انديشه‏هاى سياسى شهيد شيخ فضل‏الله نورى - اندیشه هاى سیاسى شهید شیخ فضل الله نورى نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اندیشه هاى سیاسى شهید شیخ فضل الله نورى - نسخه متنی

سید مجید حسن زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انديشه‏هاى سياسى شهيد شيخ فضل‏الله نورى

به مناسبت‏يازدهم مرداد، سالگرد شهادت شيخ فضل‏الله نورى

سيدمجيد حسن‏زاده

اشاره:

يكى از شخصيتهاى مهم و برجسته نهضت مشروطيت ايران شهيد بزرگوار آيت‏الله شيخ‏فضل‏الله نورى است. وى در سال‏1259ه .ق در روستاى لاشك از توابع كجورمازندران تولد يافت. تحصيلات خويش را در همان روستا آغاز كرد و پس از چندى‏براى ادامه تحصيل به نجف و سامرا مشرف شد. وى نزد استادان بزرگى چون ميرزاى‏شيرازى، شيخ حبيب‏الله رشتى و شيخ راضى به تحصيل علوم و معارف اسلامى همت‏گماشت. پس از نائل شدن به مقام اجتهاد در سال‏1303ه.ق به تهران آمد. وى درنهضت تحريم تنباكو نقش مهمى داشت و پس از آن در نهضت عدالتخانه كه به نهضت‏مشروطيت تبديل شد، از رهبران مهم و برجسته بود. به دنبال انحراف نهضت‏عدالتخانه و طرح مشروطيت، او به دليل روشن نبودن اهداف و انديشه‏هاى‏سردمداران مشروطه و اعمال ضد اسلامى آنها، با آن به مخالفت‏برخاست و سرانجام‏پس از پيروزى و حاكميت مشروطه‏طلبان در يك دادگاه فرمايشى و تصنعى به اعدام‏محكوم شد و در تاريخ سيزدهم رجب سال‏1327ه .ق در ميدان توپخانه به شهادت‏رسيد.

در اين نوشتار انديشه‏هاى سياسى شيخ شهيد را از نظر گذرانده، دلايل‏مخالفت وى به حكومت مشروطه را بررسى مى‏كنيم.

يكى از مهمترين موارد اختلاف شيخ فضل‏الله نورى با مشروطه‏طلبان مساله نظام‏حكومت مشروطه بود. در جنبش عدالتخانه كه براى جلوگيرى از ظلم و ستم و مبارزه‏با استبداد و به رهبرى روحانيون اداره مى‏شد، ابتدا هيچ نامى از مشروطه درميان نبود. نام مشروطه و القاى انديشه مبارزه براى ايجاد حكومت مشروطه ازهنگام تحصن در سفارت انلگستان و به وسيله روشنفكران غربگرا و فراماسون دربين مبارزان رواج يافت. گرچه قبل از آن افرادى اندك از اين لفظ آگاهى‏داشتند، اما به هيچ عنوان مشروطه از اهداف مبارزان و نهضت عدالتخانه شمرده‏نمى‏شد. از مهمترين خواستهاى مبارزان اجراى قوانين اسلام در باره تمام مردم به‏طور يكسان و مهمتر از همه ايجاد عدالتخانه‏اى بود كه در آن به شكايات مردم‏رسيدگى شود و در آنجا با همه به عدالت رفتار شود. در قسمتى از فرمان‏مظفرالدين شاه به عين‏الدوله براى رسيدگى به درخواستهاى متحصنين در حرم حضرت‏عبدالعظيم(ع) آمده است: «ترتيب و تاسيس عدالتخانه دولتى براى اجراى احكام‏شرع مطاع و آسايش رعيت از هر مقصود مهمى واجب‏تر است.»

شيخ فضل‏الله باانگيزه اجراى دستورات اسلام با رهبران نهضت عدالتخانه به همكارى پرداخت. وى‏در پاسخ به درخواست آنها براى همكارى با نهضت گفت: ... من راضى به بى‏احترامى‏به روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمى‏گذارم. هر زمانى كه‏اقدامى انجام داديد من هم با شما حاضرم ولى بايد مقصود اسلام و شرع باشد وطورى رفتار نشود كه اسباب توهين به شرع و علما فراهم شود. تحصن در سفارت‏انگلستان كه با هدايت فراماسونها و غربگرايان و روشنفكران انجام گرفت، نقطه‏آغازين انحراف نهضت عدالتخانه بود و شيخ فضل‏الله نخستين كسى بود كه به طورمشخص روياروى جريان غربزدگى اين دوران كه عدالتخواهى را به مشروطيت تبديل‏مى‏كرد ايستاد. او با بينش بنيادى و عميق خود پى برد كه آنچه روشنفكران به‏عنوان مشروطه در پى عرضه و اجراى آن هستند، برخاسته از بينش و فكرى غربى است‏و در نهاد اسلامى ريشه‏اى ندارد. در بينش توحيدى اسلام اصالت از آن خداوند است‏و در برابر فرامين الهى آراء مردم ذاتا اصالتى ندارد. انديشه‏هاى شيخ فضل‏الله‏نورى كه از گفتارها و رساله‏هايش به دست آمده، گوياى اين حقيقت است كه وى بيش‏از ديگر رهبران روحانى در تهران و نجف به سياستهاى ناهماهنگ مشروطه با احكام‏شرع آگاهى داشت و مخالفان وى كه لياقت مذهبيون را در چهره او و قدرت‏روحانى‏اش نمايان مى‏ديدند با او به خالفت‏برخاستند و سرانجام سختى برايش‏ترتيب دادند. مقايسه حركت روشنفكرى و حركت روحانى در مرحله تشكل نهضت نشان‏مى‏دهد روشنفكران كه خواهان تغيير نظام سياست‏بودند، براى طرح پيشنهادى‏مجتهدان اعتبارى قائل نبودند و به عدالتخانه اعتقادى نداشتند، بلكه خواستارپارلمان ملى بودند و در همان مسير قدم برمى‏داشتند. شيخ فضل‏الله كه در هجرت‏به قم (هجرت كبرى) حضور داشت، با شنيدن خبر تحصن در سفارت انگلستان به‏توطئه‏ها و اهداف روشنفكران و فراماسونها پى برد و دريافت كه خطر عظيمى نهضت‏را تهديد مى‏كند. از اين‏رو خطاب به روحانيون و رهبران نهضت پرسيد: كه شما چه‏اقدامى مى‏خواهيد انجام دهيد؟ و هدف شما چيست؟ در پاسخ به سؤال آگاهانه وهوشيارانه شيخ فضل‏الله همهمه و گفتگويى درگرفت. سپس سيدمحمد طباطبايى كه ازقبل تحت تاثير افكار روشنفكران قرار گرفته بود، در پاسخ گفت مراد ما مشروطه‏است و مجلس شوراى ملى.

شيخ فضل‏الله به مخالفت‏با مشروطه پرداخت و ضديت اين‏نوع حكومت را با احكام شرع بيان كرد. آقاى طباطبايى در پاسخ گفت: حال كه‏كارها به خوبى پيشرفت كرده، بعد از اين هم با مشورت رفتار خواهد شد و بدون‏رضايت‏شما رفتار نخواهيم كرد.

به دنبال موافقت‏با خواسته‏هاى مبارزان وبازگشت علما و مهاجرين به تهران، مظفرالدين شاه طى فرمانى با تشكيل مجلس‏شوراى اسلامى موافقت كرد. اما اين فرمان به بهانه مبهم بودن مورد موافقت قرارنگرفت و فرمان ديگرى صادر شد. در قسمتى از اين فرمان آمده است: «... براى آنكه عموم اهالى و افراد ملت از توجهات كامله همايون ما واقف باشند،امر مقدر مى‏داريم كه مجلس مزبور را به شرح و دستخط سابق صريحا داير نموده،بعد از انتخاب مجلس، فصول و شرايط نظام مجلس شوراى اسلامى را موافق تصويب وامضاى منتخبين به طورى كه شايسته ملت و مملكت و قوانين شرع مقدس باشد، مرتب‏نمايند.» اما پس از صدور اين فرمان نيز متحصنين حاضر به ترك سفارت نشدند ودر آنجا به بحث و گفتگو پرداختند. يكى از شاهدان تحصن مى‏گويد: ما درب‏سفارتخانه ايستاده بوديم كه درشكه دبير سفارت وارد شد، وقتى مقابل ما رسيد،زن او از درشكه پايين آمد و پرسيد: شما براى چه منظورى در سفارتخانه متحصن‏شديد؟ در پاسخ او عده‏اى گفتند كه ما براى مجلس عدالت تحصن كرده‏ايم. او گفت‏كه مجلس عدالت چيست؟ گفتند مجلسى است كه از نظام و ستم پادشاه و درباريان‏جلوگيرى كند. بعد گفت‏حتما شما مشروطه مى‏خواهيد و ادامه داد كه شما مشروطه‏نگوييد. چون ما كه مشروطه شديم كشيش‏هايمان را كشتيم. يكى از متحصنين گفت ما هم هر كسى كه مخالفت كند او را مى‏كشيم. سپس خانم باخنده گفت: شما هم مى‏كشيد؟ بسيار خوب، بسيار خوب. پس از آن يكى فرياد زد ما«مشربه‏» مى‏خواهيم و ديگرى مى‏گفت ما شرطه مى‏خواهيم و سومى گفت: آنچه راخانم گفت، شما هم بگوييد. ما مشروطه مى‏خواهيم. نهضت عدالتخانه از اين مرحله،تحت نفوذ و هدايت استعمار انگلستان قرار گرفت و روشنفكران غربزده وفراماسونهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن درآمدند و همچنان كه ماهيت نهضت‏عوض شد، نام آن نيز تغيير يافت و نهضت مشروطه ناميده شد. امتناع متحصنين‏براى خروج از سفارتخانه، موجب شد تا فرمان تشكيل مجلس اصلاح شود و مجلس شوراى‏اسلامى به مجلس شوراى ملى تغيير يابد. و از اين زمان بحث مشروطه رواج يافت وروشنفكران و جمعى از رهبران روحانى خواهان نظام مشروطيت‏شدند.

روشنفكران و غربگرايان همواره سعى داشتند روحانيون را با خود همراه كنند تابه مقصود خويش نائل شوند. در نامه‏هاى ميرزا آقاخان كرمانى به ميرزا ملكم‏خان‏كه هر دو در راس روشنفكران آن عصر مى‏باشند، آمده است: اگر از طايفه ملايان‏تا يك درجه محدودى معاونت‏بطلبيم، احتمال دارد، زودتر مقصود انجام گيرد. به‏عقيده «حامد الگار» محقق مسلمان انگليسى: چون هيجان مشروطيت ماهيت مذهبى‏داشت، علما مى‏بايست‏حتما نقش مهمى ايفا كنند و اين نقش با وجود محافل سرى‏پيچيده است، برخى از اعضاى انجمنهاى مخفى مانند ملكم‏خان دريافته بودند كه‏فقط علما مى‏توانند توده‏ها را به حركت درآورده، تغييراتى در وضع موجود ايجادكنند. در واقع جمعى از روحانيون ناآگاهانه در جهت مقاصد و اهداف گروههاى‏روشنفكر اصلاح‏طلب فعاليت مى‏كردند و روشنفكران نيز همواره اهداف و نيات خود رامخفى مى‏كردند.

سيد محمد طباطبايى در مذاكرات مجلس شوراى ملى در روز چهارده‏شوال 1325 ه .ق گفته است: «ما ممالك مشروطه را كه خودمان نديده بوديم ولى‏آنچه شنيده بوديم و آنهايى كه ممالك مشروطه را ديده، به ما گفتند مشروطيت‏موجب امنيت و آبادى مملكت است. ما هم شوق و عشقى حاصل نموده. تا ترتيب‏مشروطيت را در اين مملكت‏برقرار نموديم.»

به گفته كسروى جنبش مشروطه‏خواهى‏را در ايران گروه اندكى پديد آوردند و عموم مردم معنى مشروطه را نمى‏دانستندو هر گاه از آن آگاهى مى‏يافتند، خواستار آن نبودند. جامع آدميت‏يكى ازگروههاى غربگرا بود كه به عنوان نماينده روشنفكران خواهان اصلاحات عمومى وتاسيسات سياسى و اجتماعى به سبك كشورهاى اروپايى بود و از اين كه اساس‏كارها بايد بر اصول علمى بنا نهاده شود، سخن مى‏راند. با اين وجود روشنفكران‏تلاش مى‏كردند چنين وانمود كنند كه هيچ تعارضى بين حكومت مشروطه به سبك‏اروپايى و مذهب وجود ندارد و اين نوع حكومت موجب ترقى و پيشرفت كشور خواهدبود. در چنين محيطى شيخ فضل‏الله نورى كه از نيات و اهداف روشنفكران غربگراآگاه بود به مخالفت‏با مشروطه پرداخت. وى از حكومت اسلامى و حاكميت دين دفاع‏كرد و حكومت‏بر جامعه اسلامى را تنها حق فقهاء دانست. او مى‏گويد: در زمان‏غيبت امام(ع) مرجع در حوادث فقها از شيعه هستند و مجارى امور به «يد»ايشان است و بعد از تحقق موازين، احقاق حقوق و اجراى حدود مى‏نمايند و ابدامنوط به تصويب احدى نخواهد بود و در رابطه با تشكيل مجلس قانونگذارى مشروطه‏مى‏گويد: اگر وظيفه دارالشورى جعل قانون صرف نظر از شرعى بودن يا نبودن آن‏نباشد، باز از آن روى كه نمايندگان قصد مداخله و مباحثه در امور عامه يعنى‏امور مربوط به عموم رعاياى مملكت را دارند، مغاير با اسلام است. چرا كه دراسلام در امور عامه وكالتى وجود ندارد و باب، باب ولايت است و تكلم در امورعامه منحصرا به امام و در زمان غيبت‏به نواب امام اختصاص دارد و دخالت‏ديگران در اين امر حرام و غصب مسند پيغمبر است. او شروعيت‏حكومت را منحصربه ولايت داشتن فقيه (فقيهان) عادل مى‏داند و حكومت مشروطه را غير مشروع‏مى‏شمارد. از اين‏رو هر نوع وضع قانون توسط مجلس مشروطه را مغاير شريعت اسلام‏مى‏داند و مى‏گويد: «ما طايفه اماميه بهترين و كامل‏ترين قوانين الهيه را دردست داريم.»

واضح است كه مقصود شيخ فضل‏الله جعل قوانين اساسى، جزايى وكيفرى براى جامعه اسلامى است‏به گونه‏اى كه در نظامهاى مشروطه غربى رايج است. از اين‏رو مى‏گويد: «پس از ختم رسالت، جعل قانون به هر دليل و توسط هر كس‏انجام گيرد، با اسلام منافات دارد. اولا به خاطر آن كه جعل قانون، كار پيغمبرى‏است و دوران پيغمبرى با پيامبر اسلام تمام شده است. پيغمبر اسلام كه خاتم‏انبياست مقتضى صلاح حال عباد الى يوم الصور به سوى او وحى شده و دين او كامل‏است. اقدام براى جعل قانون و اظهار اين كه مقتضيات عصر تغييردهنده بعضى موادقانون است، در مقوله تشريعيات جاى گرفته و به منزله دكان باز كردن در برابرشرع است. » او حتى وضع قوانين موافق شرع را نيز به وسيله مجلس مشروطه جايزنمى‏داند; زيرا مشروعيت اين موارد به اين است كه حكومت زير نظر فقها ومجتهدان باشد وگرنه وى با صرف نوشتن قانون براى تربيت و نظم امور اجتماعى وسياسى جامعه مخالفتى نداشت. احمد كسروى مى‏نويسد: بى‏ترديد شيخ در اين راه‏رواج شريعت را مى‏طلبيد و با اميد فراوان و آرزوى بسيارى پيش آمد و چنين‏مى‏خواست كه احكام شرع را به رويه قانون درآورد و روى هم رفته براى شكل‏درآوردن يك حكومت شرعى مى‏كوشيد.

مشروطه‏خواهان تلاش كردند تا به پيروى از نظام‏مشروطه غربى، حاكميت ملى اساس قواى مملكت و قانونگذارى گردد و در اصل بيست وششم متمم قانون اساسى نوشتند: «قواى مملكت ناشى از ملت است.» و اين عبارت‏معادل جمله‏اى است كه در آخرين اعلاميه حقوق بشر قيده شده است در آنجا آمده‏است: اراده ملت اساس قدرت حكومت است. اين نوع مفهوم از حاكميت ملى و آزادى‏در تاسيس قانون حتى از ديدگاه روشنفكران و مشروطه‏گرايان ايران اساس مذهبى‏نداشت و همين اساس غير مذهبى و اخذ حاكميت ملى از مفهوم غربى آن مورد بحث وانتقاد شيخ فضل‏الله نورى و هواداران او قرار گرفت. روى همين اساس از ديدگاه‏انديشه مذهبى چون آزادى و استقلال وجودى كه آدمى خود را در آن وجود آزاد ومستقلى بداند و هيچگونه عبوديت تكوينى حتى نسبت‏به خداوند نداشته باشد و هيچ‏تكليف و مسووليتى را نپذيرد، چنين آزادى‏اى مغاير شريعت اسلام است. اين معناى‏آزادى كه مهم‏ترين ركن نظريه سياسى دمكراسى است مورد تاكيد اعلاميه جهانى‏حقوق بشر است و در آن اشاره شده است كه حق وضع قانون و تعيين حاكم اصالتا ازآن خود انسانهاست و هيچ قدرت ديگرى صلاحيت اين امر را ندارد و اين افرادجامعه هستند كه هر قانونى را كه بخواهند و هر حاكمى را كه انتخاب كنند،مى‏توانند بر خود حاكم گردانند. اين نوع انديشه دمكراسى نوين با موازين‏قانونگذارى و انتصاب زمامدار معصوم يا جانشين او از ديدگاه شيعى با شريعت‏اسلامى سازش نداشت از اين‏رو شيخ فضل‏الله با اين نوع از مفهوم آزادى و دمكراسى‏كه به گونه مشروطه اروپايى بود، به مخالفت پرداخت.

به رغم تهمتهاى‏ناجوانمردانه طرفداران مشروطه وى به هيچ عنوان با آزاديهاى عرفى كه ازديدگاه مذهب جايز باشد و موجب رهايى جامعه از قيود استبداد و شكوفايى‏استعدادهاى جامعه مى‏شد، مخالف نبود بلكه خود از مبارزان و مجاهدان راه آزادى‏و مبارزه با استبداد بوده است. پيشرفتهاى كشورهاى اروپايى پس از رهايى ازقوانين قرون وسطايى كليسا موجب شد تا تصور شود كه مذهب عامل عقب‏ماندگى جوامع‏شرقى است و به اين ترتيب در زير چتر آزادى عقيده، مقررات مذهبى توسطمشروطه‏طلبان غربزده مورد استهزاء و انتقاد واقع شد و پاسداران آن رانگهبانان استبداد و ارتجاع و قوانين كهنه قلمداد كردند و از اين راه بنيادانديشه اسلامى را در معرض خطر نابودى قرار دادند. چيزى كه شيخ فضل‏الله به‏درستى آن را پيش‏بينى كرده بود. به عقيده شيخ فضل‏الله تصويب ماده «حريت‏مطلقه‏» در مجلس شوراى ملى با نفوذ فكرى بيگانگان و مخالفان شريعت موجب‏بى‏قيدى در برابر عقايد مذهبى خواهد شد و مخالفان خواهند گفت: «يكى ازسودهاى مشروطه آزاديهايى است كه مردم در زندگى دارند و يكى از اين آزاديها،آزادى عقيده است و در اروپا هنگامى كه آزادى عقيده پديد آمد، پيشرفت‏بسيارتندتر گرديد.» اين نوع برداشت از آزادى مخصوص شيخ فضل‏الله نورى نبود بلكه‏ساير عالمان و روحانيان طرفدار مشروطه نيز چنين برداشتى از آزادى داشتند.

لايحه «شرح و توضيح مرام مشروطيت و آزاديخواهى‏» كه به اشاره آخوند خراسانى‏و شيخ عبدالله مازندرانى در بيست محرم‏1327ه .ق به وسيله شيخ اسماعيل محلاتى‏نگاشته شد گوياى همين مطلب است در اين لايحه آمده است: «مراد از حريت، آزادى‏نوع ملت است از قيد رقيت استبداد پادشاه و فعال ما يشاء بودن او و اعوانش دراموال و اعراض و نفوس مردم.» و در ادامه آن آمده است: «بدون اينكه با مذهب‏آنها منافرت و منافاتى داشته باشد.» و بدون شك ديدگاه شيخ فضل‏الله چيزى جزاين نبود. اما او واقعيتهاى جامعه و ستيز فراماسونها و روشنفكران غربگرا بامذهب را مى‏ديد. او مى‏ديد كه برخى مقالات و لايحه‏ها كه در روزنامه‏ها يا به صورت‏اوراق جداگانه انتشار مى‏يابد و منادى آزادى مذهب است، بر احكام شرع ايرادمى‏گيرند. و روزنامه حبل‏المتين مى‏نويسد: قوانينى كه يك هزار و سيصد سال قبل‏نهاده‏اند براى تازيان جزيره العرب بوده است، نه براى مردم ايران و اين زمان. شيخ فضل‏الله و طرفدارانش در اعتراض به وضع موجود و آزادى زيانبار و مخالف باشريعت در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) تحصن كردند و با انتشار روزنامه‏اى با عنوان‏«لايحه‏» به آگاهى دادن به جامعه پرداختند. شيخ محمد آملى يكى از اصحاب شيخ‏فضل‏الله نورى و از متحصنين در حرم در13 جماى الاول 1325ه .ق تلگرافى به اين‏مضمون براى عالمان نجف فرستاد: افراد ضد مذهب بدون هيچ مانعى در منبرها و مجالس مطالب كفرآميز بيان مى‏دارندو تمام علما جز چند نفر براى حفظ اسلام و اعتراض به اين اعمال در حرم حضرت‏عبدالعظيم(ع) تحصن نمودند. شيخ فضل‏الله در سخنرانى خود براى روشنگرى افكارعمومى، خطاب به مردم حاضر در حرم، در مقام بيان علت مخالفت‏خود و يارانش بامجلس و رهبران مشروطه گفت: به واسطه ظلم و تعديات عمال سلطنت و وزراى خائن مردم به جان آمدند وفريادشان بلند شد، براى جلوگيرى از اين ظلم و ستم به علما مراجعه كردند. آقا سيد محمد طباطبايى و آقاى سيد على بهبهانى و دو نفر ديگر به منزل من آمدند واز من كمك و استمداد خواستند، من از قصدشان براى اين كار پرسيدم، در پاسخ‏گفتند: كه عزل صدراعظم (عين‏الدوله) و «ميسونوز» بلژيكى و محدود كردن سلطنت‏مقصود ماست. ديدم حرف درست و قصد صحيحى است از اين‏رو با علما همراه شدم و به‏طرف قم حركت كردم.

مقاومت و پايدارى كرديم تا شاه تسليم شد و عين‏الدوله و«ميسونوز» را عزل كرد و مشروطيت را پذيرفت. بارها اين را گفته‏ام و باز به‏تمام شما مى‏گويم كه من در موضوع مشروطيت و محدود بودن سلطنت‏حرفى ندارم وهيچ كس نمى‏تواند اين موضوع را انكار كند، بلكه اصلاح امور مملكت از قبيل امورمالى و قضايى و اصلاح ساير ادارات لازم است ما اگر بخواهيم سلطنت را محدودكنيم و حقوقى براى دولت و وظايفى براى وزراء تعيين كنيم حتما قانون اساسى ودستورالعمل مى‏خواهيم، چنانچه بعضى از اين قوانين نوشته شده است. اما مى‏خواهم‏بدانم در مملكت اسلامى كه داراى مجلس شوراى ملى است، قوانين آن مجلس بايدمطابق با قانون اسلام و قرآن باشد يا مخالف با قرآن كتاب آسمانى؟ اگر اين‏قانونها مخالفت‏با شرع و اسلام نيست و باعث تقويت اسلام است‏با كمال ميل ورغبت قبول كنيد و با جان و دل بپذيريد و اگر مخالف و ضد قانون الهى است‏برشما واجب است كه تا جان در بدن داريد، زير بار اين قانون نرويد. در اين‏هنگام شيخ فضل‏الله قرآن كوچك جيبى خود را بيرون آورد و قسم ياد كرد كه من‏مخالف اساس مشروطيت و مجلس نيستم، بلكه اول كسى كه طالب اين اساس بود، من‏بودم و فعلا هم مخالفتى ندارم، اما مشروط به همان شرايطى كه گفتم كه بايدقانون اساسى و قوانين داخلى مملكت مطابقت‏با شرع داشته باشند. بعد فرمودند: كه كدام مشروطه اجازه مى‏دهد كه قلم و بيان اين قدر آزاد باشد، شما روزنامه‏شماره سيزده (كوكب درى) را اگر نخوانديد، بخوانيد، ببنيد كه در آن نسبت‏به‏ائمه اطهار(ع) و مقدسات مذهبى چقدر توهين و ناسزا نوشته است! اى مردم اگر دردين اسلام ثابت هستيد زير بار آنچه مخالف دين شما است نرويد و در پايان‏فرمودند: اگر خواستيد عبارات و بيانات مرا در جايى نقل كنيد دروغ نگوييد،تهمت نزنيد و عين عبارات و بيانات را نقل كنيد.

لازم به ذكر است كه روزنامه‏كوكب درى در شماره‏13 سال اول خود با دادن نسبتهاى ناروا و دروغ به حضرت‏سيدالشهدا و حضرت ابوالفضل(ع) نوشت: «شما مردم نادان چرا اين قدر اعتقاد به‏اين اشخاص داريد كه در هزار و سيصد سال قبل به يزيد بن‏معاويه ياغى شد[ند]قشون فرستاد[ند]، خود و همراهانش را كشتند. حالا اين مردم روضه‏خوانى‏مى‏نمايند، خرج مى‏دهند و مال خود را بى‏جهت تفريط مى‏نمايند، يك جماعتى به خاك‏كربلا اعتقاد دارند، اين خاك چه مزيت و برترى با خاكهاى ديگر دارد.»

در واقع‏هيچ تفاوتى در ديدگاه و نظريات شيخ فضل‏الله نورى و ديدگاههاى عالمان نجف‏وجود نداشت اما بحث و سخن آنها در بايدها بود و اينكه بايد قانون اساسى وقوانين مشروطيت چنين باشد و از واقعيات جامعه و مواضع و اهداف فراماسونها وروشنفكران اطلاع درستى نداشتند و شيخ فضل‏الله واقعيتهاى جامعه را مى‏ديد، ازاين‏رو فرياد مى‏زد كه «اين آزادى، طعمه‏اى است‏براى ربودن، آزادى كه نغمه آن‏از حلقوم فراماسونها بيرون بيايد، آزادى است كه از انگليس مايه مى‏گيرد، چه‏حريت مطلقه در واقع اساس ميشوم مودى به ضلالت است و فايده آزادى قلم و زبان‏آن است كه فرق ملاحده (بى‏دينان) و زنادقه، نشر كلمات كفريه خود را در منابر ولوايح بدهند و القاى شبهه نمايند.»

/ 1