شخصيت و مكتب فقهي ابن جنيد اسكافي*
صفاءالدين خزرجي ابوعلي محمد بن احمد بن جنيد كاتب اسكافي از بزرگان فقها و مجتهدان اماميه و دومين فقيهي است كه از آنها به «قديمين» تعبير ميشود. او در بغداد سكنا گزيد و درنخستين گام شكل گيري مدرسه بزرگ بغداد درسده چهارم نقش آفريني كرد.
از اين رو او از جمله فقيهان پيشگامي به شمار ميرود كه در شكل گيري و بنيان گذاري چارچوب علمي مذهب شيعه و حفظ هويت و استقلال آن نقش داشته است؛ درحال و هوايي كه ساير مذاهب داراي هويت جداگانه شدند و نگرشها در رويكردهاي فكري، كلامي، فقهي و حديثي گوناگون شد. اين حال و هوا گذشته از اوضاع سياسي اواخر دوران عباسي است كه ميكوشيد حيات شيعه را درهم كوبد و پيشوايان، عالمان، نايبان و سفيراني راكه با ائمه(ع) ارتباط داشتهاند، نابود كند.
ابن جنيد دردانشهاي مختلف و فنون گوناگون سهم داشته است و افزون بر آن كه فقيهي محدث و اصولي متكلم است در ادبيات، لغت، فهرست و شيوه نگارش نيز داراي آگاهي بوده است. دراين جا ويژگيهاي فردي و شعاعهايي از حيات علمي اين فقيه و عواملي را كه در شكل گيري شخصيت او دخالت داشته مورد بررسي قرار ميدهيم.
كنيه و مشهورترين القاب ابن جنيد
ابوعلي كنيه محمد بن احمد بن جنيد است و دركتابهاي فقهي هرگاه ابوعلي به صورت مطلق به كار رود مقصود اوست. البته اين كنيه درموارد اندك برفرزند شيخ طوسي با افزودن(فرزند شيخ) اطلاق ميشود و ميگويند: «ابوعلي ولدالشيخ».اما القاب مشهور ابن جنيد درميان كتب فقها و رجاليان عبارت است از: ابنجنيد، كاتب، اسكافي منسوب به اسكاف، منطقه اي در بغداد دركنار نهروان كه گروهي از علما به اين منطقه منسوبند.
1ابن جنيد به دليل مهارتش درنگارش زيبا و فن انشا، به «كاتب» ملقب شد؛ زيرا از قديم به دارنده چنين حرفه اي اصطلاحاً««كاتب» گفته ميشده است و لقب ابن جنيد به جهت انتساب به جدّ اعلايش «جنيد» است. شايد مشهورترين و شناخته ترين لقب او همين لقب «ابنجنيد» باشد.
البته گروهي ديگر ـ كه به آنان اشاره خواهيم كرد ـ با او دراين لقب شريكند گاهي وي «جنيدي» هم خوانده شده؛ چنان كه شيخ مفيد در «رسالة الجنيدي الي اهل مصر» و «المسائل الصاغانيه» نيز شيخ حنفي نيشابوري در مواردي از او با نام «جنيدي» ياد كرده اند.2 به نظر ميرسد كه اين نام تنها در دوران حيات ايشان متداول بوده است؛ زيرا در معاجم رجال و منابع فقهي از او به «جنيدي» تعبير نشده است.
چگونگي تشخيص نامهاي مشترك با ابن جنيد
گروهي از معاصران ابن جنيد و برخي ديگر با ابن جنيد هم نامند. برخي درنام، نسب، انتساب و طبقه به صورت كامل با او مشتركند، به گونه اي كه توهم ميشود اين شخص همان ابن جنيد است و برخي نيز با او درنام اشتراك جزئي دارند.محمد بن احمد جنيد اسكافي جنيدي با او درهمه اين جهات اشتراك دارد.3 براي تشخيص ميان او و ابن جنيد از راههايي ميتوان بهره جست:
1.درباره او گفته شده كه از اصفهان بوده و كنيه او «ابوعبدالله» است درحالي كه كنيه ابن جنيد «ابوعلي» و بغدادي است.
در ادامه مقاله در بررسي محيط ابنجنيد درباره اين مدعا توضيح خواهيم داد.
2.او از ابوعبدالله قاسم بن فضل ثقفي روايت ميكند، درحالي كه در مشايخ روايي ابن جنيد به اين نام برنخورده ايم.
3.او در سال 360ق درحالي كه والي خراسان منصور بن نوح او را به بلاد تركان فرستاده بود، در آن جا كشته شد، درحالي كه درباره ابن جنيد از مسافرت او به اين جا و كشته شدنش سخني به ميان نيامده است و شرح حال نويسان يا اساساً از بيان تاريخ وفات او غفلت كرده يا آن كه آن را در سال 381هـ ضبط كرده اند.
4.لقب گرفتن او به «جنيد» يا «جنيدي» از باب انتساب به خاندان معروف بني جنيد نيست؛ بلكه به جهت انتساب به پدر يا جدش ابوعبدالله است كه گفتار عارف مشهور جنيدبن محمد بغدادي را ترويج ميكرد و بدين جهت به «ابوعبدالله جنيد» لقب گرفت و معروف شد.
5. او جزء عالمان اهل سنت است، درحالي كه ابن جنيد مورد بحث ما از علماي شيعه است.
گروهي در برخي جهات با ابن جنيد همسانند كه بعضي از آنان را ياد ميكنيم:
1. ابوعلي محمد بن همام بن سهيل كاتب اسكافي كه با ابن جنيد دراسم، لقب، كنيه و طبقه همسان است. نجاشي او را نام برده و درباره اش ميگويد:«او شيخ اصحاب ما و داراي جايگاه بلندي است.»4 شيخ طوسي او را توثيق كرده است و درسال 336 وفات يافت.
2.محمد بن محمد بن احمد بن مالك اسكافي5.
3. محمدبن عبدالموءمن بن احمد اسكافي6 .
4.محمد بن احمد بن جنيد ابوجعفر دقّاق(م267يا266) خطيب بغدادي از او ياد كرده است.
75.ابوعلي اسكافي ملقب به «موفق». او نزد بهاء الدوله برديگران مقدم بود.بدين جهت ولايت بغداد را به او سپرد و در سال 394 وفات يافت.
6.محمدبن جنيد كوفي، از عبدالله بن عبدالملك بن ابي عبيده ـ كه به ادعاي برخي همان محمد بن جنيد حجّام است ـ روايت شنيده است.
87. محمد بن جنيد صيد ناني شيخ جرجان كه از محمد بن سعيد بن اصفهاني روايت كرده است.
98.محمد بن جنيد واسطي كه يزيد بنهارون از او روايت كرده و اهل عراق و ناشناسها از او روايت كرده اند.
109. محمد بن جنيد بن سالم بن جنيد، كه طبري از او از پدرش از راشد بن مزيد روايت كرده كه او امام حسين(ع) را ملاقات كرده و از مكه با امام همراه بوده است اما درميان راه از او اجازه گرفته و بازگشته است.
11خاندان ابن جنيد
خاندان بنوجنيد از خاندانهاي ريشه داري است كه در اجتماعخود در شهر اسكاف به شرافت و بزرگي ممتاز بوده اند. ريشه اصلي اين خاندان جدّ اعلاي آنان يعني جنيد است كه در دوران كسري ميزيسته و در دوران او شاذروان را بنيان نهاد. بدين جهت خاندان جنيد در شهر خود داراي صدارت و مقام بوده اند. تا آن جا كه با افزودن نام شهر خود به خاندان جنيد شناخته ميشدند و گفته ميشد:«اسكاف بني جنيد». هنگامي كه مسلمانان برعراق تسلّط يافتند خليفه دوم آنان را درجايگاههاي صدارتشان تثبيت كرد.
12حموي در باره آنها گفته است:
اسكاف به كسر همزه و سكون سين...: اسكاف بني جنيد از روءساي اين منطقه بوده اند و كرامت و بزرگواري درميانشان رواج داشته لذا منطقه به نام آنان شناخته ميشده است و آن اسكاف عليا درشرق نواحي نهروان ميان بغداد و واسط است. البته در نهروان اسكاف سفلي نيز وجود دارد. گروه زيادي از عالمان نامور و كاتبان و كارگزاران و محدثان كه براي ما به طور روشن معرفي نشده اند، از اين منطقه برخاسته اند. اين دو منطقه اينك همانند ويراني نهروان از دوران پادشاهان سلجوقي ويران است.
13فيروز آبادي و سمعاني 14 برانتساب گروهي از علما به اين منطقه تصريح كردهاند و سمعاني گروهي از آنان را دركتاب خود نام برده كه از عالمان اهل سنتند و درميان آنها عالماني از شيعه همچون محمد بن همامِ پيش گفته و ديگران وجود دارد.
ولادت ابن جنيد
ابن جنيد اسكافي به اقتضاي ظاهر انتساب او به اسكافي درشهر خاندان و نياكان خود يعني اسكاف چشم به جهان گشود و شرح حال نگاران درباره آغاز حيات و تحصيل او و اين كه آيا او در اسكاف مانده يا به بغداد عزيمت كرده چيزي نقل نكرده اند؛ چنان كه درباره زمان ولادت او به طور مشخص سكوت شده است. هرچند نقل او از حُمَيد بن زياد دهقان(م310ق) تأييد ميكند كه حداقل سنّ او دراين زمان 20 سال بوده است؛ زيرا با اين فرض شنيدن روايت و نقل آن از استادش حميد بن زياد منطقي به نظر رسد، براين اساس ولادت او حدود سال 290 بوده است. البته اين حدس زماني درست است كه فرض كنيم او در دوران پاياني عمر استادش حميد بن زياد از او نقل كرده است، در غير اين صورت ولادت او پيش از اين سال خواهد بود. از طرفي در اسناد سه روايت عبيد بن كثير عامري از محمدبن جنيد، آمده است؛ چنان كه درتفسير فرات كوفي ومناقب خوارزمي چنين است15. از آن جا كه وفات عامري سال 294 بوده اين احتمال تقويت ميشود كه ولادت ابن جنيد درحدود سال 250 تا 260 بوده تا نقل ابن كثير از او معقول به نظر رسد. معناي اين سخن آن است كه ابن جنيد عصر امام حسن عسكري(ع) را درك كرده يا در آغاز دوره غيبت صغري بوده است. و اين امر با اين اسكافي از جهاتي قابل انطباق نيست، زيرا:1. درهيچ متن يا اثري نقل نشده كه ابن جنيد امام حسن عسكري(ع) يا آغاز دوره غيبت صغري را درك كرده و تا دوران آخرين سفير ايشان زنده بوده است. با توجه به اهميت اين امر، اگر چنين بود همه شرح حال نويسان آن را نقل ميكردند.
2.آنان كه از ابن جنيد حديث نقل كرده اند همچون شيخ مفيد و ابن عبدون و تلعكبري دريك طبقه هستند و درميان طبقه ايشان كسي از طبقه عبيدبن كثيرِ پيش گفته وجود ندارد.
3. اگر او در اين دوره بوده است، بدين معناست كه عمر او 110سال يا بيشتر از آن، بوده است؛ چه، خواهيم آورد كه سبكتكين از او پرسشهايي داشته و او در سال 366 حكومت را به دست گرفته است. اگر عمراو اين مقدار بوده اورا در زمره ءمعمّرين(صاحبان عمر طولاني) ذكر ميكردند.
4. اگر او دوران امام حسن عسكري(ع) يا نايبان چهارگانه را درك ميكرد، درمجموعه رواياتي كه از او نقل شده، شواهد يا رخدادهايي وجود ميداشت كه براين امر دلالت ميكرد چنانكه درنقل او از شلمغاني و ارتباط ميان او و سومين نايب امام عصر(عج) يعني حسين بن روح كه او را درك كرده بوده، چنين است.
براين اساس به نظر ميرسد كه مقصود از محمدبن جنيد دراين روايات شخصي ديگرغير از ابوعلي اسكافي است؛ به ويژه آن كه غالباً كساني كه از او روايت كرده اند برخي از شواهدي را كه دلالت برشخص او دارد ذكر ميكنند، نظير كنيه اش(ابوعلي) يا نام پدرش(احمد) يا لقبش(اسكافي)، درحالي كه نام ابن جنيد دراين روايات بدون اين قرائن است. احتمال ميدهيم كه مقصود از اين شخص محمدبن احمد بن جنيد ابوجعفر دقّاق معتزلي (م267يا266ق) است كه پيش از اين از او ياد كرديم هرچند مضمون يكي از دو روايت تفسير فرات درفضائل ائمه(ع) است كه با مذهب او تناسب ندارد. اما چنين رواياتي از امثال معتزليان نقل شده است.
محيط و دوران ابن جنيد
گفتيم كه محيط و محل رشد و نموّ ابنجنيد بغداد بوده است و دراحوال او گفته اند كه از بغداد روي گرداند يا از آن خارج شد؛ چنان كه نقل شده درسال 340 به نيشابور رفته است. آنچه ماندگاري ابن جنيد دربغداد و سكونت او را در آن جا تقويت ميكند گواهي شاگردش شيخ مفيد است درمورد اين كه ابن جنيد در بغداد سكونت داشته و استاد پس از مسافرت به نيشابور به اين شهر بازگشته است.16 پس از تصريح شيخ مفيد در باره سكونت ابن جنيد در بغداد ديگر وجهي ندارد كه برخي از رجاليان 17 درباره سكونت ابن جنيد دربغداد بدون دليل تشكيك كنند و به گفتار علامه مامقاني18 كه به سكونت ابن جنيد دربغداد تصريح كرده، هرچند دليلي براي آن نياورده، اشكال كرده اند؛ چنان كه برخي ادعا كرده اند دربرخي از منابع، شرح حال او آمده كه از شهرري بوده است.19 به علاوه تمام اساتيد و راويان ابن جنيد نيز دربغداد بوده اند.همچون: شيخ مفيد، ابن غضائري، ابن عبدون(ابن حاشر) عاصمي، شلمغاني و ديگران. بغداد در آن روزگار ـ كه مركز ثقل جهان اسلام و پايتخت خلافت بود ـ شاهد درگيريهاي شديد سياسي، علمي و مذهبي بود كه دامنه آن به صورت خاص برحيات بغداد و به صورت عام برجهان اسلام تأثير گذاشت؛ چرا كه دولت عباسيان روبه ضعف گذاشت و كارگزاران هرمنطقه استقلال يافتند حتي بغداد پايتخت خلافت پس از انتقال قدرت حقيقي درآن به آل بويه ـ در اثر تاختن معزّالدوله ديلمي به بغداد و عزل خليفه عباسي مستكفي و منصوب كردن ظاهري ِ«ابن مقتدرالمطيع لله»به جايش ـ از نفوذ و تصرف آنان مصون نماند.بي ترديد رسيدن حكومت به علويان از طريق آل بويه سرزمينهاي پيشين بني عباس را از سوي طرفدارانشان تحريك ميكرد... به راه افتادن جنگهاي داخلي ميان اميران گوشه و كنار ممالك اسلامي همچون اميران بني حمدان در موصل و بريد يّين و آل بويه بروخامت اوضاع و شدت يافتن بحران افزود.
20زمينههاي مذهبي و علمي درجامعه آن روز بغداد از اين رخدادها تأثير پذيرفت و درگيريها و دسته بنديهاي مذهبي دراثر اعلان آل بويه مبني بر زنده نگاه داشتن خاطره حادثه كربلا و حتّي مشاركت شخصي آنها دراين گونه مراسم و برگزاري جشن روز غدير پديدار شد.
اين امر ستيزها و آشوبهايي را ميان دو تيره شيعه و سني محيط بغداد به دنبال آورد. محيط علمي بغداد از تأثيرات اين وضع فراگير دورنماند و دراثر آن حلقات درس و بحث و مناظره و اجتماعات علمي [دردفاع از مذهب] فعال شد و حيات و پويايي به صورتي آشكار درآن راه يافت.
چنان كه درزمينه علمي حساس ترين مسائل درفقه، كلام، تفسير و حديث مطرح شد و گروههاي مذهبي طبق چارچوبهاي علمي براي دفاع از مذهب و حفظ آن از شبههها كوشش خود را به كار گرفتند. دراين دوران تأليفات علمي فزوني يافت؛ بلكه آغاز تأليف علمي مبتني بر مراعات اصول و قواعد علمي، از اين دوران بوده است.
دراين ميان ابن جنيد ـ كه فرزند همين محيط بود ـ در تأليف و مباحثات علمي بهره فراواني برد و بنا به گفته نجاشي، از جايگاه و منزلت بلندي برخوردار بوده است.21 او تنها درميان محافل علمي داراي چنين منزلتي نبود، بلكه نزداميران خود همچون معزّالدوله ديلمي(356ق) وزير خليفه عباسي و سبكتكين غزنوي بنيان گذار دولت عزنويان در غزنه داراي جايگاه بلندي بوده است و آنان مسائلي را از ابن جنيد ميپرسيدند كه به جوابات معزّالدوله و جوابات سبكتكين عجمي معروف است22. شهرت و مرجعيّت علمي ابن جنيد تنها به بغداد منحصر نشد بلكه به شهرهاي مشرق و مصر نيز رسيد و اموالي از آن جا به دست او ميآمد.
23وثاقت ابن جنيد و ديدگاههاي
علما درباره او:
ـ نجاشي: «درميان اصحاب ما با منزلت، ثقه و جليل القدر است».
24ـ شيخ طوسي:«داراي تأليفات نيكو است جز آن كه قائل به قياس بود و بدين جهت كتابهايش متروك شده و به آنها توجه نميكنند.»
25ـ علامه حلي:«او شيخ اماميه و داراي تأليفات نيكوست و درميان اصحاب ما داراي منزلت ، موثق و جليل القدر است و آثار فراوان دارد».
26ـ علامه پيش از استادش، محقق، مطالب فراوان از ابن جنيد نقل كرده است و او را در مقدمه كتاب معتبر در زمره بزرگاني شمرده كه به فهم احاديث و درستي انتخاب رأي و كساني كه كتب فتاوي معتبر نوشته اند، شناخته شده است.27
ابن نديم او را از بزرگان شيعه امامي برشمرده است.28
زركلي او را با عنوان «فاضل امامي» ياد كرده است.29 كحّاله او را شيعه ، امامي، فقيه، اصولي، صاحب نظر درعلوم دانسته است.30 اسماعيل پاشا بغدادي او را به عنوان يكي از بزرگان اماميه توصيف كرده است.31 ابن ادريس حلّي او را تمجيد كرده گويد: «اين مرد، جليل القدر و داراي جايگاه بلندي است و تأليفات فراوان دارد.»32 همچنين دربحث از مسائل ربا دركتاب سرائر او را اين گونه ميستايد:«او از بزرگان فقهاي متقدّم و بزرگان مشايخ صاحب تصنيف است.» آن گاه ميافزايد:«ابوعلي ابنجنيد از جمله بزرگان فقهاي اماميه اين مسأله را ياد كرده و آن را دركتاب الاحمدي في الفقه المحمدي بررسي كرده و توضيح داده است.
33ـ شهيد اول دركتاب ذكري او را از بزرگان علما برشمرده و مراسيل او را به دليل وثاقتش معتبر دانسته است.34 شهيد ثاني درمسالك او را اين چنين توصيف كرده است:«درتحقيق و موشكافي ميان متقدمان كم نظير است. هركس با آگاهي از گفتار او، اين امر را درمي يابد.35
سيد بحرالعلوم درباره اش گويد:
او از برجستگان و بزرگان اماميه و افاضل قدماي شيعه و درعلم و فقه و ادبيات و تصنيف از همه پيشگام تر و از نظر نگارش از همه نيكوتر و از همه دقيق تر است. متكلم، فقيه، محدث، اديب و داراي وسعت علم بوده و در فقه، كلام، اصول، ادبيات و شيوه نگارش و ساير زمينهها داراي تأليف است... و با وجود چنين جلالتي درميان شيعه و مقام بلند و جايگاه رفيع، درباره اش گفته اند كه قائل به قياس است.
36ـ علامه كاظمي او را از جمله ثقات برشمرده:«ابن جنيد ثقه، شيخ و بزرگ اماميه است.» 37 .سيد حسن صدر گويد:«شيخ اقدم و فقيه اعظم ما»38.حاج شيخ عباس قمي او را از بزرگان علماي شيعه اماميه و داراي حسن تأليف خوانده است.39 و مدرس تبريزي ميگويد:«شيخ اجلّ اقدم ثقه فقيه اصولي اديب متكلم محدث، داراي علم وسيع و منزلت بلند است.»40 مامقاني ميگويد:«هيچ كس درتوثيق او درنگ نكرده مگر فرزند صاحب معالم».41 ازجمله دلايل جايگاه و وثاقت ابن جنيد آن است كه از مشايخ اجازه است و اين خود نشانگر برخورداري از بالاترين درجات منزلت و وثاقت است.42 چنانكه خواهد آمد بزرگاني همچون مفيد و تلعكبري از او روايت كرده اند.
ادعاي وكالت ابن جنيد از امام(ع) و ارتباط او با سفرا
بي شك ابن جنيد اسكافي در بخشي از دوران غيبت صغري ميزيسته است؛ زيرا او از حميدبن زياد(م310ق) و ابنابي عزاقر شلمغاني(م332هـ) كه به دروغ و افتراء مدعي سفارت امام عصر(ع) بوده و سومين سفير يعني حسين بن روح نوبختي با او دراين مسأله به ستيز برخاسته، روايت نقل كرده است. براين اساس او معاصر كليني(م329ق) كه در كافي فراوان از حميدبن زياد روايت كرده است ـ و ابن بابويه قمي(م329ق) و ابن ابي عقيل بوده هرچند آنان در طبقه اي بالاتر از او بوده اند.43درهيچ يك از منابعتاريخي و رجالي ارتباط او دراين دوران با امام عصر(عج) يا با نوّاب ايشان نقل نشده است، به رغم آن كه او با آنان دربغداد ميزيسته و درحق او ستايش يا نكوهشي از طرف آنان صادر نشده است جزيك قضيه كه برخي آن را نقل كرده اند44 و مأخذ آن، گفتار نجاشي است كه از برخي اساتيد خود شنيده است كه نزد او مالي و نيز شمشيري از امام زمان(عج) بوده و در مورد آنها به كنيز خود وصيت كرد.45 سيد بحرالعلوم از اين كلام ، وكالت امام زمان(عج) را برداشت كرده است46 و چه بسا سخن شيخ حنفيان درنيشابور درمورد ابن جنيد بنا به نقل شيخ مفيد موءيّد ادّعاي ابن جنيد باشد. شيخ حنفي گويد:
درسال 340 مردي از رافضيان، معروف به جنيدي به نيشابور آمد و مدعي بود كه به فقه شيعه آگاه است و منافقانه به ظاهر خود رااز اهل سنت معرفي كرد. مردم مال بسياري به او دادند تا به امامشان كه ادعا دارند او اينك وجود داشته و به ماجراي سرداب استناد ميكنند برساند. او به مردم گفت كه با امام زمان(عج) از طريق نامه ارتباط دارد وامامشان در اطراف حجاز ساكن است.
47اين گفتار با سخن پيشين دراصل وجود مال همسان است، هرچند درادّعاي وكالت با آن تفاوت دارد چنان كه دراين عبارت به رساندن مال به امام زمان(ع) ـ با فرض صحت نقل ـ تصريح شده درحالي كه درگفتار پيشين، اين امر از ظاهر لفظ استفاده ميشد.
برخي نيز گفتار نجاشي را چنين توجيه كرده اند كه ابن جنيد به مصرف كردن حقوق و اموال امام(ع) اعتقاد نداشته و معتقد بوده كه ميبايست اموال امام حفظ و پيوسته وصيت شود.بدين دليل آن را حفظ كرده و پس از خود وصيت كرده است.48 اين رأي، ديدگاه برخي ديگر ازقدما همچون شيخ در المسائل الحائريه و ابن برّاج و ابن ادريس و ابوصلاح و علاّمه است.49 يا آن كه گفته اند: اموالي بوده كه از ميان ساير حقوق امام(ع) گرد آوري شده است، لذا داشتن آن نشانگر وكالت يا ستايش براي ابن جنيد نيست.
50اما سخن شيخ مفيد در تعليق بركلام پيشين شيخ حنفي، با اين توجيه سازگاري ندارد؛ زيرا شيخ مفيد گفته است كه پس از بازگشت ابن جنيد به بغداد اموالي از ناحيه مشرق به او ميرسيد كه او را از درخواست از مردم بي نياز ميساخت.
51ممكن است ميان اين دو سخن چنين جمع كنيم كه گفتار شيخ مفيد مبني بر رسيدن اموال به ابن جنيد را ناظر به اموالي غير از خمس بدانيم كه با مفاد نقل نجاشي تعارض نخواهد داشت؛ زيرا اموالي كه طبق نقل شيخ مفيد به او ميرسيد و آنها را مصرف ميكرد جزء خمس نبوده است. به علاوه مبناي قدما درامرخمس به خصوص سهم امام(ع) احتياط بوده است. بنابراين چگونه متصوّر است كه مال به ابن جنيد ميرسيده و او آنها را در امور شخصي خود مصرف ميكرده است؟! البته ما كوشيديم تا ديدگاه و فتواي ابن جنيد درباره مصرف خمس در دوران غيبت را به دست آوريم، اما به ديدگاهي از او دراين باره برنخورديم و آنچه از او نقل شده مربوط به دوران حضور امام است، چه علامه و محقق از او نقل كرده اند كه با ادعاي حليت مطلق خمس نسبت به هردو سهم52 يا نسبت به تمام دورانها حتي زماني كه تحليلي از امام نرسيده باشد، مناقشه داشته است.
53براين اساس سخن درباره وصيت اوبه مال و شمشير تنها نشانگر تبلور رأي فقهي او در وصيت و حفظ سهم امام است و آنچه شيخ مفيد از شيخ حنفي نقل كرده كه ابن جنيد مدعي وكالت بوده، از جهاتي قابل مناقشه است:
اول: شيخ مفيد در پاسخ اين سخن گفته است:
مابه تو اطمينان نداريم تا سخنت را تصديق كنيم و نميدانيم ماجراي آن شخصي كه گفتي به نيشابور رسيده چيست. به نظر ميرسد كه درباره اموال، به او دروغ بسته اي و ما نسبت به شخص از تو آگاه تريم؛ زيرا او با ما و درهمسايگي ماست و ما به بسياري از امور پنهاني اش آگاهيم، با اين حال هرگز نشنيده ايم كه او ادعاي نامه نگاري با امام داشته يا از محل سكونت او ادعاي آگاهي داشته باشد.
54دوم: گفتار ديگري از شيخ مفيد نيز ادعاي ما را تأييد ميكند:
اگر به راستي او ادعاي آگاهي از مكان امام زمان(عج) ميداشت، اين امر پنهان نميماند؛ زيرا شيعيان نيشابور با بسياري از شيعيان بغداد ارتباط داشته و در زمينه مسائل دين داري و اعتقادي با يكديگر نامه نگاري دارند و اين مدعا از آن شخص درميان موافقان و مخالفان منتشر ميشد؛چنان كه درباره ديگران كه مدعي مقام وكالتند همچون عمري و فرزندش و ابن روح از موثّقين و مدعيان دروغين وكالت همچون حلاّج و عزاقري و امثال آنها كه به فسق و خارج شدن از ايمان اشتهار دارند، منتشر شده است55.
سوم: نايبان خاصي كه به امر امام(ع) براي مردم نصب شده اند تنها چهار نفرند نه بيشتر و تنها آنان ميان امام و مردم واسطه اند و پيداست كه سفارت و وساطت درسال 329 هـ پايان يافته است، درحالي كه طبق نقل اين ناقل، ابن جنيد در سال 340هـ، يعني يازده سال پس از پايان يافتن دوران غيبت صغري وارد نيشابور شده است، با اين حال چگونه او با امام(ع) ارتباط داشته است؟ راه رسيدن او به امام چه بوده است؟ او چگونه ادّعاي وكالت و رسيدن نزد امام(ع) را داشته با آن كه جزء ضرورتهاي شناخته شده است كه پس از پايان يافتن غيبت صغري امام داراي وكيل خاصي نبوده است؟ مگر آن كه از آن وكالت عام اراده شده باشد، هرچند دركلام ناقل آمده كه ابن جنيد مال را به امام ميرساند و اين با چنين احتمالي سازگار نيست.
چهارم: ادعاي وكالت و ارتباط مستقيم با امام(ع) با نقل نجاشي كه ابن جنيد مال امام عصر(ع) را به كنيز خود وصيت كرد، ناسازگار است؛ زيرا مقتضاي وكالت ابنجنيد آن بود كه اين مال را به صاحبش تحويل دهد نه آن كه آن را جمع كند و وصيت نمايد؛ خواه مال خاص امام باشد كه آن را نزد ابن جنيد به وديعت نهاده، يا آن كه مال عمومي باشد يعني از اموال شرعي (خمس) گرد آمده باشد.
دانش و آثار علمي ابن جنيد
بدون ترديد چند گونه بودن انواع دانش از يك جهت و برخورد وچالش مكتبهاي فكري از جهت ديگر برپرچمداران علم و آنان كه مسوءوليت دانش را برعهده گرفته اند، تأثير خود را ميگذارد؛ زيرا چنين وضعيتي هرانديشمندي را وامي دارد كه به فنون زمان و دانشهاي عصر خود مسلح باشد؛ به ويژه آن كه اگر بركرسي صدارت و دفاع از يك عقيده و حقّ و تثبيت پايهها و نشانههاي آن نشسته باشد. ابن جنيد اسكافي يكي از انديشه وراني است كه بارانهاي زلال آسمان علم در چشمه وجودش باريدن گرفته و براي كسب دانش شايستگي لازم را پيدا كرده است. افزون بر آن كه ابن جنيد در بغداد حضور داشته و از محيط آن ـ كه از فنون دانش و چالشها ميان مكاتب فكري لبالب بوده ـ تأثير گرفته است؛ چنان كه معاصر و شاگردش شيخ مفيد اذعان كرده داراي ذوق و فطانت سرشار بوده است.56 بدين سبب توانست دربسياري از علوم همچون: فقه، اصول، حديث، كلام، ادب، لغت، فهرست نويسي و نگارش داراي آگاهي، احاطه و تأليف باشد.ما از تمام تأليفات ابن جنيد كه بيش از پنجاه اثر است و متأسفانه تمام آنها از بين رفته، ياد ميكنيم. به نظر ميرسد اين آثار تا دور زماني پس از وفات ابن جنيد موجود بوده است؛ چه علامه مجلسي از ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالواحد دارمي نصيبي نقل ميكند كه او خط ابوعلي ابنجنيد را درپشت برخي از كتبش ديده است. آن گاه داستاني را نقل ميكند كه براي ابوالوفاي شيرازي اتفاق افتاد و ابنجنيد آن را بازگو كرده است.57 به هرحال ما كتابهاي او را براساس ترتيب ابواب و علوم ياد ميكنيم و در ضبط نام وويژگيهاي كتاب در درجه نخست به گفتار نجاشي در فهرست كتابهاي او طبق نقل شيخ و ابن نديم و سروي، تكيه كردهايم.
گفتني است كه خود ابن جنيد فهرستي از آثار خود را فراهم آورده و آن را براساس ابواب كتابها تنظيم كرده است. شيخ طوسي آن را طولاني دانسته و به جهت فقدان فايده، از عدم ذكر آن عذر خواسته است. كاش آن فهرست را ذكر ميكرد تا ما وضعيت برخي از كتابها و موضوعهاي مبهم را درمي يافتيم.
ما اين فهرست را با توجه به ظاهر اسامي و قرائني كه علماي رجال و فهرست شناسان ذكر كرده اند، ياد ميكنيم.
فقه
1.كتاب تهذيب الشيعة لاحكام الشريعه:اين كتاب درميان كتابهاي قدما كم نظير بوده است و آن را بيست جلد برآورد كرده اند كه شامل ابواب فقه از طهارت تا ديات بوده است. شيخ طوسي آن را كتابي بزرگ توصيف كرده كه طبق شيوه فقها شماري از كتب فقه را در برداشته است.58 شيوه ابن جنيد دراين كتاب به اين شرح است:
1.كتاب فقه استدلالي است؛ زيرا براي يك مسأله دلايل فريقين مورد بررسي قرار گرفته است.
2.تمام مسائل فرعي و اصول درآن آمده است.
3.ديدگاههاي ساير مذاهب فقهي در آن ارائه شده است.
4. عبارات كتاب شفاف و مفاهيم و معاني آن پربار و دقيق بوده است.
اين ويژگيها از تعابيري كه سيد محمد بن معد موسوي با دستيابي به يكي از جلدهاي كتاب و ستايش فراوان درباره آن به كار برده، قابل استفاده است.
علامه حلي(م726ق) دركتاب ايضاح مينويسد:
به خط سعيد صفي الدين محمد بن معد موسوي برخوردم كه چنين نگاشته بود:
يك جلد از اين كتاب به دستم رسيد، كه از آغاز آن برگهايي افتاده بود، درمحتوا و مضمون آن به بررسي پرداختم و دريافتم كه درميان اماميه كتابي نيكوتر، رساتر و داراي عباراتي زيبا و معاني دقيق تر از آن نگاشته نشده است. او دراين كتاب تمام بحثهاي فرعي و اصول را آورده و اختلاف ديدگاهها درمسائل را ذكر كرده و طرق استدلال اماميه و عامه را ياد كرده است. قدر و منزلت اين كتاب زماني شناخته ميشود كه در آن با دقت درنگريم و مفاهيم آن را استخراج و زماني درخور درآن به انديشه نشينيم، دراين صورت بهره اي عايد ما ميشود كه از ساير كتابها به چنگ نميآيد. محمد بن معد موسوي.
59اين كتاب جزء ميراث گمشده ابنجنيد است و از اين عبارت به دست ميآيد كه برخي از جلدهاي آن تا سده هشتم هجري در دست بوده است و شايد بزرگي حجم كتاب باعث شده تا استنساخ كتاب دشوار آيد و كمتر به دست فقها برسد ازا ين رو از اين كتاب كمتر نقل قول كرده اند.
چنان كه اين مدعا از عبارت پيش گفته سيد مستفاد است؛ چرا كه تنها كتاب نكاح به دست او رسيد. حجم كتاب سبب شد موءلف، آن را دركتاب المختصر الاحمدي في الفقه المحمدي تلخيص كند و فقها در نقل قول از ابن جنيد، از آن استفاده كنند.
فصلهاي كتاب بدين شرح است:
كتاب الطهاره:
كتاب المسح علي الخفّين
كتاب المياه.
كتاب الأواني.
كتاب الإنجاء و الاستطابه.
كتاب الطهور.
كتاب ماينقض الطهور.
كتاب ما ينجّس البدن و الثوب.
كتاب الغسل.
كتاب التيمم.
كتاب طهرالحائض.
كتاب الصلاة
كتاب الأوقات.
كتاب الأذان و الإقامه.
كتاب لباس المصلي.
كتاب استقبال القبله.
كتاب أحكام الصلاة.
كتاب عدد الفرض والتطوّع.
كتاب إقامة الصلاة.
كتاب الجمعه.
كتاب السهو.
كتاب قضاء الصلاة.
كتاب صلاة السفر و السفينه.
كتاب صلاة العيدين.
كتاب صلاة الكسوف.
كتاب صلاة الخوف.
كتاب صلاة الاستسقاء.
كتاب حكم تارك الصلاة.
كتاب احتضار الميّت و غسله.
كتاب الأكفان.
كتاب الجنائز.
كتاب صلاة علي الجنائر.
كتاب القبور و النياحة.
كتاب الزكاة و الصدقه.
كتاب تفرقة الصدقات.
كتاب زكاة الفطره.
كتاب الصيام.
كتاب زيادة الصلاة في شهر رمضان.
كتاب الإعتكاف.
كتاب الحجّ.
كتاب الأشربه.
كتاب المآكل.
كتاب الأطعمه.
كتاب الذبائح.
كتاب الصيد.
كتاب الأضاحي.
كتاب القرعه.
التحيّر أو التخيّر.
كتاب النكاح و مايحلّ منه و ما يحرم.
كتاب الرضاع.
كتاب الأولياء.
كتاب الصداق.
كتاب خطبة النساء.
كتاب عشرة النساء.
كتاب العيب و التدليس.
كتاب نكاح أهل الذمّه.
كتاب الاستبراء.
كتاب نفقات الأزواج.
كتاب أحكام الطلاق.
كتاب رجعة النساء.
كتاب التخيير و النشوز.
كتاب الايلاء.
كتاب الخلع.
كتاب الظهار.
كتاب اللعان.
كتاب عدّة المطلّقات.
كتاب عدّة الوفاة و السكني و النفقة و من أحقّ بالولد.
كتب الأيمان و النذور و الكفّارات
كتاب الأيمان و أخواتها و ما يجري بين الناس منها.
كتاب النذور.
كتاب الكفّارات.
كتاب الوقف و الحبس و الصدقه.
كتاب السكني و العُمري و الطعمه.
كتاب الهبات و النِحَل.
كتاب الوصايا.
كتاب العتق ، مفرداً و مشتركاً.
كتاب التدبير.
كتاب المكاتب و جناياته.
كتاب الولاء.
كتب البيوع و مايجري مجراها
كتاب أحكام البيوع.
كتاب الشرائط فيها.
كتاب الأثمان و الأرباح.
كتاب الخيار و الافتراق.
كتاب العتق.
كتاب العيوب.
كتاب السَلم.
كتاب الربا و الصرف.
كتاب الشركة و البضاعه.
كتاب الإجارة.
كتاب المزارعة و المساقاة.
كتاب الغصب.
كتاب الشفعه.
كتاب الرهون أو الرهن.
كتاب اللقيط، و الضوالّ و الآبق.
كتاب الوديعه.
كتاب العاريه.
كتاب اُمّهات الأولاد.
كتاب الوكاله.
كتاب الكفالة و الحوالة و الضمان.
كتاب الحدود
كتاب أحكام السرقة.
كتاب حدّ الزنا.
كتاب القذف.
كتاب أحكام المحاربين.
كتاب المرتدّين.
كتاب الساحر و الساحره.
كتاب المشترك في الحدود.
كتاب الجنايات.
كتاب القسامه.
كتاب الديات.
كتاب العقل.
كتاب جراح العمد.
كتب السّيَر
كتاب الجهاد للمشركين.
كتاب الأنفال و الغنائم.
كتاب الأسري(الأسَراء).
كتاب الأمان.
كتاب الهُدْنَه.
كتاب الجزيه.
كتاب قتل أهل البغي.
كتاب الفيء.
كتاب الخمس.
كتاب السرايا و الجنود.
كتاب السبق و الرمي.
كتاب الشهادات.
كتاب الصلح و المُهاياة.
كتاب التدليس.
كتاب الجحد.
كتاب الدعاوي و البيّنات.
كتاب دعاوي الولد و القافه.
كتاب القرعه.
كتاب الاقرار و الانكار.
كتاب القسمه.
كتاب القضاء و آدابه(أدبه).
كتاب المواريث
العَول.
العَصَبه.
الردّ.
الصُلب.
الكلاله.
ذووا الأرحام.
الوجوه المفرده.
الولاء.
ميراث المعتق بعضه.
ميراث الزوجات.
كتاب التعيّش والتكسّب.
كتاب أحكام الأرش.
2. كتاب الاحمدي للفقه المحمدي يا المختصر الاحمدي في الفقه المحمدي:
نجاشي و علامه حلّي ـ كه تصريح كرده اين كتاب به دستش رسيده ـ آن را به صورت اول و شيخ طوسي آن را به شكل دوم ضبط كرده است. دراين بين سيد مرتضي آن را «الفقه الاحمدي» 60 ناميده و شايد از باب تسامح درتعبير بوده است. به نظر ما عنوان دوم ترجيح دارد؛ زيرا اوّلاً، ظاهراً شيخ طوسي از خود فهرستي كه ابن جنيد آن را نگاشته و تنظيم كرده نقل كرده است. ثانياً ، سيد بن طاووس و علامه حلي تصريح كرده اند كه اين كتاب تلخيص كتاب تهذيب است. بنابراين عنوان المختصر با آن مناسب تر به نظر ميرسد.
كتاب طبق بيان شيخ طوسي بدون استدلال است.61 درحالي كه اگر آراء او را دركتابهاي مختلف علامه، سرائر، ذكري و ساير كتب فقها بنگريم درمي يابيم كه شامل فقه استدلالي بوده است.
از اين كه سيد ابن طاووس(م664ق) از اين كتاب دركتاب خود الاقبال نقل كرده، 62 برمي آيد تا زمان وي وجود داشته و عبارت اقبال نشان ميدهد كه كتاب ابن جنيد بيش از يك جلد بوده است؛ زيرا او در بحث روزه از جلد نخست آن نقل قول كرده است. آن گاه كتاب تادوران محقق(م676ق) و علامه حلي(م726ق) ـ كه از آن در معتبر و مختلف نقل قول كرده اند ـ و شهيد اول ـ كه در ذكري از آن نقل كرده است ـ و شيخ حسن(م1011ق) ـ كه در المعالم از آن نقل قول دارد63 ـ وجود داشته است. اما پس از اين دوره ديگر خبري از كتاب در دست نيست.
علامه در باره كتاب ميگويد:
از تأليفات اين استاد بزرگ كتاب الاحمدي في الفقه المحمدي كه مختصر اين كتا ب ـ يعني تهذيب الشيعه ـ است به دستم رسيد، كتاب خوبي است و نشان از فضل و كمال اين مرد و رسيدن به مرتبه والايي از فقه و باز انديشي او دارد. من دركتاب مختلف الشيعة في احكام الشريعه ديدگاهها و برخي مخالفتهاي او را بازگو كرده ام.
643.كتاب الاستنفار
4. كتاب تبصرة العارف و نقد الزائف درفقه كه درآن استدلالهاي شيعه و جواب مخالفان را آورده و از دو گانه گوييهايي كه احياناً دراحكام رخ داده، پاسخ داده است.
655.كتاب رسالة البشارة و النذارة و الاستنفار إلي الجهاد. صحيح آن همان البداره يا البدار است؛ زيرا با مقصود او بيشتر سازگاري دارد.
666.كتاب المسح علي الخفّين. شايد همان باشد كه در كتاب تهذيب بيان شد.
7. كتاب مناسك الحجّ.
8.كتاب مفرد في النكاح.
9.كتاب اشكال جملة المواريث.
10.كتاب فرض المسح علي الرجلين.
11.كتاب زكاة العروض.
12. الحاسم للشنعة في نكاح المتعه.
13.كتاب الانتصاف من ذوي الانحراف عن مذهب الاشراف في مواريث الأخلاف.
14. مسألة في وجوب الغسل علي المرأة إذا أنزلت ماوءها في يقطة أو نوم.
15. كتاب حدائق القدس، در احكامي كه براي خود برگزيده بود.
16.كتاب الارتياع في تحريم الفقّاع.
به دست شيخ طوسي رسيد و او در رساله تحريم فقاع از آن نقل كرده است.
6717. كتاب الإفصاح و الإيضاح للفرائض و المواريث.
6818.او داراي حدود دو هزار مسأله در دو هزار و پانصد برگ است كه همه يا بخشي از آن در فقه است.
19. النصرة لأحكام العتره.
اصول فقه
1.الفسخ علي من أجاز النسخ لما تمَّ نفعه و جَمُل شرعه.2.إِظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن أئمة العترة في أمر الاجتهاد.
3.كشف التمويه و الإلباس علي أغمار الشيعة في أمر القياس.
4.المسائل المصريه. تنها شيخ مفيد در المسائل السرويه از آن چنين ياد كرده است:
او آن را گرد آورده و براي مصريان نگاشته و روايات را درآن تبويب كرده و پنداشته كه درمعاني باهم اختلاف دارند و آنها را از مواردي دانسته كه ائمه(ع) به رأي عمل ميكرده اند.
69نجاشي درشرح حال شيخ مفيد ميگويد: او كتابي دارد به نام :(النقض علي ابن الجنيد في اجتهاد الرأي) و كتابي ديگر به نام:(رسالة الجنيدي إلي أهل مصر).
70كلام
1.كتاب التحرير و التقرير.
2.كتاب الاُلفة.
3.كتاب ازالة الران(درفهرست با عنوان :الداء است) عن قلوب الاخوان. شيخ افزوده است:«في معني كتاب الغيبة».
4. كتاب خلاص المبتدئين من حيرة المجادلين.
5.كتاب تنبيه الساهي بالعلم الالهي.
6.كتاب من شنّع علي الشيعة في أمر القرآن، شايد در ردّ ادعاي تحريف قرآن است.
7.كتاب قدس الطور و ينبوع النور في معني الصلاة علي النبي(ص).
8.كتاب الظلامة لفاطمة(س).
9.كتاب الأسفار در ردّ موءبّده( يا در ردّ مرتدّان است چنان كه در فهرست ابننديم و معالم آمده است).
10.كتاب نقض ما نقضه الزجاجي النيشابوري علي الفضل بن شاذان.
شايد اين كتابها نيز جزء تأليفات كلامي ايشان است:
11.كتاب نور اليقين و بصيرة العارفين. درفهرست شيخ است:
نوادر اليقين و تبصرة العارفين و در فهرست ابن نديم ميخوانيم: نوراليقين و نصرة العارفين.
12.كتاب الشهب المحرقة للأباليس المسترقه كه درپاسخ ابوالقاسم بن بقال است.
13. كتاب الذخيرة لاهل البصره.
علم نگارش
كتاب علم النجابة في علم الكتابه.لغت
ـ تفسّح العرب في لغاتها و اشاراتها إلي مراداتها في معني ما الاشارات إلي ما ينكره العوام و غيرهم من الاسلوب درفهرست ابن نديم و معالم به جاي «ينكره»، «يكره» و درمعالم به جاي «الاسلوب»، «الاساليب» ضبط شده است.
فهارس:
ـ فهرست كتابهايش. به صورت باب باب تنظيم كرده و چنان كه شيخ در فهرست گفته طولاني است. شيخ در مواردي از كتاب فهرست خود71 و نيز نجاشي در رجال خود ذكر كرده اند كه ابن جنيد كتب گروهي از محدثان را گزارش كرده كه نشانگر آگاهي ايشان به اين فن است.
تأليفاتي كه موضوع آنها مشخص نيست:
1.كتاب اللطيف
2.كتاب نثر طوبي.
3.كتاب التراقي إلي أعلي المراقي.
4.كتاب الوعظ المشترط.
5.كتاب كشف الاسرار.
6.كتاب سبيل الفلاح(درفهرست: سبل الصلاح است) لاهل النجاح.
7. جوابات معزّالدوله.
8.جوابات سبكتكين العجمي.
9.الايناس بأئمّه الناس.
10.كتاب استخراج المراد من مختلف الخطاب.
11.مسائل كثيره.
12.حديث الشيعه، شايد مربوط به حديث باشد.
13. النوادر. تنها درمعالم از آن ياد شده است. شايد اين كتاب نيز درباره حديث باشد.
14. الإفهام لأصول الأحكام، مانند رسائل طبري است.
ديدگاه علماي شيعه درباره تأليفات ابن جنيد
1.نجاشي درباره اش گفته است:
ابوعلي كاتب اسكافي درميان اصحاب ما شناخته شده، موثق، بلند مرتبه و داراي تأليفات بسيار است.
72در اين عبارت بر وجاهت، وثاقت، عظمت قدر و كثرت تأليفات ابن جنيد شهادت داده شده است. او پس از ذكر كتب و تأليفات ابن جنيد ميگويد:
ازاساتيد موثق خود شنيديم كه در باره اش ميگويند: او قائل به قياس است و همگي گفته اند كه براي نقل تمام كتابها و تأليفات او اجازه دارند.
73اين گواهي نيز بسان گواهي پيشين دلالت بر جايگاه تأليفات ابن جنيد در ميان اصحاب و اساتيد و اجازهنقل آنها براي طبقات بعدي دارد. از مجموع گفتار ايشان توثيق و مورد اعتماد بودن تمام تأليفات ابن جنيد استفاده ميشود.
2. شيخ طوسي شيوه ابن جنيد را درتأليف چنين ميستايد:
ابوعلي، محمد بن احمدبن جنيد برخوردار از حُسن تأليف است؛ جز آن كه قائل به قياس بوده و بدين دليل كتابهاي او متروك و بدانها تكيه نشده است.
74از گواهي شيخ مدح و ستايش كتب و شيوه ابن جنيد در تأليف به دست ميآيد هرچند اعلام كرده كه به كتابهاي او تكيه نميشود.البته اين عدم اعتماد از سوي همهقدما و نسبت به تمام كتابهاي وي نبوده است. چنان كه عبارت پيشين نجاشي گواهي داد كه اساتيد او نسبت به كتب و تأليفات ابن جنيد اجازه نقل داشتند به رغم آن كه ميدانستند او قائل به قياس است.
بنابراين اعتقاد به قياس، به وثاقت و ارزش تأليفات ابن جنيد ضرري نداشته است بلكه نجاشي درآغاز كلام خود بروثاقت او تصريح كرده است و براي بيان اهتمام زياد او نسبت به كتابهاي ابنجنيد تصريح كرده كه درفهرست كتابهايش مذاكره داشته است.
75بلكه خود شيخ از جمله كساني است كه بركتابها و نقل ابن جنيد اعتماد كرده؛ چرا كه دررجالش اظهار ميدارد از او از طريق گروهي كه نام آنان را نميبرد، نقل ميكند 76 و در رساله تحريم فقّاع مطالبي را از او نقل كرده است و درآن از رساله ابن جنيد به «الارتياع في تحريم الفقّاع»77 نام برده است، بلكه درمقدمه الفهرست تصريح كرده كه بسياري از موءلفان شيعه و صاحبان اصول، پيرو مذاهب فاسدند، با اين حال كتابهايشان مورد اعتماد است.
پيش از شيخ طوسي استادش سيد مرتضي از كتابهاي ابن جنيد نقل كرده و به آنها اعتمادكرده است؛ چنان كه در كتاب الانتصار و برخي ديگر از رسالههايش از آن نقل كرده است.
783.شيخ مفيد در لابه لاي گفتارش درباره عمل ابن جنيد به قياس گفته است:
به اين دليل گروهي از علماي ما، ابنجنيد را طرد كرده و به تأليف و گفتارش اعتنايي نكرده اند.
79اين گفتار دراعتماد گروهي از علما به كتابهاي ابن جنيد و فروگذاشتن گروهي ديگر نسبت به آنها صراحت دارد. شيخ مفيد همچنين دركتاب المسائل السرويه گفته است:
اما كتب ابوعلي ابن جنيد، او اين كتابها را با احكامي كه در آنها به ظن عمل كرده لبريز ساخته و طبق مذهب مخالفان، به قياس باطل عمل كرده و روايات ائمه(ع) را با ديدگاههاي شخصي خود در آميخته است.
804. سخن پيشين ابن ادريس درباره ابن جنيد كه گفته بود:
او داراي تأليف بسيار است، و از بزرگان قدماي اصحاب و جزء پيشوايان تأليف و تصنيف است.
5. گفتار پيشين علامه حلي در ستايش از كتاب المختصر الاحمدي و اين كه اين كتاب نيكوست و دلالت برفضل ، كمال و مرتبه والاي ابن جنيد درفقه و خوش فكري او دارد. عبارتي از سيد معد موسوي درخصوص كتاب التهذيب نقل كرد نيز دال برمدعاست.
6.سيد بحرالعلوم پس از تجليل از ابن جنيد ميگويد:
درباره كتابهاي ابن جنيد اختلاف است، گروهي آنها را بي اعتبار و گروهي معتبر ميدانند... اما متأخران بسان شهيدين، سيوري، ابن فهد، صيمري، محقق كركي و ديگران براعتبار آراي او و اعتماد به آنها درمسايل مورد اتفاق و اختلاف، اتفاق نظر دارند. درميان متأخران كسي را نيافتم كه دراعتبار آراي ابن جنيد درنگ كرده باشد جز صاحب كشف الرموز شاگرد محقق ... قول صواب معتبر بودن آراي ابن جنيد است... و اعتقاد او به حجيت قياس و نظير آن، بطلان كتابها و بي اعتباري تأليفات او را به دنبال نميآورد.
817. حاج شيخ عباس قمي درباره اش گفته است:
او داراي تأليفات نيكو است.
82خلاصه و نتيجه بحث: از نقل ديدگاههاي علما درباره اعتبار كتابهاي ابن جنيد به طور خلاصه اين نكات به دست ميآيد:
اولاً، به رغم اختلاف قدما در اعتبار تأليفات ابن جنيد برخي از ايشان همچون سيد مرتضي، نجاشي و اساتيدشان و ابنادريس و ظاهراً شيخ طوسي به آنها استناد كرده اند.
ثانياً، بيشتر متأخران كتابهاي ابنجنيد را قابل اعتماد و شايسته نقل دانستهاند.
ثالثاً، منشأ اعتماد نكردن به كتابهاي ابن جنيد عمل او بهقياس است. از اين رو برخي، تأليفاتش را بي اعتبار دانسته و برخي به رغم اعتراف به عمل ابنجنيد به قياس، به آنها استناد كرده اند گويا اعتقاد به حجيّت قياس از نظر آنانبه وثاقت كتابها ضرري نداشته است.
چنان كه عموم متأخران معتقدند همين نظرصحيح است؛ زيرا عمل به قياس ـ به فرض اثباتش كه بررسي آن دربخش دوم مقاله خواهد آمد ـ دربرخي مسايل كه نص خاصي در باره اش نرسيده، باعث بي اعتباري همه كتابهاي ابن جنيد نميشود.
شاهد مدعا آن كه برخي از قدما به شدت با عمل به اخبار آحاد مخالفت كرده، بطلان آن را بسان بطلان قياس از ضروريات مسلّم ديني دانسته بلكه برخي با استدلال آن را جزء محالات عقلي دانسته اند؛ چنان كه از گفتار سيد مرتضي83 و ابن ادريس هويدا است و ابنادريس چنان برآن پاي فشرده كه گفته است:«آيا نابودي اسلام جز با آن محقق ميشود؟!» 84 با اين حال ميبينيم آنان به كتابهاي قائلان به حجيت خبر واحد همچون شيخ طوسي85 و ديگران 86 استناد كرده اند
* اين مقاله از عربي به فارسي ترجمه شده است.
1.نك:قاموس المحيط، ج3، ص153؛ الانساب، سمعاني، ج1، ص149.
2.المسائل الصاغانيه(ضمن مصنفات شيخ مفيد)، ج3، ص57ـ64.
3.الانساب، سمعاني، ج2، ص99.
4.رجال نجاشي، موءسسه انتشارات اسلامي، ص379؛فهرست، ص141.
5.الانساب، سمعاني، ج1، ص149و150.
6.همان.
7.تاريخ بغداد، ج1، ص285.
8.جرح و تعديل ، ج7، ص223.
9.همان.
10.ثقات ابن حبان، ج9، ص150.
11.مستدركات علم الرجال، ج7، ص11.
12.نك: سرائر، ابن ادريس، ج1، ص430.
13.معجم البلدان، ج1، ص181.
14.قاموس المحيط، ج3، ص153؛ الانساب، ج1، ص149.
15.تفسير فرات، تحقيق محمد كاظم، ص73و433، مناقب خوارزمي، ص93.
16.المسائل الصاغانيه(ضمن موءلفات شيخ مفيد)، ج3، ص56و57.
17.قاموس الرجال، شماره 6354، موءسسه انتشارات اسلامي .
18.تنقيح المقال، ج2، ص69(باب محمد).
19.الاعلام، زركلي، ج6، ص203.
20.نك: تاريخ الاسلام السياسي، ج3، ص44 به بعد.
21.نك: رجال نجاشي، ص385.
22.همان، ص388.
23.المسائل الصاغانيه(ضمن موءلفات شيخ مفيد)، ج3، ص58.
24.رجال نجاشي، ص385، شماره 1047.
25.فهرست طوسي، ص134، شماره590.
26.رجال علامه حلي، ص145، شماره35.
27.معتبر ، ج1، ص23.
28.فهرست ابن نديم، ص246.
29.الاعلام، زركلي، ج6، ص203.
30.معجم الموءلفين، ج8، ص248.
31.هدية العارفين، ج2، ص51.
32.سرائر، ج1، ص430.
33.همان، ج2، ص254و255.
34.ذكري الشيعه، ص253.
35.مسالك الافهام ، ج2، ص265، چاپ سنگي.
36.رجال سيد بحرالعلوم، ج3، ص205.
37.هداية المحدثين، مشتركات كاظمي، ص225.
38.تأسيس الشيعه، ص302.
39.الكني و الالقاب، ج2، ص26.
40.ريحانة الادب، ج1، ص121.
42.نك: معراج الكمال، بحراني، ص64؛ الرعاية في علم الدرايه، ص192.
43.محقق شوشتري ترديد روا داشته و هم عصر بودن ايشان با كليني را انكار كرده است. اگر مقصود ايشان از هم عصر بودن برابري طبقه است، گفتار ايشان درست است و اگر مقصود صِرف درك است، گفته شد كه براساس كمترين فرض درسي سالگي خود او را درك كرده است.
44.رجال علامه، ص145؛ايضاح الاشتباه، ص291؛ الفوائد الرجاليه، ج3، ص205.
45.رجال نجاشي، ص385، چاپ جامعه مدرسين.
46.الفوائد الرجاليه، ج3، ص221.
47.المسائل الصاغانيه(ضمن موءلفات شيخ مفيد)، ج3، ص56.
48.نك: تنقيح المقال، ج2، ص67.
49.نك: سرائر، ج1، ص500، آن را از شيخ نقل كرده است و نيز ، ص495و496و 503و 504؛ مهذب، ج1، ص180؛ كافي(حلبي)، ص173؛مختلف الشيعه، ج3، ص224.
50.تكملة الرجال، كاظمي، ج2، ص328.
51.المسائل الصاغانيه(ضمن موءلفات شيخ مفيد)، ص58.
52.چنان كه به نقل از او در مختلف الشيعه، ج3، ص212ـ214، مركز الابحاث، آمده است: كسي كه تمام مال را مالك نيست تنها نسبت به سهم خود حق تحليل دارد، بنابراين اگر همه مال را براي كسي كه جز شخص محلل حقي از ديگران برعهده اوست، تحليل كند، اين تحليل نسبت به اين حق برائت نميآورد؛ زيرا تحليل از چيزي كه محلل مالك آن است انجام ميگيرد نه آنچه را مالك نيست. او فقط ولايت گرفتن و توزيع آن را درميان مستحقان آن طبق بيان الهي دارد... ابن جنيد استدلال كرده است، تحليل تنها درجايي است كه حق اختصاصي محلل باشد؛ زيرا تحليل چيزي كه مملوك اونيست جايز نميباشد؛زيرا مستلزم تصرف در ملك غير بدون اذن اوست.
53.محقق در معتبر، ج2، ص637 از او چنين نقل كرده است:
تحليل جز براي صاحب حق در زمان خود جايز نيست؛ زيرا تحليل آنچه ملك ديگري است جايز نيست. محقق براين گفتار اين چنين تعليق زده است: اين سخن مردود است؛ زيرا امام تنها اموالي را تحليل ميكند كه ميداند در تحليل آن ولايت دارد و اگر چنين ولايتي نداشت در تحليل تنها به زمان خود اكتفا ميكرد و آن را به صورت دائم اعلام نميكرد.
54.المسائل الصاغانية، ص57.
55.همان.
56.همان، ج3، ص58.
57.بحارالانوار، ج95، ص250.
58.فهرست، ص134.
59.ايضاح الاشتباه، ص291.
60.رسائل شريف المرتضي، ج1، ص189.
61.فهرست، ص134.
62.الاقبال، ج1، ص58، چاپ مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
63.خطي است.
64.ايضاح الاشتباه، ص292.
65.كشف الحجب و الأستار، ص96.
66.مجمعالرجال، ج5، ص131، حاشيه از علامه اصفهاني.
67.رسائل العشر، ص259.
68.معالم العلماء، ص97و98، شماره665.
69.المسائل السرويه(مصنفات شيخ مفيد)، ج7، ص75.
70.رجال نجاشي، ص402و400، شماره ء1067.
71.فهرست، ص12.
72.رجال نجاشي، ص173، 139، 202.
73.رجال نجاشي، ص385و388.
74.فهرست، ص134.
75.بنابر اين كه لفظ «ذاكر ت فيه» باشد چنان كه درچاپ موءسسه انتشارات اسلامي است و «ذكرت فيه» چنان كه در نسخه قديم است.
76.الرجال، ص511.
77.رسائل العشر، ص259و264.
78.انتصار، ص78، 81، 83، 218، 227، 236، 241، 242، 247، 249؛ رسائل شريف المرتضي، ج1، ص179، 189وج2، ص29.
79.المسائل الصاغانيه(ضمن موءلفات شيخ مفيد)، ج3، ص59.
80.المسائل السرويه، چاپ نجف، 1369ق، مسأله هشتم، ص55.
81.الفوائد الرجاليه، ج3، ص212.
82.الكني و الالقاب، ج2، ص26.
83.رسائل شريف المرتضي، ج1، ص25 به بعد.
84.سرائر، ج1، ص51.
85.العدة في الاصول، تحقيق محمد رضا انصاري، ج1، ص126.
86.رسائل شريف المرتضي، ج1، ص22.