سلام بر امام - سلام بر امام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلام بر امام - نسخه متنی

جواد محدثى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سلام بر امام

جواد محدثى

سلام بر تو، كه وارث نيكان و آبروبخش نياكانى.

سلام بر تو، كه نيازمندان را باب الحوائجى.

سلام بر نام معطر و زيبايت، كه الهام‏بخش صبورى و شكيبايى و بردبارى و حلم است.

سلام بر سجاده‏اى كه از اشكهايت‏خيس مى‏شد.

و بر زمينى كه پيشانى و صورت بر آن مى‏نهادى.

و بر آن دستها، كه به درگاه خدا مى‏گشودى.

سلام بر آن گوهرهاى غلطانى كه از آسمان چشمانت‏بر گونه نورانى‏ات مى‏چكيد.

سلام بر كند و زنجيرى كه از بوسه بر دست و پايت قداست‏يافت.

سلام بر مرقد نورافشانت، كه آسمان تيره عراق را روشن و جانهاى شيعيان مظلوم آن‏ديار را گلشن ساخته است.

سلام بر تو و بر پدران و فرزندانت، بر شيفتگان و پيروانت.

سلام بر تو، كه مايه افتخار اسلامى و شيعه به وجود تو مى‏بالد.

ايران، همراه عشق تو، پيكر فرزندان بسيارى از نسل تو را در آغوش كشيده است.

خراسان، راضى است كه «رضا»ى تو را دارد.

شيراز، حمد مى‏كند كه «احمد» تو در آنجاست.

قم، «عاصمه‏» تشيع و فقاهت، «معصومه‏» تو را در بردارد.

و ... شهرها و روستاهاى بسيار، نوادگان تو را چونان گنجى در سينه‏هاى خود به‏امانت نگه مى‏دارند و هر كدام منبع بركتهاى فراوانند.

حتى «حوزه علميه‏»، درخت پرثمرى است كه در بوستان حرم دخترت روييده وشكوفه‏اى است كه بر شاخه «حرم اهل بيت‏» شكفته است.

سلام بر تو و بر اراده و صبورى‏ات.

سلام بر تو، كه حكومت‏ستم، از نستوهى تو به ستوه مى‏آمد.

زندانبانان، اسير صفا و عبوديت تو مى‏شدند.

سلام بر تو و بر تن رنجورت كه در ژرفاى تاريك مطامير، محبوس و معذب بود، و برجنازه مطهرت كه بر «جسر بغداد» نهاده شد.

سلام بر تو ... امام مظلوم و مسموم، زجر ديده زندان جفا، رداپوش محنت در راه‏خدا، جرعه نوش جام بلا، به عشق مولا مبتلا.

سلام بر تو و بر حرم تو در كاظمين، كه قبله اهل ولاست و كعبه عشق است و منزلگه‏شوق.

سلام بر تو، كاظم آل محمد(ص)!

زندانى بغداد

دور از رهگذرهاى بى‏فكر گوشه شهر مردان خفته در دل سرد زندان بغداد رادمردى خداترس، خفته «موسى كاظم‏»، آن جان بيدار دور از ديده‏هاى سحرخيز مى‏شمارد گذشت زمان را سال و ماه و شب و روز و هفته قلب او روزنى سوى «الله‏» در دلش عشق ايزد نهفته رهبر و مقتدا هست و الگو در عملها و افكار و گفته مرد ايمان و تقوا و نيكى رهنمايى خبير و دل آگاه سجده‏هاى سپاسش مفصل نام حق بر زبان، گاه و بيگاه كند و زنجير بر دست و گردن مى‏كند با خدايش مناجات «موسى‏» و روبه دربار فرعون؟ فكر خامى است، هيهات، هيهات! گشته مغضوب دربار هارون ليكن از اوست راضى خدايش گوش سنگين دربان زندان آشناى دعا و صدايش با تنى خسته، اندام رنجور روزها روزه، شبها عبادت همنوا با صداهاى زنجير مى‏كند متن قرآن تلاوت جرم او چيست؟ آزاده بودن تن به دلخواه هارون ندادن هست فرجام ايمان، «شهادت‏» يا كه در كنج زندان فتادن «موسى جعفر» آن جان بيدار تا ابد، زنده و جاودان است مرقد پرفروغش هماره جلوه‏اى ماندگار و عيان است

امام خوبى‏ها

براى حضرت امام كاظم(ع)

از صداى عبور زندانبان سايه‏هاى بلند لرزيدند در تاريك بسته شد با خشم سنگهاى سياه ترسيدند باز شمعى غريب تنها ماند در دل ظلمت‏سكوتى سرد باز عطر نيايشى پيچيد باز نيلوفر دعا گل كرد يك فرشته دو بال سبزش را زير پاى امام خود گسترد اشك او را فرشته‏اى ديگر سبحه (1) ذكرهاى پاكش كرد از دريچه دو چشم خشماگين آفتاب صبور را مى‏ديد در حصار سياهى و زنجير رويش باغ نو را مى‏ديد يك صداى غريب در جانش روز و شب مثل درد مى‏پيچيد بر خود از سوز بادهاى شك چون درختان زرد مى‏پيچيد: رسم رفتار با امام اين نيست با امام، اين امام خوبى‏ها آسمان بلند مهر و عشق ساحل بى‏كران خوبى‏ها ناگهان دستهاى زندانبان از نگاه امام لرزيدند در دلش نور توبه جارى شد چشمهايش به گريه خنديدند

مهدى الماسى

1- سبحه: تسبيح


/ 1