. بنابراين معيار در حرام بودن در زير سايبان قرارگرفتن و استفاده از سرپناه در حال احرام و نگهدارى خويش است از آنچه كه آزار ميرساند، مانند: تابش خورشيد، سرما، گرما و....» (83)

بررسى:

ايشان براى ثابت كردن ديدگاه خود، از سه دليل استفاده كرده است:

1 . از لغت. در پاورقى، به نقل از اقرب‏الموارد مى‏نويسد:

«الظله: الغاشيه والبرطله اى المظلة الضيقة وشئ كالصفة يستتر به من الحر والبرد والمظلة الكبير من الاخبية.» (84)

ولى با مراجعه به اقرب‏الموارد، روشن مى‏شود كه مصاديق گوناگونى براى «ظل‏» مطرح شده و نخستين معنى را برابر آفتاب دانسته، بنابراين استفاده از لغت، به تنهايى، همان‏گونه كه پيش از اين گفته شد، كارساز نيست.

2 . استفاده از اطلاق روايات: قبة. كنيسه، عماريه و مانند آنها.

الف . صحيحة محمدبن مسلم عن احدهما (ع)، قال: سالته عن المحرم يركب القبة؟ فقال: لا. (85)

راوى مى‏گويد از امام باقر يا امام صادق (ع) پرسيدم: آيا محرم مى‏تواند بر قبه و كجاوه سرپوشيده سوار شود؟

فرمود: خير.

ب . صحيحه حلبى، سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم يركب فى القبة؟

قال: مايعجبنى الا ان يكون مريضا. (86)

از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا محرم مى‏تواند بر كجاوه سرپوشيده قرار گيرد؟

فرمود: تعجب مى‏كنم، مگر اين كه بيمار باشد.

ج . صحيحه هشام بن سالم: سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم يركب فى الكنيسه؟

قال: لا. (87)

از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا محرم مى‏تواند بر هودج سرپوشيده سوار شود؟

فرمود: خير.

د . صحيحه حريز عن ابى‏عبدالله (ع)، قال: لاباس بالقبة على النساء والصبيان و هم محرمون.... (88)

امام صادق (ع) فرمود: اشكالى ندارد كه بانوان و كودكان در حال احرام، در كجاوه سرپوشيده قرار بگيرند.

ه. احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى فى الاحتجاج عن محمدبن عبدالله بن جعفر الحميرى انه كتب الى صاحب الزمان (عج) يساله عن المحرم يرفع الظلال هل يرفع خشب العمارية او الكنيسة ويرفع الجناحين ام لا؟

فكتب اليه فى الجواب: لاشئ عليه فى تركه رفع الخشب. (89)

محمدبن عبدالله بن جعفر حميرى به حضرت صاحب‏الزمان (عج) نامه نوشت و از آن حضرت درباره حكم محرمى كه سايبان را برداشته پرسيد كه آيا چوبهاى سايبان و هودج را نيز بردارد؟ حضرت در جواب نوشت: در برنداشتن چوبها، چيزى بر او نيست.

بررسى:

در اين جا، كارى به پاسخهاى امام (ع) و دلالت كردن و يا نكردن روايات ياد شده بر حرام بودن برافراشتن سايبان در حال احرام نداريم. به بيان ديگر، گيريم كه پاسخهاى امام (ع) در تمام اين روايات اين باشد كه سايبان زدن حرام است و انجام دهنده آن، به كارى حرام دست‏زده و عقاب دارد، آيا نمى‏توان گفت: پرسش‏ها رهاى از قيد است و اطلاق دارد و جدايى بين شب و روز نيفكنده و در ذهن راوى هم چنين نبوده كه بين شب و روز فرق بگذارد; از اين روى، آن را در پرسش خود نگنجانده است؟

آيا نمى‏توان گفت: سخنهاى امام (ع) از قيد رها است و اطلاق دارند و فرقى بين شب و روز، هواى گرم و سرد، بارانى يا آفتابى و... نگذاشته‏اند؟

به نظر ما، پرسشها و پاسخها اطلاق دارند و به آسانى مى‏توان از اين اطلاق استفاده كرد و اعلام داشت كه هرحكمى بر محرم كجاوه‏نشين در روز بار است، در شب هم، بار است. هر حكمى در آفتاب وجود دارد، در حال باران و... نيز وجود دارد.

پس، آنان كه مانند صاحب تفصيل‏الشريعه، كه ظهور اين روايات را بر حرام بودن سايبان بر محرم باور دارند (90) ، نبايد در حرام بودن استفاده از اتومبيل سرپوشيده در شب مناقشه كنند; زيرا اين اطلاق، جاى هيچ‏گونه مناقشه‏اى را باقى نمى‏گذارد.

به ديگر بيان: مى‏توان گفت: حرام بودن استفاده از كجاوه و هودج سرپوشيده، ربطى به حكم در سايه قرار گرفتن محرم ندارد، گرچه در روز، امكان دارد مصاديق آنها، تداخل كنند و هر كس سوار بر اتومبيل سرپوشيده شود، هم از سايه استفاده كرده و هم از وسيله‏اى مانند قبه، عماريه و كنيسه. و روايات «استظلال‏» و روايات «قبه‏» و «عماريه‏» او را در بر مى‏گيرند، ولى اگر در شب از اتومبيل سرپوشيده استفاده كند، قدر متيقن اين است كه روايات قبه و عماريه او را دربرمى‏گيرند. بنابراين، از ديدگاه اين گروه از روايات، نبايد فرقى بين شب و روز قائل شد و همين اطلاق كافى است.

3 . رواياتى كه در آنها حفظ كردن و در امان نگهداشتن خود از سرما و گرما، باد و باران و... مطرح شده است:

الف . عن عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن عثمان بن عيسى الكلابى، قال: قلت لابى الحسن الاول (ع) ان على بن شهاب يشكو راسه والبرد شديد و يريد ان يحرم، فقال: ان كان كما زعم فليظلل و اما انت فاضح لمن احرمت له. (91)

عثمان بن عيسى مى‏گويد: به امام كاظم (ع) عرض كردم: على‏بن شهاب از سردردش، شكوه دارد و هوا بسيار سرد است و مى‏خواهد محرم شود.

حضرت فرمود: اگر اين‏گونه است كه گمان مى‏كند، پس سايبان بزند، ولى تو، خود را براى كسى كه احرامت‏براى اوست، آشكار ساز.

ب . وعنه انه سئل عن المحرم يستظل من المطر بنطع او غيره حذرا على ثيابه وما فى محمله ان يبتل، فهل يجوز ذلك؟

الجواب: اذا فعل ذلك فى المحمل فى طريقه فعليه دم. (92)

محمدبن عبدالله بن جعفر، حميرى از حضرت حجت (عج) مى‏پرسد: آيا محرم مى‏تواند با سفره چرمى و غير آن، خود را از باران در امان بدارد، تا لباس و آنچه در هودج دارد، خيس نشوند؟

حضرت در پاسخ مى‏فرمايد: اگر چنين كرد، يك گوسفند بر عهده‏اش مى‏آيد كه بايد كشتار كند.

ج . محمدبن الحسن الطوسى، باسناده عن محمدبن الحسن الصفار، عن على‏بن محمد قال: كتبت اليه: المحرم هل يظلل على نفسه اذا اذته الشمس او المطر او كان مريضا ام لا؟

فان ظلل هل يجب عليه الفداء ام لا؟

فكتب يظلل على نفسه ويهريق دما ان شاء الله. (93)

على بن محمد مى‏گويد: به حضرت نوشتم: آيا محرم، هنگامى كه تابش خورشيد و يا باران او را اذيت مى‏كند و يا بيمار است، مى‏تواند براى خود سايبان بزند يا خير؟

اگر سايبان زد، بر او واجب مى‏شود گوسفند قربانى كند، يا خير؟

حضرت در پاسخ نوشت: براى خود سايبان بزند و گوسفندى هم كشتار كند.

د . وعنه، عن محمدبن اسماعيل قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظل للمحرم من اذى مطر او شمس.

فقال: ارى ان يفديه بشاة و يذبحها بمنى. (94)

محمدبن اسماعيل بزيع مى‏گويد از امام كاظم (ع) پرسيدم: آيا جايز است كه محرم به خاطر آزار و اذيت از خورشيد و باران از سايه استفاده كند؟

حضرت فرمود: به نظر مى‏آيد بايد گوسفندى فديه دهد و آن را در منى كشتار كند.

ه . وعنه عن ابراهيم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم يظلل على محمله ويفدى اذا كانت الشمس والمطر يضران به؟

قال: نعم.

قلت: كم الفداء.

قال: شاة. (95)

ابراهيم بن محمود مى‏گويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: آيا محرم، هنگامى كه خورشيد و باران به او زيان مى‏رساند، مى‏تواند سايبان بزند و كفاره بدهد؟

فرمود: بله.

گفتم: كفاره چقدر است؟

فرمود: يك گوسفند.

بررسى:

از اين گونه روايات روشن مى‏شود كه «ظل‏» مى‏تواند به معناى گسترده‏تر و فراگيرترى از سايه مقابل آفتاب باشد. در اين جا فرقى نمى‏كند كه گفته شود «ظل‏» به طور كلى معناى گسترده‏ترى از سايه دارد، يا اين كه گفته شود در اين جا به خاطر نشانه‏هاى موجود، در معناى گسترده‏ترى به كار رفته است. مهم اين است كه «سايه‏» يا «ضد آفتاب‏» بيانگر كامل معناى «ظل‏» نيستند، بلكه «نگهدارى از عوامل طبيعى‏» ، يا «پوششى بين چيزى با عوامل طبيعى‏» مراد است. اما نمونه بارز اين پوشش و نگهدارى، در سرزمين حجاز، پوشش از تابش آفتاب است; زيرا ديگر پديده‏ها، خود را كم‏تر نشان مى‏دهند. اما اين بدان معنى نيست كه سرما و باران حج‏گزار را آزار نمى‏دهد. كسانى كه با اتومبيلهاى بدون سقف، در شب حركت كنند، سرما را به طور كامل، حس خواهند كرد و اين نه از سرعت اتومبيل ناشى بشود كه خودبه‏خود، گاهى شبها حجاز بسيار سرد مى‏شود و تحمل آن دشوار.

بارى، مراد از «استظلال‏» در همه جا، يا در اين روايات، پوشاندن خود از عوامل طبيعى است. برابر ديدگاه مشهور، محرم از اين گونه جان پناهانى منع شده، ولى برابر بررسى و تحقيق ما، محرم، اگر خود را از عوامل طبيعى بپوشاند و نگهدارد، حرام تكليفى انجام نداده است، تنها بايد گوسفندى كفاره بدهد.

يادآورى:

1 . سه دليلى كه صاحب «المعتمد» براى فرق نداشتن «استظلال‏» در روز و شب آورده بود، به شرح يادآور شديم و روشن شد دليل دوم و سوم ايشان، تمام است، ولى دليل نخست ايشان، كه ديدگاه اهل‏لغت‏باشد، اجمال داشت و از آن به دست نمى‏آمد كه «ظل‏» به معناى سايه است، يا هر پوشش و مانعى از هر چيزى؟ اما با كمك سومين دليل و توجه به اين كه امامان (ع) از فصحاى عرب بوده‏اند و راويان نيز عرب بوده‏اند و هيچ كس بر اين روايات حاشيه نزده و كسى سخن از مجازگويى در اين عبارات به ميان نياورده، شايد بتوان معناى مقاييس‏اللغه را كه آورده بود: «ستر شى‏ء لشى‏ء» را برترى داد و هر سه دليل را تمام دانست.

2 . فرق بين شب و روز در روايى و ناروايى استفاده از سايبان و جان پناه، مطرح نبوده است و در كتابهاى فقهى پيشين، خبرى از آن نيست; زيرا مهم در مساله احرام، احرام بستن از مسجد شجره و ميقاتهاى همانند آن و پيمودن مسير طولانى بين مدينه و مكه بوده كه در آن روزگار، چندين شبانه‏روز به درازا مى‏كشيده است.

اهل سنت كه سايبان را حرام نمى‏دانسته‏اند بر هودج و كجاوه سرپوشيده سوار مى‏شده‏اند و راه را مى‏پيموده‏اند و اما شيعه كه چنين عملى را روا نمى‏دانسته، از كجاوه و هودج استفاده نمى‏كرده و فرق گذاردن بين شب و روز، مشكلى را از براى آنان حل نمى‏كرده، تا درباره آن پرسش كنند و از زاويه‏هاى گوناگون آن را به حث‏بگذارند.

اما در روزگار ما، كه مسافرتها با اتومبيل، قطار و هواپيما انجام مى‏گيرد و اين مسير طولانى، در چند ساعت پيموده مى‏شود، اين بحث مطرح شده كه آيا از اتومبيل سرپوشيده مى‏توان در شب استفاده كرده يا خير؟

بنابراين، در اين مساله از ديدگاههاى فقيهان پيشين نمى‏توان استفاده كرد و همچنين ادعاى اجماع بر روايى و ناروايى استفاده از اتومبيل سرپوشيده در شب، سخن نادرستى است.

بله، مى‏توانيم ديدگاههاى فقيهان روزگار خودمان را بيان كنيم كه اينان نيز، دليلى افزون بر دليلهاى سه‏گانه پيشين براى يگانگى حكم سايبان در روز و شب، بيان نكرده‏اند، از جمله:

آيت‏الله سيد احمد خوانسارى مى‏نويسد:

«ثم ان الامر ليس دائرا مدار وجود الشمس حتى يجوز كون المحرم تحت القبة بالليل والشاهد صحيح ابن بزيع... و خبر ابراهيم....» (96)

مساله حرام بودن استفاده از سايبان، بستگى به وجود خورشيد ندارد تا جايز باشد كه هنگام شب، محرم زير سايبان و قبه قرار بگيرد و شاهد بر اين كلام، صحيحه ابن بزيع... و خبر ابراهيم است.

صاحب «الفقه‏» پس از بحث كلى درباره حرام بودن استفاده از سايبان درحال احرام، چندين فرع مطرح مى‏كند و در دهمين آنها مى‏نويسد: اگر جسم سايه‏دارى بالاى سر شخص محرم باشد، ولى آفتاب از جوانب بر او بتابد، مانند صبحگاهان و اواخر روز، از ظاهر دليلها بر مى‏آيد در اين حال نيز، قرار گرفتن در زير سايبان حرام است. سپس مى‏افزايد:

«ومنه يعلم عدم جواز التظليل و ان كان فى الليل او فى يوم الغيم او آخره حيث لاسس كما افتى بذلك الجواهر... وكذا المستند، بل هو ظاهر المشهور وصريح غير واحد من المعاصرين و من قارب عصرنا وذلك لما تقدم من دلالة الاخبار المطر و رفع سقف القبة ونحوها عليه.» (97)

از همين جا روشن مى‏شود كه استفاده از سايبان و به سايه رفتن، هيچ‏گاه، حتى در شب، يا روز ابرى، يا اواخر روز، كه خورشيد وجود ندارد نيز، جايز نيست. صاحب‏جواهر هم، همين فتوا را داده است.... و مستند نيز همين‏طور، بلكه ظاهر مشهور نيز همين است و چند تن از معاصران و كسانى كه نزديك به عصر ما هستند نيز، اين مطلب را به گونه آشكار و روشن بيان كرده‏اند. علت اين فتواها، رواياتى است كه در آنها باران و برداشتن قبه و مانند آنها مطرح شده است.

ايشان، گرچه حرام بودن استفاده از سايبان را در شب، به مشهور استناد داده، ولى مستند حكم را غير از روايات، چيز ديگرى ندانسته است. استنادى هم كه به مشهور داده درست نيست; زيرا فقيهان پيشين، اين مساله را در كتابهاى خود مطرح نكرده‏اند و تفاوت بين شب و روز مورد ابتلاى آنان نبوده است.

نراقى در مستند مى‏نويسد:

«وكما يجب ترك التستر عن الشمس كذلك يجب ترك التظليل عن السماء ايضا فلايجوز الجلوس فى نحو المحمل المسقف فى الليل ولا فى اليوم الغيم وكذا فى يوم الضحو فى اول النهار وآخره اذ اجلس مواجها للشمس، لان المراد من التظليل اعم منها كما يفصح عنها طائفة من الاخبار المتقدمة المتضمنة للاستظلال من المطر ولان الاضحاء المامور به بل التظليل ايضا محتمل لارادة الابراز للسماء وللابراز للشمس وقاعدة استصحاب الشغل اليقينى يقتضى وجوب الاجتناب عن الامرين.» (98)

همان‏گونه كه بر محرم ترك پوشش از خورشيد واجب است، واجب است كه بين خود و آسمان مانعى قرار ندهد. پس جايز نيست در شب بر هودج و كجاوه سرپوشيده سوار شود و نه در روز ابرى و نه آغاز و پايان روز، در روزهاى آفتابى، هنگامى كه روبه‏روى خورشيد نشسته باشد; زيرا مراد از تظليل، اعم از اينهاست، همان‏گونه كه روشن است از دسته‏اى از اخبارى كه پيش از اين بيان شد كه دربرداشتند «استظلال‏» از باران را. و همچنين براى اين كه آفتابى شدن (اضحاء) كه بدان امر شده و تظليل نيز، احتمال دارد هر يك از ظاهر شدن براى آسمان و ظاهر شدن براى خورشيد از آن اراده شده باشد و قاعده «الاشتغال اليقينى يقتضى البرائة اليقينية‏» حكم مى‏كند كه از هر دو پرهيز شود.

نتيجه:

ديدگاه‏هاى ياد شده، دليلى افزون، بر دليلهاى سه‏گانه كه به طور كامل بيان شد، ياد نكرده‏اند و به نظر ما، دليلهاى سه‏گانه براى ثابت كردن مطلب، كه همانا يگانگى حكم سايبان در شب و روز است كافى بود.

با اين حال، صاحب تفصيل‏الشريعه به پيروى از امام خمينى، به راهى ديگر رفته‏و بين روز و شب فرق گذاشته و از دليلهاى سه‏گانه پاسخ داده است كه با درنگ در بررسى ما از روايات، پاسخ ايشان روشن مى‏شود.

پس تا اين جا چند مقوله در «استظلال‏» مطرح شد:

1 . مشهور فقيهان بر اين باورند كه «استظلال‏» در حال احرام و سير، حرام است، ولى نگارنده بر اين باور است كه استفاده از سايبان، بدون هيچ عذرى داراى كراهت‏شديد است و حرمت وضعى دارد و انجام دهنده آن، بايد گوسفندى كفاره بدهد.

2 . فرقى بين شب و روز وجود ندارد و حكم استفاده از سايبان و واجب بودن پرداخت كفاره و... در شب و روز يكى است.

3 . گيريم كه استفاده از سايبان حرام تكليفى باشد، در حال عذر و ضرورت، آن حكم برداشته مى‏شود. و عذر و ضرورت در اين جا، با اضطرار فرق مى‏كند; زيرا در حال اضطرار، هر چيزى حلال مى‏شود و نياز به دليل هم ندارد. ولى با مراجعه به روايات درمى‏يابيم كه عذرهاى مطرح شده، همه، عذرهاى عرفى است: بيمارى، سردرد، باران، ترشدن اثاثيه، عرق‏سوز شدن و....

4 . گفته شد: عذرها منحصر به عذرهاى منصوص نيست و بلكه منحصر به عذرهاى شخصى نيز نيست. بنابراين، عذرهاى عمومى و اجتماعى نظير در دسترس نبودن اتومبيل سر باز، گران بودن كرايه اتومبيلهاى بدون سقف، انگشت‏نما شدن، مورد مسخره واقع شدن، جلوگيرى پليس‏راه، خطرناك بودن آن و... عذر به شمار مى‏آيند و با وجود چنين عذرهايى حرام بودن مفروض استفاده از اتومبيلهاى با سقف از بين مى‏رود و تنها حرام بودن وضعى مى‏ماند.

5 . آيا سوار شدن بر خودروهاى سرپوشيده، مصداق استفاده از سايبان و در سايه قرار گرفتن است، تا حكم تكليفى و يا وضعى گذشته را داشته باشد؟

گفتيم: شايد امامان (ع) كه استفاده از كجاوه، هودج و... را ممنوع اعلام كرده‏اند، به خاطرجلوگيرى از فخرفروشى، كبر و خودبرتربينى باشد.

وشايد امامان بر آن بوده‏اند كه از روى‏آورى مردم به رفاه، آسايش و راحتى و خوش‏گذرانى در روزهاى انجام فريضه مهم حج، كه كنده شدن از دنيا جلوه‏هاى آن، دورى از آسايش و رفاه و تحمل رنجها و سختيها، در آن لحاظ شده، جلو بگيرند؟

اگر علت و حكمت‏حكم اين چيزها باشد، در اين روزگار، اين‏گونه حكمتها و علتها جايى ندارند و به هيچ‏روى، به كار گرفتن اتومبيلهاى سرپوشيده سبب فخرفروشى و تكبر سرنشينان آنها نمى‏شود. امروز، اتومبيل، قطار و... وسيله‏هاى همگانى و همه‏جايى حمل و نقل مسافر است كه دارا و نادار، از آن استفاده مى‏كنند و هيچ‏گونه برترى و امتيازى براى سرنشينان آنها ندارد.

افزون بر اين، آنچه را كه شايد شارع در سفر حج در آن زمان جلو گرفته، ساختن چيز اضافى بر روى مركبها بوده و پيامبر (ص) و ائمه (ع) خود، با مركبهاى بدون كجاوه و هودج و سايبان سفر مى‏كرده‏اند، ولى در اين زمان كه سقف براى اتومبيل، چيز اضافه‏اى نيست و برداشتن آن، يك كار زايد و فوق برنامه‏است.

روايات، برممنوع بودن امورى كه محرم براى فرار از آفتاب، باد، سرما، باران و... ايجاد مى‏كنند، دلالت دارند، نه بر ممنوع بودن امورى كه به خودى خود، به طور طبيعى، وجود دارند، يا به قصد و هدف ديگرى ساخته شده‏اند; از اين روى، عبور محرم از زير پلها، زير سقف بازارها و... اشكالى ندارد، زيرا نه خود محرم آنها را به وجود آورده و نه به قصد سايه انداختن به روى محرم ايجاد شده‏اند.

پس، دليل پابرجا و روشنى بر حرام بودن استفاده از اتومبيل سرپوشيده در حال احرام نداريم و تنها از اطلاق كلمه «ظل‏» و «سايه‏» نمى‏توان استفاده كرد كه داخل اتوبوس چون سايه است، محرم از آن بازداشته شده است.

1 . «شرايع‏الاحكام‏» ، محقق حلى، ج‏1/248، موسسة اعلمى، تهران.

2 . «مناسك حج و عمره‏» ، مطابق با فتاواى مراجع تقليد 139/ 177، نشر تفكر.

3 . «المعتمد فى شرح المناسك‏» ، تقريرات درسى ايت الله خوئى، مقرر: سيد رضا خلخالى، ج‏4/235، منشورات مدرسة دارالعلم.

4 . «تفصيل الشريعة فى شرح تحرير الوسيله‏» ، آيت‏الله محمد فاضل لنكرانى، ج‏3/299، مكتب الاعلام الاسلامى.

5 . سوره «حج‏» ، آيه 27.

6 . «تفصيل الشريعه‏» ، ج‏3/299.

7 . «المقنع‏» ، شيخ صدوق‏234/، مؤسسه امام الهادى.

8 . همان مدرك‏235/.

9 . همان مدرك‏236/.

10 . «فقه‏الرضا» ، 272/.

11 . «مقنعة‏» ، شيخ مفيد432/، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، قم.

12 . «خلاف‏» ، شيخ طوسى، ج‏2/318، مساله 118، انتشارات اسلامى، قم.

13 . «مجمع‏البحرين‏» ، طريحى، ج‏4/100، مكتبة المرتضويه.

14 . «مختلف الشيعه‏» ، علامه حلى‏115/، چاپ سنگى.

15 . «الغنيه‏» ، ابن‏زهره، چاپ شده در «الجوامع الفقهيه‏» 513/.

16 . «الانتصار» ، سيد مرتضى علم الهدى‏245/، انتشارات اسلامى، قم.

17 . «الكافى‏» ، ابى‏الصلاح حلبى 202/ 203، مكتبة الامام اميرالمؤمنين.

18 . «مختلف الشيعه‏» ، علامه حلى‏115/، چاپ سنگى.

19 . «شرايع‏الاحكام‏» ، محقق حلى، ج‏1/248 251.

20 . «مسالك‏» ، شهيد ثانى، ج‏1/111.

21 . «خلاف‏» ، شيخ طوسى، ج‏2/318، مساله 18.

22 . «المعتمد فى شرح المناسك‏» ، ج‏4/233 239.

23 . سوره «بقره‏» ، آيه 197.

24 . «الفروع من الكافى‏» ، ثقة الاسلام كلينى، ج‏4/350، دارالكتب الاسلاميه، روايت 1.

25 . «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/309، دارالكتب الاسلاميه.

26 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/352، ح‏15.

27 . «وسائل الشيعة‏» ، شيخ حر عاملى، ج‏9/150، ح‏4، المكتبة الاسلاميه.

28 . «معجم رجال الحديث‏» ، سيد ابوالقاسم خوئى، ج‏17/144، دار الزهراء، بيروت.

29 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/350; «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/350; «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/148، ح‏11.

30 . المنجد. «المحرور من داخلته الحراره‏» او «من داخلته حرارة الغيظ ونحوه‏» .

31 . «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/313، ح‏1075; «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/146، ح‏3.

32 . «ملاذ الاخيار» ، علامه مجلسى، ج‏8/215 216.

33 . «جواهر الكلام‏» ، شيخ محمد حسن نجفى، ج‏18/395، دارالكتب الاسلاميه.

34 . «مدارك الاحكام‏» ، سيد محمد موسوى جبل عاملى، ج‏7/362.

35 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/350، ح‏3; «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/148، ح‏12.

36 . «ملاذ الاخيار» ، ج‏8/209.

37 . «معجم رجال الحديث‏» ، ج‏14/70.

38 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351.

39 . گونه‏اى از سردرد است كه بر جلو سر و يكى از دو سوى سر پديدار مى‏شود. ر.ك. «نهايه‏» ابن‏اثير; حاشيه «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351.

40 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351.

41 . «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/309، ح‏55.

42 . همان مدرك، ج‏5/309، ح‏58.

43 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351، ح‏6.

44 . «معجم رجال الحديث‏» ، ج‏17/275.

45 . همان مدرك، ج‏19/56 به بعد.

46 . همان مدرك، ج‏11/248 به بعد.

47 . «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/309، ح‏58.

48 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/147، ح‏8.

49 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351، ح‏7; «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/148، ح‏13.

50 . «معجم رجال الحديث‏» ، ج‏11/117 124.

51 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/352، ج‏12; «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/153، ح‏1.

52 . «معجم رجال الحديث‏» ، ج‏3/346.

53 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351، ح‏9.

54 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/287، ح‏2.

55 . «تفصيل الشريعه فى شرح تحرير الوسيله: ، ح‏3/276.

56 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/351، ح‏8; «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/310، ح‏60.

57 . همان مدرك‏352/، ح‏11.

58 . «ذخيرة العباد» 598/. محقق سبزوارى مى‏نويسد:

«النهى وما فى معناه غيرواضح الدلالة على التحريم فى اخبار اهل‏البيت كما ذكرناه كثيرا.» همان‏گونه كه بارها گفته‏ايم: نهى و مانند آن، در اخبار اهل‏بيت، دلالتش بر تحريم روشن نيست.

59 . همان مدرك‏352/، 14; «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9.

60 . «تهذيب الاحكام‏» ، ج‏5/311، ح‏65.

61 . «معجم رجال الحديث‏» ، ج‏21/248; ج‏4/324.

62 . اشاره به حديث صحيح حلبى است كه در «وسايل الشيعه‏» ج‏9/146، حديث‏2 نقل شده و به زودى خواهد آمد.

63 . «ذخيرة العباد» ، محقق سبزوارى 598/.

64 . «كتاب الحج‏» ، تقرير درسى آيت الله سيد محمد محقق داماد، مقرر آيت الله جوادى آملى، ج‏2/526.

65 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/146، ح‏2.

66 . همان مدرك‏147/، ح‏10.

67 . «مدارك الاحكام‏» ، ج‏7/363.

68 . «اقرب الموارد» ، ماده رخص.

69 . «براهين الحج‏» ، مدنى كاشانى، ج‏3/162، مكتبة، الاسلامية.

70 . «مقنعه‏» 432/.

71 . «فقه الرضا» 272/.

72 . از «انصار» و «الكافى‏» مى‏توان همين مطلب را استفاده كرد.

73 . «مناسك حج و عمره‏» مطابق با فتاواى مراجع معظم تقليد 170/، مساله 8، چاپ باقرى، قم.

«نشستن در زير سقف، در حال طى منزل در شب، خلاف احتياط است، گرچه جايزبودن آن بعيد نيست.» اين فتواى امام خمينى است و حضرات آيات: گلپايگانى و اراكى نيز، با ايشان موافقند، چون حاشيه ندارند.

74 . «معجم مفردات الفاظ القرآن‏» ، راغب اصفهانى، ماده ظل.

75 . الفئ الحاجز، اشتباه است. بنابرآنچه در نهايه آمده است، متن اصلاح شد. در نهايه آمده: «الفئ الحاصل من الحاجز بينك و بين الشمس اى شئ كان‏» ، ج‏3/159.

76 . «مجمع‏البحرين‏» ، فخرالدين طريحى، ماده ظل.

77 . «فرهنگ لاروس‏» ، دكتر خليل جر، ترجمه سيد حميد طبيبيان، ماده ظل.

78 . «مصباح المنير» ، احمدبن محمد الفيومى‏386/.

79 . «معجم مقاييس اللغه‏» ، احمدبن فارس‏بن زكريا، ج‏3/461، مكتب الاعلام الاسلامى.

80 . «التحقيق فى كلمات القرآن‏» ، حسن مصطفوى، ج‏7/166.

81 . «تفصيل الشريعه‏» ، ج‏3/295.

82 . لغت‏نامه دهخدا، ج‏9/13785، چاپ جديد.

83 . «المعتمد فى شرح المناسك‏» ، ج‏4/240 241.

84 . همان مدرك.

85 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/146، ح‏1.

86 . همان مدرك، ح‏2.

87 . همان مدرك، ح‏4.

88. همان مدرك 149/، ح‏5.

89 . همان مدرك 153/، ح‏6.

90 . «تفصيل الشريعه‏» ، ج‏3/282. پس از نقل روايت نگاشته: «وظهورها فى الحرمة على الرجال المحرمين لامناقشه فيه‏» اگر چه ممكن است ضمير «ها» در «ظهورها» به مجموع روايات بر گردد.

91 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/148.

92 . همان مدرك‏153/.

93 . همان مدرك، 5.

96 . «جامع‏المدارك‏» ، آيت الله سيد احمد خوانسارى، ج‏2/412، مؤسسة اسماعيليان.

97 . «الفقه‏» ، سيد محمد شيرازى، ج‏5/200، كتاب الحج، دارالقرآن الكريم،

98 . «المستند» ، سيد احمد نراقى، ج‏2/219، كتابخانه مرعشى نجفى.

× اگر شك شود كه آيا كلامى را امام فرموده يا روايت كننده خود آن كلمه را افزوده، مى‏گويند: اصل اين است كه روايت كننده چيزى را نيفزوده است.

/ 1