[قرآن پژوهی؛ سوره ق آیه 16] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[قرآن پژوهی؛ سوره ق آیه 16] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
در سورة مباركه ق مي‌فرمايد: «نحن اقرب اليه من حبل الوريد» كه به «ما از رگ گردن به شما نزديك‌تريم» اما بر خلاف بيشتر ترجمه‌ها؛ آيت الله مكارم اين گونه ترجمه كرده‌اند: «ما از رگ قلب به شما نزديك‌تريم». علت اين موضوع چيست؟


پاسخ :

چون درك محسوسات براي مردم آسان‌تر است، قرآن مطالب مهم و عالي را با کنايه ها و تمثيل‌ها بيان کرده تا فهم آنها براي مردم راحت‌تر باشد و نبايد در معناي اين گونه تشبيهات به دنبال معناي ابتدايي آن بود، بلكه بايد مراد خدا از اين تشبيهات را فهميد. از جمله اين معاني بلند، احاطة خداوند متعال، آگاهي او بر بندگانش و نياز آنها در همه حال به خداوند متعال است. كه با تشبيه به حساس‌ترين و ملموس‌ترين عضو بدن انسان براي حيات (يعني همان رگ و جايگاه جريان خون) در صدد بيان اين معناي بلند است.
معناي حبل الوريد: البته فقط، آيت الله مكارم شيرازي، اين معنا را نکرده اند، بلكه مفسرين ديگر، از آن جمله، علامه طباطبايي به معناي رگ قلب ترجمه كرده‌اند.
آيت الله مكارم در بيان اين كه چرا «حبل الوريد» را به رگ قلب معنا كرده‌اند، چنين ‌مي‌فرمايند: «مفسران و اهل لغت، درباره معني «وريد» تفسيرهاي گوناگوني دارند، عده‏اي معتقدند كه «وريد» همان رگي است كه به قلب يا كبد انسان پيوسته است، و بعضي آنرا به معني تمام رگ‌هائي كه از بدن انسان مي‏گذرد مي‏دانند ، در حالي كه بعضي ديگر آن را به رگ گردن تفسير كرده‏اند، گاه آن را وريدان مي‏گويند، يعني دو رگ گردن.»[1]
و از آن رو كه حيات جسماني ما وابسته به رگي است كه خون را به طور مرتب از يكسو وارد قلب و از سوي ديگر خارج كرده به تمام اعضا مي‏رساند و اگر يك لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد، مرگ به سراغ انسان مي‏آيد و مؤيد اين قول آن جا که قرآن مي فرمايد: «و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه و انه اليه تحشرون[2] : بدانيد خداوند بين انسان و قلب او حائل مي‏شود ، و همه شما نزد او در قيامت جمع خواهيد شد.»[3] در اين آيه قلب به عنوان عضو حساس براي تمثيل بيان شده است، لذا در آيه قبل نيز مراد از رگ، همان رگ قلب مي‌باشد.
و از طرفي واژه «وريد» از «ورود» گرفته شده و به معناي رفتن به سراغ آب، ‌است و از آن جا كه خون از اين رگ وارد قلب و يا وارد اعضاء ديگر مي‌شود آن را وريد گفته‌اند. ولي در اصطلاح امروز زيست‌شناسي به رگ‌هايي كه خون را از تمام اعضاء به قلب و خون را از قلب به اعضاء مي‌رساند وريد يا شريان مي‌گويند.[4]
البته آيت الله مکارم مي گويد: در ترجمه اين آيه اگر چه بين مفسران و مترجمان قرآن كريم اين اختلاف جزيي وجود دارد ولي به طور كلي، همه اينها تشبيه است و قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالي از اينها رساتر در محسوسات پيدا نمي‏شود با اين احاطه علمي خداوند، و بودن ما در قبضه قدرت او ، تكليف ما روشن است، نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه انديشه‏ها و نيت ها، و حتي وسوسه‏هائي كه از قلب ما مي‏گذرد توجه به اين واقعيت انسان را بيدار مي‏كند، و به مسئوليت سنگين و پرونده دقيق او در دادگاه عدل الهي آشنا مي‏سازد، و از انسان بي خبر و بي تفاوت، موجودي هوشيار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مي‏آورد.
چرا كه خالق بشر محال است از جزئيات وجود او بي خبر بماند ، آن هم خلقتي كه دائم است، زيرا لحظه به لحظه فيض وجود از ناحيه خداوند به موجودات مي‏رسد كه اگر يک لحظه رابطه ما با او قطع شود همه نابود مي‏شويم، همانگونه كه نور آفتاب لحظه به لحظه از اين منبع فيض بخش، يعني كره خورشيد جدا مي‏شود و در فضا پخش مي‏گردد، بلكه ارتباط ما با ذات مقدس او از اينهم بالاتر است چون او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر ، و ما در جميع حالات وابسته به وجود او هستيم ، با اين حال چگونه ممكن است او از ظاهر و باطن ما بي خبر باشد ؟![5]
مي‌توان همه اين تفسيرها را در يك تفسير جمع كرد و آن اين كه خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و به همه موجودات احاطه دارد در حالي كه نه با موجودات اين جهان يكي نيست و نه از آنها جدا و مي باشد مرگ، حيات، علم، قدرت، آرامش، امنيت، توفيق و سعادت همه در دست و قدرت اوست و به همين دليل، انسان نه چيزي را مي‌تواند از او پنهان كند و نه كاري را بي‌توفيق او انجام دهد و نبايد به غير او روي آورد. از غير او تقاضا كند، چرا كه او مالك همه چيز است و احاطه به تمام وجود انسان دارد.[6]
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي‌فرمايد: «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» كلمه «وريد» به معناي رگي است كه از قلب جدا شده و در تمامي بدن پخش مي‏شود، و خون در آن جريان دارد. بعضي هم گفته‏اند : به معناي رگ گردن و حلق است. و به هر معنا كه باشد در آيه شريفه آن را طناب خوانده ، چون شبيه به طناب است و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است و معناي جمله اين است كه : ما به انسان از رگي كه در تمامي اعضائش دويده و در داخل بدنش جا گرفته نزديك‏تريم، آن گاه چگونه به او و آنچه در دل او مي‏گذرد آگاه نيستيم ؟ اين جمله مي‏خواهد مقصود را با عبارتي ساده اداء كرده باشد و گرنه مسالة نزديكي خدا به انسان مهم‏تر از اين، است، براي اينكه خداي تعالي كسي است كه نفس آدمي را آفريده و آثاري براي آن قرار داده، پس خدا از هر جهتي كه در نظر بگيريم حتي از نسبت انسان به خودش نيز نزديكتر است و چون اين معنا، بلند است و تصورش براي فهم بيشتر مردم دشوار، لذا خداي تعالي به گونه اي بيان کرده كه همگان بفهمند، پس مي فرمايد: «ما از طناب وريد به او نزديك‏تريم.» و يا در جاي ديگر قريب به اين معنا را آورده مي فرمايد: «ان الله يحول بين المرء و قلبه[7] - خدا بين انسان و قلبش واسطه و حائل است.»[8]
نتيجه: تنها آيت الله مكارم نيست كه حبل الوريد را به معناي رگ قلب معنا كرده است، بلكه از لحن علامه طباطبايي (ره) هم اين معنا استفاده مي‌شود. نزديک تر بودن خداوند از رگ قلب به انسان، تمثيل و ساده كردن مطلب است و فرقي ندارد كه بگوئيم رگ گردن يا رگ قلب، بلكه بايد مقصود و منظور خدا از اين تشبيه را درك كرد كه مي‌خواسته بفرمايد: انساني كه تمام هستي و وجودش و کمالاتش از خداست اگر لحظه اي از فيض وجود جدا شود، حيات از انسان رخت برمي بندد.
همان طور كه خداوند مي‌فرمايد: خدا همواره بوده و از چيزي به وجود نيامده است، با همه چيز هست نه اين كه همنشين آنان باشد و از همه چيز مبد است نه اين که از آن ها جدا و بيگانه باشد، او انجام دهند همه كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله. [9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ترجمه اسرار الايات، (يا رازهاي آيات قرآن)، محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي.
2. ترجمه لغات قرآن، علي رضا شاه فل قمصري.[1] . تفسير نمونه، ج 22، ص، 245.
[2] . انفال/24.
[3] . همان.
[4] . تفسير نمونه، ج22، ص244.
[5] . تفسير نمونه، ج 22، ص 244-245.
[6] . تفسير نمونه، ج7، ص129.
[7] . انفال/24.
[8] . ترجمة الميزان، ج 18، ص520.
[9] . نهج البلاغه، ترجمه دشتي، ص32، خ1.

/ 1