بهار محمد(ص) - بهار محمد (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بهار محمد (ص) - نسخه متنی

حبیب چایچیان، طرب اصطهباناتى، محمدعلى مردانى، محمدعلى دهقانى، مرتضى دهقان آزاد، وحیده مهدویان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بهار محمد(ص)




  • گل نكند جلوه در جوار محمد
    گل شود افسرده از خزان، وليكن
    سايه ندارد ولى تمام خلايق
    سايه ندارد ولى به عالم امكان
    سايه نمى‏ماند از فروغ جمالش
    شمس رخش همجوار زلف سيه‏فام
    تا كه بماند اثر زنكهت مويش
    تربت‏خوشبوى كربلاى معلاست
    رايت فتحش به اهتزاز درآمد
    من چه بگويم [حسان] به مدح و ثنايش
    بس بودش مدح كردگار محمد



  • رونق گل مى‏برد، عذار محمد
    نيست‏خزان از پى بهار محمد
    سايه نشينند در جوار محمد
    سايه فكنده است اقتدار محمد
    هاله نور است در كنار محمد
    آيت و الليل و النهار محمد
    خاك حسين است‏يادگار محمد
    يك اثر از موى مشگبار محمد
    دست‏خدا بود چون كه يار محمد
    بس بودش مدح كردگار محمد
    بس بودش مدح كردگار محمد



حسان

عيد مولود




  • ز شرق مكه چنان اخترى بشد مشهود
    دميد كوكب رخشان احمدى ز حجاز
    بياض عارض او آفتاب عالمتاب سواد
    مناديان بشارت تولد او را
    غزلسرا شده هستى و پايكوبان دهر
    گشود باب تفضل خداى عز و جل
    دهيد مژده به يعقوب دهر و بر كنعان
    زمانه رام و زمين غرق نور و دل آرام
    بيار شهد و سپند و بساط مجمر و عود



  • كه مهر پرده بپوشيد و ماه شد مفقود
    بر آسمان رسالت، محمد محمود
    طره وى مشگساى و عنبر سود
    ندا دهند بصوتى چو نغمه داوود
    از اين ولايت فرخنده و از اين مولود
    طريق تفرقه و گمرهى بشد مسدود
    رسيد يوسف گمگشته و غمت‏بزدود
    بيار شهد و سپند و بساط مجمر و عود
    بيار شهد و سپند و بساط مجمر و عود



وحيده مهدويان




  • شب بود و چهره شهر تاريك بود و خاموش
    ناگاه مردى از نور در قلب شب صدا كرد
    آن وقتها كه رويش معنا نداشت در خاك
    آن شب محمد آمد شور و سرور آورد
    در باغ زندگانى رگهاى نور آورد



  • خورشيد گشته كم كم از يادها فراموش
    با دست مهربانش خورشيد را رها كرد
    او با نگاه سبزش صد دانه كاشت در خاك
    در باغ زندگانى رگهاى نور آورد
    در باغ زندگانى رگهاى نور آورد



مرتضى دهقان‏آزاد




  • آمدى مثل نور و مثل سحر مثل روييدن گل خورشيد
    از لبانت چو رود جارى شد آيه‏هاى كتاب بيدارى
    از حرا چون آمدى بيرون قاصد مژده خدا بودى
    آمدى تا شب ستمكارى برود، نوبت‏سحر گردد
    تا به دلهاى خسته و تاريك نور ايمان و عشق برگردد



  • مثل يك چشمه زلال و روان كه از آن آب زندگى جوشيد
    ريخت‏بر چشمهاى خواب‏آلود هر كلام تو آب بيدارى
    بر لبانت پيام رحمت‏بود بهترين بنده خدا بودى
    تا به دلهاى خسته و تاريك نور ايمان و عشق برگردد
    تا به دلهاى خسته و تاريك نور ايمان و عشق برگردد



محمدعلى دهقانى

ميلاد صادق آل محمد(ص)




  • نديده چشم فلك، رهبرى مدبر و لايق
    طلوع كرد ز طرف افق، چو مهر درخشان
    بداد، پيك سعادت نويد عالميان را
    گشود ديده به دنيا فروغ ديده زهرا
    گشود عقده هر مشكلى ز امت احمد
    ششم وصى رسول خدا محمد محمود
    يگانه منجى قرآن و دين، امام معظم
    گشود و بست ره عدل و داد و جور و ستم را
    مغيث‏شيعه بحر سخا و منبع احسان
    چو ديد روز جهان تيره گشت، چون شب مظلم
    ز فر و دولت آن آفتاب شرع، فرو ريخت
    نهال قامت دين راست‏شد ز يمن وجودش
    هزار شكر، كه از سعى آن مويد آيين
    بود اميد كه «مردانى‏» از مديحت صادق
    شود به لطف عميمش هماره و اصل و واثق



  • ز بعد باقر علم نبى، چو جعفر صادق
    براى دامن مادر، ولى حضرت خالق
    كه باب رحمت‏حق باز شد به روى خلايق
    رئيس مذهب و هادى دين، چراغ سرادق
    ببست راه به اعداء دين ز سابق و لاحق
    چراغ راه هدى، ماه آسمان حقايق
    كه فضل و دانش او هست فوق كل خوارق
    به دوستان موافق، به دشمنان منافق
    وصى دين پيمبر، امام لاحق و سابق
    جدا نمود ره دين حق، ز جمله طوارق
    بناى كينه و جور ستمگران منافق
    به طرف گلشن قرآن دميد، ياس و شقايق
    شده است دين نبى تا ابد چو اختر بارق
    شود به لطف عميمش هماره و اصل و واثق
    شود به لطف عميمش هماره و اصل و واثق



محمدعلى مردانى

آستان آسمان‏آسا




  • تا مقام دختر موسى بن‏جعفر قم بود
    آستان حضرت معصومه باشد عرش و عرش
    جرعه‏نوش آستان آسمان‏آساش را
    بنت موسى اخت‏شاه دين رضا دخت‏بتول
    آستان حضرت معصومه باشد آسمان
    رفرف گردون خرامش را بنازم كز شرف
    هر كه گمنامان كويش را «طرب‏» بيند به كم
    نام او از صفحه ايام، يا رب گم بود.



  • خاك پايش توتياى ديده مردم بود
    پيش او چون فرش پيش عرش اعظم گم بود
    ماه ساقى مهر رخشان مى‏سپهرش خم بود
    آنكه جدش علت ايجاد ابن و ام بود
    زائران درگهش افزون‏تر از انجم بود
    آسمان رفتار و سيمين سم و مشكين دم بود
    نام او از صفحه ايام، يا رب گم بود.
    نام او از صفحه ايام، يا رب گم بود.



(تلخيصى از شعر طرب اصطهباناتى)

/ 1