قم از نگاه بيگانگان - قم از نگاه بیگانگان (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قم از نگاه بیگانگان (1) - نسخه متنی

محمدجواد صاحبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قم از نگاه بيگانگان

محمد جواد صاحبى

«قسمت اول‏»


قم نگين ايران است، هر كس كه به قم سفر مى‏كند نمى‏تواند ساده از آن بگذرد، زيرا جاذبه‏ها و ديدنيها و شنيدنيهايى دارد كه ويژه خود آن است اين جاذبه‏ها براى كسى كه با فرهنگ و تمدن ايران اسلامى آشنايى ندارد البته بسى افزونتر است.

تلالوء گنبد طلايى در برابر اشعه آفتاب و يا نور چراغها نخستين چيزى است كه چشم و دل هر بيننده را مى‏ربايد، اين گنبد طلايى رنگ پر شكوه، سالهاست كه دل و ديده ميليون‏ها زائر و سياح داخلى و خارجى را به خود مشغول داشته است. نه تنها آنها كه از روى ارادت به اهل بيت(ع)، راههاى دور و دراز را به عشق زيارت مرقد دختر موسى‏بن جعفر(ع) طى كرده‏اند، بلكه آنها كه با انگيزه‏هاى غير دينى از اين ديار عبور كرده‏اند، نتوانسته‏اند اين جلال و عظمت را انكار كنند.

حضور هزاران نفر مرد و زن مؤمن و عاشق بر گرد حرم نبيره پيامبر نيز براى اكثر بينندگان خارجى همواره پر جاذبه و شگفت‏انگيز بوده است. چرا كه در پشت اين شكوه و زيبايى يك حقيقت و معنويت را احتمال داده‏اند البته در كنار اين اعترافات گهگاه از موارد نامطبوعى سخن گفته‏اند. هر چند ذهنيت و نوع تربيت اين سياحان سبب مى‏شده است كه با عينك مخصوصى‏به واقعيت‏ها بنگرند و گاه با انگيزه‏هاى سياسى و مذهبى تعابير سوء و ناروايى به كار برند، ولى صرف نظر از نيات آنها، ديدگاه ناظران خارجى براى ما خالى از فايده نخواهد بود.

مى‏دانيم كه پاى بيشتر اين سياحان و جهانگردان، در آستانه به قدرت رسيدن صفويان به اين مرز و بوم باز شده است. عصر جديد اروپا، كه همزمان با دوران انحطاط مسلمانان آغاز شد، ديپلماسى فعالى را ايجاب مى‏كرد كه بتواند ارزيابى دقيقى از پديده سياسى اجتماعى نوين، از جمله تحولات دنياى مسلمين، ارائه كند. بويژه كه هيمنه و قدرت امپراطورى عثمانى هنوز هم مى‏توانست در برابر طمع‏ورزيهاى آنان از خود مقاومت نشان دهد.

البته با تجزيه امپراطورى عثمانى اين سد شكسته شد و اروپائيان همچون سيل به سرزمينهاى اسلامى سرازير شدند. سرانجام انقلاب صنعتى و نياز به مواد خام و بازار مصرف استعمار نو را ناگزير از خشونت و تهاجم نظامى و دست‏اندازى به ممالك اسلامى ساخت.

طلايه‏دار اين تهاجمات گسترده نمايندگان سياسى و گاه مبلغان مسيحى و پدران روحانى!! بودند كه به منظور شناسايى امكانات و جمع آورى اطلاعات و يا زمينه‏سازى براى جلب منافع استعمارى به اين سرزمين‏ها سفر مى‏كردند.

البته در ميان غربيان كسانى هم به قصد تفرج و يا از روى كنجكاوى به گشت و گذار مى‏پرداختند و خاطرات و مشاهدات خود را ثبت و منتشر مى‏كردند ولى گويا در دوره جديد بيشترين آنان فارغ از انگيزه‏هاى سياسى نبوده‏اند. (1)

يكى از قديمى‏ترين اين نمايندگان سياسى فردى بنام «كنتارينى‏» است.

كنتارينى از طرف رئيس شوراى پرى گادى به عنوان سفير انتخاب و به دربار «اوزون حسن‏» اعزام شد; خود او مى‏نويسد: «با وجود آن كه به علت‏بعد مسافت و مخاطرات سفر، چنين ماموريتى دشوار به نظر مى‏رسيد، معهذا به مناسبت اشتياق فراوان شوراى جمهورى و پيشدفت دنياى مسيحيت و اين كه اين افتخار به نام مسيح و مادر مقدس او تمام خواهد بود، كليه مخاطرات سفر را ناديده انگاشته با كمال ميل و رغبت كمر به خدمت جمهورى و مسيحيت‏بسته و تصميم خود را گرفتم.» اين سفرنامه اگر چه به دليل تغييراتى كه در جغرافياى ايران و نام شهرها و اماكن صورت گرفته است چندان سودمند نيست، ولى به دليل قدمت تاريخى و اينكه نويسنده آن پس از حمله تيمور به ايران آمده است‏خالى از نكته نيست. سفر كنتارينى از سال‏1473 تا1477 ميلادى به طول انجاميده است‏».

كنتارينى درباره سفرش به قم مى‏نويسد: «... به موقع به شهرى وارد شديم كه قم ناميده مى‏شد، در اينجا هنگامى كه به كاروانسرايى كه جاى مسافرخانه مانندى بود داخل شديم، درجه تب من بالا رفت و به شدت مرا ناراحت‏ساخت... تاتاريخ بيست و سوم اكتبر، كسالت مرا در اين شهر وادار به توقف كرد. قم شهر كوچك ولى زيبايى است كه در دشتى قرار گرفته و به وسيله ديوارهاى گلى محصور شده است. همه چيز به حد وفور در آن يافت مى‏شود و داراى بازارهاى خوبى است كه مركز داد و ستد فرآورده‏هاى دستى و فاستونى‏هاى آن است.»

آن‏گونه كه كنتارينى در اين سفرنامه ياد كرده است، گويا قم در آن زمان از رونق اقتصادى برخوردار ولى ابهت علمى و فرهنگى چشمگيرى نداشت.

گزارشهاى ديگرى نيز اين واقعيت را تاييد مى‏كند. البته از جهت مذهبى قم همواره يك شهر مقدس شمرده مى‏شده و آداب و سنن دينى در آن رواج داشته است، در سفرنامه‏اى كه سياح ديگرى، كمى پس از اين دوره نوشته، به اين جنبه خوب نظر انداخته است. اين سياح، كه «گار. سيادسيلوافيگوئر» نام داشته، سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول بوده است.

ناگفته نماند، كه دولت متبوع او، يعنى حكومت اسپانيا چشم طمع به جزيره هرمز دوخته بود و در صدد بود با تحريك اعراب منطقه و همدستى با عثمانيها اين دژ مستحكم را به دست آورد. اما شاه عباس با وقوف بر اين نيات، رابرت شرلى (2) معروف را به دربار پادشاه اسپانيا فرستاد تا با وعده‏ها و وعيدها او را از اين كار منصرف سازد. سرانجام اين ترفندها به اعزام سفير انجاميد و آقاى «فيگوئروا» به عنوان سفير كشور اسپانيا به ايران اعزام شد.

اين سفير، كه گذرى از سوى كاشان به قم داشته است، در بخشى از سفرنامه خود مى‏نويسد:

«روز هشتم در ساعت معهود براه افتاديم اما خيلى آرام حركت مى‏كرديم زيرا بيش از چهار فرسنگ با قم فاصله نداشتيم. » كمى پيش از نيمه شب، تنى چند از طرف حاكم قم نزد سفير آمدند و از وى درخواست كردند كه در روشنايى روز به شهر وارد شود و تذكر دادند كه عدم اجراى درخواست را توهين به خود تلقى خواهند كرد. به نحوى كه سفير با بى‏ميلى بسيار ناگزير به قبول اين تقاضا شد و چون هنوز وقت‏بسيارى به صبح مانده بود تصميم گرفت كه بقاياى شب را در باغى واقع در ربع فرسنگى شهر توقف كند و در اين باغ تا صبح خوابيد. به محض آنكه آفتاب بالا آمد حكام شهر همراه گروهى سواره و پياده كه از كثرت تعداد، سراسر دشت را انباشته بودند به در باغ آمدند تا سفير را به همان شيوه كه در بيشتر شهرهاى سر راه عمل شده بود همراهى كنند. ويژگى اين استقبال عده زياد مستقبلين بود كه تا آنگاه سابقه نداشت. جمعيت چنان هجوم آورده بود كه با اينكه فراش خلوتها و ديگر صاحب منصبان، آنها را به ضرب چوب مى‏راندند، مطلقا مسير را خالى و ترك نمى‏كردند به طورى كه راه اندك بين باغ مسكونى و شهر را در مدتى طولانى پيموديم! در ميان اين جمعيت‏حتى يك زن هم ديده نمى‏شد و حال آنكه در شهرهاى پيشين اكثريت تماشاچيان را زنها تشكيل مى‏دادند. سفير، كه تصور نمى‏كرد شهر قم آن اندازه بزرگ و پرجمعيت‏باشد، از آن همه جمعيت و بزرگى شهر در شگفت‏بود. خانه‏هاى شهر، كه بيشتر ملك عامه مردم است تا خالصه دولتى، از لحاظ ساختمان نظير بناهاى ديگر شهرهاى آذربايجان بود. مردم قم از جنگاورترين و بهترين سربازان امپراطورى بحساب آمده در هر زمان و در همين ايام نيز جسارت خويش را در نظاميگيرى نشان داده‏اند. اگر چه اين جسارت و جلادت براى شهرستان مشووم بوده است، به طورى كه مقاومت جسورانه آنان در برابر لشكر تيمور موجب ويرانى كامل شهر شد. با اينكه شهر دوبار دستخوش ويرانى كامل شده است، حاصلخيزى دشت مجاور و هنرمندى و قدرت روحى اهالى، آن را به نحوى كه امروز مى‏بينيم آباد و پرجمعيت كرده است. با اين حال قم از شهرهاى بزرگ ايران بشمار نمى‏آيد. اين شهر از لحاظ جغرافيايى در سى و سه درجه و چهار دقيقه از خط استوا قرار گرفته است. پس از آنكه سفير از اسب فرود آمد، با اينكه ميل زياد به استراحت داشت، حكام شهر مدتى نزد وى ماندند. در ميان گفتگوئى كه بين حضار به عمل مى‏آمد يكى از حاضران كه گويا قاضى شهر بود به سفير گفت: بى‏شك از اينكه بين مستقبلين هيچ زنى را مشاهده نكرده‏ايد در شگفت هستيد اما علت ا ين امر تقدس فوق‏العاده مردم اين شهر است كه زنان هيچگاه خود را به اجنبى و بخصوص فرنگيان نشان نمى‏دهند. و چون سفير علت اين تقدس فوق‏العاده را پرسيد وى جواب داد كه در اين شهر بقعه‏اى بسيار مشهور هست كه به يادبود بانوئى پرهيزگار و ارجمند بنا گرديده است و اين بانو كه نامش ليلاست نوه دخترى (محمد«ص‏») يعنى فرزند على و فاطمه دختر پيامبر بزرگ مسلمانان است كه پس از شهادت برادرانش حسين و حسن معصومانه از بغداد گريخته و بدين شهر آمده است. و تذكر داد كه بانوى موصوف، پس از ورود به قم كاروانسرايى مجلل و مريضخانه‏اى بزرگ براى اسكان و مداواى غربا و بيماران بنا كرد و پس از گذرانى بسيار دشوار، زندگى را بدرود گفت و خداوند به شيوه‏اى كه اسرار آن تا كنون بر كسى معلوم نگرديده است او را از نظر مردان پنهان ساخت. در حقيقت مى‏توان گفت كه مردم اين نواحى معجزاتى از اين قبيل را كه در دين ما اتفاق افتاده شنيده و افسانه‏هاى نادرست‏خويش را بر آن اساس ساخته و پرداخته‏اند. در هر حال قاضى مى‏خواست‏بفهماند كه زنان شهر به سبب پاى بندى به آداب دينى و احترامى كه براى آن بانوى پرهيزگار قائلند خود را به مردان اجنبى نشان نمى‏دهند. و او خود دو سه روز پيش از ورود سفير با زحمت‏بسيار بدانها اعلام كرده است كه خود را پنهان كنند.

جاى شگفتى است كه آقاى «فيگوئروا» با همه درايت و هوشيارى على رغم پرس و جو از فرهيختگان شهر باز هم اشتباه فاحشى را مرتكب شود و حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسى‏بن جعفر و خواهر امام رضا را، ليلا نواده پيامبر معرفى كند كه پس از شهادت برادرانش حسن و حسين از بغداد گريخته، به اين شهر آمده است.

در هر حال سفير نتوانسته است‏شكوه و جلال بارگاه حضرت معصومه (س) راانكار كند. از اين رود پس از نقل وقايعى كه‏سخت ترديد برانگيز است در اين باره مى‏نويسد:

«سفير روز هشتم ژوئن از قم عزيمت كرد. حكام و بيشتر شخصيتهاى قم او را تا ديدرس مسجد كه نمايش از اين سو بسيار بزرگتر از روز ورودمان جلوه داشت‏بدرقه كردند. پس از آنكه ديوار مسجد و قسمت پر جمعيت‏حومه شهر را شت‏سر گذاشتيم به پل بسيار بزرگى رسيديم كه دو سوى رودخانه‏اى را به هم متصل مى‏كرد. اين رودخانه خشك بود اما آنگونه كه از پهنا و عمق بسترش حدس زده مى‏شد در فصل باران يا فصل بهار و هنگام ذوب شدن برفها آب زيادى در آن جارى مى‏شود. هنگام عبور از پل يكى از حكام در دست چپ جاده و نزديك شهر بناى مجللى را به سفير نشان داد كه از دور بهترين و باشكوه‏ترين ساختمان شهر مى‏نمود. اين بنا گنبد و مناره‏هايى داشت كه با كاشيهاى الوان پوشيده شده بود، ايرانيان از اشياء گرانبهاى اين بقعه و معجزاتى كه هر روز در آن رخ مى‏داد داستانها مى‏گفتند - از جمله بيان مى‏كردند كه هر روز عده زيادى بيمار در آن شفا مى‏يابند و همه اين عجايب مرهون وجود بانوى پرهيزگار و عاليقدرى بود كه پيشتر از او سخن گفته‏ايم - همان بانو كه به دستور وى نزديك حرم مقصوره يا آرامگاهش كاروانسرائى براى پذيرايى از زوار ساخته بودند.» (3)

پيترودلاواله، در ميان جهانگردان ايتاليايى كه از دوره امپراتورى مغول به بعد خاطرات مسافرتهاى خود به آسيا را تحرير كرده‏اند مقام ارزنده‏اى دارد. او در يازدهم آوريل 1568 در شهر رم متولد شد. پدرش «پمپئو (رحرذرر)» و مادرش «جوانا آلبرينى(خذخزحچ‏دچ چذذچسرخخ)» نام داشت. خانواده وى يكى از قديمى‏ترين و اصيل‏ترين خانواده‏هاى رم محسوب مى‏شد و گروهى از افراد آن به مقام كاردينالى (4) رسيده بودند.

«دلاواله‏» پس از مسافرتى به بغداد با دوشيزه‏اى بنام «ستى معانى‏» كه پيرو آيين آسورى مسيحى بود ازدواج كرد و در پى آن در تاريخ 4 ژانويه‏1617، مطابق با 25 ماه ذى‏الحجه سال 1025 هجرى قمرى، به اتفاق عروس و چند تن از ملازمان و خدمتكاران خود با كاروانى عازم ايران شد و از طريق همدان و گلپايگان به اصفهان رفت. او شرح اين مسافرت را طى اولين نامه خود از اصفهان، كه تاريخ آن‏17 مارس‏1617 ميلادى بود، به تفصيل بيان كرده است. چون شاه‏عباس آن موقع در اصفهان نبود و در فرح‏آباد واقع در كنار بحر خزر به سر مى‏برد، جهانگرد ايتاليايى بعد از مدتى اقامت در اصفهان در ژانويه 1618، مطابق با محرم‏1027 هجرى قمرى، از راه كوير و فيروز كوه به مازندران رفت و در كاشان گرفتار ماجرايى شد كه به تفصيل به شرح آن مى‏پردازد و بالاخره در شهر «اشرف‏»، (بهشهر) شاه‏عباس او را به حضور پذيرفت و مذاكراتى ميان آنان جريان يافت كه نويسنده با دقت‏شرح مى‏دهد، شاه عباس از همان اول با جهانگرد ايتاليايى با مهربانى بسيار رفتار مى‏كند و همين امر باعث مى‏شود كه او مدتها در دربار ايران بماند و در سفر و حضر شاه را همراهى كند.

پيتر دلاواله بطورى كه خود توضيح مى‏دهد از مسافرت به ايران دو مقصود داشت: يكى اينكه در يك لشكركشى نظامى عليه تركهاى عثمانى شركت كند و تا سرحد امكان انتقام بدرفتاريهايى را كه آنان نسبت‏به مسيحيان روا مى‏داشتند بگيرد و ديگر اينكه اسبابى را فراهم سازد تا مسيحيان مقيم عثمانى كه در وضع بدى بسر مى‏برند به ايران كه نسبت‏به اتباع مسيحى خود در كمال مهربانى و رافت رفتار مى‏كرد، مهاجرت كنند. در حقيقت رفتار عالى شاه عباس با ارامنه و ساير مسيحيان و آزادى كاملى كه آنان در بجاى آوردن آداب و رسوم مذهبى خود داشتند، چنان اين جهانگرد را تحت تاثير قرار مى‏دهد كه او در اين باره زبان به تعريف و تمجيد از شاه ايران مى‏گشايد و از شاهزادگان كشورهاى غرب كه على رغم همكيشى و همخونى نسبت‏به آزار و شكنجه مسيحيان مقيم عثمانى بى‏اعتنا بودند انتقاد مى‏كند و در اين راه آنقدر تند مى‏رود كه سانسور وقت در موقع چاپ كتاب مانع از انتشار آن قسمت از نامه‏ها مى‏شود!

بارى، جهانگرد ايتاليايى به معيت‏شاه عباس عازم اردبيل مى‏شود تا از نزديك شاهد جنگهاى خونين ايران و عثمانى باشد و داستان فتح ايرانيان را در اين جنگ به تفصيل بيان مى‏كند.

دلاواله از مازندران و شيراز نيز ديدن مى‏كند، او توصيف‏هاى زيبايى از تخت جمشيد دارد، وى در ميناب همسر خود را از دست مى‏دهد، و در پى آن حوادثى ديگر رقم مى‏خورد كه اكنون مجال نقل نمى‏باشد.

شهرت جهانگرد ايتاليايى پس از چاپ خاطراتش، كه قسمت اعظم آن پس از مرگ وى انجام گرفت، فزونى يافت. او اولين جهانگردى بود كه به دومين هرم مصر وارد شد و شايد اولين كسى بود كه سنگ نوشته‏هاى تخت جمشيد را براى جهان غرب تشريح كرد و آثارى از خطوط قديمى آسورى را با خود به اروپا برد. سفرنامه «پيترودلاواله‏» به مشرق‏زمين به سه قسمت تقسيم مى‏شود. تركيه، ايران و هند. تمام اين سفرنامه‏ها به صورت نامه‏هاى متعددى است كه وى از مشاهدات خود در مشرق‏زمين به رشته تحرير درآورده و بدون‏شك يكى از جالبترين سفرنامه‏هايى است كه تا به حال نوشته‏شده، زيرا حس ملاحظه اين جهانگرد واقعا كم‏نظير است و با چنان دقت و ظرافتى صحنه‏هاى مورد مشاهده خود را شرح مى‏دهد كه خواننده تصور مى‏كند خود ناظر آن صحنه‏ها بوده‏است و چون وى با زبانهاى تركى و فارسى و عربى و تا حدى قبطى و كلوانى آشنابود توانست مطالبى را بفهمد و بنويسد كه جهانگردان ديگر با عدم آشنايى به اين زبانها از درك آنها عاجز بودند.

دلاواله داراى تاليفات ديگرى هم هست از جمله كتاب «خصوصيات عباس، شاه ايران ،ژچچ‏چ‏آ خحخذرخژخحذرح حددحا چخژزحرخححث» اين كتاب به سال 1628 در ونيز به چاپ رسيده و نويسنده در انتهاى آن شجره‏نامه شاه‏عباس را نيز اضافه كرده‏است.

جهانگرد ايتاليايى نامه‏هاى مختلفى نيز درباره فلسفه و مذاهب شرق به دوستان خود نوشته كه برخى از آنها در مجموعه‏هاى مختلف به چاپ رسيده‏است. ناگفته نماند كه سفرنامه او داراى ويژگيهايى است كه آن را ميان آثارش ممتاز ساخته‏است (5) اما هرگز نبايد از ياد برود كه مؤلف اين سفرنامه، كاتوليك متعصبى است و حتى مسيحيان ديگر را كه آيينى غير از آيين كاتوليك دارند منحرف و گمراه مى‏داند، او متاسفانه نسبت‏به هيچيك از مذاهب از جمله اسلام نتوانسته‏است‏بى‏طرفانه قضاوت‏كند و موقعى كه درباره اديان سخن مى‏گويد نمى‏تواند خود را از تعصب و بى‏انصافى كنار نگه‏دارد و حتى نسبت‏به شاه‏عباس اول نيز به خصوص در مواردى كه پاى دين در ميان است مطالبى ناروا نسبت مى‏دهد، خود او نيز در يكى از نامه‏هاى اخيرش اعتراف مى‏كند كه آنچه درباره شاه ايران پيش از اين نگاشته‏است تحت‏تاثير احساساتش بوده‏است.

به هرحال او قم را چنين توصيف مى‏كند: بطورى كه در كتاب «شرح جغرافياچح‏خح‏چزخ‏رحب حذرژخرب‏» نوشته‏شده اين شهر را در ازمنه قديم قوانا نام‏داشته و شهرى از ايالت مديا محسوب مى‏شده‏است. من به اين نظر هنوز هم معتقد هستم و عقيده‏دارم حتى كاشان هم كه جنوبى‏تر است جزء مديا محسوب مى‏شود با وجود اين مردم محل، اين شهر را قسمتى از خاك عراق (اراك) مى‏شمارند.

قم از شهرهاى متوسط ايران است و از لحاظ بزرگى به كاشان نمى‏رسد جمعيتش هم از آن شهر كمتر است، ولى در محل مناسب‏ترى واقع‏شده و مى‏توان‏گفت زيباتر است. جلوى شهر رودخانه كوچكى جارى است كه در اثر باران و از آب كوههاى اطراف بعضى اوقات خيلى بزرگ و پرآب مى‏شود. در نزديكى پل سنگى اين رودخانه مقبره‏اى واقع‏شده كه مى‏گويند خواهر امام‏رضا يكى از بازماندگان پيغمبر اسلام در آنجا دفن است و اين خواهر نيز از طرف مردم مقدس شمرده مى‏شود و مدفن او زيارتگاه عمومى است. كوچه‏ها و بازار شهر نسبتا خوب و تميز و ميدان شهر به حد كافى جادار و متناسب است و رويهم‏رفته تمام شهر به نظر من زيبا و دلگشا آمد.» (6)

يكى ديگر از ايرانگردان خارجى، كه در اين عصر از قم ديدن كرده، آدام الئاريوس است.

نام و اثر آدام الئاريوس در بسيارى از نوشته‏هاى مربوط به دوران صفويه آمده‏است.

يكى از ويژگيهاى دوران صفوى گسترش توليد و تجارت ابريشم است كه سبب بازشدن بيش ازپيش پاى اروپاييان به ايران و رقابتهاى بازرگانى و سياسى شد.

علاقه پادشاهان اين سلسله بويژه شاه‏عباس بزرگ به توسعه روابط بازرگانى و سياسى و همچنين استفاده از جنگ‏افزارهاى پيشرفته آن زمان اروپا در مقابله با قشون مجهز عثمانى عامل ديگرى در تشديد اين رقابتها بود. به هرحال در راستاى اهداف سياسى - بازرگانى يك هيات آلمانى در سال‏1633 برابر با1053 از راه روسيه وارد ايران شد.

آدام الئاريوس، منشى هيات، دانشمندى پراطلاع و تيزهوش بود; به گونه‏اى كه گوته، شاعر و متفكر بزرگ آلمانى، او را به عنوان مردى كارآمد ستوده‏است.

او تنها يك‏سال‏ونيم در ايران بود و به نقاط مختلف ايران سفركرد. در عين‏حال اوضاع اجتماعى، آداب و رسوم و سنتهاى ايرانى را بطور دقيق بررسى كرده و شرح داده‏است، مثلا مراسم تدفين مردگان، پرورش كرم‏ابريشم، ساختمانهاى معروف، خانه‏هاى افراد معمولى، بقعه شيخ‏صفى در اردبيل را نيك توصيف كرده‏است. او خوى و صفات پسنديده ايرانى را با شهامت مى‏ستايد و از آنچه به نظرش زشت مى‏آيد به شدت انتقاد مى‏كند.

آدام الئاريوس به زبان‏هاى تركى و فارسى آشنابوده و گلستان سعدى را به زبان آلمانى برگردانده‏است.

او در گذار از قم، نظرى به اوضاع كشاورزى و صنايع دستى قم انداخته و مطالب ويژه‏اى در اين باره آورده كه بسيار جالب و بديع است. وى در اين بخش از گزارش سفر خود مى‏نويسد:

«در نوزدهم ژوئيه با پيمودن پنج‏مايل به نزديك شهر قم رسيديم. داروغه در معيت پنجاه‏نفر سوار به پيشواز آمد و خوش‏آمد گفت، همراه او چند رقاص بود كه يكى از آن‏ها بر چوب بلندى زير بغل خود راه مى‏رفت و تا رسيدن به اقامتگاه جلوى ما مى‏رقصيدند و با عمليات جالبى سرگرممان مى‏كردند.

در ميان شهر طبالان، سرناچى‏ها و نى‏لبك‏نوازهاى بسيارى مستقر شده‏بودند كه موسيقى آنان دلنواز و شاد به گوش مى‏خورد. تمام اهالى، شهر را آب‏پاشى كرده‏بودند تا از بلندشدن گردوخاك جلوگيرى شود هيچيك از كوچه‏هاى اين شهر و نيز قزوين سنگفرش نشده‏بود.

قم يك شهر باستانى، و بطلميوس آنجا را «گوريانا» (7) ناميده‏است. اين شهر در قديم بسيار بزرگ و گسترده بوده‏است و امروز نيز از باقى‏مانده چندين ديوار خراب مى‏توان به اين حقيقت پى‏برد.

قم نيز به روى دشتى هموار قرارگرفته و در سوى راست آن رشته‏كوه الوند كه خود را با قله سفيدش نشان مى‏دهد، واقع شده‏است. از اين كوه دو رشته رودخانه سرچشمه مى‏گيرد و در داخل شهر به يكديگر متصل و جارى مى‏شوند. در بهار سه‏سال پيش از اين دو رودخانه مزبور چنان از آب پرشدند كه سيل ناشى از آن بيش از يكهزار خانه را از بين برده‏بود.

در شهر و بيرون آن باغات بسيارى ديده مى‏شود كه ميوه‏هاى خوب از آن‏ها به دست مى‏آيد، از آن جمله نوعى صيفى به بزرگى و گردى يك نارنج است كه رنگ‏هاى زيبايى دارد. اين ميوه بسيار خوشبوست و از آنجهت‏به آن شمامه (8) مى‏گويند آن را بدست مى‏گيرند و مى‏بويند، اما مزه خوبى برخلاف برخى از صيفى‏ها كه به شيرينى شكر هستند ندارد.

در اين منطقه گونه‏اى غريب و نادر از خيار وجوددارد كه درازى آن به سه‏ربع ساعد مى‏رسد و قطور و كج و معوج است. از اين‏رو به آن شون‏خيار (9) يعنى كج مى‏گويند. اين خيار را در سركه مى‏خوابانند (نه مانند ما كه در نمك مى‏خوابانيم) و خام آن را با نمك مى‏خورند و بايد گفت كه مزه آن كاملا غريب است.

غير از اين در حومه شهر كشتزارهاى بسيار وجود دارد كه در آن‏ها انواع غلات و نيز پنبه كشت مى‏شود. مهم‏ترين صنايع دستى اينجا شمشيرسازى و سفالگرى است. مى‏گويند كه بهترين تيغ در اينجا ساخته مى‏شود كه به بهاى چهار تا بيست تالر مى‏فروشند. فولادى را كه براى تهيه تيغ به كار مى‏برند از شهر نيريز (10) كه در مسافت چهار روز مسافرت از اصفهان در پشت‏يشت (11) واقع‏است مى‏آورند، گويا در رشته‏كوه‏هاى دماوند معادن پولاد و آهن زيادى وجود داشته‏باشد.

از سفال انواع و اقسام ظروف تهيه مى‏كنند. كوزه سنگى آب نيز مى‏سازند كه همراه با ظروف سفالين به تمام شهرهاى كشور صادر مى‏شود. مى‏گويند كه آب حتى در تابستان گرم چنانچه مدت كوتاهى در اين كوزه بماند تازه و سرد مى‏شود» (12)


1- سيرى در سفرنامه‏ها، فؤاد فاروقى، انتشارات عطايى، 1361، ص 38.

2- رابرت شرلى، برادر آنتوان شرلى در پى يك ماموريت از انگلستان به ايران مهاجرت كرده و با زيركى موقعيت ويژه‏اى در دربار شاه‏عباس بدست آورد بطورى كه مشاور شاه در مهام امور بوده است. ر.ك: سفرنامه برادران شرلى.

3- سفرنامه دن گارسيا دسيلو افيگوئروا، ترجمه غلامرضا سميعى، نشر نو، تهران،1363.

4- كاردينال، دچذخحزچپ يكى از مقامات روحانيت مسيحيت (كاتوليك) كه پس از پاپ مقام اول را دارند و آنان توسط پاپ قبلى تعيين‏شده و شوراى انتخاب پاپ را (پس از ترك يك پاپ) تشكيل مى‏دهند و پاپ جديد را انتخاب مى‏كنند. فرهنگ معين، ج‏3، ص‏2806.

5- ر.ك: سفرنامه پيترودلاواله ترجمه دكتر شعاع‏الدين شفا، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران 1348شمسى، مقدمه مترجم.

6- همان كتاب، ص‏436و435.

7- فرهنگ فارسى عميد - م.

8- نوعى از خربزه، دستنبو هر چيز خوشبو كه در دست گيرد و ببويند

9- شايد شونه خيار. بايد همان خيارچنبر باشد - م.

10- ژخزخت.

11- ژخح‏ژحچ - منظور شهر رشت است. و - آ. با توجه به اينكه نيريز در فارس است، بنابراين يشت نمى‏تواند رشت‏باشد. مگر آنكه نيريز ديگرى در آن زمان در حوالى رشت وجود داشته‏است - م.

12- سفرنامه الئاريوس، ترجمه احمد بهپور، سازمان انتشاراتى و فرهنگى ابتكار، تهران، 1362، ص‏162و163.


/ 1