مغالطه - آشنایی با منطق و فلسفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با منطق و فلسفه - نسخه متنی

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مغالطه

هرگاه هدف از قياس گمراه كردن مخاطب باشد، از قياس مغالطى بهره مى جويند. در اين قياس ، انواع مغالطه
و سفسطه به كار مى رود تا باطل ، حق جلوه كند و مخاطب به اشتباه افتد.

بـازشـنـاختن انواع قياس مغالطى ، گونه اى (آسيب شناسى ) انديشه است و كسى كه مى خواهد بـا آفـت هـا و
آسـيـب هـاى تـفكّر و انديشه مبارزه كند، بايد انواع مغالطه و قياس هاى مغالطى را بشناسد. خواجه
نصيرالدين طوسى درباره فوايد شناخت فن مغالطه مى گويد:

معرفت و شناخت فن مغالطه حكيم و جدلى را نيز نافع بُوَد تا خود اشتباه نكند و مغالطه ديگرى در


ايـشـان اثـر نـكـند و كسانى را كه در آن مواضع اشتباه افتاده اند، از آن خلاص توانند بود؛ مـانـنـد
طبيب حاذق كه چون بر احوال سموم واقف گشت ، از آن احتراز نمايد و مسمومان را مداوا كند. اين است فايده
تعلّم اين فن .(76)

منطقيان سيزده گونه مغالطه را كشف و ذكر كرده اند كه مى توان آن ها را در دو عنوان (لفظى ) و (معنوى )
گنجانيد.

1 ـ 5 ـ مغالطه لفظى

در مـغـالطـه لفـظـى ، مـنشاء مغالطه ، لفظ است نه معنا. يكى از موارد مغالطه لفظى (اشتراك لفـظـى )
اسـت . هـر گـاه مشترك لفظى حدّ وسط قياس باشد، قياس مغالطى لفظى پديد مى آيد؛ مانند مثال هاى زير:

مثال اوّل

زيد شير است .

هر شيرى نوشيدنى است .

پس زيد نوشيدنى است .

مثال دوم

هر پستاندارى شير دارد.

هر شيرى درنده است .

پس هر پستاندارى درنده است .

قياس هاى بالا از لحاظ صورى به شكل اوّل اند و از آن جا كه حدّ وسط در صغرا و كبرا به يك معنا تكرار
نشده است ، نتيجه نادرست است و كسى كه اشتراك لفظى را نمى شناسد، به اشتباه و گمراهى مى افتد.

2 ـ 5 ـ مغالطه معنوى

در مغالطه هاى معنوى ، منشاء مغلطه ، لفظ يا تركيب الفاظ نيست ، بلكه عواملى معنوى است كه در قضايا از
حيث مادّه يا صورت پديد مى آيند؛ مثلاً برخى در نفى فايده قياس گفته اند: (اگر مـقـدّمـات قـيـاس از
پـيش معلوم باشند، نتيجه خود به خود معلوم است و نيازى به قياس نيست ، و اگـر مـقـدمـات مـجـهـول
بـاشـنـد، قـيـاس نـمـى تـوانـد آن هـا را مـعـلوم كـنـد. پـس ، قياس به هر حـال بـى فـايـده اسـت .)
در ايـن اسـتـدلال ، كـه خـود بـه شـكـل قـياس ‍ است ، در صغرا مغلطه روى داده است ؛ زيرا معلوم بودن
مقدّمات به خودى خود منجر بـه نـتـيجه نمى شود، بلكه افزون بر آن اقتران آن ها نيز لازم است و اقتران
از گذر يكى از شـكـل هـاى چـهـارگـانـه قـيـاس فـراهـم مـى آيـد كـه در مـبـحـث قـيـاس از آن سـخـن
گـفـتـه شـد. مثال :

سقراط انسان است .

هر انسانى ستمگر است .

پس ، سقراط ستمگر است .

در اين قياس كه بر شكل اوّل است ، مادّه قضيّه نادرست است و همين موجب مغلطه شده است .

منطقيان مغالطه معنوى را بر هفت گونه دانسته اند كه برخى از آن ها عبارتند از:

اوّل ـ مـغـالطـه ايـهـام عكس

اگر يك قضيّه موجبه كلّيّه را به موجبه كلّيّه عكس مستوى كنيم ، خطا
صـورت مـى گـيـرد؛ يـعـنـى عـكـس آن در صـورت كـلّى نـادرسـت خـواهـد بـود؛ مـانـنـد مثال زير:

درست : هر گردويى گرد است .(قضيّه موجبه كلّيّه )

عكس (نادرست ): هر گردى گردوست .(موجبه كلّيّه )

دوم ـ مغالطه اخذ ما بالعرض مكان ما بالذات

در اين گونه مغالطه ، جزئى از قضيّه حذف شده و چـيـزى
ديـگـر، كـه به گونه اى با جزء محذوف در ارتباط است ، بر جايش ‍ مى نشيند؛ مانند مثال زير:

زيد فيل است .( زيد توانمند است )

فيل عاج دارد.

پس ، زيد عاج دارد.

سـوم ـ مـصـادره بـه مـطـلوب

در مغالطه مصادره به مطلوب ، نتيجه قياس ، خود، يكى از مقدّمات است .

اين گونه استدلال مبتنى بر (دور) و باطل است .

در مـصـادره بـه مـطـلوب ، دو حـدّ از حـدّهـاى سـه گـانـه قـيـاس ، يـكـى اسـت ؛ مـانـنـد مثال زير:

هر انسانى بشر است .

هر بشرى ناطق است .

پس ، هر انسانى ناطق است .

در ايـن اسـتـدلال ، بـه ظـاهـر، قـيـاس نـتـيـجـه هـمـان كـبـراسـت و در صـغـرا مـيـان مـوضـوع و
مـحـمـول رابـطـه تـرادف بـرقرار است . و حمل ، برگونه حقيقى نيست و مطلوب ـ يعنى نتيجه ـ عبارت از
همان كبراست .

/ 111