لطف ملموس - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لطف ملموس

دانشمندان علم كلام، در فلسفه لزوم وجود امام و رهبر معصوم پس از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم سخنان سودمندى را بيان كرده اند و غالبا درباره لزوم وجود امام معصوم بر «قاعده لطف » تكيه نموده و مى گويند، وجود امام معصوم در جامعه،از «الطاف الهى » است و مقصود از «لطف » اين است كه وجود او مايه هدايت مردم و سبب گرايش به انجام تكاليف و دورى از گناهان است. از آن جا كه خداوند خواهان چنين كمالى براى بندگان مى باشد، طبعا بايد سبب آن را فراهم سازد تا هدف مطلوب به دست آيد، از اين جهت معرفى امام معصوم را بر پيغمبر لازم دانسته تا از اين طريق بندگان به كمال مطلوب برسند.

علماى كلام درباره قاعده لطف بحث و بررسى هاى فراوانى انجام داده اند كه فعلا براى ما مطرح نيست و در كتاب «الهيات » (1) و همچنين تلخيص (2) آن نظرات مختلف مطرح شده است.

چيزى كه ما در اين مقاله به تعقيب آن هستيم، ملموس ساختن اين قاعده در مورد هدايت و رهبرى است، و با سيرى در تاريخ و نقش ائمه اهل بيت عليهم السلام در هدايتگرى و برطرف ساختن نزاعها و درگيرى ها، اين مطلب كاملا روشن مى گردد و ما، با بازگويى دو نمونه، اين واقعيت را روشن مى سازيم.

امام صادق عليه السلام در مسجد الحرام

شيخ طوسى در كتاب تهذيب الاحكام (3) حديثى را به شرح زير نقل مى كند:

در ايام حج يعنى روزهايى كه مسلمانان از هر نقطه جهان به زيارت خانه خدا روى مى آورند مردى كه از كيفيت سخن گفتنش برمى آمد كه عرب نيست، وارد مسجد شد درحالى كه «تلبيه » را بر زبان داشت و پيوسته مى گفت «لبيك، اللهم لبيك...» و لباس احرام بر تن كرده، زير آن پيراهن دوخته پوشيده بود. گروهى از شاگردان «ابى حنيفه » دور اورا احاطه كرده و به او گفتند: بايد پيراهن خود را بشكافى و آن را از طرف پا درآورى، زيرا سر «محرم » بايد باز باشد و درآوردن پيراهن از طرف سر، مايه پوشش آن است; نه تنها بايد اين كار را انجام دهى بلكه بايد شترى را نيز به عنوان كفاره، قربانى كنى و سال آينده نيز از نو، اعمال حج را انجام دهى زيرا به خاطر پوشيدن پيراهن دوخته - زير لباس احرام - حج تو فاسد است.

شاگردان ابى حنيفه در حال گفتگو با اين مرد بودند ناگهان امام صادق عليه السلام از در مسجد نمايان گشت در حالى كه رو به كعبه ايستاده بود، تكبير گفت و وارد مسجد شد.

چشم اين مرد به امام صادق عليه السلام افتاد و حلقه اين گروه را شكافت و به طرف امام صادق عليه السلام رفت و پيوسته خود را مى زد و موى خود را مى كشيد.

امام عليه السلام فرمود: بنده خدا آرام باش.

آن مرد رو به حضرت كرد و گفت: آقا من انسان فقير و ناتوانى هستم كه با دست خود كار مى كنم و مختصر مالى گرد آورده ام تا به زيارت خانه خدا بيايم و مساله را نيز از كسى نپرسيدم; اين گروه (اشاره به شاگردان ابى حنيفه) مى گويند بايد پيراهن خود را بشكافى، و آن را از جانب پا بيرون بياورى فزون بر آن، حج تو فاسد و غير صحيح است بايد شترى را قربانى كنى وبار ديگر حج خود را در سال آينده تجديد كنى.

امام صادق عليه السلام وى را دلدارى داد و به او گفت: پيراهن را پيش از احرام پوشيدى يا پس از آن؟ گفت: قبل از احرام بستن، پيراهن بر تنم بود و لباس احرام را بر روى آن، و در حال تلبيه گفتن پوشيدم.

امام عليه السلام فرمود: وظيفه تو اين است كه پيراهن را از طرف سر بيرون بياورى و كفاره اى بر گردن تو نيست وحج تو صحيح است و نيازى به تجديد ندارد.

آنگاه ضابطه اى را يادآور شد«اي رجل ركب امرا بجهالة فلا شي ء عليه » (4) : هر انسانى كارى را از روى نادانى انجام دهد، چيزى بر او نيست.

باز حضرت به آن مرد در حالى كه كمى حالش بجا آمده بود خطاب كرد و گفت: خانه خدا را هفت بار طواف كن، نزد مقام ابراهيمعليه السلام دو ركعت نماز بجا بياور، و ميان صفا و مروه سعى بنما، و از مويت كوتاه كن و در روز هشتم ذيحجة(يوم الترويه) غسل كن، آهنگ حج بنما و اعمال حج را آن چنان كه مردم انجام مى دهند، انجام بده.

اين جريان حاكى از آن است كه يك فرد رهبر آن هم آگاه بالاخص معصوم از گناه و محيط بر احكام، تا چه اندازه مى تواند مفيد و سودمند باشد، نه تنها انسانى را نجات مى دهد بلكه مفتيان خطاكار را كه از روى تقليد نسنجيده، سخنان غير حق را بازگو مى نمايند هدايت مى كند.

اسحاق كندى و گردآورى تناقض ه

يكى از دلايل اعجاز قرآن اين است كه كوچكترين اختلاف در مضمون آيات آن مشاهده نمى شود، با اين كه اين كتاب در مدت 23 سال در شرايط گوناگون بر پيامبر گرامى نازل شده است، مع الوصف يك نواختى آن در بيان معارف و عقايد و قصص و سرگذشتها، تقنين وتشريع، كاملا مشهود است. و اگر اين كتاب اثر انديشه و خرد يك انسان عادى مى بود در بخشهاى مختلف آن، تناقض و دوگانگى به چشم مى خورد بالاخص كه كتاب در شرايط گوناگونى مانند صلح و جنگ، ضعف و قدرت نازل گرديد و طبعا اختلاف محيط در مضامين آن، دگركونى پديد خواهد آورد.

قرآن به اين بخش از اعجاز قرآن اشاره كرده و مى فرمايد: ««افلا يتدبرون القرآن ولوكان من عندغيرالله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا»» . (5)

«آيا به قرآن نمى انديشند كه اگر از ناحيه غير خدا بود اختلاف بسيارى در آن مى يافتند».

در طول تاريخ مخالفان در صدد اشكال تراشى در اعجاز قرآن برآمده و خواسته اند معجزه بودن آن را به صورتهاى گوناگونى منكر شوند ويكى از صورتهاى آن، نبودن اختلاف در مضامين آن است.

در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام يعقوب بن اسحاق كندى (6) كه فيلسوف عراق بشمار مى رفت تصميم گرفت كتابى درباره تناقض هاى قرآن بنويسد. از اين جهت دست به اين كار يازيد و در منزل خود دور از هر نوع غوغا بر اين كار همت گماشت. روزى يكى از شاگردان او بر امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شد، حضرت رو به آن شاگرد كرد و چنين گفت:

«آيا در ميان شما يك انسان شجاع و آگاهى نيست كه استاد خود را از تصميمى كه گرفته است باز دارند. او تصميم گرفته است اختلافات قرآن را در كتابى گرد آورد».

شاگرد: ما از شاگردان او هستيم و هرگز بر ما ميسر نيست كه به استاد چنين اعتراضى كنيم.

امام عسكريعليه السلام : «آيا آماده اى آنچه كه به تو مى گويم به او برسانى؟».

شاگرد : بله!

امام : «برو از در دوستى و نرمش در سخن، وارد شو، و به او چنين بگو:

به نظرم سؤالى رسيده كه بايد او را با شما در ميان بگذارم . آيا اين احتمال وجود ندارد آورنده اين كتاب كه شما الآن در صدد گرد آورى تناقضات آن هستيد بيايد و به شما بگويد كه مراد من از اين آيات غير از آن است كه تو فهميده اى - در اين موقع كندى به شما خواهد گفت: اين احتمال وجود دارد زيرا او (كندى) مرد فهميده اى است - هرگاه به چنين احتمالى پى برد و پذيرفت كه ممكن است، ميان آنچه كه از قرآن فهميده و آنچه مقصود آورنده آن است اختلاف باشد به او بگو تو چه مى دانى او(آورنده قرآن غير آنچه را كه تو برگزيده اى اراده كرده است ».

شاگرد كندى اين پيام را به ذهن خود سپرد به همان روشى كه امام به وى آموخته بود، با استاد سخن گفت و وقتى سخنش به پايان رسيد، كندى گفت: بار ديگر سخنت را تكرار كن، او بار ديگر سخنانش را تكرار كرد; استاد به انديشيدن در آن سخن فرو رفت.

ولى ناگهان رو به شاگرد خود كرد و گفت: ترا سوگند مى دهم اين سخن از كيست؟ او در پاسخ گفت: اين سخن بر قلبم وارد شده خواستم تو را از آن آگاه سازم. كندى در پاسخ گفت: اين سخن شبيه سخن تو نيست و هرگز به اين سخن، تو وامثال تو پى نمى برند، طراح واقعى آن را به من معرفى كن، شاگرد يادآور شد كه اين پيام از امام عسكريعليه السلام است و من مامور بودم آن را به شما برسانم.

در اين موقع فيلسوف عراق كمى انديشيد، گفت: اين سخن فقط شايسته اين بيت رفيع است، آنگاه آتشى خواست و آنچه را نوشته بود طعمه حريق ساخت. (7)

در اينجا وجود امام به صورت لطف ملموس بر همگان روشن مى گردد، اگر اين عنايت نبود چه بسا كتاب او گروههاى بسيارى را گمراه كرده و گروهى را نيز به زحمت مى انداخت تا پاسخگوى نتيجه گيرى هاى شخصى او باشند اما امام با تدبيرى، اين فتنه را خاموش ساخت و در وجود او به صورت لطف ملموس تجلى نمود.

خواجه نصيرالدين طوسى در كتاب گرانسگ خود ژتجريدالاعتقاد» در مورد نصب امام از جانب خدا، جمله اى بس جامع دارند كه به نقل آن مى پردازيم:

«وجوده لطف; و تصرفه لطف آخر و غيبته منا» (8)

1. الالهيات 3/51-52.

2. تلخيص الالهيات:187.

3. تهذيب الاحكام:5/73; بحار الانوار:10/392; 46/310.

4.وسائل الشيعة:9/289، كتاب حج ، بخش محرمات احرام.

5. نساء/82.

6. يعقوب بن اسحاق كندى (متوفاى 260 ه- 873م) ملقب به ابويوسف فيلسوف مسلمان در عصر خويش بشمار مى رفت، پس از هجرت از زادگاه خويش «كنده » به بغداد رفت و در آن سامان به فراگيرى علومى از قبيل طب ، فلسفه، موسيقى، هندسه، نجوم پرداخت. تاليفات وى افزون بر 300 جلد مى باشد. از جمله كتب وى مى توان از رسالة في التنجيم ، اختيارات الايام، تحاويل السنين والهيات ارسطو نام برد.(الاعلام ، زركلي:8/ 195). در مصدر: اسحاق كندى است و صحيح آن يعقوب بن اسحاق كندى است كه با امام عسكرى عليه السلام معاصر بوده است.

7. مناقب ابن شهر آشوب:4/424.

8. كشف المراد، ص 182، ط مؤسسه امام صادقعليه السلام ، در برخى از نسخه ها «و عدمه » به جاى «غيبته » آمده است، ولى صحيح تر همان است كه نقل كرديم.

/ 89