مكتب زيارتمترجم: سيد محمود مدنىآيةالله شيخ عبدالحسين امينى از چكادهاى فرازمند فرهنگ تشيع است او در سال 1320 هجرى قمرى (1281 هجرى شمسى) در تبريز به دنيا آمد و مراتب والاى علمى را در حوزه تبريز و نجف طى كرد و در نهايت اين مسير به اجازههاى متعدد اجتهاد از سوى بزرگانى نظير آيات عظام نايينى، حائرى و كمپانى نايل آمد. در سىوپنجسالگى كتاب ارزشمند شهداءالفضيلة را نگاشت و تا پايان عمر قلم را بر زمين نگذاشت و آن را سلاحى براى پاسداشت مرزهاى حقيقت هميشه جاويد اسلام محمدى و تشيع علوى قرار داد. در ميان بيست جلد تاليفات (مطبوع و غير مطبوع) او، خورشيد آنها كتاب ناتمام و ارزشمند الغدير اوست كه اكنون در يازده جلد ساقى جرعهنوشان خم غدير است. كتابهاى بسيارى نيز با تصحيح و تحشيه او فراروى دانشطلبان و فرهيختگان قرار گرفته است كه يكى از آنان كتاب «كامل الزيارات» تاليف ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه است. وى در مقدمه مختصرى كه در باره زيارت بر اين كتاب نگاشته استبا جملاتى اندك معانى بسيار عرضه كرده و با الفاظى كم مطالب عميق و گستردهاى به رشته كشيده است.اكنون در ايام سالگرد وفات او (كه در روز بيست و هشتم ربيع الثانى 1390 12 تيرماه1349 در تهران رخ داد) ترجمه اين مقدمه كوتاه به عاشقان خاندان طهارت و ولايتبويژه جرعهنوشان از ميناى زيارتشان تقديم مىشود.به نام خداى بخشنده بخشايشگرستايش و سپاس او را كه شايسته و سزاوار آن است و سلام و درود بر پيامبر و خاندانش كه به مسير پيامبر هدايت مىكنند و گفتار او را مىگسترانند.بزرگداشت مردان هدايت و پيشوايان و راهنمايان نيكبختى و گراميداشت آنان كه پايههاى صلح و سلام را استوار كرده و از هستى جامعه بشرى دفاع نمودهاند، توفانهاى هوس را در هم شكسته و در مقابل دعوتگران تباهى و گمراهسازان جامعه انسانى ايستادهاند - خواه مرده و خواه زنده، چه از ديدگاه تمدن بشرى و چه از وجهه نظريه دينى - يكى از اصول فرهنگى پذيرفته شده در تمامى جوامع بشرى است. اين يادها و بزرگداشتها، تعاليم آن بزرگمردان را زنده كرده وموجب پيجويى آثار ايشان مىگردد. ياد آنان را مىگسترد و اندكى از آنان را مىشناساند و بدينگونه است كه كاخ تمدن سربرمىكشد و پايههاى فرهنگ پيشرو استوار مىگردد. اخلاق برتر و نيكو و انديشههاى استوار و صحيح گسترده گشته، بنيانهاى جامعه نيرو مىگيرد و اساس وحدت و اتفاق مستحكم مىشود.اضافه بر اينها اگر اين يادمان مربوط به رهبرى دينى و فريادگر يك شريعت الهى باشد انسانها را به سمت همسانى با او در به دست آوردن فضايل اخلاقى و دور افكندن رذايل نفسانى دعوت مىنمايد و آنان را به گذراندن مراحل تخليه، تحليه و تجليه وا مىدارد و با گامهاى بلند در مراحل تعلق و تخلق و تحقق و حركت در افقهاى ناپيدا كرانه فناء بالله و بقاء بالله سير مىدهد.و آنان را بدانچه حقيقت آدمى بدان كمال مىپذيرد مىآرايد و در مسير به دست آوردن خضوع و خشوع در مقابل حق از علم اليقين به عين اليقين و سپس به حق اليقين كمال مىبخشد. سركشىهاى نقس را مهار كرده، نيازهاى اساسى او را به كاملترين وجه تامين مىكند.و غير از اينها فيوضاتى است كه آنان با قواى ادراكى خود از مبدا اعلى و ساحت فيض مطلق مىگيرند و با قواى عملى خويش ديگران را بهرهمند مىسازند.او بر قبور ايستاد و براى خفتگان در گورها طلب رحمت كرد در حالى كه صاحبان گورها از افراد عادى جامعه اسلامى بودند، چه رسد به سروران و پيشوايان آنها.اگر اعماق تاريخ را بررسى كنى و حقايق را از معادن آن بازجويى در پيشاپيش مصلحان دينى و فرهنگسازان بشرى و بلكه بر قلهسار آن جز محمد و آل او صلى الله عليه و آله را نخواهى ديد كه بار سنگين دعوت الهى را بر دوش كشيده و پرچمهاى توحيد را برافراشتهاند.در حالى كه بيشتر آدميان در مردابهاى جهل غوطهور و در گردابهاى پستى فرو رفته بودند گروهى بر بتسجده برده و عدهاى در پى هوا و هوسخويش ره مىسپردند برخى قلاده خرافات در گردن و پارهاى با حركتى شتابنده در شهوات فرو مىغلتيدند.سيل بنيانكن شرك با صداى مهيب خود به پيش مىتاخت و در مسير سرگردانى حاكم بر اجتماع، تاريكى سياهىزايى حكومت مىكرد.در اين اوضاع پيامبر اسلام آمد در حالى كه ترنم زيباى قرآن بر لب و پرچم توحيد در دست و نور اصلاح را در خطوط روشن پيشانى خويش داشت و با خود شريعت جاودانهاى همراه داشت كه با اخلاق سترگ او آميخته بود.او مىآمد تا شعلههاى هرج و مرج را خاموش كند و غبارها و مصيبتها و مشكلات بزرگى كه مىرفت صلح و آرامش بشرى را بر هم زند، برطرف نمايد.چون روزگار طلايى او به پايان آمد خاندان و جانشينان برحق او، راه و شيوه او را ادامه دادند. سخنانش را تبيين و احكامش را گستردند و بر اساس بنيانهاى دين حنيف و تمدن صحيحى كه وى بنيان نهاده بود كاخهاى مرتفع برافراشتند و در بوستانهايى كه دعوت او مهيا كرده بود گلها و گياههاى شاداب و روحپرور پروراندند و از اين بوستانها نسيمهاى لطيف و جانفزا بر جامعه بشرى وزيدن گرفت و روح هدايتبه جنبش در آمد و تعاليم عالى او چونان روح، در كالبد امت دميده شد و پايههاى دين و دولت استوار گشت.بنابراين پيامبر و امامان دوازدهگانه پس از او(عليه و عليهم السلام) شايستهترين افرادى هستند كه بايد امت اسلامى براى آنان جلسات بزرگداشت و يادمان برپا كند.اين جلسات يادمان همان است كه ما آن را زيارت قبورشان مىناميم و بر مدفن آنان گرد آمده، به آنها سلام مىگوييم و به ستايش آنان زبان مىگشاييم. مقامات عالى و فضايل آنان را بازگو كرده، اعمال پاكيزه و اصلاحگريهاى نجاتبخش و دانشگسترى پيراسته آنان و مشكلات و مصائبى را كه در اين راه تحمل نمودند يادآورى مىكنيم.تمامى اين اعمال كه در زيارتها انجام مىگيرد از طرف شريعت اسلامى جايز شمرده شده و سيره رسول اكرم(ص) بر آن بوده است. آرى! او بر قبور ايستاد و براى خفتگان در گورها طلب رحمت كرد در حالى كه صاحبان گورها از افراد عادى جامعه اسلامى بودند، چه رسد به سروران و پيشوايان آنها.خداى بزرگ پيامبرش را تنها از ايستادن بر گورهاى منافقان نهى كرد و فرمود: «و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره»و هرگز دعا مخوان بر هر كس از آنان (منافقان) كه مرد و بر گور اونايست.منظور از اين آيه تنها ايستادن هنگام به خاكسپارى نيست. زيرا لفط «لا تقم» مطلق است و قيدى كه آن را مخصوص هنگام خاكسپارى كند آورده نشده است. از اينروى در تفسير جلالين آمده است: بر سر گور منافقان نايست، نه هنگام دفن و نه براى زيارت.و اينكه خداوند حكم را ابدى دانست مانع از آن مىشود كه مقصود از صلاة فقط نماز ميتباشد زيرا نماز ميت تنها يك بار خوانده مىشود. پس صلاتى كه در اين آيه از آن نهى شده است صلاتى است كه تكرار شدنى است و آن معناى لغوى صلاة استيعنى طلب رحمت و دعاى براى آنان به هنگام ايستادن بر گورهايشان.و مقصود از كلمه «ابدا» فراگيرى تمام افراد و منافقان نيست. زيرا اين فراگيرى از كلمه «على احد منهم» استفاده مىشد و لازم نبود بدون سبب آن را با كلمه «ابدا» تكرار كند.اضافه بر اين، كلمه «ابدا» در استمرار زمانى به كار مىرود نه در استغراق و شمول افرادى. همانگونه كه در سخن خداوند آمده است: «و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا»: و شما را نرسد كه ... كه همسران او (پيامبر) را به ازدواج خود در آوريد، هرگز.و اما سلام دادن بر پيامبر و اهلبيتش صلى الله عليه و آله، خداوند خود همانند آن را در قرآن انجام داده است، آنجا كه مىفرمايد: «سلام على ابراهيم كذلك نجزى المحسنين انه من عبادنا المؤمنين»سلام بر ابراهيم باد! ما نيكوكاران را اينگونه پاداش مىدهيم. و نيز: «سلام على موسى و هارون انا كذلك نجزى المحسنين انهما من عبادنا المؤمنين» سلام بر موسى و هارون باد! ما نيكوكاران را اينگونه پاداش مىدهيم. و نيز: «قل الحمدلله و سلام على عباده الذين اصطفى» بگو سپاس خداى را و سلام بر بندگانى كه آنان را برگزيد. و نيز: «سلام على آل ياسين» و سلام بر آل ياسين باد.اما ستايش آنان و ثنا گفتن ايشان و بيان مصيبتهايى كه بر آنان رفته است و نفرين بر قاتلان و بيدادگران نسبتبدانها، پس همانند آن نيز در قرآن كريم در باره بندگان برگزيده خداوند آمده است. اين آيات را به ياد آر كه مىفرمايد:«انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعين» آنان در انجام كار خير شتاب مىكردند و با بيم و اميد ما را مىخواندند و در برابر ما خاشع و فروتن بودند. و باز مىفرمايد: «و يقتلون النبيين بغير حق» و مىكشتند پيامبران را بناحق! و باز مىفرمايد: «و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اصالتهم فى سبيل الله و ماضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين» و چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى بسيارى به همراه آنان نبرد كردند و هرگز به آنچه در راه خدا مىديدند سست نشدند و ناتوان نگرديدند و سازش نكردند و خداى بردباران را دوست مىدارد.و آنگاه كه مىفرمايد: «و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار» و آنان كه مىگسلند آنچه را خداى فرمان داده است كه پيوند كنند و احسان نمايند و فساد در زمين مىكنند ايشان راست لعنت و جايگاهى ناخوش.و چه شكى در اينكه خاندان پيامبر از بزرگترين كسانى هستند كه خداوند به پيوند و احسان به آنان فرمان داده است، در آنجا كه مىفرمايد:«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى» بگو من از شما پاداشى نمىطلبم مگر مودت نسبتبه خويشانم.و آيا كسى هست انكار كند كه كشتن اهل بيت پيامبر(ص) و بيداد بر آنان و رضايتمندى به بيداد بيدادگران نسبتبه آنها، آزار خويشان رسول خدا و پيوند بريدن از آنان است و چه ايراد و اشكالى است كه آنان كه بر كشندگان اهل بيت نفرين فرستند. مشمول اين آيه شريفه باشند.«اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون»ايشان را خداى لعنت كند و لعنكنندگان نيز لعنت فرستند.بنابراين زائران حرمهاى ائمه اهل بيت(عليهم السلام) به زيارت آن قبور مطهر نمىروند مگر بر اساس اين آيات كريمه كه سنت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله آن را تقويت نموده است و شيعه و سنى آن را روايت كردهاند.