6- البداية و النهاية - خلاف بین علماء الشیعة و جمهور علماء المسلمین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خلاف بین علماء الشیعة و جمهور علماء المسلمین - نسخه متنی

الهه هادیان رسنانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6- البداية و النهاية

نويسنده اين كتاب ابن كثير شامى است كه درباره تاريخ زندگانى پيامبر (ص) نوشته است.وى دو روايت در مورد دوازده تن رئيس از نسل حضرت اسماعيل آورده است. او در اين باره به مدركى در تورات نيز اشاره مى كند. امّا ترجمه متن روايت چنين است: ابراهيم به خداوند عرض كرد: اى كاش اسماعيل زنده بماند و امام تو باشد. خداوند فرمود: ساره براى تو فرزندى مى آورد كه او را اسحاِ مى نامى. نبوت را به نسل اسحاِ مى دهم ولى دعايت را در مورد اسماعيل استجابت مى كنم. من او را مبارك قرار داده و فرزندان زيادى به وى خواهم داد كه دوازده رئيس خواهند بود و از او فرزندان بزرگى به وجود خواهم آورد.

ديدگاه دانشمندان اهل سنت درباره اين روايات:

1- عده اى اين تعداد را بر يزيد بن معاويه و جانشينان وى تا مروان حمار منطبق كرده اند. امّا چرا معاويه، عبد الله بن زبير و مروان حكم را خارج كردند، توجيه صحيحى ندارند. به نظر مى رسد كه مقصود از ظاهراً، غالباً، عزيزاً و قائماً در روايت را حكومت و سلطنت بى اضطراب و بى تشويش معنى و تفسير كرده اند. لذا بعضى را از اين عده خارج دانسته اند. بايد گفت كه اين توجيه صحيح نيست. چرا كه دوران سلطنت يزيد و . نيز همراه با انقلاب و شورش بوده است. از سوى ديگر استعمال عزيز و منيع و در روايت، مجازى نيست، بلكه به معناى غلبه و عزت اسلام است و چگونه مى توان با اين همه جنايات يزيد وديگر خلفاى بنى اميّه، ابن عده را مصداِ روايت جابر دانست. جنايت يزيد در سه سال حاكميت ظالمانه، بر همگان روشن است. در سال اول به شهادت رسانيدن امام حسين (ع) و اهل بيت وى، در سال دوم جنايت حرّه و در سال سوم حرِ كعبه و سوزاندن خانه خدا.

2- عده اى ديگر، جانشين دوازده گانه را به بعد از فوت حضرت مهدى (عج) مربوط مى دانند. چرا كه عزت و غلبه و قوام اسلام، پس از پيامبر (ص) توسط دروازه خليفه، بوجود نيامده است.

به نظر ما، اين توجيه بسيار دور از ظاهر الفاظ روايت است. پيامبر (ص) عزت و غلبه و اسلام را پس از خودشان، اعلام فرمودند نه وفات حضرت مهدى (عج). و اصولاً از هيچ كلمه اى بر نمى آيد كه پيامبر (ص) مقصودشان، اين معنا بوده است پس اين تفسير، نوعى مكابره و تمهّل است.

3- بعضى اين تعداد را بر ابوبكر، عمر، عثمان، على (ع)، معاويه، يزيد، عبد الملك و چهار فرزندش يعنى وليد، سليمان، يزيد و هشام و سرانجام عمر بن عبد العزيز، منطبق دانسته اند.

به نظر اين دسته، ملاك خلافت، اتفاِ و اجتماع امت است و اين معيار بر اين عده، صادِ است.

اين سخن نيز بسيار اسفبار است، چرا كه عزت و قوام اسلام را بر يزيد و عبد الملك و استوار ساخته است. در حالى كه جنايات اينها عليه مسلمانان و اسلام، پوشيده نيست علاوه بر اينكه اين معيار كجا بر اين عده صادِ است

و حال آنكه، عده اى از اصحاب عليه عثمان، قيام كردند و او را به قتل رساندند، يا فى المثل، عده اى بى شمارى عليه على(ع) قيام كردند، كجا مى توان معيار اتفاِ را بر اين تعداد، منطبق دانست.

4- بعضى هم، اين دوازده تن را اينگونه نام مى برند: 1- ابوبكر. 2- عمر. 3- عثمان. 4- امام على (ع) 5- حسن بن على (ع). 6- حسين بن على (ع). 7- معاويه. 8- ابن زبير. 9- عمر بن عبد العزيز. 10- الظاهر. 11- حضرت مهدى (عج) و 12- مهدى (اين شخص مبهم است و معلوم نيست كه چه شخصيتى دارد.

اين قول و نظريه نمى تواند صحيح باشد. زيرا چه دليلى بر انتخاب معاويه و ابن زبير بود كه ديگر خلفاى بنى اميه را خارج ساخت و از سوى ديگر مهدى كه آخرين اين خليفه هاست، مبهم و نا مشخص است و بالاخره، اين كه، توالى جانشينان پيامبر (ص) به هم خورده است. ظاهراً، پيامبر (ص) خواستند غلبه و عزت اسلام را با جانشينان دوازده گانه خود كه دنبال هم بر مسند خلافت مى نشينند، اعلام فرمايند اما در اين سخن اين اصل فراموش شده است.

/ 86