سيدعلى ملكوتىروستاى كهك مركز بخش قهستان قم، در شمار معدود روستاهايى است كه از دو موقعيت ممتاز برخوردار بوده است:- نخست وجود پزشكانى كه از آنجا برخاستهاند و منشا خدمت در امر طبابت و درمان براى اهالى قم بودهاند كه در جاى خود به شرح از آن سخن به ميان خواهد آمد.- موهبت ديگر كه سبب شناخت و شهرت آن نزد اهل فضل شده است. فيلسوف و عالم ربانى دوره صفويه - قرن يازدهم - صدرالدين - محمد بنابراهيم شيرازى معروف به ملاصدرا (صدرالمتالهين) است كه به اين قريه آمد، مدتى گوشه گرفت و به انديشه با خود نشست. در از خلق به روى خود بست و زمانى از قيل و قال مدرسه آسود. در اين تنهايى، روح و نقس او در تصفيه و تزكيه به نهايت رسيد و كمال يافت.ابزار اين پالودگى، يكى بينش و تعقل استدلالى خاص اوست و ديگر زهد عارفانه و آگاهانه كه آميزه آن دو، پايه مكتب فلسفى او را پى افكند.صدرالدين محمد در ايامى كه سايه پدر بر سرش بود در محضر او آموخت و پس از درگذشت پدر به «دارالعلم» اصفهان روى آورد زيرا كه آن زمان، حوزه درسى آن شهر رونق و شهرت داشت. صدراى جوان و مستعد را به سوى خود كشاند. «علوم عقلى را نزد فيلسوف شهير وقتسيد محمد باقر معروف به ميرداماد و علوم نقل را پيش شيخ بهاءالدين محمد عاملى فرا گرفت.» پس از برخوردارى از چنين استادانى فرزانه و ممتاز و احاطه به علوم عقلى و نقلى به شهر قم روى آورد و در قريه كهك اقامت كرد. چون انگيزه انتخاب اين محل مجاهده و مكاشفه و سير معنوى بود، گوشهنشينى برگزيد و به تفكر پرداخت. پس از سالها رياضت و «خون دل خوردن» دريچهاى به عالم قدس به رويش باز شد; «حقايق علمى را كه از راه تفكر و استدلال به دست آورده بود توانست از راه مكاشفات نورى مشاهده نمايد.» بنا بر آنچه بيان شد پيش از سفر به قم و ماندن نزديك به ده سال در كهك و «سر به جيب تفكر فرو بردن»، ظاهرا هيچ تاليف ندارد، ديباچه اسفار گوياى همين مطلب است: «پس از مدتى كه تا حدى از نتايج رياضات و مجاهدات خود برخوردار گرديد، بناى تاليف و تصنيف را گذاشت و به تاسيس مكتب فلسفى مخصوص پرداخت و تا آخر عمر مشغول تاليف و تربيتبود.»«در انديشه فلسفى او سير حكمت و عرفان اسلامى ايران به مرحله كمال پيوست و استدلال و ذوق و وحى و شهود و اشراق با ديدى بسيار وسيع در باره عالمامكان و مبانى وجود با هم درآميخت و به صورت واحدى در آمد چنان كه جدا شمردن آنها از يكديگر نه جايز است و نه ممكن.»عموم آثار ملاصدرا در زمينه علم تفسير، شرح حديث و فلسفه به زبان عربى است. مرحوم محمدتقى دانشپژوه رحمة الله عليه فهرستى از نگارشهاى اين فيلسوف نامبردار تهيه كرد و به معرفى آثارش پرداخت. تنها نوشته فارسى او رساله «سه اصل» است كه در حقيقتبث الشكواى آن حكيم متاله از گروهى علماى قشرى است كه فلسفه را بر نمىتابند و چون و چراى فلسفى را چون گذشته تاب شنيدن ندارند.بنابراين «رساله در رد منكرين حكمت است» و در انتقاد از علمايى است كه به اصل فلسفه اعتقاد ندارند.هدايت، درباره اين اثر در حاشيه كتاب روضة الصفا مىنويسد: «رساله پارسيه موسوم به سه اصل در تحقيق مبدا و معاد به طريقه رياضت و تذكر و تصوف نگاشته و به آيات و احاديث مبرهن داشته بس مفيد و سودمند و كمياب و عزيز الوجود است.»حكيم عارف به قم، پايگاه ديرين شيعه اثنىعشرى مىآيد و از روى ميل و اراده در ده آرام و خلوت كهك با هوايى ملايم اقامت مىكند، در كنار مردمانى متدين با اعتقاد راسخ و كامل به خاندان رسالت و امامت مدتى به سر مىبرد. با اين رويداد مبارك صفحهاى افتخارآميز در تاريخ فرهنگى اين روستا باز مىشود. بنابر آنچه گذشت; آنچه بعضى در بارهاش نوشتهاند كه: «در كهك متوارى و گوشهگير بود» يا در آنجا «در تبعيد به سر مىبرد» بىتوجه به آزادگى و رهايى آن مرد بزرگ، نه از سر ذوق است و نه آگاهى. همانطور كه در ابتداى اين نوشته بيان شد، آنچه به ارزش و اهميت روستاى كهك افزود; وجود طبيبان كارآمدى بود كه از اينجا برخاستند كه نشان رشد و آگاهى مردم اين ناحيه است.تنها نوشته فارسى او رساله «سه اصل» است كه در حقيقتبث الشكواى آن حكيم متاله از گروهى علماى قشرى است كه فلسفه را بر نمىتابند.
پزشكان كهك
در گذشته نه چندان دور بين مردم قم اين عبارت حكم ضربالمثل را يافته بود كه «هر كس آب كهك را بخورد طبيب مىشود.»اين مثل رايج را به علت تعدادى قابل توجه پزشكان بودند كه از اين سرزمين در كسوت شريف حكيم (طبيب) در پى درمان و مداواى مردم عمر صرف كردند ظاهرا شمارى از اين طبيبان نه تنها در شهر قم بلكه در «دارالخلافه» تهران نيز سرشناس بودند.افضل الملك شيرازى در سفرنامه قم مىنويسد: «ميرزا طبيب معروف به قمى و پسرش ميرزا حسن معروف به ميرزا حسن قمى از طبيبان دوره ناصرى از ده كهك بودهاند.» تاكيد به «قمى» گوياى آنست كه اين پدر و پسر طبيب در خارج از شهر قم در پايتختشناخته بودند و طبابت مىكردند.براى پىگيرى مطلب، مقاله گزارشگونه مىشود، جنبه مشاهده و مصاحبه مىيابد، آميختن مقاله و گزارش طرفه معجونى است!!پيش از هر مطلب ديگر بيان دو نكته لازم است: اين طبيبان علاقه خاصى به زادگاه آبا و اجدادى خود «كهك» داشتند، در قم يا هر جاى ديگر كه سكنى كرده بودند سفارش مىكردند هنگام فوت، به خاك جاى خود ببرند نوعى دلبستگى ريشهدار با آب و خاك سرزمين پدران داشتند ديگر اين كه آنان بيشتر از طايفه عربشاهى هستند، مردمى اهل دانش و فرهنگ كه يا به علم دين روى مىآوردند و يا به دانش پزشكى و از اين رهگذر پزشكانى مجرب و متعهد گشتند. در سمتشمالى بخش كهك مدخل دو جاده قديم و جديد قبرستانى قديمى و متروك به نام قبرستان غياثآباد وجود دارد. پايين دست آن، بين اين گورستان و باغى كه ديگر طراوت و سرسبزى كه بايد، ندارد در قطعه زمينى دو بقعه وجود دارد كه مورد بىمهرى واقع شده، ويرانه و در حال فرو ريختن است. آنچه مورد بررسى استبناى جنوبى معروف به بقعه بالا از صدرالحكماست. «او در زمان حيات بنايى به نام استاد زينالعابدين را از قم مىآورد و اين آرامگاه را براى خود و بستگان مىسازد.» مساحت زيربنا حدود پنجاه متر با سكوى حدود يك متر و نيم از سطح، با سقف ضربى و ايوان از سه جانب و در و پنجره از سوى شرق و غرب و شمال كه به بيرون باز مىشود. «اين بقعه روزگارى فضايى درختكارى و گلكارى داشته و گلخانهاى و مظهر قنات، در حياط مشجر بقعه پديدار مىشده است. علاوه بر قنات قديمى غياثآباد مرحوم صدرالحكما رشته قنات حسينآباد را احداث كرد كه هنوز مظهر آن در قسمتشرق بقعه آفتابى مىشود و كم و بيش آب دارد.» اين مكان سرسبزى و جلوهاى چشمنواز داشت كه امروز جز سنگلاخ و تلى خاك از آن جلوه و طراوت خبرى نيست.حكيم عارف به قم، پايگاه ديرين شيعه اثنىعشرى مىآيدو از روى ميل و اراده در ده آرام و خلوت كهك با هوايى ملايم اقامت مىكند.پلههاى ورودى بقعه خراب شده به سختى بايد بالا رفت كه رفتيم، بيشتر سنگ قبرها را از جا كندهاند، لابد به اميد يافتن گنج و نيز قسمتهايى از بالاى درگاهها و سردرها را به همين اميد واهى خراب كردهاند.طاق بقعه به علت اندود نكردن و خرابى قسمتهايى از آن، در حال فرو ريختن است.دو قطعه سنگ قبر از جا كنده را به ترتيب خوانديم.اولى - ميرزا حاجى آقاخان صدرالحكما طبيب كهكى، فوت دوشنبه هفتم شهر رمضان 1364 قمرى برابر با سيزدهم تيرماه 1328دومى - دكتر عبدالحسين عربشاهى فرزند حجةالاسلام حاج شيخ حسن فوت23 مهرماه 1325 شمسى چند سنگ قبر ديگر كه طبيب نبودند اما همه از طايفه عربشاهى، بعضى سنگ قبرها را سالها قبل درآورده بودند و شكسته كه بقاياى آنها در فضاى جلو آرامگاه به چشم مىخورد.بقعه مباركه امامزاده معصومه(س) در شمال غربى كهك به فاصله يكى دو كيلومتر، در آنجا نيز آرامگاه و سنگ قبرى با اين مشخصات:دكتر عليمحمد عربشاهى فرزند ميرزا ابوالقاسم تولد 1288 - وفات17/8/69ولى آنچه مرا بيش از پيش در شناسايى اطباى كهك راهنمايى كرد، گفت و شنودى با آقاى حاج على عربشاهى، يكى از معمرين اين طايفه بود، با لطف و سعه صدر، اطلاعات مفيد بيشترى در اختيار نگارنده گذاشت، ايشان گفتند: چهار پشت من از جانب مادرى طبيب بودهاند. آنچه به نظر مىرسد گفتههاى ايشان است:حاج ملامحمد طبيب پشت چهارم مادرى من، از جمله طبيبان حاذق بود در ايام حج امير مكه را كه طبيبان آنجا در درمانش ناتوان بودند معالجه كرد، آن مرحوم سه پسر داشت پسر دوم حاج ميرزا رضا طبيب بود كه دارالشفاى قم به پشت گرمى او ساخته شد، و امر طبابت را در آنجا به عهده داشت.حاج ميرزا رضا طبيب دو فرزند لايق و كارآمد داشت كه هر دو طبيب بودند.يكى ميرزا محمدحسنخان طبيب معروف به حافظ الصحهآنان بيشتر از طايفه عربشاهى هستند، مردمى اهل دانش و فرهنگ كه يا به علم دين روى مىآوردند و يا به دانش پزشكى.ديگرى ميرزا ابراهيمخان حكيمباشى كه لقب «حكيمباشى» را به علت مهارت و كاركشتگى در حرفه خود و درمان ناصرالدين شاه در سفر قم از او گرفت.مرحوم دكتر عبداللهخان عربشاهى پسر ميرزا ابراهيمخان حكيمباشى (دايىهاى حاج على عربشاهى)مرحوم دكتر جعفرخان عربشاهى فرزند ميرزا محمدحسن حافظ الصحهمرحوم عبدالحسينخان عربشاهى (ذكر آن در ضمن بررسى بقعه صدرالحكما آمد)مرحوم غلامعلىخان عربشاهى فرزند شيخ باقرمرحوم دكتر جواد عربشاهى (دندانپزشك) و آخرين آنانمرحوم دكتر علىمحمدخان عربشاهى (مدفون در صحن امامزاده معصومه كهك كه ذكر آنگذشت، رحمة الله عليهم رحمة واسعه،خدمتگزاران جامعه كه خاستگاه آنان روستاست و كوچك، نه چندان جاى شگفتى كه عموم مشاهير و بزرگان اين مرز و بوم از روستا و شهرهاى كوچك بودهاند.