مثل سوم : معبودانى پست تر از پشه - مثل هاى آموزنده قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل هاى آموزنده قرآن - نسخه متنی

مولف: جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مثل سوم : معبودانى پست تر از پشه

ان الله لا يستحيى اءن يضرب مثلا ما(83) بعوضة فما فوقها فاما الذين آمنوا فيعلمون انه الحق من ربهم و اما الذين كفروا فيقولون ماذا اءراد الله به ذا مثلا يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين . (بقره /26).

(خداوند از اين كه (به موجود پستى مانند) پشه و حتى بالاتر از آن (در پستى ) مثل بزند، شرم نمى كند (در اين ميان ) آنها كه ايمان آورده اند، مى دانند كه آن (نوع مثل ها) حقيقتى است كه از طرف پروردگارشان ، و اما آنها كه كفر ورزيده اند (اين موضوع را بهانه كرده ) و مى گويند، منظور خداوند از مثل چه بوده است ، با اين مثل جمع كثيرى را گمراه و گروه زيادى را هدايت مى كند، در حالى كه فقط فاسقان با آن گمراه مى شوند).

بحث مثل سوم را در پنج بخش از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم :

1. حيا و شرم در مورد خدا

آيه مباركه خدا را با جمله (لا يستحيى ) توصيف مى كند، و يادآور مى شود كه خدا از زدن برخى از مثل ها كه جنبه هاى هدايتى دارند، شرم نمى كند.

اكنون سوال مى شود: (شرم كردن و يا نكردن ) از صفات موجود امكانى است كه پذيراى تاءثر از عوامل درونى و برونى باشد، و ذات اقدس خدا، فراتر از آن است كه پذيراى تاءثير باشد.

و به ديگر سخن : (شرم ) و يا (حيا) يك حالت روانى است كه با گرفتگى روح ، همراه بوده و اثر آن در اعضاى انسان بالاخص چهره ظاهر مى گردد و خداى بزرگ بالاتر از ماده تاءثيرگذار و يا تاءثيرپذير است تا نفيا و اثباتا محور اين نوع امور روانى باشد.

اين پرسش به (حيا) اختصاص ندارد، بلكه در تمام پديده هاى روانى كه از فعل و انفعال ذات خبر مى دهد نيز مطرح مى باشد، مانند خشنودى و خشمگينى خدا كه در برخى از آيات وارد شده است ، از باب نمونه :

1. لقد رضى الله عن المومنين اذ يبايعونك .(84)

(خدا آنگاه كه مومنان با تو بيعت مى كردند، خشنود گرديد).

2. (غضب الله عليهم ).

(خدا بر آنان (يهود) غضب كرد).

در حالى كه خشنودى و خشمگينى كه در زبان عربى به آن (رضا) و (غضب ) مى گويند، دو حالت روانى است كه شرايط مساعد، و نامساعد، پديد آرنده آن دو مى باشد و در نتيجه ذات تحت تاءثير عوامل برون از خود قرار مى گيرد.

پاسخ در اين موارد، يك كلمه بيش نيست و آن اين كه : نتيجه را بايد گرفت و مقدمه را بايد رها ساخت .(85)

توضيح اينكه : حقايق و معارف فراتر از جهان ماده (واقعيت اسماء و صفات خدا) وقتى در قال الفاظى - كه بشر براى رفع نيازهاى روزمره خود، آنها را وضع كرده است - درآمد براى خود چنين حالتى پيدا مى كند و اين قصور و كوتاهى لسان بشرى است كه آن را يارى بيان حقايق جهان بالا نيست و اگر براى بشر امكان آشنايى با زبان متناسب با معارف الهى بود، به كارگيرى اين الفاظ نيازى نبود.

و از طرفى چون سنت الهى بر اين تعلق گرفته كه با زبان مردم سخن بگويد و تمام پيامبران نيز با زبان قوم خود برانگيخته شده اند(86) براى تفهيم يك رشته معارف از به كارگيرى اين الفاظ - كه معنى ظاهرى آنها، با ذات اقدس الهى مناسبت ندارد - چاره اى نيست ولى در عين حال افراد كنجكاو و آشنا به زبان قرآن ، مى توانند با ضميمه كردن ديگر آيات ، به اهداف اين آيات پى برند و بدانند كه مقصود از وصف الهى با اين اوصاف ، اين نيست كه ذات اقدس الهى ، كانون اين پديدهاى روانى است ، بلكه هدف ، گزارش از واكنش هاى متناسب با اين دو پديده است نه واقعيت خود آنها، توضيح اينكه : به هنگام خشنودى از فردى دو چيز احساس مى شود.

1. نوعى انبساط در روح و روان پديد مى آيد.

2. از خود واكنش متناسب مانند ستايش و يا پاداش نشان مى دهيم .

اين سخن در خشم نيز حاكم است ، در آنجا نيز اين دو مطلب حاكم است . در مورد رضا و خشم الهى ، به خاطر پيراستگى ذات ، مرحله نخست محكوم به بطلان است ، اما مرحله دوم كه از آن به عكس العمل و واكنش ‍ تعبير مى كنيم كاملا حاكم است هرگاه خدا از خشنودى خود نسبت به فردى يا گروهى خبر داد، مقصود اين است كه به او پاداش خواهد داد و به همين شيوه است (خشم ).

از اين بيان ، هدف از به كارگيرى واژه (حيا) درباره خدا، و سلب آن را وى روشن گرديد، مقصود نفى واكنش هاى اين پديده روانى است ، زيرا انسان خجول در سايه تحول روانى دچار گرفتگى چهره و زبان مى گردد، در حالى كه خدا از اين واكنش پيراسته مى باشد و لذا مقصود خود را پوست كنده مى گويد، وا مى فرمايد: (ان الله لا يستحيى ) يعنى او از گفتن حقايق پروايى ندارد، همچنان كه افراد غير خجول نيز چنين مى باشند، و لذا در برخى از آيات مى فرمايد:

ان ذلكم كان يوذى النبى فيستحيى منكم و الله لا يستحيى من الحق .(87)

(جلوس طولانى شما در خانه پيامبر مايه ناراحتى او مى گردد و از بازگويى اين حقيقت شرم مى كند، ولى خدا از بيان حق ، شرم نمى كند).

2. بعوضه چيست ؟

(بعوضه ) در زبان عرب به معنى (پشه هاى ريز) است و به نوع بزرگ (بق ) مى گويند، و در ادبيات فارسى بيشتر مورد تحقير به كار مى رود.
عنصرى مى گويد:




  • نايد زور هژبر و پيل ، ز پشه
    نيايد بوى عبير و گل ، ز سماروغ



  • نيايد بوى عبير و گل ، ز سماروغ
    نيايد بوى عبير و گل ، ز سماروغ



فردوسى از آن در مواقع تحقير و بى ارزش نمايى چيزى بهره مى گيرد، چنانكه مى گويد:




  • بدانگه كه قيصر نباشد به روم
    سر پشه و مور تا شير و گرگ
    بيابان چنان شد ز هر دو سياه
    كه بر مور و بر پشه شد تنگ راه



  • نسنجد به يك پشه اين مرز و بوم
    رها نيست از چنگ و منقار مرگ
    كه بر مور و بر پشه شد تنگ راه
    كه بر مور و بر پشه شد تنگ راه



معزى مى گويد:




  • خصم مسكين پيش خسرو كى تواند ايستاد
    پشه كى جولان كند جايى كه باد صرصر است



  • پشه كى جولان كند جايى كه باد صرصر است
    پشه كى جولان كند جايى كه باد صرصر است



سعدى با اين كه از قدرت پشه در صورت فشردگى سخن مى گويد و آن را پيروز بر پيل مى داند، مع الوصف آن را نيز نوعى تحقير مى كند چنان كه مى فرمايد:




  • پشه چو پر شد بزند پيل را
    با همه تندى و صلابت كه در او است



  • با همه تندى و صلابت كه در او است
    با همه تندى و صلابت كه در او است



پشه نه تنها موجودى ناتوانى است بلكه از عمر بسيار كوتاهى برخوردار است چنانكه مولوى مى گويد:




  • پشه كى داند كه اين باغ از كى است
    در بهاران زاد و مرگش در دى است



  • در بهاران زاد و مرگش در دى است
    در بهاران زاد و مرگش در دى است



در شعر معروف كه گوينده آن براى نگارنده معلوم نيست ، پشه كاملا تحقير شده است .




  • جايى كه عقاب پر بريزد
    از پشه لاغرى چه خيزد



  • از پشه لاغرى چه خيزد
    از پشه لاغرى چه خيزد



بنابراين هرجا كه سخن از (پشه ) است تحقير و بى ارزشى با او همراه مى باشد.

/ 78