رياحين الشريعة (جلد 1)
ديباچه كتاب
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد بيحد و ثناء بى عدد مختص ذات پاكى است كه از يك مشت خاك چنين گوهر پاك من ذكر و انثى آفريده و تاج ولقد كرمنا بر تارك ايشان نهاده و بقدرت كامله خود در مشيمه امهات صورت نبات را جمال معنى داده و از صدف ارجام در منثور
[
نام كتابى است تأليف زينب فواز عربى است.] و گوهر ربات الخدور بيرون آورده و از قطره آبيكه از اصلاب مردان و ترائب
[
استخوان سينة.] زنان در ظلمات ثلاث چكيده از آن رياحين الشريعة
[
نام همين كتاب است.] (و خيرات حسان
[
نام كتاب صنيع الملك است در سه جلد نازك بخط درشت فارسى كه در ترجمه زنان است.]) (واعلام النساء
[
نام كتابى است تأليف رضا كحاله مصرى در مصر بلغت عربى طبع شده است در سه جلد.]) رويانيده و در نهاد آنان از كمال و علم و معرفت چندان وديعة نهاده تا اينكه (مشاهير النساء
[
تأليف محمد ذهنى افندى كه بعربى نوشته است مختصر است.]) (و تذكرة الخواتين
[
تأليف شاه جهان بيگم فارسى مختصر مطبوع و در او اغلاط و اشتباهات بسيار است.]) (نقل مجلس
[
نام كتابى است در ادبيات.]) گرديده و از (ثمرات اوراق
[
نام كتاب ابن الحجة الحموى است.]) معارفشان كتابها تنظيم شده و از دودمان رسالت بتول عذراء و زينب كبرى پروريده كه هزاران مريم و آسيه و ساره و هاجر خدمت گذارى ايشان را بجان و دل خريده و خاندان نظم و عرفان ايجاد صدها رابعه و خنساء بنموده و از ينبوع فيض نامتناهيش بسيارى از ربات حجال را در فنون علم و معارف اشياخ معاريف و مشايخ نموده و ابواب حكمت و ادب بر روى عفايف و عقايل گشوده و مستوره عصمت از آن طلب كرده معصومه ى نامى گشته و جاريه بزم آرائى و دلربائى خواسته محبوبه گرامى گشته ملكه ئى را بر تخت ملوك نامدارى نشانيده و مردان روزگار را محكوم حكم او گردانيده تا بدانند كه امر امر او است و فرمان فرمان او قدرتش بى پايان و عظمتش نسبت بمردان و زنان يكسان.
پس از حمد خداوند يكتا درود نامحدود و سلام غير معدود بر سيد انبياء و مرسلين محمد محمود و بر آل طيبين او تا روز موعود باد البته سلام و صلوة سزاوار اين مسند نشين قاب قوسين او ادنى است كه زنان را از تحت اسارت و ذلت و مسكنت زمان جاهليت نجات بخشيده و حقوق آنها را كما هو حقه ادا فرموده تا آنكه در زير مقنعه زمامداريها كردند و در فهم حقايق مساعى جميله بتقديم رسانيدند و در حل غوامض تحقيقات انيقه فرمودند لشكر شكسته اند كشور گرفته اند بر تخت حكمرانى نشسته اند صد كارها كردند صد راهها رفته اند تأسيس مساجدها و مدارسها كردند تأليف كتابها و رسالها نمودند مسالك طريقت و كافل بيچارگان با كمال همت شدند.
تو مرد رهى واقف راه باش | ز حال زنان نيز آگاه باش |
و بعد چنين گويد بنده شرمنده ذبيح الله بن محمد على بن على اكبر بن اسماعيل المحلاتى تجاوزالله عن سيئاته فى الحاضر والاتى كه چون كتاب (كشف الغرور) در طهران بطبع رسيد و مطبوع طباع گرديد و چون پاره ى از حالات زنان نيكو سيرت و شمه ى از حال زنان زشت طبيعت را در آنجا تذكر داده بودم در اين فكر افتادم كه ترجمه ى جمعى از دانشمندان بانوان شيعه را جمع آورى بنمايم. با اين عدم اسباب و قله اطلاع و عدم طول باع ولى از آنجائى كه كتاب را همت تأليف ميكند نه اسباب قدم در اين ميدان نهادم در حاليكه خود را از فرسان اين ميدان نمى دانم ولى در مثلها گفته اند.
بلبل بباغ و جغد بويرانه تاخته | هر كس بقدر همت خود خانه ساخته |
و دانشمندان در اين موضوع كتابها بقالب تأليف ريخته اند و حقير خوشه چين خرمن آنان هستم و زحمات آنانرا تقدير مينمايم و بمصداق شعر ابن مالك.
و هو لسبق حائز تفضيلا | مستوجبا ثنائى الجميلا |
ولى قراء محترم بعد از امعان نظر در اين اوارق خواهند دانست كم ترك الاول للاخر، چه بسيار از تراجم در اين اوراق ديده ميشود كه در كتب مؤلفه در اين باب وجود ندارد و چون عمده غرض اصلى و مقصد كلى از تأليف اين كتاب تمسك بذيل عنايت آل عصمت و توسل بخاندان نبوت و رسالت است افتتاح اين كتاب بنام نامى و اسم
گرامى بانوى عظمى فاطمه ى زهرا سلام الله عليها خواهد بود و دو جلد اين كتاب متعلق بآن عصمت كبرى است كما اينكه جلد سوم متعلق بامير زاده عرب عليا مخدره زينب و امهات مومنين و امهات ائمه معصومين و بنات آل طه و يس خواهد بود و مجلدات ديگر متعلق بسائر دانشمندان بانوان شيعه است و ناميدم آنرا (برياحين الشريعه) در ترجمه دانشمندان بانوان شيعه و نسئل الله التوفيق و عليه نتوكل و به الاعتصام)
تنبيه
چون در اين جلد از عاشر بهار و جلد فاطميه ناسخ التواريخ و كتاب خصايص فاطميه مرحوم آخوند ملا محمد باقر كجورى طهرانى بسيار نقل ميشود براى هريك رمزى طلبا للاختصار قرار ميدهيم «ز» رمز عاشر بهار «نا» رمز ناسخ التواريخ « يص» رمز خصايص فاطميه و سائر مصادر را بنام و نشان ذكر خواهيم كرد و از مطالعه كنندگان گرامى اميدوارم كه از راه لطف و مرحمت بر اين ناچيز خرده نگيرند.
و عين الرضا عن كل عيب كليلة | كما ان عين السخط تبدى المساويا |
و علماء اعلام در حالات صديقه ى كبرى فاطمه ى زهراء سلام الله عليها كتابها نوشته اند حتى چند كتاب از علماء اهل سنت در نظر دارم كه در ولادت و شئونات خاصه ى اين مخدومه دو جهان در قلم آورند شكرالله مساعيهم الجميله ولى دريا را كيل نتوان كردن و آفتاب را نتوان پيمودن و اين حقير ابتداى بكنيهاى آن مخدره مينمايم نظر باينكه اين كتاب بايستى بترتيب حروف بوده باشد اگر چه مراعات اين قسمت در فهرست خواهد بود انشاءالله.
قليلى از كنيهاى و القاب فاطمه
ام ابيها
يكى از كنيهاى معروفه فاطمه ى زهراء سلام الله عليها اين كنيه است
(يص) در مقاتل الطالبين از حضرت صادق عليه السلام بدين گونه روايت است ان فاطمه تكنى ام ابيها و در (كشف الغمه) بدين عبارت است ان النبى كان يحبها و يكنيها بام ابيها و در فقره اخيره دو چيز علاوه است يكى محبت حضرت رسول است كه فاطمه
را دوست ميداشت و يكى تعيين اين كنيه است از آنجناب پس از بابت محبت بآن حضرت او را بدين كنيه ميخواند و اگر صاحب طبع لطيف و ذوق منيف فى الجمله دقت كند ميداند كه خواندن آن مخدره را بدين كنيه بعد از ذكر كلمه يحبها دلالت واضحه بر كثرت محبت آنجناب ميكند)
و در فارسى ام بمعنى مادر است و هاء ابيها راجع بفاطمه است يعنى مادر پدرش و اين فقره معلوم است كه بطريق حقيقت نيست بلكه بطريق مجاز است بناء على هذا بايستى معنى مناسبى بدست آورد و دانستى كه اولا ام بمعنى مادر است و ثانيا ام در نزد اهل لغت بمعنى قصد است هنگاميكه بفتح همزه قرائت شود مثل اينكه ميگوئى ام فلان فلانا اى قصده و بضم اهل هر چيزى را گويند و اصل ام امه بوده است فلذا جمع ان امهات ميآيد و امهات در مردم و امات در بهائم مستعمل است و گاه تاء ميآورند و يا امت لاتفعلى گويند چنانكه يا ابت افعل در قرآن است و امام هم از اين ماده مشتق است چون مقصود خلق و پيشرو انسان است و فى التفسير در معنى و كل شيئى احصيناه فى امام مبين فرمودند هو الكتاب) و انها لبامام مبين هو الطريق والامام بالفتح هو القدام و آنچه كثير الاستعمال است و از آن غالبا اراده ميكنند همان اصل را ميخواهند از آن جمله ام الجيش است كه اسم است از براى رايت عظمى كه در قلب لشكر مرجع و ملجا براى عساكر است قيس بن حطيم گفت.
نصبنا امنا حتى ائذ عروا | و صار القوم بعد الفتهم شلالا |
و جاده اعظم را ام الطريق گويند و فاتحته الكتاب را ام الكتاب گويند و مكه را ام القرى و شراب را ام نامند چون سبب از براى گناهان ديگر است و ام الدماغ كما فى تفسير مجمع البيان مقدم را گويند و هر چيزيكه مقدم است و جامع او را ام الراس گويند و ام الدماغ هم براى آنكه مجمع حواس و مشاعر است و زمين را هم گويند براى آنكه اصل انسان از اوست و رجوعش هم بسوى او است كما قال الله تعالى جل شانه الم نجعل الارض كفاتا احياء و امواتا) و قال منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تاره اخرى و اميه بن الصلت گفته.
فالارض معقلنا و كانت امنا | فيها مقابرنا و منها نولد |
و رايس قوم را ام القوم خوانند و ماهيه را ام الوجود گويند چون مظهر وجود است و عناصر اربعه را امهات ميخوانند براى توليد مواليد ثلاثه و ثمره درخت را نيز ام گويند چون مقصد و مقصود اوست شاعر گويد.
گر نبودى ميل اميد ثمر | كى نشاندى باغبان بيخ ثمر |
پس بمعنى ان شجر در ميوه زاد | گر بصورت از ثمر بودش ولاد |
گر بصورت من ز آدم زاده ام | پس بمعنى جدجد افتاده ام |
زين سبب فرموده است آن دو فنون | رمز نحن الآخرون السابقون |
لان المقصود من الشجر هو الثمر و اول الفكر آخر العمل پس از تذكره اين عبارات مصطلحه و الفاظ مستعمله چند وجه بنظر مى رسد كه جمع آنها هم منافات ندارد
(اول) آنكه فاطمه (ع) زهراء ثمره شجره نبوت است و حاصل عمر حضرت رسالت است و فرزند مقصود پدر و مادر است و فاطمه ى زهرا (ع) مخصوصا دخترى بود كه غرض اصلى و مقصد كلى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از وى بوجود آمد و فاطمه آن صدف درارى و لآلى عصمت كه سماوات علويه و ارضين سفليه از ايشان استوار و برقرار است مقصد و مقصود و ميوه قلب و مسعود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود پس معنى ام ابيها آنست كه فاطمه «ع» اصل پيغمبر است و همان فرزنديست كه پيغمبر ميخواست و مقصودش بود با آنچه از نتايج كريمه و فوائد عظيمه كه بر وى از جهت فرزندى مترتب شده و از فضائل نفسانيه اش خواسته پس ام بمعنى مادر نيست در اين مقام بلكه بمعنى قصد و اصل و مقصود و اين معنى با مطابقه اى اراده لغويين بلكه اهل حديث درست ميآيد و اگر بخواهيم مقصود را مطابقه ى با هر يك از اين الفاظ كنيم نيز صحيح است بواسطه ائمه معصومين عليهم السلام چنانچه اكرم رائس گفته شود بواسطه تقدم و مجموعيت توالد و تناسل ذريه ى طيبه اش و ام الجيش براى آنكه پناه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و امت پيغمبر بوده است كه از شكست وى شكست فاحش بر اسلام و اسلاميان وارد مى آيد و اگر (ام القرى) بنامند نيز صحيح است بواسطه ائمه ى معصومين (ع).
و قال بعض العرفان ان فاطمه (ع) من بين الانوار الالهيه بمنزله الماهيه و تلك الانوار فى مرتبه الوجود فهى الماهيه الكليه والخزانه التى فيها الصور العلميه فهى ام لجميع الموجودات من البدايات والنهايات.
مشكوه نور الله جل جلاله | زيتونه عم الورى بركاته |
هى قطب دارئه الوجود و نقطته | لما تنزلت اكثرت كثراتها |
هى احمد الثانى احمد عصرها | هى عنصر التوحيد فى بركاتها |
(يص) وجه دوم در افواه والسنه بسيار شايع است پدر گاهى به پسرش از راه رأفت و رحمت در مقام نصيحت ميگويد پدر جان بابا جان و بدخترش ميگويد نه نه جان مادر جان اينگونه الفاظ بين عرب و عجم شايع است مانند برادر جان و نظائر آن و اين قسم عبارات و اصطلاحات از فرط محبت و كثرت شفقت و دوستى پدر بفرزند است پس بناء على ذلك معنى ام ابيها بطريق حقيقت نيست بلكه عبارتى است كه معمول بين پدران و فرزندان از راه عطوفت ميشود و ممكن است كه حضرت اقدس نبوى هم اين طور اراده فرموده باشد و فاطمه زهرا (ع) را بدين عبارت خوانده باشد يعنى اى مادر من تا حكايت كند از فرط محبتش بدخترش و عبارت حديث كه مذكور شد يحبها و يكنيها بام ابيها دلالت بر همين معنى و بيان ميكند.
(وجه سوم) چون آيه و افى هدايه النبى اولى بالمومنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم در مدينه نازل شد و زوجات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هر يك بكنيه ام المومنين مفتخر شدند و همگى امهات مومنين شدند فاطمه زهرا (ع) ازين تشريف براى خود شرف و مزيتى خواست پس سيد مختار فاطمه را چون جان شيرين در بر كشيد و بوسيد و بوئيد و بدين كنيه اش خواند و ناميد يعنى اگر زنهاى من مادرهاى امت من هستند تو بالاتر از ايشانى قدرا و رتبه كه مادر مسنى و مويد مضمون آيه مسطوره نهى از نكاح و تزويج زوجات مطهره است كما قال الله تعالى و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا) و اين فقره واضح است اموميت زوجات طاهرات از براى مسلمين از جهت تعظيم و تشريف است نه از روى حقيقت و چنين است اختصاص اين لفظ بفاطمه زهراء (ع) و
صاحب خصايص وجوه ديگرى در معنى ام ابيها ذكر فرموده چون در نظر حقير جلوه نكرد از نقل آن خوددارى نمودم.
ام اسماء
بنده احقر در جلد سوم تاريخ سامراء شرافت كنيه و لقب را تفصيل داده ام كه كنيه از مفاخر عرب است و در امتهاى ديگر مرسوم و معمول نبوده و كنيه از كنايه است و آن اشاره است بنام انسان كه از خواندن آن منتقل ميشود بنام خود و عرب كنيه را در مقام تعظيم و تكريم شايع كرده استعمال مينمودند.
(يص) و آنچه مشهور است كنيه مصدر باب و ام و ابن ميشود مثل ابوالحسن و ام كلثوم و ابن عباس و ابن حاجب بلكه مصدر ميشود مانند بنت العنب و بنت الكرم و غيره و صديقه كبرى) (ع) چند كنيه داشته است كه بعضى مشهور بوده است مثل ام الحسن و ام المحسن و ام ابيها و بعضى مشهور نبوده است مثل اين كنيه ام اسماء چندان كه اين كنيه را فقط مجلسى از كتاب (معرفه الصحابه) نقل كرده است و از آن عبارت معلوم است اين كنيه را در اوائل ولادت و قبل از هجرت بر آن مخدره ميخواندند و عرب اين كنيه را تفأل بخير ميدانست.
ام الهناء
اين كنيه نيز غير مشهور است از آن مخدره (ع) و مأخذ آن از روايات بنظر نرسيده است فقط مرحوم شيخ حر عاملى ره در منظومه اش فرموده.
و قدرو و اكنيتها ام الهنا | ام الائمه الهداه الامنآء |
ام الحسين المجتبى ام الحسن | فاسمع الى جمع و تعداد حسن |
و هنا بفتح هاء و نون مأخوذ از هنى است و عيش هنى آن خوشى و گوارا شدن معيشه و زندگانى است و تهنيه نيز از اين باب است كه در اعياد و ايام سرور گفته مى شود و لفظ هنيئا در آشاميدن آب در ميان اعراب دعاء مخصوص است كه رسم شده و
حديث نزول جام و آشاميدن خمسه ى طيبه عليهم السلام از آن و خطاب خداوند سبحان هنيئا مرئيا لك يا على بن ابى طالب در كتب مناقب مذكور است و مأخوذ از آيه ى كريمه ى فكلوه هنيا مرئيا و هر امرى كه در او زحمت نباشد مى گويند هنى است و منه هنانى الطعام و لك المهنا و اين كنيه را از براى حضرت زهرا تفأل بخير زده بودند يعنى هميشه زندگى و زندگانى اين دختر بروزگار گوارا باد و فاطمه زهراء (ع) خود تمام عيشه راضيه مرضيه بود و اصل اصيل گوارائى و سازگارى است چه در دنيا و چه در عقبى و شوهر بزرگوارش در دار دنيا بدان نعمت موهوبه خدا را شاكر بود و در مدت موانست بسا كمال ملايمت و ملاطفت با يك ديگر مواحدت و سازگار برداشته اند و از لذائذ روحانيه و حظوظ معنويه ربانيه هم كه در كمال كمال بوده اند بهره مند ميشدند و حضرت امير فرمودند در اين مدت كه فاطمه (ع) بخانه ى من بود هيچگاه از او مكروهى نديدم و هرگز مرا بغضب نيارود و البته در صورت موافقت چقدر زندگانى سازگار است.
ام العلوم
اين كنيه را صاحب جنات الخلود در شمار كنيهاى آن حضرت آورده و البته اين كنيه دلالت بر زيادتى و كثرت علم آن مخدره عظمى است و شكى نيست كه آن آيه الله العظمى (ع) احاطه بتمام علوم عقليه و نقليه داشت و اين احاطه و اطلاع در زمره ى نسوان عالميا مخصوص بايشان است بلكه علوم گذشته و آينده تماما اغتراف از آن منبع علوم و سرچشمه ى معارف است و از سر تا پاى وجود فاطمه دانش و دانائى تراوش كند و بيايد حديث (عيون المعجزات) كه آن مخدره بحضرت امير عرض كرد كه اگر بخواهم از علوم اولين و آخرين ترا خبر مى دهم.
ام الفضائل
(يص) اين كنيه شريفه از كنيه سابقه جامع تر است چون داشتن علم يك فضيلتى است از فضائل نفسانيه ى فاطمه ى طاهره سلام الله عليها و فضائل و فواضل ديگرش را
كسى نتواند احصا بنمايد و فضيلت جمع آن فضائل است و آن در برابر نقيصه است و بفارسى بمعنى فزونى است و امر أته مفضاله على قومه اذا كانت لها فضائل زاده و فضائل فاطمه ى زهراء سلام الله عليها بر دو قسم است) يا تكوينى است يا تشريعى تكوينى ايضا بر دوم قسم است يا داخلى يا خارجى و معنى تكوينى اين است كه در تحت اختيار انسان نباشد و تشريعى يعنى بجعل شارع باشد و صديقه ى كبرى (ع) جامع جميع آنها بنحو اكمل بود تكوينى داخلى جمال و نور زهراء سلام الله عليها از قوه تحرير و تقرير خارج است تكوينى خارجى اصاله و شرافت نسبش كه دختر سيد المرسلين و هم سر سيد الوصيين و مادر دو سيد شباب اهل الجنه و مادرش خديجه ى كبرى ام المؤمنين اول نساء القوم اسلاما و كيفيت انعقاد نطفه ى زكيه اش در رحم خديجه و تزويجش در آسمان و مزايا و خصايصى كه بعد از اين در محل خود بيايد.
(يص) و فضائل تشريعى آن آيت رحمت را نتوان احصا نمود فحسر عن ادراكها انسان عين كل عارف و قصر عن وصفها و احصائها لسان كل محص و واصف والكل بضروب فضائلها معترفون و على باب كعبه فواضلها معتكفون) تصاغرت انعظما و تقاصرت العلمآء ولكنت الخطبآء و عجزت البلغآء و كلت الشعراء و تواضعت الارض والسمآء عن وصف قدرها و جلاله شأنها
قصيدة عربية
سقى الله انفاسى من السلسل العذب | لانظم ابكارا من اللولؤ الرطب |
بمدحت بنت المصطفى ينجلى كرب | و ان معاليها لا سنى من الشهب |
و فى مدحها القرآن بل سائر الكتب | فان لم تصدق ما اقول ولا تدرى |
فسل آيه القربى فسل آيه الاجر | و سل آيه الود و سل ليله القدر |
و سل آيه الكوثر و سل سوره الدهر | و كانت لطه المصطفى الروح بلجنب |
هى الشمس خدرا والاشعه سائر | بخدمتها حور الجنان تفاخر |
لها جاريات مريم ثم هاجر | هى القطب قدرا والنساء دوائر |
فشتان ما بين الدوائر والقطب | هى اللمعه البيضا تجلت تكرما |
هى الزهره الزهرا ففرت وانما | هى الكوكب الدرى فى افق السماء |
تضى لسكان السماوات كلما | تقوم بمحراب تناجى الى الرب |
هى الآيه الكبرى فكلت الى النهى | عقولهم ما يبلغون لمنتهى |
مكارمها العليا و انالهم بها | و كيوان علياها لا على من السهى |
ففى فاطم حارت عقول ذوى اللب | فتبا لقوم احرقوا باب دارها |
و بعدا لقوم اسقطوها جنينها | و سحقا لقوم سودوها متونها |
و تعسا لقوم كسر و اضلع جنبها | و فى وجهها اثر من اللطم والضرب |
فلهفى عليها حين ابدت عويلها | بعولتها ينسى الحمام هديلها |
و كادت بان الراسيات تزيلها | فما حال من تلقى مقودا كفيلها |
فوا عجبا من قسور قيد للكلب | فاوقفت الافلاك من عظم دهشه |
و اذ هلت الاملاك من طول زفره | تناديهم خلوا ابن عمى و مهجتى |
و ان لم تخلوا عنه اشكو بعوله | الى الله يا اهل الضلاله والريب |
ام الكتاب
(يض) اين كنيه كريمه در دفاتر مضبوطه محدثين از علمآء بسيار مذكور است و در تفاسير عامه و خاصه از اسماء سوره ى مباركه ى الحمد شمرده شده براى آنكه اصل قرآن است بلكه اصل هر كتاب از كتب سماويه است و بقول بيضاوى مشتمل است بر توحيد و مبداء و معاد و قضا و قدر و اشتغال بخدمت و طاعت و طلب مكاشفات و مشاهدات يا آنكه اين سوره اشرف سوره هاى قرآنست چنانكه ام القرى مكه ى معظمه اشرف
بلدانست و هر دو معنى در حق جناب صديقه ى طاهره سلام الله عليها جايز و جارى است از افضيلت و اشرفيت بما سواى خود از هر جهت و جامعيت و اشتمالش بر تمام علوم و معارف و در معنى ام القرآن گفته اند قرآن عوض هر چيزى است ليكن چيز ديگر عوض او نميشود و بهمين طريق است فاطمه ى زهراء سلام الله عليها كه گوهر يكتا و فرد بيهمتا است در سلسله ى نسوان عالى شأن و او را عوض و مانندى نيست و سوره ى حمد را اساس القرآن ناميدند از آنكه اول سوره ى قرآن است يا آنكه مشتمل است بر اساس طاعات و عبادات و فى الحديث اساس القرآن فاتحة الكتاب و اساس الفاتحه بسم الله الرحمن الرحيم. چون مريض شدى بر تو است باساس قرآن تا باذن خدا شفا يابى و فاطمه دين و بنيان ايمان است و صدف درر شعشعانيه ى الهيه است و بولاى او امراض باطنه و اوجاع ظاهره شفا ميابد و ام ملدم كه معظم اوجاع است در تحت فرمان او است و حديت آن در باب اذكار فاطمه (ع) است و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود قسم بحق آن كسى كه جان من در قبضه ى قدرت اوست مانند اين سوره در توريه و انجيل و زبور نيست وانها السبع المثانى والقرآن العظيم- وابو الفتوح در تفسير خود روايت ميكند: كه يصكد و چهار كتاب از آسمان نازل شد تمام آنها را در چهار كتاب توريه و انجيل و زبور و قرآن جمع فرمود و آنچه در اين چهار كتاب است در سور مفصل جمع فرمود و آنچه در سور مفصل است در سوره ى الحمد نهاد و هر كه اين سوره را بخواند چنان است كه يكصد و چهار كتاب آسمانى خوانده.- اين روسياه عرض مى كند قسم بخداى عالم و رسول او كه بمانند فاطمه (ع) زنى در هيچ امتى نيامده و نخواهد آمد و اين كنيه براى آن مخدره با اينكه اسم اين سوره ى شريفه است شرفى بزرگ است.
اثر طبع اديب فاضل ميرزا محمد طبرستانى متخلص بغافل
خداى را نتوان ديد جز بچشم رسول | رسول را نبود نور چشم، غير بتول |
اگر بتول بچشم رسول نور نبود | نديده بود خدا را، كسى بچشم رسول |
ولى بديده بود نور علت ديدن | مال باشد تكفيك علت از معلول |
اگر معاينه خواهى جمال حق ديدن | بمهر فاطمه مرآت دل نما مصقول |
اگر شفيعه ى محشر نباشد او بر خلق | شفاعت همگيرا نمى كنند قبول |
غرض وجود تو بوده است علت خلقت | و گرنه كشته ى آدم نداشتى محصول |
مكونات وجوديه زوج و تركيبند | وجود توبه بساطت نمود جفت قبول |
اگر وجود تو كفوى قبول مى ننمود | نمود بود در اشيا نداشت راه عقول |
ترا گرفت و جهان را اطلاق گفت على | از آن شده است جهان بر هلاكت تو عجول |
جزاى آنكه ترا غضب حق شد از فدكى | خدات هر دو جهان را زمهر داده بتول |
در اين دو روزه ى عمر آنقدر كشيدى رنج | كه بوده اى بجهان از حيوه خويش ملول |
سائر كنيه هاى فاطمه زهراء
(7) ام الحسن (8) ام الحسين (9) ام المحسن (10) ام ائمه المعصومين (11) ام السبطين (12) ام الريحانتين (13) ام الخيره (14) ام البرره (15) ام الازهار (16) ام الاخيار (17) ام النجبا (18) ام الانوار (19) ام الاطهار (20) ام الابرار. وجه مناسبت اين كنيها از خارج در كمال وضوح است و استعمال هريك در نهايت شيوع و در زيارات و ادعيه و در افواه و السنه شيعه ى اثنا عشريه متداول و متناول است و مرحوم (مجلسى) طاب ثراه فرموده اين بزرگواران را مى توان باوصاف و القابى كه دوستان ميدانند در مقام عظام و اكرام بگويند مگر آنچه منافى باشد با نصوص خاصه ايشان پس فاطمه ى زهراء سلام الله عليها را مثلا كسى ميتواند در زيارت يا در مدح و ثنا بخواند ام الشموس الطالعه. ام الاقمار المنيره ام النجوم الزاهرة ام النقباء المطهرين. ام الاصفياء الطيبين. و هكذا بناء على ذلك ميتوان علاوه از كنيهاى مذكوره هزاران القاب بقالب لفظ درآورد براى آنحضرت
القاب فاطمه زهراء
(يص) لقب جمع آن القاب است كما قال الله تعالى و لا تنابزوا بالالقاب (وقد يكون علما من غير نبز فلايكون حراما) و لقب بعد از كنيه ممدوح است و آن يا مشعر
بر مدح است يا ذم و نهى در آيه ى مسطوره بالقاب مذمومه است كه مدعو از آن كراهت داشته باشد بواسطه ى مذمتى كه در آنست و تنابز همان تلقيب است و اكرام و اعزاز مؤمن آنست كه او را بنام نخوانند بلكه بلقب ممدوح او را خطاب كرده تعظيم نمايند و احترام كنند و كثرت اسماء والقاب از براى هر كس دليل بر شرف و قدر و علو مقام اوست و هر لقب هم اشاره بوصف مخصوص مشهور آن موصوف است كه از ذكر آن، موصوف شناخته ميشود و جناب صديقه ى طاهره (ع) بواسطه ى شرافت ذات مقدسش و اوصاف ممدوحه اش در موارد عديده باسم مبارك و لقب شريفى كه حاكى از آن صفت خاصه است بلسان خدا و ملائكه و ائمه ى طاهرين خوانده شده و در بعضى از موارد يك معنى را بعبارات و الفاظ مختلفه آورده اند كه كثره الاسماء تدل على شرافه المسمى و در (كتاب مناقب) و (بحار) اسماء آن مخدره را چنين روايت كرده اند فاطمه، بتول، حصان، حرة، سيدة، عذراء، زهرا، حوراء، مباركة، طاهرة، زكية، راضيه، مرضيه، محدثه، حانية، صديقة
(يص) بعد از ذكر اين اسماء گويد حقير براى ميمنت خواستم يكصد و سى و پنج لقب مطابق اسم مبارك آن مخدره نام برده باشم و بيست لقب از القاب كه سادات القاب آن بزرگوار است شرح بدهم.
بعد تعداد آن القاب را مى نمايد ولى بترتيب حروف نيست و حقير دوست دارم كه آن القاب را بترتيب حروف زينت اين كتاب بگردانم:
امة الله
آية الله
انبة الصفوة
احدى الكبر
اعز البريه
آيةالله العظمى
ارومة العناصر
ام الائمة
بضعة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
بقية النبوة
بيضاء، بضة، بتول
باكية العين
برزخ النبوة والولاية
بهجة الفؤاد
تفاحة الفردوس
التقية
ثمرة النبوة
ثالثة الشمس والقمر
جمال الاباء
الجميلة الجليلة
جرثومة المفاخر
حجاب الله المرخى
حاملة البلوى
الحبة النابته
الحبيبه المصطفى صلى الله عليه و آله و سلم
حجة الله الكبرى
حظيرة القدس
الخيرة من الخير
حبها خير العمل
خامسة اهل العباء
دعوة مستجابة
درة التوحيد
الدرة المنضده
الذرورة الشامخة
الذريعة الشيعة
ريحانة النبى
روح بين جنبى المصطفى
ركن الدين
ربيبه المكرمة
الراضية المرضيه
الرشيدة
زوجة ولى الله الاعظم
الزهراء
زجاجة الوحى
زين الفواطم
سترالله الكبرى
سيدة نساء الجنه
سيدة نساء هذه الامة
سيدة نساء الاولين والاخرين
سيدة بنات آدم عليه السلام
سفينة النجاة
سماء الكواكب الدرية
سلالة الفخر
شرف الابناء
شفيعة الامة
الشهيدة
الشمس المضيئة
صاحبة الجنة السامية
صفوة الشرف
صاحبة المصحف
صلوة الوسطى
صاحبة الاحزان الطويلة
الصابرة فى المحن
الصادقة فى السر والعلن
صدف الفخار
الصائمة فى النهار
ضامن الشفاعة
الطاهرة الميلاد
الطاهرة فى الافعال
ظل الله الممدود
العارفة بالاشياء
عديلة مريم الكبرى
عقيلة الرسالة
العالمة بما كان و ما يكون
العابدة التقية
عين الحيوة
عين الحجة
عروة الوثقى
عيبة العلم
العفيفة
عالية الهمة
الغرة الغراء
فلذه الكبد المصطفى
الفاضلة
فخر الائمة
قلادة الوجود
قرة عين الخلائق
القانعة
القانتة
القدوة المسددة
قرار القلب
القائمة فى الليل
كلمة الله التامة
كلمة التقوى
الكوكب الدرّى
الكريمة فى النفقة
الكئية
الكلمة الطيبة
ليلة القدر
المزوجة فى الملاء الاعلا
المعروفة فى السماء
مبشرة الاولياء
مشكوة الانوار
معدن الحكمة
المتجهدة
المضطهدة
المنهدة الركن
الممتحنة
المغصوبة حقها
الممنوعة ارثها
المظلومة
المتعوبة فى الدنيا
الميمونة
المعصومة
المنعوتة فى الانجيل
الموصوفة بالبر والتبجيل
محترقة القلب
معصبة الرأس
مهجة العالم
مكسورة الضلع
مقتول الجنين
موطن الرحمة
نخبة ابيها
الناطقة بالشهادتين
عند الولادة
النعمة الجليلة
ناحلة الجسم
النبيلة
نور الانوار
نجمة الكليل النبوة
والدة الحجج
وديعة الرسول
الوليدة فى الاسلام
الوالهة الثكلا
الوحيدة الفريدة
و سلالة الرضوان
و عاء المعرفة
ولية الله العظمى
هى الكوثر
وانها لاحدى الكبر
ينبوع العلم
و ينابيع الحكمة
مخفى نماند كه آنچه ضبط شد صد و چهل لقب است بعضى را حقير تبديل و اضافه نموده ام و احصاى آن در عقده ى محالست.
گر گل عصمت نديده اى و ندانى | رو بسوى گلستان عصمت داور |
بضعة خير الورى حبيبه ى يزدان | دختر بدرالدجى شفيعه ى محشر |
فاطمه نام و زكيه نفس و فلك جاه | عرش مقام و فرشته خوى و ملك فر |
شمسه طاق حيا كتيبه ى عفت | ضابطه ى كاف و نون نتيجه ى خلقت |
واسطه ى كن فكان زجاجه ى انور | طيبه ى با وقار عصمت كبرى |
طاهره ى روزگار عفت اكبر | عالمه ى علم حق محدثه ى دهر |
فخر سماوايتان و همسر حيدر | |
فاكهه ى اصطفى عزيز پيمبر | دخت رسول انام ام ائمه |
هست چنين دخترى چنانش بابا | بايد چنين زنى چنانش شوهر |
مهر بايد بمهر يابد پيوند | ماه ببايد بماه باشد همسر |
ارفع آن آسمان كاينش اختر | اعلى ان اخانواده كاينش خاتون |
آباد آن حجله كاينش بانو | احسن زان مادر كاينش دختر |
دختر اگر اين بود نداشتى ايكاش | دايه ى امكان به بطن الا دختر |
نخل امامت از او گرفت شكوفه | فرق ولايت از او رسيد بافسر |
زورق ايمان بوى شناخته ساحل | كشتى ايمان زوى فراشته لنگر |
ملك نجائب زامر اوست منظم | شهر شرافت بفضل اوست مسخر |
جاه مؤبد بعون اوست مهيا | عزت و سرمد بنصر اوست ميسر |
آتش و باد و آب و خاك و عالم و آدم | ملك و ملك جن و انس و كهتر مهتر |
بر درش آنان كنند سجده دمادم | در برش اينان برند سجده سراسر |
(يص) پس از تعداد القاب مذكوره بيست لقب از القاب فاطمه ى زهراء را شرح مى كند و حقير خلاصه آن را نقل مى كنم:
بتول
بتول از القاب باهره ى صديقه ى طاهره است و مريم بنت عمران (ع) و بتول بمعنى بريدن و جدا كردن باشد و جمع بتول بتائل است و آن زنى است كه بريده و جدا شده از زنهاى ديگر و بتول نهالى است كه از بن درخت بيرون آمده و از او مستغنى شده باشد و در آيه ى مباركه است (و تبتل اليه تبتيلا) ان انتبال و انقطاع از دنيا است براى خدا.
و در صراح المغة گويد البتول هى العذرا المنقطعة من الازواج و يقال هى المنقطعة الى الله من الدنيا و هى نعت فاطمه بنت النبى صلى الله عليه و آله و سلم.
(و ابن اثير) در نهاية گفته سميت فاطمه البتول لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا و قيل لانقطاعها عن الدنيا الى الله و در (غريبين) گفته سميت فاطمه بتولا لانها تبتلت عن النظير و در كتاب (معانى الاخبار) و (كتاب علل الشرايع) و كتاب مصباح الانوار و كتاب بحار از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت است كه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سؤال كردند كه ما مكرر شنيده ايم كه فرموديد مريم بتول است و فاطمه بتول چه معنى دارد فرمود هر زنى كه حيض نبيند بتولست و حيض در دختران پيغمبران كراهت دارد و مرحوم مجلسى (ره) فرموده است انها منقطعه عن نساء زمانها بعد رؤية الدم و بهمين مضمون علماء سنت مانند احمد بن حنبل در فضائل (و حافظ) ابونعيم در كتاب منقبه المطهرين و ابوصالح مؤذن در (اربعين) و ابن حجر مكى در صواعق المحرقه در ذيل آيه ى ولسوف يعطيك ربك فترضى از صحيح نسائى و سيد على شافعى در كتاب (مودة القربى) در باب حادى عشر از حضرت رسول خدا نقل كرده اند كه فرمود انما سميت فاطمه البتول لانها تبلت من الحيض والنفاس لان ذلك يحسب فى بنات الانبياء نقصان و نسائى در صحيح خود روايت كرده كه رسول خدا فرمود (فاطمه حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث) بالجمله اخبارى كه در كتب فريقين در اين خصوص رسيده قريب بتواتر و حد استفاضه است و مجال انكار نيست و حديث (ان الله حرم النساء على على عليه السلام مادامت فاطمه حية لانها لم تحض) شاهد مقصود است بناء على ذلك فاطمه بتول است يعنى منقطعه از زؤية دم و منقطعه است از زنان از جهت فضل و دين و حسب (و قيل انها تبلت كل ليلة مما ترجع بكرا و علاوه بر آنچه منظور ميشود طهارت ايشان است از ارجاس و ادناس معنويه روحانية والظاهر عنوان الباطن يعنى چنان كه از پليديهاى ظاهره مريم و فاطمه طاهره منزه و مهذبة بودند بمفاد كريمه ى (ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين) علاوه انقطاع آن مخدره از مطالب مذكوره عموما خود دلالت دارد بر طهارت معنويه اش و جمعا دلالت دارد بر عصمت و نگاه دارى خداوند سبحان اين دو زن را از گناهان و انقطاع از خلق و توجه بخالق و اين خود دليل محكم ديگرى است و آية معظمى بر عصمت ايشان است.
الطاهرة
اين لقب از اوصاف ذاتيه فاطمه زهرا عليهاسلام است و مشتق از طهر بضم و آن پاكى از حيض است و طهارت بمعنى پاك شدن و اصل آن نظافت است والمطهر المنزه والطهورين الماء والتراب و منه (وانزلنا من السماء ماء طهورا) و صدوق در كتاب (علل الشرايع) و (امالى) از حضرت صادق روايت كرده كه فرموده فاطمه را در نزد خداوند سبحان نه اسم است از آن جمله طاهره است و مرحوم (كفعمى) فرموده طاهر از اسماء الله است يعنى منزه از اشياء و امثال و اضداد و انداد و از صفات ممكنات و حالات مخلوقات از حدوث و زوال و سكون و انتقال و چون در اين عالم اسماء الله را مظاهرى است مظهر اسم طاهر فاطمه زهراست كه در مخلوق مانندى ندارد و از زنان ديگر ممتاز است و حضرت باقر عليه السلام مى فرمود فاطمه را طاهره ناميدند لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث و مارأت يوما قط حمرة و لا نفاسا و معنى رفث در آيه ى شريفه (ولا رفث ولا فسوق) فحش گفتن است و در اين حديث اشاره است كه فاطمه از اخلاق ذميمه هم طاهره بوده علاوه بر ادناس ظاهرى و متعلق طهارت يا طهارت ظاهر است از اخباث يا طهارت جوار حست از معاصى يا طهارت نفس است از اخلاق رذيله رديه يا طهارت سر است از ما سوى الله و تمام اين مراتب اربعه در آن طاهره ى مطهره بوجه كمال موجود بود صلوات الله عليها
(نعم ما قيل)
موانع چون در اين عالم چهار است | طهارت كردن از وى هم چهار است |
نخستين پاكى از احداث ارجاس | دوم از شر نفس و شر وسواس |
سوم پاكى ز اخلاق ذميمه است | كه با وى آدمى همچون بهيمه است |
چهارم پاكى سر است از غير | كه آنجا منتهى گردد بدان سير |
السيدة
(يص) آن مخدره يكى از القاب مباركه ى او سيدة است و اين لقب بزرگ جامع مكارم و محامد حميده و معانى عديده است و لفظ سيده يعنى رب و مالك و شريف و
قاضى و كريم و حليم و رئيس و مقدم و مطاع و متحمل اذيت قوم آمده است و مشتق است اين لفظ از ساديسود سيادة و جمع آن ساده و سادات و اسادد و سيايد من غير قياس است و اغلب استعمال باضافه و قيد مى شود مانند سيد القوم و سيد النبيين و سيد الوصيين و سيد اشباب اهل الجنه و سيد السادات و سيد الساجدين و در صورت اطلاق مخصوص بخداوند متعال است و قيد و اضافه براى خلق است و در وصف حضرت يحيى عليه السلام (انه كان سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين) مراد مطاع و مقدم بر مردم است و صاحب مجمع البيان در معنى سيد فرموده مأخوذ از سواد است و سيد القوم يعنى مالك السواد الاعظم و آن كسى كه طاعت وى واجب است و در اين زمان هر آنكه هاشمى و علوى و فاطمى باشد بلقب سيد خوانده مى شود و اين وضع ثانوى است و هر مرد و زنى كه در خانواده ى رياست و مطاعيت داشته باشد سيد و سيده او را مى خوانند و فارسى آن در افواه و السنه فارسيان آقا و خانم است و در مصر ستى زينب و سنى نفيسه و ستى سكينه معروف است و ست مخفف سيده است و فاطمه ى زهراء سلام الله عليها مالكة و شريفة و فاضلة و كريمة و صابرة و حليمة و مطاعة و مقدسة و سيده بر زنان اولين و آخرين بود.
سيدة النسوان
اين لقب بزرگ مأخوذ است از حديث شريفى كه متفق عليه فريقين است كه فاطمه زهرا سيده ى زنان عالميان است از اولين و آخرين و در اين لقب بالقب سابق فرق است چون كه از لفظ سيده عموم مفهوم مى شود و از سيدة النسوان خصوص و چون در لفظ سيدة اطلاق مندرج است سيادتش اختصاص بزنان ندارد بلكه بر رجال هم سيادت دارد بخلاف اين لفظ كه اختصاص بزنان را مى رساند و در اخبار و آثار غالبا فاطمه زهرا را باين لقب مى خواندند و ابوبكر در قصه ى فدك بمخاطبه ى آن حضرت گفت و انت سيدة امة ابيك والشجرة الطيبة و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود فاطمة سيده نساء العالمين من الاولين والآخرين.
الحوراء
از القاب طيبه فاطمه زكيه است و آن مشتق از حور است و جمع آن حور بضم است و حوران سياهى چشم است تماما كما فى قوله تعالى (حور مقصورات فى الخيام) و قوله تعالى (حور عين كامثال اللؤلؤ المكنون جزاء بما كانوا يعملون) آن حوريه ايست كه چشمهاى آن سياه و بخوبى و نيكى گشاده باشد و عين جمع عيناء است و هى الواسعه الحسنه العين و انهن خلقن من تسبيح الملائكه و در مجمع فرمود حوراء بفتح و مد آن شده سفيدى چشم است در سياهى، و چشم را احور گويند و حورا را بنعت و صفت ياد كنند و چشم سياه را بچشم آهو تشبيه نمايند و حور بمعنى رجوع و نقصان و سفيدى آمده است و احرار مصدر است و در وصف فاطمه ى زهراء سلام الله عليها حوراء انسيه ديده شده است يعنى فاطمه حوريه بصورت انس است (ر) از رسول مختار روايت است فاطمه حوراء انسيه او آدمية لم تطمث و لم تحض يعنى انسيه ايست كه صفت حوريه در اوست كه آن صفت عدم رؤية دم است.
از ابن عباس از رسول خدا مرويست در حديثت مبسوطى كه فرموده فاطمه بعضه منى و هى نور عينى و ثمره فوادى و روحى التى بين جنبى و هى الحوراء الانسيه.
و در خبر ديگر از اسماء بنت عمس مرويست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود ان فاطمه خلقت حوريه فى صوره انسيه و در اخبار معراجيه است كه آن جناب فرمود جبرئيل دست مرا گرفت و داخل بهشت كرد و از رطب بهشتى بمن داد چون خوردم بزمين آمدم با خديجه طاهره مواقعه كردم حامله شد بفاطمه زهراء ففاطمه حوراء انسيه فكلما اشتقت الى رائحه الجنه شممت رائحه ابنتى فاطمه و اخبار در اين باب بسيار است و در اوصاف حور العين مرويست كه از تربت بهشت خلق شده اند بنوارنية و از وراء هفتاد حجاب ساقشان از لطافت نمايان است.
(يص) و در احاديث آل عمصت وارد است كه حورالعين از نور وجود مقدس آن حضرت خلق شده اند.
و در خبر است چون حوريه راه مى رود از خلخال پاى او صداى تسبيح شنيده مى شود و گردن بند او كه از ياقوت است مى خندد و از بند نعلين او كه طلا است آواز تمجيد مى آيد و بر هر يك هفتاد حله است كه هر يك برنگى است و با هر يك هفتاد بوى خوش است كه هر بوئى بر خلاف ديگريست.
و در ذيل آيه لايرون فيه شمسا و لا زمهريرا از ابن عباس مرويست اهل بهشت در بهشت نورى مشاهده بنمايند چون نور آفتاب پس به رضوان مى گويند خداوند سبحان فرمود در بهشت آفتابى نيست پس اين روشنائى چيست رضوان گويد اين نور آفتاب و ماه نيست بلكه فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام در مقام خودشان خنديدند اين نور دهان ايشان است.
العذرآء
اين لقب شريف از القاب مختصه ى فاطمه ى زهراء است در مجمع البحرين است عذراء بر وزن حمراء دختر باكره را گويند لان عذرتها باقيه
(نا) صدف گوهر شبير و شبر | جفت حيدر سليل پيغمبر |
دختر مصطفى اگر چه زنست | شير مردان برش چه نيم زنست |
زن اگر چند نيم مردانند | بر او مرد نيم زن دانند |
شير يزدانش گر نبودى مرد | زيست از مرد در جهان او فرد |
همتش ز اختران برشته كند | عصمتش بانك بر فرشته زند |
در جهان بود از جهانش ليك | جز بيزدان بند سلام عليك |
از جهان ديده بر جهان داور | دو جهانش چه خاك و خاكستر |
آنكه جست از جهت فلك چه كند | آنكه رست از جهان فدك چه كند |
زين جهانى و زين جهان پاك است | گوهر پاك خواجه لولاك است |
گوهرى و صدف ببازده در | مادرى و پسر زيازده حر |
التقية
(يص) اين لقب اشرف القاب ام الائمه الاطياب است و ان مأخوذ و مشتق از وقى يقى است و تقوى و تقاة و تقية از همين باب است و بمعنى وقايه است و اهل لغة گفته اند تقى در اصل وقى بوده است و او بدل بتا شده است و وقايه پرهيز كردن است على اى حال تقى كسى كه از خدا بترسد و خدا را حاضر داند و از گناهان اجتناب و احتراز نمايد و معانى و مراتبى براى تقوى ايراد كرده اند از تائبين و صالحين و متقين و صد يقين و تمام مراتب تقوى در اين آيه ى شريفه است كه مى فرمايد (و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه فاولئك هم الفائزون) پس هر فردى كه بدين اوصاف شده تقى است و هر زن تقيه است و فاطمه ى زهراء سلام الله عليها خود كلمه تقوى است و از زمره ى نسوان عالميان زنى آن خوف و خشيه و اطاعت و امثتال اوامر را بمانند وى نداشته و بعضى از عارفين گفته اند خيرات دنيا و آخرت در يك كلمه جمع شده است و آن كلمه تقوى است.
الحرة
اين لقب مأثور و از القاب نبيله ى آن مخدره عصمت است و معنى حره زن آزاده است و معنى امه كينز است در مجمع كويد «الحرة خلاف الامة» و در افواه مذكور است العبد يقرع بالعصا والحريكيفه الاشاره باز در تعريف حره گفته اند: الحرحر وان مسه- الضر والعبد عبدوان البتسه الدر و در شعر عرب است:
تمسك ان ظفرت بود حر | لان الحر فى الدنيا قليل |
و جمع حره حرائر است على غير قياس از آنكه جمع حره بايد حرر باشد مثل غرفه و غرف، و تحرير رقبه بمعنى آزاد كردن است و خاك و ريكى كه خالص باشد و مخلوط بچيزى نباشد آن را نيز حر مى نامند و در تفسير اهل البيت آيه ى انى نذرت لك ما فى بطنى محررا بدين گونه معنى شده يعنى مخلصا لك و مقررا لعبادتك و حرائر بيض وصف زنان سفيد اندام و آزاد است و يكى از معناى حره كريمه است و جناب