شوق حرم
به هواى زيارت امام حسين(ع)چند وقت است دلم مىگيرد دلم از شوق حرم مىگيرد مثل يك قرن شب تاريك است دو سه روزى كه دلم مىگيرد مثل اين است كه دارد كم كم هستيم بوى عدم مىگيرد دسته سينه زنى در دل من نوحه مىخواند و دم مىگيرد گريهام يعنى باران بهار هم نمىگيرد و هم مىگيرد بس كه دلتنگى من بسيار است دلم از وسعت كم مىگيرد لشكر عشق، حرم را به خدا به خود عشق قسم مىگيردقيصر امينپوريا حسين
ديروز اگر رو به قتال آورديم
امروز به خيمهگاه آن دعوت ناب
صد علقمه لبيك زلال آورديم
در پاسخ تو زبان لال آورديم
صد علقمه لبيك زلال آورديم
صد علقمه لبيك زلال آورديم
لب تشنهام از سپيده آبم بدهيد
من پرسش سوزان حسينم
ياران با حنجره عشق جوابم بدهيد
جامى ز زلال آفتابم بدهيد
ياران با حنجره عشق جوابم بدهيد
ياران با حنجره عشق جوابم بدهيد
دريا به طلب از برهوت تو گذشت
آنروز اگرچه تشنه بودى
اما صد رشته قنات در قنوت تو گذشت
يك قافله نعره در سكوت تو گذشت
اما صد رشته قنات در قنوت تو گذشت
اما صد رشته قنات در قنوت تو گذشت
شرم آب
بسيار گريست تا كه بىتاب شد آب
از شدت تشنكامىات اى «سقا»
آن روز ز شرم روى تو آب شد آب
خون ريخت ز ديدگان و خوناب شد آب
آن روز ز شرم روى تو آب شد آب
آن روز ز شرم روى تو آب شد آب
نخل خونين
آن نخل به خون تپيده را مىبوسيد
خورشيد كنار علقمه خم شده بود
دستان ز تن بريده را مىبوسيد
آن مشك ز هم دريده را مىبوسيد
دستان ز تن بريده را مىبوسيد
دستان ز تن بريده را مىبوسيد
عطش خيز
مىآيد از سمتخورشيد با ذوالفقار عطشخيز
از دشت تشنه اذانى بر روح صحرا روان است
از آب ديده وضو كرد مردى كه از جنس دريا است
وقت قنوتش خدايا تصويرى از ماه ديدم
اوج عروجش به سر شد چشمان آبى
وقتى كه بىدست مىرفتبر آبشار ركوعش
يك سجده كافى استساقى بر مهر خونين چشمت
روييد هرم سلامت وقتى كه پيچيد «ادرك» لبريز
از بوى ياس است اين نوبهار عطش خيز
با مشكهايى عطشناك، يك تكسوار عطشخيز
قد قالت تشنگى گفت در كارزار عطش خيز
تكبير زد بر نمازش، آن پاسدار عطش خيز
در ژرفناى دو دستش در چشمه سار عطش خيز
ساقى تا بى كرانها گذر كرد تا لاله زار عطش خيز
فوارهها خون نشان بود از انتظار عطش خيز
سجاده طاقت ندارد اى بىقرار عطش خيز
از بوى ياس است اين نوبهار عطش خيز
از بوى ياس است اين نوبهار عطش خيز
اى فرات
هفتاد دو حنجره به پايت مىسوخت
اى جارى رو سياه، اى شط فرات
لبهاى حسين، از برايت مىسوخت
از شدت تب ز هاى هايت مىسوخت
لبهاى حسين، از برايت مىسوخت
لبهاى حسين، از برايت مىسوخت
حمايت آب
زان دست كه چون پرنده بىتاب افتاد
دست تو چو رود تا ابد جارى شد
ز آن روز كه در حمايت آب افتاد
بر سطح كرخت آبها تاب افتاد
ز آن روز كه در حمايت آب افتاد
ز آن روز كه در حمايت آب افتاد
ماه و خورشيد
خروش و ناله آواى حرم شد
ز مرگ سرخت اى ماه عطشناك
بميرم، قامتخورشيد خم شد
نگاه مهربانان غرق غم شد
بميرم، قامتخورشيد خم شد
بميرم، قامتخورشيد خم شد
شاهد الست
اى جلوهگاه راز كجا اوفتادهاى؟
اى شاهد الست كجا باده مىكشى؟
اى آفتاب عشق كجا كردهاى غروب؟
اى دردمند عشق كه درمان عالمى
طفلان داغديده ز پا اوفتادهاند
بانگ اذان و هلهله خصم حيلهگر
افتاده بودى آنطرف لالهها ولى
در باغ روزگار نروييده چون تو سرو
پرواز خون بر قله اعجاز كردهاى
اى شاهباز راز كجا اوفتادهاى؟
اى قبله نياز كجا اوفتادهاى؟
مستسبوى ناز كجا اوفتادهاى؟
اى مهر دلنواز كجا اوفتادهاى؟
با درد جانگذاز كجا اوفتادهاى؟
اى دست چاره ساز كجا اوفتادهاى؟
اى معنى نماز كجا اوفتادهاى؟
اين بار گو كه باز كجا اوفتادهاى؟
اى سرو سرفراز كجا اوفتادهاى؟
اى شاهباز راز كجا اوفتادهاى؟
اى شاهباز راز كجا اوفتادهاى؟