موضوع درگيريهاى بين مذاهب اسلامى به ويژه شيعه و اهل سنّت يكى از زشت ترين پديدها و تلخ ترين فرازهاى تاريخ اسلام مى باشد كه همواره زيانهاى جبران ناپذيرى را ببار آورده است. اندوهبار آنكه بخش عظيمى از انرژى انباشته ملل اسلامى كه مى بايست در راستاى شكوفايى تمدن اسلامى رها مى شد در جريان اين درگيريها اتلاف گشته است. يكى از جدى ترين موانع بر سر راه وحدت اسلامى اين است كه گروهها و دسته جاتى از مسلمين خود را مفسّر انحصارى دين ناميده و برداشتها و نظريات خود را اسلام محض دانسته و هر كس را كه با آنها در اين باورها شريك و ياور نباشد متهم به بدعت و شرك و ضلالت نموده و نامسلمانان خطاب مى كنند. البته مشكل اين نيست كه هر فرقه اى بر مواضع و آراء خود كه در نتيجه اجتهاد در منابع دينى به آنها رسيده و دلش بر آن آرام و قرار گرفته پافشارى كند بلكه مشكل آنجا ظهور مى كند كه ديگران را كه مطابق او نيانديشيده و با بهره گيرى از حق اجتهاد خود به نتايج و نظريات متفاوتى دست يافته اند متهم سازد. در تاريخ اسلام همواره دو عنصر زشت تحجّر و خشونت هم آغوش هم بر بناى وحدت مسلمين حمله آورده و آثار بسيار زيانبارى در تخريب پايه هاى آن و گسترش كينه و دشمنى ميان مسلمانان به بار آورده اند. به عنوان مثال به زعم اختلافات موجود ميان شيعه و اهل سنت، همواره علماى بارز و روشن بين اين دو فرقه بزرگ اسلامى رأى معتدل و قابل قبولى را در برابر هم ابراز و هر دو يكديگر را مسلمان و موحّد ناميده اند ولى در اين ميان جريانات افراطى و تندرو بدبينانه طرف خود را محكوم به كفر و شرك و خروج از دين و بدعت آورى كرده اند. از اين قبيل است عبارات و مطالب آقاى سعيد اسماعيل نويسنده مقاله: «حقيقة الخلاف بين علماء الشيعة و جمهور علماء المسلمين» كه سراپاى آن دروغ و افتراءات و بيش از آنكه سخنى عالمانه باشد كه ارزش نقد علمى را بيابد حاكى از جهالت و يا تعصّب افراطى گوينده آن است. ما در اين مقاله بر آنيم تا به دور از هر گونه گرايشات و تعصّبات فرقه اى و بر اساس كتاب و سنّت صحيح رسول الله (ص) و با استناد به مدارك و منابع اهل سنّت به نقد آراء مؤلف بپردازيم. لذا در هر بخش ابتدا دعاوى نويسنده مقاله مذكور را بيان نموده و سپس به نقد آنها خواهيم پرداخت.