فجر انقلاب
برخيز كه فجر انقلاب است امروز
هر توطئه و نقشه كه دشمن بكشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
بيگانه صفت، خانه خراب است امروز
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپيده حلقه بر در زده است
با آمدن امام در كشور ما خورشيد
حقيقت از افق، سر زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
حقيقت از افق، سر زده است
حقيقت از افق، سر زده است
«والفجر» كه سوگند خداى ازلى است
اين سوره، بگفته امام صادق
مشهور به سوره «حسين بنعلى» است
روشنگر حقى است كه با «آل على» است
مشهور به سوره «حسين بنعلى» است
مشهور به سوره «حسين بنعلى» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگين است
اين ملت قهرمان و آگاه و رشيد
ثابت قدم است و قاطع و سنگين است
از خون شهيد، فجر ما رنگين است
ثابت قدم است و قاطع و سنگين است
ثابت قدم است و قاطع و سنگين است
ديدى كه «غسق» داشته فجرى در پى؟
آن عاشق بيقرار و بىتاب بهار،
بايد كه كند شكيب بر سردى دى
ديگر منشين مگو كه: پس كو، پس كى؟
بايد كه كند شكيب بر سردى دى
بايد كه كند شكيب بر سردى دى
ديدى كه سحر از پى شب، در راه است
اين عيسى ما كه زنده كرد ايران را
حقا كه مسيحا دم و «روحالله»است
ديدى كه دوام شب بسى كوتاه است
حقا كه مسيحا دم و «روحالله»است
حقا كه مسيحا دم و «روحالله»است
شب طى شد و روز روشن از راه رسيد
عيساى زمان، راز زمين «روح خدا»
در كالبد مرده، دمى تازه دميد
خورشيد اميد شرق، از غرب دميد
در كالبد مرده، دمى تازه دميد
در كالبد مرده، دمى تازه دميد
اين نهضتحق، كه خلق ما برپا كرد
در وسعت و عمق و شور و يكپارچگى
زيباتر از اين نمىتوان پيدا كرد
نه شرقى و غربى است، نه سرخ است و نه زرد
زيباتر از اين نمىتوان پيدا كرد
زيباتر از اين نمىتوان پيدا كرد
جانهاى جهانيان به لب آمده است
جمهورى اسلامى ما در اين قرن
فجرى است كه در ظلمتشب آمده است
جان در پى حق، داوطلب آمده است
فجرى است كه در ظلمتشب آمده است
فجرى است كه در ظلمتشب آمده است
از خشم فرو خورده لبدوختگان
ديدى كه فتاده شعله در دامن شب
نابود شدند حيله آموختگان؟
از آه جگر خراش دلسوختگان
نابود شدند حيله آموختگان؟
نابود شدند حيله آموختگان؟
اى رهبر دوستپرور و دشمنكوب
با خشم و خروش خويش كردى بيدار
يك ملتخفته را تو از خواب، اى خوب
اى صاحب انقلاب، اى شهر آشوب
يك ملتخفته را تو از خواب، اى خوب
يك ملتخفته را تو از خواب، اى خوب
هر كس كه شد آشناى سر ازلى
با هر كه به ديدن تو آمد، گفتم:
او را به كه مانند كنم؟ گفت: على
در چهرهات، اوصاف على ديد جلى
او را به كه مانند كنم؟ گفت: على
او را به كه مانند كنم؟ گفت: على
سرسختى و قاطعيت، بىمانند
از اول عمر، بسته با حق پيمان
تا آخر عمر، با خدا همپيوند
ايمان و ارادهات، چنان كوه سهند
تا آخر عمر، با خدا همپيوند
تا آخر عمر، با خدا همپيوند
آنانكه امام خلق مىدانندت
بگذار كه من خلاصه گويم: كاين نسل
زود است هنوز تا كه بشناسندت
از جان و دل عاشقانه مىخواهندت
زود است هنوز تا كه بشناسندت
زود است هنوز تا كه بشناسندت