د- احاديث فرقه ناجيه. - خلاف بین علماء الشیعة و جمهور علماء المسلمین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خلاف بین علماء الشیعة و جمهور علماء المسلمین - نسخه متنی

الهه هادیان رسنانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

د- احاديث فرقه ناجيه.

و قد ذكر الرسول صلى الله عليه و سلم أيضا أن أمته ستفترِ على ثلاث و سبعين فرقة، منها فرقة ناجية، و الباقى فى النار، و عند ما سئل عن الفرقة الناجية أجاب فى رواية بأنها من كان على مثل ما عليه الرسول صلى الله عليه و سلم و أصحابه، و فى رواية أخرى أن الفدقة الناجية هم الجماعة.

روايت فرقه ناجيه از طرف مختلف و به شكلها و الفاظ گوناگون از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است اما سخن در اين است كه هر فرقه اى مراد از فرقه ناجيه در حديث مذكور را خود مى داند.

حديث فوِ كه آقاى سعيد اسماعيل به آن پرداخته از جهاتى داراى اشكال است زيرا ايشان در آخر حديث لفظ «و أصحابه» و نيز عبارت: « و فى رواية أخرى أن الفرقة الناجية هم الجماعة» را به نقل از كتاب منهاج السنة وارد كرده است كه اولاً: طرِ نقل آن واحد است و ثانياً با احاديث سفينه كه در مورد آن ميان دو فرقه اتفاِ نظر وجود دارد، تعارض دارد زيرا بر اساس حديث سفينه، مراد از فرقه ناجيه در اين حديث، شيعه مى باشد. علاوه بر آنكه كتاب منهاج السنة نوشته اينكه آقاى سعيد اسماعيل در نقل اين حديث بر آن اعتماد كرده است از جمله تعصب آميزترين كتبى مى باشد كه در رد شيعه نوشته شده و پر از مجعولات است.

ابن حجر عقلانى هنگامى كه به آن اشاره مى كند مى گويد: «البته در برخى موارد ستم كرده و تعصب ورزيده است.علامه امينى در الغدير درباره اين كتاب مى گويد: «اگر بخواهيم به كتابى مراجعه كنيم كه مخالف محتوايش نامگذارى شده باشد، به اين كتاب بنگريد كه نام منهاج السنة براى آن عاريه شده است و شايسته است آن را «منهاج البدعة» بنامند. كتابى پر از گمراهى ها، دروغها، سخنان بى دليل، انكار مسلّمات، تكفير مسلمانان، طرفدارى از بدعت گذاران و دشمنى سخت با اهل بيت وحى (ع) ».

و اكثريت همواره حق نيست.

لنفرض أن مسلما يسأل عن الطريق الى الجنة فأجابت عليه مجموعة لاتقل عن العشرة من الناس بأنهم يعرفون الطريق حق المعرفة، غير أن واحدا منهم أعطاه و صفا يتعرض مع بقية الأوصاف، فبما ذا نتصح هذا المسلم هل يتبع وصف المجموعة التى لاتقل عن العشرة أشخاص أمر ذلك المنفرد برأية و ذلك مع افتراض أنه لايعلم شئيا عن أى من هؤلاء و أن كلا الوصفين قد ظهر معقولا

شناخت حق و باطل، گرو كمى پيروان و يا فزونى آنها نيست. در جهان امروز، نسبت مسلمانان به منكران اسلام، در حدود يك پنجم يا يك ششم است. اكثريت ساكنان خاور دور را بت پرستان و ساير منكران ماوراء طبيعت تشكيل مى دهند.

چنين با جمعيت متجاوز از يك ميليارد، جزء اردوگاه الحادى كمونيسم است و اكثريت مردم هندوستان را، كه نزديك يك ميليارد جمعيت دارد، گاو پرستان و بت پرستان تشكيل مى دهند. و از سويى چنين نيست كه اكثريت، نشانه حقانيت باشد.

از سوى ديگر حدود هشتاد مرتبه در قرآن از اكثريت مذهب شده و حتى در آيه 115 از سوره انعام مى خوانيم (وَ اِن تُطِعْ اكثر مَنْ فى الارض يُضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الّا الظنّ و ان هُم الايَخرُصون) و اگر از اكثر كسانى را كه روى زمين هستند اطاعت كنى ترا از راه خدا گمراه مى كنند زيرا آنها تنها از گمان و حدس شخصى خود پيروى مى كنند.

آرى اكثريت و رشد نشده و تربيت نشده نبايد مورد عنايت قرار گيرد امّا مسئله شورى در اسلام نه مربوط به وضع قانون است و نه مربوط به تعيين رهبر بلكه به كيفيت اجراء احكام اجتماعى است راستى مگر در ركعات نماز جاى مشورت است و يا اگر مردم گرد سفال آمدند درّ مى شود و يا اگر طلا را رها كردند سفال مى شود به علاوه آيات شورى دليل بر اعتبار رأى اكثريت ندارد بلكه همانگونه كه از معناى شور مى فهميم به معناى استخراج بهترين نظريه هاست نه بيشترين آنها شور براى آشنايى با نظريات ديگران و انتخاب عالى ترين نظريات است قرآن در مسئله مثلثى را مطرح مى كند كه يك ضلع آن آشنايى با نظريات و مشورت است و ضلع ديگر تصميم گيرى خود انسان است. و ضلع سوم توكل بر خداى متعال راستى آيا اكثريت مردم اگر قدرت پيدا كنند به حق خود قانع هستند يا ظلم و تجاوز مى كنند آيا اكثريت مردم امين هستند آيا اكثريت مردم منافع خود و مردم را به يك چشم مى نگرند!

البته اين كه دانشمندان با اعتراف به اين حقيقت كه نظر اكثريت افراد اجتماع بسيارى از اوقات اشتباه است ولى در عين حال مجبور به پذيرش آن شده اند چون راه هاى ديگر عيبش بيشتر و انتخابات كم عيب تر است ولى جامعه مؤمن به خدا با وجود نص صريح و آيات و روايات روشن (جز در موارد پياده كردن آن) هيچگونه نيازى به دنباله روى از اكثريت در خود احساس نمى كنند آنان همچنين حكم و قانون خدا را گرفته و با دلگرمى و قاطعيت و دور از هر گونه ترس و دلهره انجام مى دهند. بار ديگر تكرار مى كنم اكثريت راه حلّ است ولى همه جا راه حق نيست. بنا بر اين، انسان واقع گرا، هيچگاه نبايد از اقليت پيروان آيين خود بهراسد و نيز نبايد بخاطر اكثريت آنان مباهات كند، بلكه شايسته است چراغ عقل را روشن سازد و از نور و فروغ آن بهره مند گردد.

مردى به امير مؤمنان على (ع) عرض كرد، چگونه ممكن است مخالفان تو در جنگ جمل، كه اكثريت نسبى را تشكيل مى دهند، بر باطل باشند

امام (ع) فرمودند:

«انَّ الحقَّ و الباطل لا يعرفان بأقرار الرجال، اعرف الحقَّ تعرف أهله، اعرف الباطل تعرف أهله».

حق و باطل، با مقدار پيروان، شناخته نمى شود، حق را بشناس، اهل آنرا خواهى شناخت، باطل را بشناس، اهل آن را خواهى شناخت.

علاوه بر آنكه همه جا قضاوت مردم حق نيست.

امام باقر عليه السلام به جابر فرمودند:

وَ اَعْلَمْ باَنَّكَ لا تَكُونُ لَنا وَليّاً حَتى لَو اجتَمَعَ عَلَيْك اَهْلُ مَصْرِكَ و قالُوا انّك رَجُلٌ سوء لم يحزنك وَ لَوْ قالُوا اِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لم يَسُرّكَ ذالكَ وَلكَنْ اِعرِضَ نَفْسَكَ عَلى ما فى كتابِ الله الحديث.

اى جابر تو ولىّ ما نمى شوى مگر زمانى كه اگر تمام مردم شهر درباره تو بگويند فلانى مرد بدى است ناراحت نشوى و اگر هم گفتند مرد خوبى است شاد نشوى بلكه براى شناخت خود، خود را به كتاب خدا عرضه نمائى. از اين حديث هم به خوبى استفاده مى شود كه همه جا رأى و قضاوت و انتخاب مردم دليل بر حقانيت يا باطل بودن نيست. بنابراين بر يك فرد مسلمان لازم است كه اين مسأله را از طريق علمى و منطقى تحليل نمايد و آيه «وَ لا تقفُ ما ليسَ لكَ بِهِ علمٌ» را بسان چراغى فرا راه خود قرار دهد.

گذشته از اين، هر چند شيعه از نظر جمعيت به پايه اهل تسنن نمى رسد، اما اگر سرشمارى دقيقى صورت گيرد، معلوم خواهد شد كه يك چهارم مسلمانان جهان را شيعه تشكيل مى دهد، و آنان در نوع مناطق مسلمان نشين دنيا زندگى مى كنند و در تمام برهه هاى تاريخ، در ميان آنان دانشمندان و نويسندگان نام آور و صاحبان تصانيف و آثار مى زيسته اند. شايسته است روشن گردد كه پايه گذاران علوم اسلامى نيز غالباً شيعه بوده اند كه در ميان آنان:

ابو الأسود دئلى، پايه گذار علم «نحو»

خليل بن احمد، پايه گذار علم «عروض»

معغذبن مسلم بن ابى ساره كوفى، پايه گذار علم «صرف»

و ابو عبد الله محمدبن عمران كاتب خراسانى (مرزبانى) يكى از پيشتازان علم بلاغت به چشم مى خورند.

/ 86