آقاى سعيد اسماعيل مى گويد: فى عهد الخليفتين الراشدين الاول و الثانى كان عدد الصحابة ما يزال كبيرا و قد بايع ذووالحل و العقد من المسلمين أبابكر خليفة لرسول الله صلى الله عليه و سلم ثم عمر بن الخطاب ثم بويع عثمان خليفة من بعد عمر بالاجماع و لم يرع أحد بأن عليا كان أحق بالخلافة من غيره و أنه هو الخليفة المعصوم».مهمترين سخن و دلايل نويسنده در اثبات خلافت ابوبكر و عمر و عثمان عبارتند: 1- افضليت و حقانيت سه خليفه اوّل بر على(ع) 2- اجماع و عدم اختلاف و نزاع ميان مسلمانان در بيعت با سه خليفه اول. 1- افضليت و حقانيت سه خليفه اول بر على(ع): پاسخ: اوّلاً اجماعى كه نويسنده، ادّعاى آن را در مورد افضليت ابوبكر و عمر و عثمان دارد، گمانى است باطل كه كسى ادعاى آن را نداشته است و اخبار متواتر كتب حديثى و تاريخى اهل سنّت دلالت بر باطل بودن اين اجماع دارند. ثانياً: اولين كسى كه افضليت خود را انكار كرد ابوبكر بود كه بارها بر اين مسئله معترف شد از جمله: الف) در سقيفه مى گفت: «رضيت لكم أحد نهدين الرجلين» كه اين مطلب را بخارى از ابن عمر نقل كرده است.ب) پس از بيعتش مى گفت: «انّى قد و ليتُ عليكم و لست بخيركم»ج) ابوبكر در آخرين لحظات زندگى اظهار پشيمانى و ندامت شديدى مى كرد و آرزو مى نمود كه اى كاش سه چيز را انجام نمى داد كه يكى از آنها اين بود: اى كاش احترام خانه فاطمه را حفظ مى كرد و فرمان حمله به آن را صادر نمى كرد و.د) اين سخن عمر كه: «كانت بيعة ابى بكر فلتة »اين حديث را نيز بخارى از عمر نقل كرده است. ه) تخلّف ابوبكر و عمر در سپاه اسامه كه پيامبر اسلام (ص) به آن امر كرده بود معتبرترين كتب حديثى و تاريخى اهل سنت مؤيّد آن است.ثالثاً: كدام يك از صحابه و تابعين قائل به حقانيت و افضليت ابوبكر و عمر و عثمان بر على (ع) شده اند جز شاذى از آنها مانند عبد الله بن عمر كه از او نقل شده: ما زمانى كه رسول الله (ص) زنده بود، مى گفتيم: بهترين افراد امت پيامبر پس از ايشان ابوبكر سپس عمر و سپس عثمان هستند و پس از آن ساكت مى شديم.اين قبيل منقولات، تناقضات زيادى در كتب اهل سنت دارد چنانكه همين روايت به وسيله روايت ديگرى از عبد الله بن عمر رد مى شود كه از او در زمان بنى اميه در مورد عثمان و على (ع) سؤال شد و او گفت: «اما عثمان فقد عفا الله عنه وكرهتم أن يعفوَ الله عنه، و أمّا علىّ فابن عمّ الرسول و خَتنه» سپس به ذكر محاسن او پرداخت و با دست اشاره نمود و گفت: «و هذا بيته فى أوسط بيت النبى».و يا سخن او در جاى ديگر كه مى گفت: ما در زمان رسول الله (ص) مى گفتيم: رسول الله بهترين مردم است و پس از ايشان ابوبكر و سپس عمر. امّا ابن ابى طالب سه خصلت داشت كه اگر من يكى از آنها را داشتم برايم بهتر از شتران سرخ موى بود: اول اينكه رسول الله (ص) دخترش را به تزويج او در آورد. دوم تمام درها را به مسجد بست جز در خانه او. سوم پرچم را در روز خيبر به او داد.علاوه بر آنكه حديث ابن عمر توسط بسيارى از علماى اهل سنت طعن شده است چنانكه ابن عمر البر در الاستيعاب، پس از آنكه كلام يحى بن معين (از نزديكان بخارى) در افضليت على (ع) بر عثمان را نقل مى كند، مى گويد: بنابر اجماع، حديث ابن عمر، وهم و غلط است و معنايش صحيح نيست اگر چه اسنادش صحيح باشد.ديگر روايات از اين قبيل نيز غالباً داراى تهافت و تناقض مى باشند. رابعاً: تأكيد حضرت على(ع) بر حقانيت و افضليت خود بر سه خليفه اول، از خطبه هاى آن حضرت در نهج البلاغه كه مكرر به شكايت از دستگاه خلافت پرداخته اند بدست مى آيد از جمله آنكه مى فرمايد: أما و اللهِ لقد تَقَمَّصَها ابنُ ألى قُحافَة، و انَّهُ لَيَعْلَمُ أنَّ محلّى منها محلَّ القطبِ مِنَ الرَّحىَ: يَنْحَدِرُ عَنّى السبيلُ وَ طَفِقْتُ أرْتَاءى بينَ أن أصولَ بيد جَزّآءَ، أو أصبَر على اَظْحَية عمياءَ فرايتُ أنَّ الصَّبرَ هاتا اُحجىَ الغبرتُ و فى العين قذىً، و فى الحلقِ شجاً أرى تُراثى نهباً». «آگاه باش سوگند به خدا كه پسر ابى قحافه، خلافت را مانند پيراهنى پوشيده و حال آنكه مى دانست من براى خلافت مانند قطب وسط آسيا هستم، علوم و معارف از سرچشمه فيض من مانند سيل سرازير مى شود پس (چون او پيراهن خلافت را به ناحق پوشيد و مردم او را مبارك باد گفتند) جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهى نمودم و در كار خود انديشه مى كردم كه آيا بدون دست (نداشتن سپاه و ياور) حمله كرده يا آنكه بر تاريكى كورى (و گمراهى خلق) صبر كنم ديدم صبر كردن خردمنديست پس صبر كردم در حاليكه چشمانم را خاشاك و غبار و گلويم را استخوان گرفته بود. ميراث خود را تاراج رفته مى ديدم».أينَ الَّذينَ زَعَمُوا أنَّهم الرَّاسخونَ فى العلمِ دونَنا و أخرجَهم، بنا يُستعطَى الهُدى، و يُستَجلى العَمَى، انَّ الائمةَ من قريش غُرِسُوا فى هذَا البطنِ من هاشم لاتصلُحُ على سواهم، و لاتصلح الوُلاَةُ من غير هم.» «كجايند كسانى كه گمان مى كنند كه آنان در علم مطّلع و استوارند بجز ما اهل بيت ادّعاى آنان دروغ و ستم بر ماست، زيرا خداوند ما را برترى داده و ايشان را فرو گذاشته، (و اين مقام و منزلت) را به ما عطا فرموده و آنان را بى بهره ساخته، و ما را داخل نموده و آنها را خارج فرموده، به وسيله ما هدايت و راهنمايى طلب مى گردد، و بينايى از كورى و گمراهى خواسته مى شود، محقّق است كه أئمه و پيشوايان دين از قريش هستند كه از هاشم بوجود آمده اند. امامت و خلافت بر غير ايشان سزاوار نيست و خلفاى غير آنان صلاحيت ندارند.» علاوه بر تمام دلايلى كه گذشت، نصوص صريح قرآن و سنت نيز دلالت بر حقانيت و افضليت و خلافت بلافصل على (ع) مى كند.»