بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
دقتدر انتخاب و گزينش كلمات،به دو شرط اصلى بستگى دارد كه وجود آنها در افراد عادى-عادتا-غير ممكناست:اول،احاطه كاملبر ويژگىهاى لغتبه طور گسترده و فراگير،كه ويژگى هركلمه بخصوصى را در سر تا سر لغتبداند و بتواند به درستى در جاىمناسب خودبه كار برد.شرط دوم،حضور ذهنى بالفعل،تا در موقع كار برد واژهها،آن كلمات مدنظر او باشند و در گزينش الفاظدچار حيرت و سردرگمى نگردد،حصول اين دوشرط در افراد معمولى غير ممكن به نظر مىرسد. ابو سليمان بستى در اين زمينه به خوبى سخن گفته و مساله گزينش الفاظ را دررساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است.گويد:«دانش بشر،امكان احاطه بهتمامى ويژگىهاى لغت را ندارد،علاوه كه حضور ذهنى چيزى نيست كه هميشهرفيق با وفاىانسان باشد».در اين باره مثالهاى چندى مىآورد از جمله از«نضر بنشميل»-يكى از ادباى بزرگ عرب-نقل مىكند كه درمجلس«مامون-خليفهعباسى»حضور يافت،مامون به او گفت:«اجلس،بنشين»نضر گفت:اىامير مؤمنانمن نلميدهام تا جلوسنمايم«ما انا بمضطجع فاجلس».مامون پرسيدچگونه است؟گفت:به كسى كه ايستاده است مىگويند«اقعد»و به كسى كه لميدهاستمىگويند«اجلس».زيرا«قعود»در مقابل«قيام»است و«جلوس»در مقابل«اضطجاع».مامون از اين اشتباه و نا آگاهى خود خجل شد ودستور جايزه داد (4) . معروفترين شاهد مثال در اين زمينه آيه قصاص است: و لكم في القصاص حياة يا اولي الالباب لعلكم تتقون (5) ،در اجراى قانونقصاص،تضمين حيات شده است،اىصاحب خردان،باشد كه[در رفتار خود]پروا را پيشه خود كنيد». عرب را عادت بر اين بود كه براى سهولت در حفظ قوانين مدنى و اجتماعى وكيفرى خود،آنها را در قالب جملههاى كوتاه وظريف و ادبى در مىآوردند،زيرادر آن زمان كتابت و تدوين در ميان آنان رايج نبود،آن چه داشتند در سينهها نگاهمىداشتند.ازاينرو براى تدوين قوانين و بهتر محفوظ ماندن،از شيوههاى ادبىكمك مىگرفتند و ادبا و فصحاى عرب در كنار قانون دانان وحكمايشان گردمىآمدند. براى تنظيم قانون قصاص از فصحاى برجسته خود كمك گرفته تا كوتاهترين وشيواترين جمله را بسازند و پس از كنكاش و نشستو برخواستها بر تنظيمعبارت«القتل انفى للقتل»اتفاق نظر دادند.يعنى كشتن قاتل بهترين باز دارنده استاز ارتكاب جنايت قتل.ولى در اين انتخاب از چند نكته غفلت ورزيدند.اول،آن كههيچ چيزى خود را نفى نمىكند و از لحاظ ادبى اشتباه بزرگى مرتكبشدند كه قتلرا نافى قتل شمردند،زيرا قتل نافى را در عبارت ياد شده مطلق آوردهاند،درصورتى كه قتل اگر به عنوان قصاصانجام شود نافى قتل خواهد بود.عرب از ايننكته غفلت ورزيد با آن كه خود واضع واژه«قصاص»كه به همين معنا استبود. ولى قرآن از اين نكته دقيق غفلت نورزيد و درست واژه مناسب را در جاى خودبه كار برد. دوم،آن كه در مقابله قصاص با حيات در آيه،فن«طباق»به كار رفته،كه جمع بينضدين و ائتلاف ميان متنافرين است،زيراقصاص-كه نوعى قتل به شمار مىرودضد حيات است،كه در آيه موجب و خواهان حيات به شمار آمده است سوم،در عبارت ياد شده،«افعل التفضيل»به كار رفته،كه از نظر ادبى دچارمشكل حذف«مفضل عليه»گرديده و موجب ابهام شدهاست،زيرا معلوم نيست كهقتل از چه چيزى باز دارندهتر مىباشد (6) .در صورتى كه در آيه اين مشكل وجودندارد،صرفا ضمانتحياترا در قصاص به عهده گرفته است. چهارم،از نظر ادبى،آيه قرآن جنبه ايجابى دارد و عبارت ياد شده جنبه نفى،حال آن كه در سخن سنجى عبارت اثباتى برتر ازعبارت سلبى است،به ويژه درتدوين مواد قانونى و احكام. پنجم،آن كه در به كار بردن لفظ«قصاص»جنبه عدالت قانونى تداعى مىشود كهاين قانون از منشا عدالتبرخاسته است،در صورتىكه به كار بردن لفظ قتل درعبارت ياد شده آن هم ابتدا و بىسابقه،فاقد اين خاصيت است.علاوه كه لفظ قتلابتدا حالت تنفر وانزجار دارد،بر خلاف به كار بردن لفظ قصاص كه حالت عدالتخواهى و انبساط خاطر و تشفى را ايجاب مىكند. جلال الدين سيوطى تا بيست وجه در ترجيح آيه بر عبارت ياد شده بر شمرده،و زمخشرى عبارت ياد شده را به شدت نكوهشكرده و از غفلت عرب در ساختنيك چنين جمله پر اشكال تعجب كرده است،همان گونه كه خود عرب در موقع نزولآيه قصاص وپى بردن به اشتباهات خود در ساختن جملهاى در همين معنا و اين كهقرآن هرگز غفلت نورزيده،در شگفتشدند و خاضعانهاعتراف نمودند كه«ما هذاكلام البشر و انما هو كلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمىماند و جز سخن خدانخواهد بود»چنانكه پيش از اين گذشت.نمونههايى از اين قبيل بسيارند كه بهبرخى از آنها