جواد محدثىاى سوره عشق، اى آيه مهر! اى اختر تابنده، اى ياد معطر اى برترين و آخرين پيغامآور اى پا نهاده بر بلنداهاى افلاك اى همنشين بينوا، بر بستر خاك! رفتى، ولى ما را به دست غم سپردى،اى خوب ... اى پاك!پاك و مبرا بودى از هر لغزش و عيباى شاهد غيب!سيماى تو، آيينه ايزد نما بود، چشم خدا بين تو هم، چشم خدا بود، اى امى گويا! از آن روزى كه رفتى ما همچنان در انتظارى تلخ مانديم، بعد از تو، اى محمود احمد، اى محمد(ص) ديگر بلال، «الله اكبر» بر نياورد، جبريل از سوى خدا ديگر نيامد خوش روزگارى داشتيم اندر كنارت، اما دريغ! آن روزها ديرى نپاييد، رفتى ... ولى از ياد ما هرگز نرفتى.بعد از تو، اشك ديدهمان هرگز نخشكيد، بعد از تو خاطرهايمان هرگز نياسود، بعد از تو، اولاد على(ع) آواره گشتند بر خون سجود آورده و در خون نشستند بعد از تو، ما مانديم و غوغاى سقيفه بعد ازتو، ما بوديم، با زهراى مظلوم. در كوفه، محراب على گرديد گلگون صحراى سرخ كربلا، رنگين شد از خون يار وفادارت «ابوذر»، چون عاشقان، در غربت تبعيد، جانداد، «عمارياسر»، كشته گرديد، فريادهاى «مالكاشتر» فرو خفت، بيدارهامان بر فراز دار رفتند، اى بنده خوب خداوند!بعد از تو ما مانديم و ميراث شهيدان بعد از تو ما بوديم و خيل سوگواران رفتى تو، اى تنديس اخلاق و فضايل، اى عقل كامل! رفتى ... ولى ما را به دست غم سپردى يادت گرامى باد، اى ياد معطر اى نامت «احمد»! نامتبلند و جاودان باد، اى «محمد»!