منشاء قول به تحريف، رواياتى است كه در كتب حديثى اهل سنت و شيعه آمده است، ظاهر آن روايات، به تحريف كتاب دلالت دارد و همواره علما و محققان شيعه و سنّى، در صدد چاره جويى بوده اند. اين روايات يا سندهاى ضعيف و فاقد اعتبار دارند يا دلالتهاى نارسا و قابل تأويل. در كتب اصولى و كلامى به طور كلى، اين روايات مردود شناخته شده است. قائلان به تحريف از شيعه اماميه (نظريه اخبارى هاى افراطى پيرامون تحريف» بعضى از اهل سنّت از دير باز به شيعه اماميه اثناعشريه نسبت داده اند يا تهمت زده اند كه قائل به تحريف قرآن هستند چنانكه ابن اثير در كامل، و قلقشندى در صبح الاعشى و و امام فخر رازى در تفسير آيه: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون»حجر/9 در تفسير كبيرش چنين نسبتى به شيعه مى دهند.اگر قول به تحريف بعضى از شيعه اماميه، فقط قائلانى از اهل سنت داشت، امكان داشت كه آن را حمل بر مناقشات بين فرقه اى كرد و گفت بهتانى واهى و بى اساس است. نظرگاه رسمى و حتى اجماعى شيعه اماميه اعتقاد به عدم تحريف قرآن است ولى بعضى از ناآگاهان ولو از فضلاء، اين نظر را خدشه دار و اين اجماع را خرِ كرده اند و به انگيزه هاى تولّايى و تبرايى، بى آنكه سخنگوى شيعه باشند، قائل به تحريف قرآن كريم شده اند. آرى حتّى در بعضى از منابع مهم حديث شيعه چنين قولى آمده است. البته همانگونه كه بيان گرديد اهل سنت از برخى روايات كتب شيعه نيز استفاده تحريف مى نمايند مانند روايات جمع قرآن چنانكه همانگونه كه بيان گرديد در كافى كه نخستين و مهمترين كتاب از كتب اربعه حديث معتبر و رسمى شيعه اماميه است، احاديثى نقل شده كه اين معنى از آن مستفاد مى گردد. ابو جعفر محمدبن يعقوب معروف به ثقة الاسلام كلينى (م320ِ) در كتاب كافى، در كتاب الحجة، بابى تحت عنوان «كل قرآن را كسى جز ائمه (ع) جمع نكرده است و ايشانند كه علم آن را به كمال دارند» باز كرده است و در حديث اول از ابو جعفر (امام محمد باقر (ع)) چنين نقل كرده است: «هيچ كس از مردم ادعا نكرده است كه كل قرآن را چنانكه نازل شده است جمع كرده است، مگر آنكه دروغگوست. و حال آنكه كسى جز على بن ابيطالب (ع)، و جز ائمه بعد از او آن را جمع و حفظ نكرده است» و در حديث بعدى باز از طريق جابر از امام محمد باقر (ع) نقل مى كند: «هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه جميع قرآن از ظاهرش و باطنش نزد اوست غير از اوصياء» همچنين نظير اين اخبار در تفسير عياشى، بصائر الدرجات، غيبة نعمانى و تفسير او آمده است، و قريب به تمامى آنها را علامه مجلسى در بحارالانوار، در مجلد 92 كه مخصوص قرآن است، ذيل بابى به نام «ما جاء فى كيفتة جمع قرآن» گرد آورده است «نيز 16 فقره از نصوص اخبار تحريف از نظر شيعه را حجة الاسلام سيد على حسينى ميلانى در كتاب التحقيق فى نفى التحريف عن القران الشريف، ص61-57، با ذكر منابع آنها نقل كرده است.) پس از عصر متقدمان، و با اوج گيرى نهضت اخباريه، مى بينيم كه بسيارى از آنان حتى بزرگانى چون حر عاملى، و فيض كاشانى و علامه مجلسى نيز كلمات و تعابير دو پهلويى در اين باب دارند، يا به دوگونه، هم در اثبات و هم در نفى تحريف سخن گفته اند.نخستين كسى كه در اين زمينه كتاب نوشت و مسئله تحريف را مطرح نمود، سيد نعمت الله جزايرى (متوفاى 1112) بود كه در كتاب منبع الحياة (چاپ بغداد و بيروت) اين مسئله را مورد بحث قرار داد و با دلايل چندى در صدد اثبات تحريف قرآن برآمد، سپس (پس از گذشت 200 سال) حاجى نورى (متوفاى 1320) كتاب فصل الخطاب را نوشت و مجموعه رواياتى را در اين زمينه عرضه داشت كه اساساً فاقد اعتبار و بيشتر فاقد دلالت بر مقصود ايشان است. ذيلاً نمونه هاى برجسته از آنها رامى آوريم: حاجى نورى، براى آنكه مرحوم ثقة الاسلام محمدبن يعقوب كلينى (متوفاى 328) را از قائلين به تحريف معرفى كند،روايات وارده در كتاب شريف كافى را ياد آور مى شود و براى نمونه يكى از ابواب اصول كافى را ارائه مى دهد با ثابت كند، مرحوم كلينى قائل به تحريف قرآن است و اختصاص يك باب از كتاب به اين امر را دليلى بر مدعاى خود گرفته است.