* ثواب تفسير!؟

علامه طباطبايي در خصوص مراتب فضل و كمال برادرش فرموده بود: از جهت فضل كمتر از اين آقايان فعلي قم نبود جز اين كه از بيت انزوا بوده است، مرحوم پدرش نيز اين چنين بود و مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي كه عمويش و يكي از اساتيد ما بود، نيز اين چنين بود و جد او مرحوم آقا سيد حسين كه از شاگردان مرحوم ميرزاي شيرازي بود نيز همين گونه بود، وقتي كه خواست از محضرش مرخص شود و به تبريز برود خدمت مرحوم ميرزاي شيرازي رفت كه چه شديم و چه داريم، خوب است كه به ما چيزي مرحمت بفرماييد، مرحوم ميرزا به ايشان فرمود: من چيزي ندارم به شما بدهم ولي شب و روز يك ساعت به فكر نشين، اين دستور را به ايشان فرمود پس از چندي كه مردم تبريز به خدمت مرحوم ميرزا در سامرا رسيدند، از مرحوم آقا سيد حسين خبر گرفت، آنان در جوابش عرض كردند: آقا فكر يك ساعتش،

بيست و چهار ساعته شده!5

آية الله حسن زاده آملي در درس هشتاد و يكم از دروس «معرفت نفس» گفته است:

«نكته‏اي بلند از استادم شادروان جناب علامه آقا سيد محمد حسن الهي طباطبايي تبريزي ـ جانم به فدايش ـ به يادگار دارم، روزي در شيخان قم به حضور مباركش افتخار تشرّف داشتم و هيچ گاه در محضر فرخنده‏اش يك كلمه از دنيا و از كسي گله و شكواي و حرف كم و زياد مادي نشنيدم، فرمود: آقا انسان‏ها معادنند،6 بايد معادن را استخراج كرد. غرض آن جناب اين كه همچنان كه كوه‏ها داراي معادن طلا، نقره، الماس، فيروزه و غيره هستند، انسان‏ها نيز داراي معادن گوناگون حقايق و معارفند، بايد هر كسي كوه وجودش را بشكافد و آن معادن را استخراج كند، يعني در روان شناسي بكوشد تا آب زندگي از او بجوشد، البته اين سخن را عمق ديگر است.»7

يكي از شاگردان سيد محمد حسن الهي، شيخ محمد علي ارتقايي ملقب به اديب العلماء تبريزي است، كه با كشيدن دست به چشم خود و نه از طريق آينه و ميز سه گوش با ارواح ارتباط برقرار مي‏كرد. روزي در حالي كه كتاب اسفار ملاصدرا در دستش بود به نزد ايشان آمد و گفت: آقاي الهي، من با روح ارسطو رابطه ايجاد كرده و از او تقاضاي تدريس كرده‏ام، او در جواب گفت: كتاب اسفار ملاصدرا را تهيه كرده و

برو خدمت آقاي الهي تا آن را به تو درس بدهد، از آن پس اين شاگرد به خدمت مرحوم الهي مي‏آمد و درس مي‏خواند8 و گاهي به تقاضاي استادش با ارواح ارتباط برقرار مي‏كرد، يك بار كه با افلاطون تماس گرفته بودند، اين دانشمند گفته بود: شما قدر و قيمت خود را بدانيد كه در روي زمين مي‏توانيد لا اله الاّ اللّه بگوييد، ما در زماني بوديم كه بت‏پرستي و ثنويت آن قدر غلبه كرده بود كه قادر نبوديم اين ذكر را بر زبان جاري نماييم.

علامه طباطبايي در خصوص مراتب فضل و كمال برادرش فرموده بود: از جهت فضل كمتر از اين آقايان فعلي قم نبود جز اين كه از بيت انزوا بوده است، مرحوم پدرش نيز اين چنين بود.

با روح سيد بن طاووس و سيد بحرالعلوم نتوانستيم تماس حاصل كنيم، زيرا اين دو بزرگوار گفتند: ما وقف حضرت اميرالمؤمنين(ع) هستيم و ابدا مجالي براي پايين آمدن نداريم.

سيد محمد حسن الهي نقل كرده بود: روزي در اين حالت (ارتباط با ارواح) از مرحوم فارابي پرسيدم آيا اين قرآني كه تلاوت مي‏كنيم و ثوابش را براي شما مي‏فرستيم و نيز براي شما از پيشگاه خداوند طلب استغفار مي‏كنيم به آگاهي شما مي‏رسد؟ گفت: آري، پرسيدم: آيا شما در مقابل اين رفتارها عكس‏العملي هم نشان مي‏دهيد؟ جواب داد آري! گفتم: چگونه، اظهار داشت: در يكي از روزها فرزندت دچار مشكلي در خصوص مسائل اداري شده بود كه كارش به امضاي يكي از رؤساي دواير دولتي وابسته بود كه ما به دلش انداختيم نامه وي را امضا كرده و مشكل او را حل نمايد.9

علامه طباطبايي فرموده بود: اين شاگرد، روح مرحوم پدرم را احضار كرده بود و سؤالاتي از او پرسيده بود كه ايشان در ضمن پاسخ‏گويي از من (علامه طباطبايي) گله داشته‏اند كه در ثواب تفسيري كه نوشته‏ايد، ايشان را شريك ننموده‏ايد، علامه افزوده: آن شاگرد نه مرا مي‏شناخت و نه از تفسيرم اطلاع داشت و برادر ما هم نامي از من در نزد او نبرده بود و اين كه در ثواب تفسير پدرم را شريك نكرده‏ام تنها خود و خدايم مي‏دانست نه كس ديگر حتي برادرم از اين نيت خبر نداشت و اين كه پدر را در اين كار شريك ننموده‏ام از آن جهت نبود كه مي‏خواستم امساك كنم بلكه تصور مي‏نمودم آخر كارهاي ما چه ارزشي دارد كه پدرم را در آن سهيم كنم، قابليتي براي خدمت خود نمي‏ديدم.