تحفة الفاطميين فى احوال القم و القميين
على صدرائىكتابهاى متعددى پيرامون تاريخ قم نگاشته شده است. در اين نوشتار بر آنيم به معرفى يكى از مفصلترين اين كتابها، كه تاكنون به چاپ نرسيده، بپردازيم.نام كتاب
نام كتاب، چنانكه مؤلف در پايان جلد اول متذكر شده، «تحفة الفاطمين فى احوال القم و القميين» است. در مصادر كتابشناسى نيز همين نام ذكر شده، ولى در برخى موارد آن را با نام «تاريخ قم» ذكر كردهاند.مؤلف
نويسنده اين كتاب شيخ حسين قمى است. او در اشعارش «مفلس» تلخص مىكرد و به خاطر سرودن منظومهاى در تعريف «اردهشيره» به همين نام مشهور است.او. كه در سال 1305ق در قم چشم به جهان گشوده، در كتابش نام پدرانش را چنين ذكر كرده است: شيخ حسين فرزند محمدحسن عارفى فرزند حاج محمدرضا فرزند محمدتقى عاشق فرزند علىاكبر حلوائى فرزند ابراهيم قمى.شيخ حسين قمى، بعد از شصت و دو سال زندگى، در سال1367 از سراى فانى به عالم باقى رخت كشيد. او حدود پانزده كتاب بر جاى گذاشت كه فهرست آنها در كتابشناسى آثار مربوط به قم مندرج است.منظومه اردهشيره و همچنين بخشى از اشعار شيخ حسين در چهل صفحه، با مقدمه عباس ميرابوالفتحى، به چاپ رسيده است.تحفة الفاطميين فى احوال القم و القمييناين كتاب مشهورترين اثر شيخ حسين قمى است. او اين كتاب را در دو جلد تنظيم كرده، جلد اول را در سال 1350ق و جلد دوم را در سال 1351ق به پايان رسانيده است.مطالب كتاب
جلد اول كتاب پانزده باب و يك خاتمه و جلد دومش دو مقصد و يك خاتمه دارد.فهرست تفصيلى مطالب كتاب
بابهاى جلد اول چنين است:باب اول: در ذكر زمين قم و برج طالع آن و حدود قم قديما و جديدا و ذكر باروى قم و ابتداى عمارت قم و ذكر آمدن عرب از آل اشعرى به قم.باب دوم: در ذكر رواياتى كه از ائمه طاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين - در فضيلت اين ارض فيض قرين رسيده و ذكر اسامى شريفه بلده طيبه قم و ذكر اقوال مؤلفين و مورخين در باب قم و ذكر بعضى از طرايف و نوادر و حكايات متعلقه به قم.باب سوم: در ذكر حركتحضرت فاطمه معصومه(س) از مدينه طيبه به طرف قم و ورود آن مخدره به قم و ذكر وفات او و ذكر محراب عبادت و ذكر ثواب زيارت او و ذكر بعضى از كرامات و خوارق عادات او و ذكر امامزادگانى كه در بقعه آن مخدره مدفونند و ذكر ساير امامزادگان بقعه بابلان و ذكر قصايدى كه شعرا در مدح آن مخدره انشاد نمودهاند و ذكر ابنيهاى كه متعلق به آن مخدره است و ذكر علما و محدثين و سلاطين و شاهزادگان و بزرگان كه در اين آستان ملايك پاسبان مدفونند.باب چهارم: در ذكر بعضى از امامزادگان عالىمقام كه در اين ارض مقدسه مدفونند.باب پنجم: در ذكر ترجمه بعضى از روات و محدثين و علما و متكلمين و حكماى قم شامل سه فصل (1-سرگذشت راويان و محدثات2-سرگذشتحكما و فلاسفه3-سرگذشت دانشمندان و فقيهان)باب ششم: در ذكر وزرايى كه از اهل قم بودهاند.باب هفتم: در ذكر شعراى قمباب هشتم: در ذكر مدارس قم و مساجد قم و ذكر آبانبارها و يخچالهاى واقعه در قمباب نهم: در ذكر حمامات قم و تيمچههاى قم و كاروانسراهاى قمباب دهم: در ذكر رودخانه قم و ذكر پلهاى قم و ذكر برخى از بناهاى خيريه كه در قم واقع شدهباب يازدهم: در ذكر طوايف و ايلاتى كه در قم مسكن دارند. و ذكر جبال اطراف قم و ذكر طواهين قمباب دوازهم: در ذكر باغات قمباب سيزدهم: در ذكر مميزى نمودن قم را و ذكر تقسيم آب رودخانهباب چهاردهم: در ذكر مزارع قم كه از آب رودخانه مشروب مىشوند.باب پانزدهم: در ذكر قنوات و مزارعى كه در محال سراجه و محال قمرود واقع است و ذكر قراء و مزارع كنار رودخانه و ذكر محال قهستان قم و ذكر محال جاسب و ذكر قراء اردهار.خاتمه: در ذكر كتبى كه در وقت تاليف اين كتاب در نزد مؤلف موجود بود كه مدارك اين كتاب از آن كتب است.بخشهاى جلد دوم
مقصد اول: در ذكر حكماى بلده قممقصد دوم: در ترجمه حالات شعراى قم و منتخبى از اشعار ايشان.خاتمه: در ذكر بقيه اشعار بعضى از شعرا كه در وقت تاليف اين كتاب از قلم محو شده.نسخ موجود از كتاب
تا به حال نسخهاى از اين كتاب در كتابخانهها شناسايى نشده است; ولى سه تن از عالمان نسخهاى از آن را ديدهاند. يكى از آنها مولا على خيابانى تبريزى است كه در سفر خود به قم، در سال1353ق، نسخه هر دو جلد كتاب را، به خط مؤلف، ديده، مطالبى از آن را در كتاب «ذخائر الاسفار» خود درج كرده است.فرد ديگر حضرت آيت الله سيد شهابالدين مرعشى نجفى است. شيخ آقابزرگ در معرفى كتاب مىنويسد: «تاريخ قم لشيخ حسين المعاصر نزيل قم المعروف بارده شيره، كتاب كبير كما ذكره السيد شهاب الدين التبريزى صديق المؤلف و نزيل قم.»آقا مدرس طباطبايى نيز كتاب را ديده او در كتابشناسى آثار مربوط به قم مىگويد كه، نسخه اصلى و منحصر به فرد آن را نزد حضرت آيت الله مرعشى نجفى رؤيت كرد.بخشهاى موجود از كتاب
چنانكه ذكر شد تا به حال هيچ نسخهاى از اين كتاب در فهارس كتابخانهها معرفى نشده است و اطلاعات ما از آن به آنچه مرحوم ملا على خيابانى در سفرنامهاش ذخاير الاسفار درج كرده، محدود است.ما در اينجا برداشتى از يادداشتهاى خيابانى را جهت ارائه نمونههايى از اين كتاب و همچنين توجه اهل علم به آن، درج مىكنيم. مرحوم خيابانى در ذخاير الاسفار چنين مىنويسد:«فتح اين ناحيه بر دست رؤساى مقدمه لشكر احنف بنقيس ميسر شد، چون اصفهان بر دست ابوموسى اشعرى به قهرو غلبه مفتوح گرديد، قم هم چون از توابع اصفهان بود سپس به قهرو غلبه مفتوح شده است.و همچنين عبدالرحمن بنعيسى كاتب همدان، صاحب تاريخ همدان گويد: كه ابا عبيد شافعى و مالك گفتهاند كه فتح بلاد جبل به دست فاتح آن به قهرو غلبه بوده است و هيچ شهرى را از آن استثناء نكردهاند».نقل اقوال مؤلفين و مورخين در باب قم
«... فاضل معاصر جناب حاج ميرزا محمد قمى - عطرالله مرقده - در كتاب اربعين الحسينيه كه در سنه يكهزار و سيصد و بيست و هفت آن را تاليف نموده مىفرمايد كه بلده شريفه قم از ايام قديمه معدن علوم اهل بيت7 و مسكن اين دودمان شرافتبنيان بوده و از بلاد مستحدثه اسلاميه است. و از اول مردم اين بلد غير تشيع طريقه از اسلام را نشناختند و رشته تبعيت احدى به گردن نيانداختند و به شخص متتبع خبير بسى واضح است كه اكثر اصول شيعه از علماى قم تدوين شده و به بذل جهد ايشان محفوظ مانده ... و يكى از درهاى بهشت از براى ايشان است كه كنايه از باب ولايت اهل يتباشد... و شرح اين جمله در كتاب تاريخ قم كه از كتب معتبره و در عدد اصول احاديث محسوب و مسطور است ...».مكتوب صاحب بنعباد به قاضى قم و عزل او
«.. در تاريخ ابنكثير از كتاب معجمالبلدان منقول است كه صاحب بنعباد قاضى قم را از قضاوت عزل نمود و به قاضى نوشت:ايها القاضى بقم، قد عزلناك فقمبه قاضى گفتند: سبب عزل تو چه بود؟ گفت: انا معزول السجع من غير جرم و لا سبب. يعنى من تقصير نداشتم مگر اينكه سجع و قافيه مرا عزل نمود».از قصيده زكى باغبان، كه از اهل قم و معاصر شاه سليمان صفوى بوده، در مدح حضرت معصومه(س) و وصف قمروزى كه حشر و نشر قيامتبپا شود ايمان و كفر و نيك و بد از هم جدا شود بهر حساب خلق چو ميزان بپا شود بر اهل قم محاسبه در قبرها شود خوشدل كسى كه دفن شود در مزار قماز قصيده ميرزا اسداللهخان ملقب به «صفوة الملك» و متخلص به «مشرقى»:برخود ببال تا به قيامت از اين شرف اى خاك قم كه در نبى را شدى صدف آنان كه بىولاى تو خواهند زندگى گردد سهام حادثه را چشمشان هدف هر روز جبرئيل امين بهر حضرتت از رحمت و تحيتحق آورد تحف گويى مگر كه كوى تو خلد است و هر سحر ارواح انبياء و ملائك كشيده صف موسى اگر زيمن تولاى تو نبود هرگز نيامديش ز حق بانك لا تخف ...از قصيده ميرزا محمد علىخان شمس الشعرا متخلص به «سروش»:آنكه فرش بارگاهش عرش را افسر بود كيست او؟ دانى كه بنت موسى جعفر بود منقبت او راست صد چندان كه در درياست در بلكه صد چندان كه اندر آسمان اختر بود عطر حورالعين همين باشد غبار روضهات تربتت جبرئيل را پيرايه شهير بود تربت پاك و نسيم روضهات از ديرباز داروى بيمار باشد نيروى پيكر بود كعبه باشد قبله امت چنان چون در عرببقعه تو در عجم خود قبله ديگر بوداز قصيده صدرالعلماء گيلانى:يا رب اين خلد برين يا جنت دنياستىيا رب اين عرش علا يا ملك اواد ناستى قاب قوسين استيا باشد مزار آنكه اونام ناميش سمى جدهاش زهراستى اين جمال الله كه شور از مرقد او لامع است دختر باب الحوائجحضرت موساستى خواهر سلطان دين باشد على موسى الرضا آنكه حق را مظهر و هم جامع اسماستى در مديحش گفت الا من زار معصومه بقم فله الجنة بلى اين مژده از آن مولاستى ...از قصيده حاج حسينعلىخان نورى متخلص به «وفا»:اگر بدست كنم خاتم سليمانىامان نمىدهدهم روزگار اهريمن يگانه بضعه هفتم امام كون و مكان بنام فاطمه فرمان ده زمين و زمن ...از قصيده سيد محمد يزدى متخلص به «عاجز»:اى ز وجود تو محترم حرم قمبا شرف از تو زمين محترم قم زاده پيغمبر و حبيبه داور دختر هفتم امام و خواهر هشتم ...كرامتى از قطب راوندى و تعمير او در قم
گويد: «در كتاب انوار المشعشيين كه شيخ محمد على ارجستانى ساكن بلده قم در سنه هزار و سيصد و بيست و پنج آن را تاليف نموده است مىگويد كه:ميرزا مهدى خان اعتضادالدوله داماد ناصر الدين شاه قاجار، شبى در خواب ديد كه صحراى محشر برپا شده و غل و زنجيرى از آتش بر گردن او گذارده بودند و او را به طرف جهنم مىكشانيدند، در اين حال نظرش بر يك نفر مرد موقر و جليل القدرى مىافتد، دامان او را مىگيرد و به او پناه مىبرد آن شخص شفاعت او را مىنمايد و امر مىكنند كه او را رها كنيد. اعتضادالدوله پس از استخلاص خود روى به آن شخص مىكند و عرضه مىدارد كه اى آقا شما كيستيد؟ مىفرمايد من قطب رواندى هستم. چون از خواب برمىخيزد روشنايى آن مضجع را به عهده مىگيرد و يك محجر كجاوه براى روى قبر او مىسازد. پس از اينكه بناى صحن جديد را گذاردند، قبر او را از سنگ ساختند و بلند نمودند».شيخ آقا محمد حسن قمى
«مرحوم شيخ محمد حسن قمى، از تلامذه مرحوم شيخ الطائفة حاج شيخ مرتضى الانصارى(قدس سره) كه به درجه اجتهاد و استنباط رسيده و در سال 1322 به مرض وبا در گذشته و در وسط صحن عتيق حضرت معصومه - سلام الله عليها - مدفون گشت» از كلام اوست:
هزار مسئله آموختم به مكتب عشق
مرا كه نيستخريدار خواجه مىداند
به حيرتم كه چرا مىبرد به بازارم
ولى چه ندادند اذن گفتارم
به حيرتم كه چرا مىبرد به بازارم
به حيرتم كه چرا مىبرد به بازارم
ميرزا محمد ارباب قمى
ترجمه مرحوم حاج ميرزا محمد صاحب «اربعين الحسينيه» گويد:«حاج ميرزا محمد از آيات الهيه و از براهين قاطعه طريقه جعفريه، در فقاهت و اجتهاد مقامى بسيار بلند و رتبهاى بس ارجمند داشت. به مقام بزرگوارى بسط يد و نفاذ حكم و قبول عامه كه داشت كمتر كسى رسيده است. در حفظ حماى شريعت مصطفوى دقيقهاى فرو نگذاشت و در اين اقدام و اهتمام او ديگرى نداشت.در اوايل جوانى از اين بلد شريف رختبه عتبات عاليات كشيده و در محضر حجةالاسلام حاج ميرزا محمد حسن شيرازى استفاضه و استفاده نموده و عمده تلمذ وى در فقه و اصول در خدمتحاج ميرزا حبيبالله و ملا كاظم خراسانى بوده، تا آنكه بعد از تحصيل و تكميل علوم دينيه به قوه قدسيه اجتهاد فائز آمده مجاز شده به وطن مراجعت نموده، رياستى عامه و شهرتى تامه پيدا كرد، صيت فقاهت و فضيلت او به همه جا رسيده و مقروع اسماع خاص و عام گرديد.مجلس درس و افادت و افاضتش دائر و برقرار بوده منبرى داشتشيرين و متين و محضرى بس نمكين، در نهى از منكر و منع اهل فجور قلبى قوى داشت و در حفظ حدود شريعه دقيقهاى فرونگذاشت».مادام الحيات به تدريس و ترويج و افاضات و امامت و حكومات شرعيه اشتغال داشت وساحت محكم آن بزرگوار به هيچ توهم مشوب نشد و دامن اصحاب و اتباعش هرگز به تهمتى نيآلود. جماعت علماء در حضرت وى خويشتن را خورد مىشمردند و بزرگان دين و دنيا نام مباركش را به حرمت تمام مىبردند.و از شرايف آثار قلميه وى كتاب «اربعين الحسينيه» استجلالت قدر و عظمتشان آن بزرگوار در اين مختصر نگنجد به اختصار كوشيديم.سنين عمر آن جناب شصت و پنجسال، در سنه يكهزار و سيصد و چهل و يك مهر سكوت بر لب زده و عالم آخرت را منزل ساخت.و گاهى به گفتن شعر ميل مىنمود و قدرى از اشعار در باره آن جناب را در اين كتاب برنگاشتم». و چندى از قصايد و اشعار عربى و فارسى او را ثبت كرده است.[سيد محمدتقى قمى]
«آقا سيد محمدتقى قمى فرزند حاج سيد اسحاق، شرحى بر خطبه حضرت صديقه طاهره(س) نوشته، اما به طبع نرسيده در سال 1344 به رحمتحق پيوست».[اشعارى از مؤلف كتاب تحفة الفاطمين]
و از اشعار مؤلف كتاب است كه متخلص به «مفلس» است و در اين ايام در بقعه مباركه حضرت معصومه(س) ديدم و اين نسخه به خط خود مؤلف و منحصر به فرد است:
شكر خدا را كه ز فيض ازل
مخزن اين نامه نامى اثر
طرفه خبرهاى كهن گفته شد
هست اميدم كه برغم حسود
چونكه در آيند در اين بوستان
ساز نمايند نواى كرم
درگذرند از سر سهو قلم
وز سبب مكرمت لم يزل
گشت ز فيض پر گهر
در سخن بين كه چسان سفته شد
نغمهسرايان رياض وجود
باز گشايند بتحسين زبان
درگذرند از سر سهو قلم
درگذرند از سر سهو قلم