آيا مرگ انسان ها و انتقال به جهان ديگر با همين جان دادن ظاهرى (ايست قلبى و...) محقّق مى شود يا پديده ى ديگرى است؟ - آيا مرگ انسان ها و انتقال به جهان ديگر با همين جان دادن ظاهرى (ايست قلبى و...) محقّق مى شود يا پديده ى ديگرى است؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آيا مرگ انسان ها و انتقال به جهان ديگر با همين جان دادن ظاهرى (ايست قلبى و...) محقّق مى شود يا پديده ى ديگرى است؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا مرگ انسان ها و انتقال به جهان ديگر با همين جان دادن ظاهرى (ايست قلبى و...) محقّق مى شود يا پديده ى ديگرى است؟

پاسخ

مرگ طبيعى كه در پزشكى اعلام مى شود با مرگ حقيقى فرق دارد. آنچه در علم پزشكى مرگ ناميده مى شود، «ازكارافتادن قلب» و «از حركت افتادن جريان خون در بدن» است; و اين ممكن است براى بعضى به سرعت صورت پذيرد. چه بسيار گنهكاران و كافرانى كه قلبشان سريع تر از ديگران از كار افتاده است; امّا حقيقت مرگ و سختى جان دادن امر ديگرى است. مرگ حقيقى انتقال انسان از دنيا به برزخ است و اين براى كافران و گنهكاران به راحتى صورت نمى پذيرد.[1]

علامه طباطبايى(رحمه الله) مى فرمايد:

مرگى كه خداى سبحان آن را به «حق» وصف نموده نه آن بى حسّى و بى حركتى و زوال زندگى است كه به ديد ظاهرى ما درآيد، بلكه بازگشتى است به سوى او كه به خروج از نشئه ى دنيا و ورود به نشئه ى ديگر (آخرت) محقق مى گردد.[2]

در فاصله ى بين مرگ طبيعى و مرگ حقيقى، انسانِ گرفتار نمى فهمد كه مرده است. با مردن طبيعى، امورى را مشاهده مى كند كه براى او سابقه نداشته است، حيرت او را مى گيرد و خودش را هم فراموش مى كند، كم كم با گذشت زمان خود را مى يابد و خودِ فراموش شده اش را پيدا مى كند. امّا اين كه به چه صورتى به اين عالم آمده است و با چه وسيله اى بايد حيات خود را ادامه دهد و نيازهاى خود را برطرف كند، همه ى اين امور براى او نامعلوم است; پا در عالمى نهاده است كه هيچ گونه روابط (رابطه ى بين ارحام و اقوام و دوستان) و ضوابط (مانند: معاملات و معاهدات و...) دنيايى در آن جا كارساز نيست; هر كس مهمان سفره ى عقيده و اخلاق و رفتار خويش است و هر آنچه در دنيا فرستاده و انجام داده در آنجا مى بيند.

پس با فرارسيدن مرگ، هم تنِ فرعى و هم اعتبارات دنيوى يك باره از انسان جدا مى گردد و او مى ماند و عملش و با بدنى مناسب عالم برزخ و با احكام و قوانين خاص آن جا محشور مى شود و اگر گرفتار مطامع دنيوى بوده باشد با جدا شدن تمام اعتبارات دنيا با دست خالى به عالمى مى رود كه هيچ آشنايى با آن ندارد; لذا تحيّر و سرگردانى او را فرامى گيرد.[3]


[1]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، ص 216.

[2]. محمد حسين طباطبايى، انسان از آغاز تا انجام، ص 63.

[3]. عبدالله جوادى آملى، صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، ص 217 و 220.



/ 1