به مناسبتيازدهم مرداد، سالگرد شهادت شيخ فضلالله نورىسيدمجيد حسنزاده
اشاره:
يكى از شخصيتهاى مهم و برجسته نهضت مشروطيت ايران شهيد بزرگوار آيتالله شيخفضلالله نورى است. وى در سال1259ه .ق در روستاى لاشك از توابع كجورمازندران تولد يافت. تحصيلات خويش را در همان روستا آغاز كرد و پس از چندىبراى ادامه تحصيل به نجف و سامرا مشرف شد. وى نزد استادان بزرگى چون ميرزاىشيرازى، شيخ حبيبالله رشتى و شيخ راضى به تحصيل علوم و معارف اسلامى همتگماشت. پس از نائل شدن به مقام اجتهاد در سال1303ه.ق به تهران آمد. وى درنهضت تحريم تنباكو نقش مهمى داشت و پس از آن در نهضت عدالتخانه كه به نهضتمشروطيت تبديل شد، از رهبران مهم و برجسته بود. به دنبال انحراف نهضتعدالتخانه و طرح مشروطيت، او به دليل روشن نبودن اهداف و انديشههاىسردمداران مشروطه و اعمال ضد اسلامى آنها، با آن به مخالفتبرخاست و سرانجامپس از پيروزى و حاكميت مشروطهطلبان در يك دادگاه فرمايشى و تصنعى به اعداممحكوم شد و در تاريخ سيزدهم رجب سال1327ه .ق در ميدان توپخانه به شهادترسيد.در اين نوشتار انديشههاى سياسى شيخ شهيد را از نظر گذرانده، دلايلمخالفت وى به حكومت مشروطه را بررسى مىكنيم.يكى از مهمترين موارد اختلاف شيخ فضلالله نورى با مشروطهطلبان مساله نظامحكومت مشروطه بود. در جنبش عدالتخانه كه براى جلوگيرى از ظلم و ستم و مبارزهبا استبداد و به رهبرى روحانيون اداره مىشد، ابتدا هيچ نامى از مشروطه درميان نبود. نام مشروطه و القاى انديشه مبارزه براى ايجاد حكومت مشروطه ازهنگام تحصن در سفارت انلگستان و به وسيله روشنفكران غربگرا و فراماسون دربين مبارزان رواج يافت. گرچه قبل از آن افرادى اندك از اين لفظ آگاهىداشتند، اما به هيچ عنوان مشروطه از اهداف مبارزان و نهضت عدالتخانه شمردهنمىشد. از مهمترين خواستهاى مبارزان اجراى قوانين اسلام در باره تمام مردم بهطور يكسان و مهمتر از همه ايجاد عدالتخانهاى بود كه در آن به شكايات مردمرسيدگى شود و در آنجا با همه به عدالت رفتار شود. در قسمتى از فرمانمظفرالدين شاه به عينالدوله براى رسيدگى به درخواستهاى متحصنين در حرم حضرتعبدالعظيم(ع) آمده است: «ترتيب و تاسيس عدالتخانه دولتى براى اجراى احكامشرع مطاع و آسايش رعيت از هر مقصود مهمى واجبتر است.»شيخ فضلالله باانگيزه اجراى دستورات اسلام با رهبران نهضت عدالتخانه به همكارى پرداخت. وىدر پاسخ به درخواست آنها براى همكارى با نهضت گفت: ... من راضى به بىاحترامىبه روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمىگذارم. هر زمانى كهاقدامى انجام داديد من هم با شما حاضرم ولى بايد مقصود اسلام و شرع باشد وطورى رفتار نشود كه اسباب توهين به شرع و علما فراهم شود. تحصن در سفارتانگلستان كه با هدايت فراماسونها و غربگرايان و روشنفكران انجام گرفت، نقطهآغازين انحراف نهضت عدالتخانه بود و شيخ فضلالله نخستين كسى بود كه به طورمشخص روياروى جريان غربزدگى اين دوران كه عدالتخواهى را به مشروطيت تبديلمىكرد ايستاد. او با بينش بنيادى و عميق خود پى برد كه آنچه روشنفكران بهعنوان مشروطه در پى عرضه و اجراى آن هستند، برخاسته از بينش و فكرى غربى استو در نهاد اسلامى ريشهاى ندارد. در بينش توحيدى اسلام اصالت از آن خداوند استو در برابر فرامين الهى آراء مردم ذاتا اصالتى ندارد. انديشههاى شيخ فضلاللهنورى كه از گفتارها و رسالههايش به دست آمده، گوياى اين حقيقت است كه وى بيشاز ديگر رهبران روحانى در تهران و نجف به سياستهاى ناهماهنگ مشروطه با احكامشرع آگاهى داشت و مخالفان وى كه لياقت مذهبيون را در چهره او و قدرتروحانىاش نمايان مىديدند با او به خالفتبرخاستند و سرانجام سختى برايشترتيب دادند. مقايسه حركت روشنفكرى و حركت روحانى در مرحله تشكل نهضت نشانمىدهد روشنفكران كه خواهان تغيير نظام سياستبودند، براى طرح پيشنهادىمجتهدان اعتبارى قائل نبودند و به عدالتخانه اعتقادى نداشتند، بلكه خواستارپارلمان ملى بودند و در همان مسير قدم برمىداشتند. شيخ فضلالله كه در هجرتبه قم (هجرت كبرى) حضور داشت، با شنيدن خبر تحصن در سفارت انگلستان بهتوطئهها و اهداف روشنفكران و فراماسونها پى برد و دريافت كه خطر عظيمى نهضترا تهديد مىكند. از اينرو خطاب به روحانيون و رهبران نهضت پرسيد: كه شما چهاقدامى مىخواهيد انجام دهيد؟ و هدف شما چيست؟ در پاسخ به سؤال آگاهانه وهوشيارانه شيخ فضلالله همهمه و گفتگويى درگرفت. سپس سيدمحمد طباطبايى كه ازقبل تحت تاثير افكار روشنفكران قرار گرفته بود، در پاسخ گفت مراد ما مشروطهاست و مجلس شوراى ملى.شيخ فضلالله به مخالفتبا مشروطه پرداخت و ضديت ايننوع حكومت را با احكام شرع بيان كرد. آقاى طباطبايى در پاسخ گفت: حال كهكارها به خوبى پيشرفت كرده، بعد از اين هم با مشورت رفتار خواهد شد و بدونرضايتشما رفتار نخواهيم كرد.به دنبال موافقتبا خواستههاى مبارزان وبازگشت علما و مهاجرين به تهران، مظفرالدين شاه طى فرمانى با تشكيل مجلسشوراى اسلامى موافقت كرد. اما اين فرمان به بهانه مبهم بودن مورد موافقت قرارنگرفت و فرمان ديگرى صادر شد. در قسمتى از اين فرمان آمده است: «... براى آنكه عموم اهالى و افراد ملت از توجهات كامله همايون ما واقف باشند،امر مقدر مىداريم كه مجلس مزبور را به شرح و دستخط سابق صريحا داير نموده،بعد از انتخاب مجلس، فصول و شرايط نظام مجلس شوراى اسلامى را موافق تصويب وامضاى منتخبين به طورى كه شايسته ملت و مملكت و قوانين شرع مقدس باشد، مرتبنمايند.» اما پس از صدور اين فرمان نيز متحصنين حاضر به ترك سفارت نشدند ودر آنجا به بحث و گفتگو پرداختند. يكى از شاهدان تحصن مىگويد: ما دربسفارتخانه ايستاده بوديم كه درشكه دبير سفارت وارد شد، وقتى مقابل ما رسيد،زن او از درشكه پايين آمد و پرسيد: شما براى چه منظورى در سفارتخانه متحصنشديد؟ در پاسخ او عدهاى گفتند كه ما براى مجلس عدالت تحصن كردهايم. او گفتكه مجلس عدالت چيست؟ گفتند مجلسى است كه از نظام و ستم پادشاه و درباريانجلوگيرى كند. بعد گفتحتما شما مشروطه مىخواهيد و ادامه داد كه شما مشروطهنگوييد. چون ما كه مشروطه شديم كشيشهايمان را كشتيم. يكى از متحصنين گفت ما هم هر كسى كه مخالفت كند او را مىكشيم. سپس خانم باخنده گفت: شما هم مىكشيد؟ بسيار خوب، بسيار خوب. پس از آن يكى فرياد زد ما«مشربه» مىخواهيم و ديگرى مىگفت ما شرطه مىخواهيم و سومى گفت: آنچه راخانم گفت، شما هم بگوييد. ما مشروطه مىخواهيم. نهضت عدالتخانه از اين مرحله،تحت نفوذ و هدايت استعمار انگلستان قرار گرفت و روشنفكران غربزده وفراماسونهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن درآمدند و همچنان كه ماهيت نهضتعوض شد، نام آن نيز تغيير يافت و نهضت مشروطه ناميده شد. امتناع متحصنينبراى خروج از سفارتخانه، موجب شد تا فرمان تشكيل مجلس اصلاح شود و مجلس شوراىاسلامى به مجلس شوراى ملى تغيير يابد. و از اين زمان بحث مشروطه رواج يافت وروشنفكران و جمعى از رهبران روحانى خواهان نظام مشروطيتشدند.روشنفكران و غربگرايان همواره سعى داشتند روحانيون را با خود همراه كنند تابه مقصود خويش نائل شوند. در نامههاى ميرزا آقاخان كرمانى به ميرزا ملكمخانكه هر دو در راس روشنفكران آن عصر مىباشند، آمده است: اگر از طايفه ملايانتا يك درجه محدودى معاونتبطلبيم، احتمال دارد، زودتر مقصود انجام گيرد. بهعقيده «حامد الگار» محقق مسلمان انگليسى: چون هيجان مشروطيت ماهيت مذهبىداشت، علما مىبايستحتما نقش مهمى ايفا كنند و اين نقش با وجود محافل سرىپيچيده است، برخى از اعضاى انجمنهاى مخفى مانند ملكمخان دريافته بودند كهفقط علما مىتوانند تودهها را به حركت درآورده، تغييراتى در وضع موجود ايجادكنند. در واقع جمعى از روحانيون ناآگاهانه در جهت مقاصد و اهداف گروههاىروشنفكر اصلاحطلب فعاليت مىكردند و روشنفكران نيز همواره اهداف و نيات خود رامخفى مىكردند.سيد محمد طباطبايى در مذاكرات مجلس شوراى ملى در روز چهاردهشوال 1325 ه .ق گفته است: «ما ممالك مشروطه را كه خودمان نديده بوديم ولىآنچه شنيده بوديم و آنهايى كه ممالك مشروطه را ديده، به ما گفتند مشروطيتموجب امنيت و آبادى مملكت است. ما هم شوق و عشقى حاصل نموده. تا ترتيبمشروطيت را در اين مملكتبرقرار نموديم.»به گفته كسروى جنبش مشروطهخواهىرا در ايران گروه اندكى پديد آوردند و عموم مردم معنى مشروطه را نمىدانستندو هر گاه از آن آگاهى مىيافتند، خواستار آن نبودند. جامع آدميتيكى ازگروههاى غربگرا بود كه به عنوان نماينده روشنفكران خواهان اصلاحات عمومى وتاسيسات سياسى و اجتماعى به سبك كشورهاى اروپايى بود و از اين كه اساسكارها بايد بر اصول علمى بنا نهاده شود، سخن مىراند. با اين وجود روشنفكرانتلاش مىكردند چنين وانمود كنند كه هيچ تعارضى بين حكومت مشروطه به سبكاروپايى و مذهب وجود ندارد و اين نوع حكومت موجب ترقى و پيشرفت كشور خواهدبود. در چنين محيطى شيخ فضلالله نورى كه از نيات و اهداف روشنفكران غربگراآگاه بود به مخالفتبا مشروطه پرداخت. وى از حكومت اسلامى و حاكميت دين دفاعكرد و حكومتبر جامعه اسلامى را تنها حق فقهاء دانست. او مىگويد: در زمانغيبت امام(ع) مرجع در حوادث فقها از شيعه هستند و مجارى امور به «يد»ايشان است و بعد از تحقق موازين، احقاق حقوق و اجراى حدود مىنمايند و ابدامنوط به تصويب احدى نخواهد بود و در رابطه با تشكيل مجلس قانونگذارى مشروطهمىگويد: اگر وظيفه دارالشورى جعل قانون صرف نظر از شرعى بودن يا نبودن آننباشد، باز از آن روى كه نمايندگان قصد مداخله و مباحثه در امور عامه يعنىامور مربوط به عموم رعاياى مملكت را دارند، مغاير با اسلام است. چرا كه دراسلام در امور عامه وكالتى وجود ندارد و باب، باب ولايت است و تكلم در امورعامه منحصرا به امام و در زمان غيبتبه نواب امام اختصاص دارد و دخالتديگران در اين امر حرام و غصب مسند پيغمبر است. او شروعيتحكومت را منحصربه ولايت داشتن فقيه (فقيهان) عادل مىداند و حكومت مشروطه را غير مشروعمىشمارد. از اينرو هر نوع وضع قانون توسط مجلس مشروطه را مغاير شريعت اسلاممىداند و مىگويد: «ما طايفه اماميه بهترين و كاملترين قوانين الهيه را دردست داريم.»واضح است كه مقصود شيخ فضلالله جعل قوانين اساسى، جزايى وكيفرى براى جامعه اسلامى استبه گونهاى كه در نظامهاى مشروطه غربى رايج است. از اينرو مىگويد: «پس از ختم رسالت، جعل قانون به هر دليل و توسط هر كسانجام گيرد، با اسلام منافات دارد. اولا به خاطر آن كه جعل قانون، كار پيغمبرىاست و دوران پيغمبرى با پيامبر اسلام تمام شده است. پيغمبر اسلام كه خاتمانبياست مقتضى صلاح حال عباد الى يوم الصور به سوى او وحى شده و دين او كاملاست. اقدام براى جعل قانون و اظهار اين كه مقتضيات عصر تغييردهنده بعضى موادقانون است، در مقوله تشريعيات جاى گرفته و به منزله دكان باز كردن در برابرشرع است. » او حتى وضع قوانين موافق شرع را نيز به وسيله مجلس مشروطه جايزنمىداند; زيرا مشروعيت اين موارد به اين است كه حكومت زير نظر فقها ومجتهدان باشد وگرنه وى با صرف نوشتن قانون براى تربيت و نظم امور اجتماعى وسياسى جامعه مخالفتى نداشت. احمد كسروى مىنويسد: بىترديد شيخ در اين راهرواج شريعت را مىطلبيد و با اميد فراوان و آرزوى بسيارى پيش آمد و چنينمىخواست كه احكام شرع را به رويه قانون درآورد و روى هم رفته براى شكلدرآوردن يك حكومت شرعى مىكوشيد.مشروطهخواهان تلاش كردند تا به پيروى از نظاممشروطه غربى، حاكميت ملى اساس قواى مملكت و قانونگذارى گردد و در اصل بيست وششم متمم قانون اساسى نوشتند: «قواى مملكت ناشى از ملت است.» و اين عبارتمعادل جملهاى است كه در آخرين اعلاميه حقوق بشر قيده شده است در آنجا آمدهاست: اراده ملت اساس قدرت حكومت است. اين نوع مفهوم از حاكميت ملى و آزادىدر تاسيس قانون حتى از ديدگاه روشنفكران و مشروطهگرايان ايران اساس مذهبىنداشت و همين اساس غير مذهبى و اخذ حاكميت ملى از مفهوم غربى آن مورد بحث وانتقاد شيخ فضلالله نورى و هواداران او قرار گرفت. روى همين اساس از ديدگاهانديشه مذهبى چون آزادى و استقلال وجودى كه آدمى خود را در آن وجود آزاد ومستقلى بداند و هيچگونه عبوديت تكوينى حتى نسبتبه خداوند نداشته باشد و هيچتكليف و مسووليتى را نپذيرد، چنين آزادىاى مغاير شريعت اسلام است. اين معناىآزادى كه مهمترين ركن نظريه سياسى دمكراسى است مورد تاكيد اعلاميه جهانىحقوق بشر است و در آن اشاره شده است كه حق وضع قانون و تعيين حاكم اصالتا ازآن خود انسانهاست و هيچ قدرت ديگرى صلاحيت اين امر را ندارد و اين افرادجامعه هستند كه هر قانونى را كه بخواهند و هر حاكمى را كه انتخاب كنند،مىتوانند بر خود حاكم گردانند. اين نوع انديشه دمكراسى نوين با موازينقانونگذارى و انتصاب زمامدار معصوم يا جانشين او از ديدگاه شيعى با شريعتاسلامى سازش نداشت از اينرو شيخ فضلالله با اين نوع از مفهوم آزادى و دمكراسىكه به گونه مشروطه اروپايى بود، به مخالفت پرداخت.به رغم تهمتهاىناجوانمردانه طرفداران مشروطه وى به هيچ عنوان با آزاديهاى عرفى كه ازديدگاه مذهب جايز باشد و موجب رهايى جامعه از قيود استبداد و شكوفايىاستعدادهاى جامعه مىشد، مخالف نبود بلكه خود از مبارزان و مجاهدان راه آزادىو مبارزه با استبداد بوده است. پيشرفتهاى كشورهاى اروپايى پس از رهايى ازقوانين قرون وسطايى كليسا موجب شد تا تصور شود كه مذهب عامل عقبماندگى جوامعشرقى است و به اين ترتيب در زير چتر آزادى عقيده، مقررات مذهبى توسطمشروطهطلبان غربزده مورد استهزاء و انتقاد واقع شد و پاسداران آن رانگهبانان استبداد و ارتجاع و قوانين كهنه قلمداد كردند و از اين راه بنيادانديشه اسلامى را در معرض خطر نابودى قرار دادند. چيزى كه شيخ فضلالله بهدرستى آن را پيشبينى كرده بود. به عقيده شيخ فضلالله تصويب ماده «حريتمطلقه» در مجلس شوراى ملى با نفوذ فكرى بيگانگان و مخالفان شريعت موجببىقيدى در برابر عقايد مذهبى خواهد شد و مخالفان خواهند گفت: «يكى ازسودهاى مشروطه آزاديهايى است كه مردم در زندگى دارند و يكى از اين آزاديها،آزادى عقيده است و در اروپا هنگامى كه آزادى عقيده پديد آمد، پيشرفتبسيارتندتر گرديد.» اين نوع برداشت از آزادى مخصوص شيخ فضلالله نورى نبود بلكهساير عالمان و روحانيان طرفدار مشروطه نيز چنين برداشتى از آزادى داشتند.لايحه «شرح و توضيح مرام مشروطيت و آزاديخواهى» كه به اشاره آخوند خراسانىو شيخ عبدالله مازندرانى در بيست محرم1327ه .ق به وسيله شيخ اسماعيل محلاتىنگاشته شد گوياى همين مطلب است در اين لايحه آمده است: «مراد از حريت، آزادىنوع ملت است از قيد رقيت استبداد پادشاه و فعال ما يشاء بودن او و اعوانش دراموال و اعراض و نفوس مردم.» و در ادامه آن آمده است: «بدون اينكه با مذهبآنها منافرت و منافاتى داشته باشد.» و بدون شك ديدگاه شيخ فضلالله چيزى جزاين نبود. اما او واقعيتهاى جامعه و ستيز فراماسونها و روشنفكران غربگرا بامذهب را مىديد. او مىديد كه برخى مقالات و لايحهها كه در روزنامهها يا به صورتاوراق جداگانه انتشار مىيابد و منادى آزادى مذهب است، بر احكام شرع ايرادمىگيرند. و روزنامه حبلالمتين مىنويسد: قوانينى كه يك هزار و سيصد سال قبلنهادهاند براى تازيان جزيره العرب بوده است، نه براى مردم ايران و اين زمان. شيخ فضلالله و طرفدارانش در اعتراض به وضع موجود و آزادى زيانبار و مخالف باشريعت در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) تحصن كردند و با انتشار روزنامهاى با عنوان«لايحه» به آگاهى دادن به جامعه پرداختند. شيخ محمد آملى يكى از اصحاب شيخفضلالله نورى و از متحصنين در حرم در13 جماى الاول 1325ه .ق تلگرافى به اينمضمون براى عالمان نجف فرستاد: افراد ضد مذهب بدون هيچ مانعى در منبرها و مجالس مطالب كفرآميز بيان مىدارندو تمام علما جز چند نفر براى حفظ اسلام و اعتراض به اين اعمال در حرم حضرتعبدالعظيم(ع) تحصن نمودند. شيخ فضلالله در سخنرانى خود براى روشنگرى افكارعمومى، خطاب به مردم حاضر در حرم، در مقام بيان علت مخالفتخود و يارانش بامجلس و رهبران مشروطه گفت: به واسطه ظلم و تعديات عمال سلطنت و وزراى خائن مردم به جان آمدند وفريادشان بلند شد، براى جلوگيرى از اين ظلم و ستم به علما مراجعه كردند. آقا سيد محمد طباطبايى و آقاى سيد على بهبهانى و دو نفر ديگر به منزل من آمدند واز من كمك و استمداد خواستند، من از قصدشان براى اين كار پرسيدم، در پاسخگفتند: كه عزل صدراعظم (عينالدوله) و «ميسونوز» بلژيكى و محدود كردن سلطنتمقصود ماست. ديدم حرف درست و قصد صحيحى است از اينرو با علما همراه شدم و بهطرف قم حركت كردم.مقاومت و پايدارى كرديم تا شاه تسليم شد و عينالدوله و«ميسونوز» را عزل كرد و مشروطيت را پذيرفت. بارها اين را گفتهام و باز بهتمام شما مىگويم كه من در موضوع مشروطيت و محدود بودن سلطنتحرفى ندارم وهيچ كس نمىتواند اين موضوع را انكار كند، بلكه اصلاح امور مملكت از قبيل امورمالى و قضايى و اصلاح ساير ادارات لازم است ما اگر بخواهيم سلطنت را محدودكنيم و حقوقى براى دولت و وظايفى براى وزراء تعيين كنيم حتما قانون اساسى ودستورالعمل مىخواهيم، چنانچه بعضى از اين قوانين نوشته شده است. اما مىخواهمبدانم در مملكت اسلامى كه داراى مجلس شوراى ملى است، قوانين آن مجلس بايدمطابق با قانون اسلام و قرآن باشد يا مخالف با قرآن كتاب آسمانى؟ اگر اينقانونها مخالفتبا شرع و اسلام نيست و باعث تقويت اسلام استبا كمال ميل ورغبت قبول كنيد و با جان و دل بپذيريد و اگر مخالف و ضد قانون الهى استبرشما واجب است كه تا جان در بدن داريد، زير بار اين قانون نرويد. در اينهنگام شيخ فضلالله قرآن كوچك جيبى خود را بيرون آورد و قسم ياد كرد كه منمخالف اساس مشروطيت و مجلس نيستم، بلكه اول كسى كه طالب اين اساس بود، منبودم و فعلا هم مخالفتى ندارم، اما مشروط به همان شرايطى كه گفتم كه بايدقانون اساسى و قوانين داخلى مملكت مطابقتبا شرع داشته باشند. بعد فرمودند: كه كدام مشروطه اجازه مىدهد كه قلم و بيان اين قدر آزاد باشد، شما روزنامهشماره سيزده (كوكب درى) را اگر نخوانديد، بخوانيد، ببنيد كه در آن نسبتبهائمه اطهار(ع) و مقدسات مذهبى چقدر توهين و ناسزا نوشته است! اى مردم اگر دردين اسلام ثابت هستيد زير بار آنچه مخالف دين شما است نرويد و در پايانفرمودند: اگر خواستيد عبارات و بيانات مرا در جايى نقل كنيد دروغ نگوييد،تهمت نزنيد و عين عبارات و بيانات را نقل كنيد.لازم به ذكر است كه روزنامهكوكب درى در شماره13 سال اول خود با دادن نسبتهاى ناروا و دروغ به حضرتسيدالشهدا و حضرت ابوالفضل(ع) نوشت: «شما مردم نادان چرا اين قدر اعتقاد بهاين اشخاص داريد كه در هزار و سيصد سال قبل به يزيد بنمعاويه ياغى شد[ند]قشون فرستاد[ند]، خود و همراهانش را كشتند. حالا اين مردم روضهخوانىمىنمايند، خرج مىدهند و مال خود را بىجهت تفريط مىنمايند، يك جماعتى به خاككربلا اعتقاد دارند، اين خاك چه مزيت و برترى با خاكهاى ديگر دارد.»در واقعهيچ تفاوتى در ديدگاه و نظريات شيخ فضلالله نورى و ديدگاههاى عالمان نجفوجود نداشت اما بحث و سخن آنها در بايدها بود و اينكه بايد قانون اساسى وقوانين مشروطيت چنين باشد و از واقعيات جامعه و مواضع و اهداف فراماسونها وروشنفكران اطلاع درستى نداشتند و شيخ فضلالله واقعيتهاى جامعه را مىديد، ازاينرو فرياد مىزد كه «اين آزادى، طعمهاى استبراى ربودن، آزادى كه نغمه آناز حلقوم فراماسونها بيرون بيايد، آزادى است كه از انگليس مايه مىگيرد، چهحريت مطلقه در واقع اساس ميشوم مودى به ضلالت است و فايده آزادى قلم و زبانآن است كه فرق ملاحده (بىدينان) و زنادقه، نشر كلمات كفريه خود را در منابر ولوايح بدهند و القاى شبهه نمايند.»