تفاوت علم و معرفت در شعر حافظ - علم و عرفان در اشعار امام خمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علم و عرفان در اشعار امام خمینی - نسخه متنی

محمدرضا صرفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفاوت علم و معرفت در شعر حافظ

در فرهنگ اشعار حافظ تفاوت بين علم و معرفت به شرح زير آمده است:

"فرق بين علم و معرفت از جهت معني چند چيز است: يكي آنكه معرفت به ذات شئ وابسته است و علم به احوال آنها مربوط مي‏گردد. به عبارت ديگر، معرفت حضور صورت شئ در نفس است و علم، حضور احوال و صفات و مناسبات منسوب بدوست. پس معرفت به تصور مي‏ماند و علم به تصديق.

ديگر آنكه معرفت غالباً در موردي به كار مي‏رود كه چيزي بر دل آدمي پوشيده بوده است وبعد آن را درمي‏يابد. و چون دريافت بدان معرفت پيدا مي‏كند. يا براي چيزي اوصافي در نفس خويش قائل است؛ وقتي آن را ببيند و دريابد كه داراي همان صفات معهود است، مي‏گويد بدان معرفت يافته است... پس بنابرآنچه گذشت، ضد معرفت انكار است، و ضد علم، جهل به كار مي‏رود. فرق ديگر آن است كه استعمال "معرفت يافتن" در مورد چيزي، آگاهي به همؤ مميزات و صفات و كيفيات آن را در برمي‏گيرد، در حالي كه علم تنها به چيزي دليل شناسايي همؤ مختصات آن نيست. بعلاوه عارف نزد صوفيان كسي است كه خداي سبحانه و تعالي را به نامها و صفات و افعالش بشناسد، و در رفتارش با خداي راست و قصد و نيتهايش خالص باشد، و از هر خوي ناپسنديده كناره جويد، از آلودگيها و پليديها خود را پاكيزه سازد و بر فرمانهاي خدا، چه در نعمت و چه در بلا شكيبا باشد، آنچه را پيامبر آورده با عقايد و دريافتهاي هيچ كس برابر ننهد."(17)

تقسيم علم از ديدگاه عرفا

از سوي ديگر عرفا با تقسيم علم به نافع و زيانبار، بين اين دو تفاوت قائل‏اند و آنچه را كه مورد تحقير و انكار قرار مي‏دهند در حقيقت علم زيانبار است.

صاحب مصباح الهدايه مي‏گويد:

"علم نافع را علامت آن است كه در نفس تقوا و تواضع و نيستي زيادت كند، و نايرؤ شوق و طلب را مشتعل‏تر گرداند، و علامت علم ضارّ آن است كه در نفس كبر و تفاخر و غرور و طلب زيادت گرداند... علم نافع مدد حيات دل است و انقطاعش از دل سبب ممات او."(18)

انتقاد امام از علم و فلسفه و درس و دفتر

در اشعار امام خميني(س) بارها از علم و فلسفه و درس و دفتر كه منشا خودبيني و خودخواهي است و از مدرسه كه جايگاه بحثهاي مشكل و بي‏سرانجام است انتقاد شده است:




  • از درس و بحث مدرسه‏ام حاصلي نشد
    هر چه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
    از قيل و قال مدرسه‏ام حاصلي نشد
    حالي به كنج ميكده با دلبري لطيف
    شيخ را گو كه در مدرسه بربند كه من
    زين همه قال و مقال‏تو به جان آمده‏ام(140)



  • كي مي‏توان رسيد به دريا از اين سراب
    چيزي نبودغيرحجابي‏پس از حجاب(ص48)
    جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
    بنشينم و ببندم از اين حلقه چشم و گوش(131)
    زين همه قال و مقال‏تو به جان آمده‏ام(140)
    زين همه قال و مقال‏تو به جان آمده‏ام(140)



حضرت امام(س) علم وفضل را مايؤ خودبيني مي‏داند و آن را مايؤ محروميت از معرفت حقيقي مي‏شمارد:




  • عاشقان روي جانان جمله بي‏نام و نشان‏اند
    اين ما و مني جمله زعقلست و عقال است
    هر معرفتي كه بوي هستي توداد
    آنان كه به علم فلسفه مي‏نازند
    ترسم كه در اين حجاب اكبر آخر
    سرگرم شوند و خويشتن را بازند(209)



  • نامداران را هواي او دمي بر سر نيايد(97)
    در خلوت مستان نه مني هست و نه مايي(187)
    ديوي است به ره از آن حذر بايد كرد(203)
    بر علم دگر به آشكارا تازند
    سرگرم شوند و خويشتن را بازند(209)
    سرگرم شوند و خويشتن را بازند(209)



آن حضرت، رسيدن به حقيقت را براي آنان كه ادراك ظاهري بينش و دنياي فكري آنها را محدود مي‏سازد غير ممكن مي‏شمارد.




  • بشكنم اين قلم و پاره كنم اين دفتر
    از "فتوحاتم" نشد فتحي و از "مصباح" نوري
    ابن سينا را بگو در طور سينا ره نيافت
    حاصل نشد از مدرسه جز دوري يار
    جانا مددي به عمر بي‏حاصل ده(238)



  • نتوان شرح كنم جلوؤ والاي تو را(42)
    هر چه خواهم در درون جامؤ آن دلفريب است(51)
    آن كه را برهان حيران ساز تو حيران نمود(115)
    جانا مددي به عمر بي‏حاصل ده(238)
    جانا مددي به عمر بي‏حاصل ده(238)



و بر آن است كه علم رسمي، به خاطر اتكايي كه بر عقل و استدلال دارد، هيچ مشكلي را كه مربوط به ماورأ حس و الهيات است نمي‏تواند حل كند و از فهم رازهاي اساسي جهان هستي و زندگي بشر عاجز است.




  • جز عشق تو نيست اندر دل ما
    اسفار و شفاي ابن سينا نگشود
    علم و عرفان به خرابات ندارد راهي
    گفته‏هاي فيلسوف وصوفي و درويش و شيخ
    چون به عشق آمدم از حوزؤ عرفان ديدم
    مشكلي حل نشد از مدرسه و صحبت شيخ
    در جمع كتب هيچ حجابي ندريديم
    اي پير بيا به حق من پيري كن
    از دانش و عقل يار را نتوان يافت
    از جهل درين راه مددگيري كن(233)



  • عشق تو سرشته گشته اندر گل ما
    با آن همه جرّ و بحثها مشكل ما(44)
    كه به منزلگه عشّاق ره باطل نيست(67)
    در خور وصف جمال دلبر فرزانه نيست(71)
    آنچه خوانديم و شنيديم همه باطل بود(104)
    غمزه‏اي تا گره از مشكل ما بگشايي(186)
    در درس صحف راه نبرديم به جايي(187)
    حالم ده و ديوانؤ زنجيري كن
    از جهل درين راه مددگيري كن(233)
    از جهل درين راه مددگيري كن(233)



اعتراضهاي بي‏حاصل

امام(س) معتقدند كه بسياري از مباحثي كه در علوم رسمي مطرح مي‏شود، در واقع اعتراضهاي بي‏حاصلي است كه اهل علم و فلسفه را از رسيدن به حقيقت منصرف مي‏كند و در پيچ و خم بحثهاي بي‏نتيجه و عبث اسير مي‏سازد.




  • هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن
    عارف كه ز عرفان كتبي چند فراخواند
    در مَدْرس فقيه بجز قيل و قال نيست
    در محضر اديب شدم بلكه يابمش
    از قيل و قال مدرسه‏ام حاصلي نشد
    عاقلان از سر سودايي ما بي‏خبرند
    علمي كه جز اصطلاح و الفاظ نبود
    هر چند تو حكمت الهي خوانيش
    راهي به سوي كعبؤ عاشق ننمود(212)



  • ك‏آنچه گويند از زبان بيهش و مستانه نيست(71)
    بسته است به الفاظ و تعابير و دگر هيچ(74)
    در دادگاه هيچ از او داستان نبود
    ديدم كلام جز ز معاني بيان نبود(108)
    جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش(131)
    ما ز بيهودگي هوشوران بي‏خبريم(165)
    جز تيرگي و حجاب چيزي نفزود
    راهي به سوي كعبؤ عاشق ننمود(212)
    راهي به سوي كعبؤ عاشق ننمود(212)



بعلاوه علوم رسمي را حجاب راه سالك به حساب مي‏آورند و معتقدند اينگونه علوم به جاي آنكه مقدمؤ فناي از خود باشند، ريشه‏هاي خودبيني و خودپرستي را تقويت مي‏كنند امام محمد غزالي نيز علم را حجاب راه سلوك مي‏داند و مي‏گويد:

/ 8