ج- نص خدا و رسول (ص) بر امامت ائمه 12 گانه و نه حكومت وراثتى آنها.
أى بركن الايمان بوجود اثيس عشر اماما معصومين نص عليهم الرسول لتكون لهم القيادة السياسية و الدينية يتوارثونها و احدا بعد الاخر. يشككون فى صحة القرآن و كماله و قد وثقه علماء المسلمين قاطبة. همانگونه كه در مباحث گذشته بيان گرديد طريق نصب امامان 12 گانه پس از پيامبر اكرم(ص)از طريق نص خدا و رسول خدا (ص) بوده و احاديث ائمه 12 گانه پس از پيامبر بر اين امر دلالت مى كند و هرگز در اين ميان نظام وراثتى در كار نبوده است چه آنكه تعيين امام تنها از جانب خداست زيرا عصمت كه از لوازم امامت است امرى خفى است و فقط خداست كه از وجود آن در شخص امام خبر دارد. علاوه بر اين مطلب بعد از آنكه خداوند حضرت ابراهيم را با حوادثى از قبيل گذشت از مال و جان و همسر و آزمايش نمود و او از عهده تمام امتحانات الهى برآمد خداوند او را به مقام امامت و رهبرى نصب فرمود متن فرمان و ابلاغ چنين بود: (اِنّى جاعلك للناس اماما) من تو را براى مردم و به نفع آنان به مقام امامت نصب نمودم. در اين ابلاغ از جمله (انّى جاعلك) من تو را نصب كردم استفاده مى شود كه نصب امام بايد بدست خدا باشد و بس. امام بايد تمام قوانين حاكم بر انسان و هستى را بداند. امام بايد از نتيجه حتمى راهى را كه انتخاب مى كند آگاه باشد. امام بايد در رهبرى خود منافع خود را در نظر نگيرد و عوامل درونى و بيرونى محرّك او نباشد. امام بايد از عالى ترين صفات برجسته انسانى در حدّ اعلى برخوردار باشد و ناگفته پيداست كه هم وجود اين شرايط در افراد معمولى يافت نمى شود و هم مردم از وجود اين شرايط در افراد بى خبرند. در زبان فارس شعرى كه مى گويند: هر چه بگندد نمكش مى زنند***واى به روزى كه بگندد نمك. مردمى كه نقطه ضعف و جهل و انحراف دارند بايد از طريق رهبرى امامى معصوم و واجد شرايط هدايت شوند. واى به روزى كه خود رهبر و امام نقاط انحراف و ضعف و جهل و ترديد داشته و يا داراى غرور و ترس و بخل باشد. بنابر اين هم سپردن مردم به امام غير معصوم ظلم و توحيد به مقام انسانيت است و هم سپردن شناخت چنان امام و رهبرى به خود مردمى كه از غيب خبر ندارند جفا است و آنهم مردمى كه معمولاً رشد نكرده و عقلشان در چشمشان است راه دور نرويم در همين جوامع مترقى اگر گفته شود فلان نوجوان گمنام بهتر از فلان گروه و حزب سياستمدار و كهنه كار قدرت انتخاب و تصميم گيرى و رشد دادن به جامعه را دارد آيا دنياى مشرِ و غرب مى پذيرد هرگز زيرا انسان محكوم غرائز خود است و چه بسيار كم هستند افرادى كه صد در صد حق بين و دور از جوّ حاكم و محيط زدگى و فاميل زدگى و امثال آن باشند. در قران مى خوانيم كه مردم مى گفتند چرا قرآن بر مردم سرشناسى از دو قريه مكه و طائف نازل نشد! و قالوا لَو لا نُزّلَ هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم.آنها خيال مى كردند همينكه فلان شخص، سر شناس و معروف يا سرمايه دار و باغ دار است بايد وحى هم به او نازل شود!! آرى اين است نمونه شعور بسيارى از مردم، همينكه جناب طالوت از طرف خدا فرمانده لشكر شد بسيارى از مردم فرماندهى او را فقط به خاطر فقر و تهى دستى او نپذيرفتند.مگر نه اين است كه پيامبر مشغول خواند خطبه نماز جمعه بود كه صداى طبل مال التجاره بلند شد كه ناگاه همه مردم از پاى خطبه رسول خدا پا به فرار و به سوى مال التجاره و مشغول خريد شدند و كسى جز چند نفر باقى نماندند. كوتاه سخن اين كه ما با داشتن چنين تجربه هاى تلخ چگونه مى توانيم مسئله مهمى همچون رهبرى را در اختيار مردم بگذاريم اين است دليل آنكه عقيده ما در مسئله رهبرى امت آن است كه بايد امام نيز همچون پيامبر فقط از طرف خدا معين شود. و اما مسئله وراثتى بودن امامت در نظر شيعه نيز همانگونه كه گذشت از بافته ها و خيالات نويسندگان همچون آقاى سعيد اسماعيل است كه به وسيله آن شيعه را در طول تاريخ همواره آماج تهمتهاى نادرست خود قرار داده اند. نويسنده در ادامه سخنان خود مطالبى را در باره ارزش و جايگاه صحابه بيان مى كند كه ما در فصل عدالت صحابه آن خواهيم پرداخت.