مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدیریت و رهبری با سیری در نهج البلاغه - جلد 1

محمد اصلی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


كمال و تعالى فكر و روح آنان سقفى مى زند كه باز دارنده انديشه آنان از جولان در فضاى وسيعى است كه اعتقاد به توحيد، معاد، تعاليم پيامبران و رهروان حق و استقرار هر چيز و هر كس در مكان و مقام مربوط به خود به وجود مى آورد.

4- استخراج اصول مبتنى بر افكار و انديشه هاى كسانى كه در فضايى چنين روحانى انديشيده اند، براى انتظام امور سازمان ها و مديريت، بخصوص در جامعه معتقد به حاكميت اصالت وحى بر امور ضرورى است.

5- نهج البلاغه كتابى مشحون از اصول و مفاهيم مناسب براى مديريت است.

[بهرنگى، محمد رضا، مديريت آموزشى و آموزشگاهى، ص 245.]

برخى از اصول مديريت و رهبرى از ديدگاه نهج البلاغه


اصل اعتقاد


يكى از شرايط مهم واگذارى مسئوليت و مديريت، اطمينان داشتن به دين و امانت فرد است. مولاى متقيان على "ع"، در خطبه چهارم در پاسخ به خواسته طلحه و زبير كه رياست و مقام مى خواستند مى فرمايند:

'به قسمت خداوندى درباره خود راضى شويد تا درباره شما بينديشم و بدانيد من در امانتى كه به من سپرده شده است، كسى را شريك نمى گردانم مگر اينكه اطمينان به دين و امانتش داشته باشم. چه از ياران من باشد چه كسى ديگر.'

[جعفرى، محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد سوم، ص 26.]

در نظام اسلامى مديريت ها و سرپرستى ها به كسانى واگذار مى شود كه در بعد انديشه و عمل، اسلام را قبول داشته باشند و اينگونه انسان ها را با اوصاف و عناوينى چون صالحين "شايستگان"، متقين "پرهيزكاران"، صادقين "راستگويان"، تا قاسطين "عدالت كنندگان"، مخلصين "خالص شدگان"، محسنين "نيكوكاران"، متطهرين "پاكيزگان" و... مى شناسيم.

از ديدگاه قرآن، بر طبق سنت خداوند و مشيت الهى، مديريت و سرپرستى زمين و ساكنان آن، بايد به دست صالحان و شايستگان مومن باشد.

[تقوى دامغانى، سيد رضا ص 128.]

اصل توكل بر خدا


حضرت على "ع" در خطبه دوم مى فرمايند: هر كس كه توكل به او كرد كفايتش نمايد.

درباره تفسير و چگونگى بهره بردارى از اين ركن اساسى 'حيات معقول' كه توكل "واگذار كردن امور به خداوند" ناميده مى شود، اشتباهات و خطاهاى فراوانى اتفاق مى افتد. نخستين خطايى كه در اين مورد روى مى دهد و متاسفانه خيلى هم شيوع دارد، تضاد توكل با كار و تدبير و تلاش است، يعنى عده ى زيادى از مردم گمان مى كنند كه توكل بر خدا با تدبير و كوشش و تكاپو سازگار نيست. چون توكل را چنين معرفى مى كنند كه انسان همه موجوديت، و استعدادها و نيروهاى خود را ناديده بگيرد و عالم هستى و قوانين حاكم بر آن را بى اثر تلقى كند و معتقد شود كه خداوند متعال به مجرد توكل همه موجوديت، استعدادها و نيروهاى آن انسان متوكل را كنار مى گذارد و عالم هستى و قوانين حاكم بر آن را بايگانى مى نمايد و خواسته آن شخص متوكل را برمى آورد!

خطاى اساسى كه اينگونه مردم پندارگرا كه مغز خود را با امثال اين تخيلات بى اساس و ضد حيات آكنده اند، در اين است كه به خدا اعتراض مى كنند كه چرا هستى را طورى آفريده است كه قانون را در آن حكمفرما است و وصول به نتيجه، به كار و كوشش نيازمند است!!

خطاى ديگر اينان در تعريف و توصيف و توكل است كه نمى دانند معناى توكل آن نيست كه انسان وقتى تشنه شد سيراب شدن خود را به خدا واگذار كند، يا وقتى كه مى خواهد كارى را انجام بدهد كه احتياج به تفكرات عميق و دقيق دارد، بگويد:

توكلت على الله و بدون فكر اقدام به كار كند!!

توكل حقيقى عبارت است از:

1- پذيرش اين مسئله اساسى الهى كه زمان ها و عنان همه امور به دست خداوند است و همه ى موجودات از قدرت او استمداد مى نمايند. و اين حالت والاى روحى نه تنها در موقع اقدام به كارها در انسان هاى آگاه و وارسته بروز مى كند، بلكه اينگونه انسان ها در همه ى حالات زندگى از اين پديده برخور دارند. كسى كه از روى آگاهى و با فروغ ربانى در هر كارى كه انجام مى دهد 'انشا الله' مى گويد. مقصودش آن نيست كه مشيت خداوندى بر خلاف عالم هستى و قوانين حاكم در آن به جريان مى افتد و خواسته ى انسان را برمى آورد! بلكه منظورش اين است كه با نظريه سيستم باز طبيعت كه در سيستمى باز از عالم هستى در جريان است و هر لحظه امكان بروز رويدادهاى محاسبه نشده در مغز او مى رود، براى آنكه در موقع بروز آن رويدادها ضربه نخورد و در نظم هستى به ترديد نيفتد، قضيه را به مشيت خداوندى مى سپارد و مى گويد 'انشاالله'. آدمى در موقع توكل حقيقى تكيه بر خداوند قادر مطلق مى نمايد كه هر لحظه با امكان ايجاد تغيير در وضع مغزى و روانى انسانى و نمودار ساختن حوادث محاسبه نشده مى توان موقعيت و موضع گيرى انسان را در زندگى دگرگون نمايد. اينكه برخى از روانشناسان مى گويند:

'اگر بخواهيم وضع روانى و مغزى انسان را به طور دقيق در نظر بگيريم، خواهيم ديد كه ما نمى توانيم حتى يك دقيق بعد وضع مغزى و روانى خود را قاطعانه معين و مشخص نماييم، زيرا جريان واحدها از ضمير ناخودآگاه به صفحه ى خود آگاه ذهن به هيچ وجه قابل پيش بينى نيست كه بفهميم يك دقيقه بعد از اين چه خواهد شد.' مطلبى كاملا

صحيح و متين است و مطابق مشهودات عينى ماست.

2- حال بايد ببينيم خداوند متعال كه توكل كنندگان را دوست مى دارد، شرايط توكل يا مقدمات آن را چگونه بيان مى فرمايد:

و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يجب المتوكلين "آل عمران / 159"

'و در امر با آنان مشورت كن و هنگامى كه تصميم گرفتى، به خداوند توكل كن، قطعا خداوند توكل كنندگان را دوست مى دارد.'

با دقت در اين آيه شريف معناى توكل حقيقى به خوبى مشخص مى شود، خداوند به پيامبر گراميش نخست دستور به مشورت مى دهد و ما مى دانيم كه فلسفه و هدف از مشورت چيست؟

روشن يا روشن تر ديدن واقعيات به وسيله برخوردارى از فعاليت هاى صحيح مغزى و نيت هاى پاك انسان هاى آگاه و خردمند. بنابراين، معناى آيه چنين است كه اى پيامبر واى بر مردم، در موردى كه با مسائل نظرى روبرو مى شويد، استبداد و خودرايى را كنار بگذاريد و با عقول و وجدان هاى خردمندان مشورت كنيد.

3- توكل حقيقى موجب اطمينان و آرامش در كارها مى باشد، يعنى پس از آنكه انسان متوكل همه آگاهى ها و كوشش هاى ممكن را به كار برد و اقدام نمود، بدان جهت كه به وسيله توكل، خدا را ناظر كار خود مى داند و خود نيز تقصيرى در مقدمات و اسباب اختيارى كار انجام نداده است، لذا با كمال آرامش و اطمينان خاطر دست به كار مى شود.

در يكى از آيات شريفه چنين مى خوانيم:

وسع ربنا كل شى ء علما على الله توكلنا "الاعراف / 89"

4- توكل حقيقى از خودخواهى و تكبر و نخوت در موقع موفقيت در كارها جلوگيرى مى نمايد، يعنى آن انسانى كه پس از تلاش براى حصول شناسايى كار و پس از تفكرات لازم و صرف انرژى عضلانى، توكل بر خدا نموده و اقدام به كار كرده است، موفقيت در آن كار را بدون 'ما شاء الله لا حول و لا قوه الا بالله آنچه كه خدا خواسته است و حركت و قوه اى جز با عنايت خداوندى وجود ندارد' تفسير و توجيه نمى نمايد. آيا توكل به اين معنى آموزنده ترين فعاليت روانى نيست؟'

[جعفرى، محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد 15 ص 96.]

اصل قيام به وظيفه "متعهد بودن در برابر انجام وظيفه"


فقمت بالامر

محبوب ترين امور در نزد زمامدار اسلامى بايد رساترين آنها در 'حق' و فراگيرترين آنها در 'عدل' و جامع ترين آنها براى 'رضايت مردم' جامعه باشد.

'اميرالمومنين على "ع" در اولين دستور قانون اصلى سه حقيقت با اهميت را به طورى با بايستگى مناسب خود بيان مى فرمايد كه واقعا شگفت انگيز است.

1-- در اظهار حق و اجراى آن، معتدل ترين امور بايد رعايت شوند، علت اين تناسب مراعات اعتدال با اظهار و اجراى حق، عدم تحمل ناتوانى اغلب مردم از برقرار ساختن ارتباط همه جانبه با همه ابعاد حق است.

2- در اظهار عدالت و اجراى آن، فراگيرترين امور بايد منظور شود. علت اين تناسب اين است كه عدالت همانگونه كه حق را در نظر مى گيرد، شخص يا گروه مورد جريان عدل از نظر توانايى و ناتوانى و ديگر شئون مربوط به حساب مى آورد.

3- در اجراى امور اجتماعى، جامع ترين آنها براى رضايت مردم منظور شود و علت آن متناسب همان است كه مى تواند درمان واقعى دردهاى زندگى اجتماعى بشر و ارتباط آن با سياستمداران و زمامداران و نيز با هر صنف از گردانندگان امور انسانها بوده باشد. البته بديهى است كه مقصود جلب رضايت همه مردم جامعه در همه ى حالات نيست، زيرا مردم به اضافه ى اينكه در امورى كه رضايت آنان را جلب مى كند، بسيار مختلف و داراى تضاد فكرى و آرمانى مى باشند و هيچ قانون و زمامدارى پيدا نمى شود كه بتواند اين اختلافات و تضادها را بر طرف نمايد. رضايت

اغلب مردم بدان جهت كه بر مبناى حيات طبيعى محض استوار است، لذا نمى تواند مورد تصديق مكتبى باشد كه بايستگى هاى انسانى را از هر دو جهت طبيعى و ماوراى طبيعى در حيات معقول تامين مى نمايد و همه مى دانيم كه مكتب اسلام در راس همه آن مكتب ها و نظام ها قرار گرفته است كه هدف آنها قرار دادن انسانها در حيات معقول مى باشد. بنابراين مقصود از رضاى مردم، آن رضايت است كه تامين حق حيات و حق كرامت و حق آزادى معقول آنان به طور كامل و در آخرين حد ممكن ناشى مى گردد و اين رضايت و عوامل و نتايج آن است كه مى تواند با معتدل ترين امور در حق و فراگيرترين امور در عدل هماهنگ گردد.

[جعفرى، محمد تقى، حكمت اصول سياسى اسلام، ص 217.]

اصل خير خواهى درباره مردم


امام على "ع" در خطبه چهارم مى فرمايند:

ايها الناس ان لى عليكم حقا و...

[جعفرى، محمد تقى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، جلد نهم، ص 26.]

'اى مردم، حقى من بر شما دارم و حقى شما بر من داريد. اما حق شما بر من، خير خواهى درباره ى شما و...'

يكى از حقوقى كه مردم يك جامعه اسلامى "مردم تحت مسئوليت" بر زمامدار و مسئول خود دارند، خير خواهى است. اين خير خواهى يك مفهوم اخلاقى محض نيست كه معمولا به لطف و محبت خويشاوند و غير الزامى اطلاق مى شود، بلكه با نظر و تعريف حكومت و سياست در اسلام "كه از اداره جامعه رو به بهترين هدف زندگى در دو قلمرو فردى و اجتماعى مى باشد" ضرورى است كه بدون آن براى حاكم و سياستمدار و زمامدار "مسئول و مدير" مفهومى ندارد. خيرخواهى زمامدار واقعى موقعى تحقق پيدا مى كند كه مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصيت زمامدار تلقى شوند و در نتيجه خوشى ها و ناخوشى هاى مردم و تضادهاى مختل كننده ى زندگى در ميان آنان را در درون خود احساس نمايد. اين احساس و دريافت را در نامه اى كه اميرالمومنين "ع" به عثمان بن حنيف نوشته است با صراحت مى بينيم:

'آيا به اين امر قناعت كنم كه به من 'زمامدار مومنين' گفته شود و در ناگوارى هاى روزگاران با آنان شركت نورزم و در خشونت و سختى هاى زندگى الگوى آنان نباشم؟!' با اين احساس برين است كه يك زمامدار مى تواند براى مردم جامعه خود آن خيرخواهى را داشته باشد كه درباره ى خويشتن. اين زمامدار ظلم بر مردم را ظلم بر خويشتن مى داند.

مديريت را با تكيه بر بعد انسانى آن از يك سو و با توجه به هدف الهى

/ 21