پاسدارى از دين
محمود مهدى پوريكم: ضرورت اسلامشناسى
«اسلام» آئينى هماهنگ با عقل و فطرت است و «دين» و «خرد»دو حجت پيدا و پنهان خدا براى هدايت انسانهاست. دشمنى با«اسلام» همان قدر غير منطقى است كه خصومتبا «عقل و خرد» ومحروميت از دين به انسان آنچنان ضربه مىزند كه «فقدان عقل وانديشه».«اسلامشناسى» نياز امروز و فردا و فرداهاى جامعه بشرى است.اگر فطرت پاك انسان با مجموعهى انديشهها، آرمانها و رهنمودهاىاسلام براى زندگى بشر آشنا شود، از عمق جان شيفته و شيداى آنمىگردد. بازگشتبه قرآن و عترت(ع) و تلاش براى شناختبهتر و پيروى از رهنمودهاى اين دو، تنها راه رهايى بشريت در جهان فريب و نيرنگ است. «ويژه نامه امام صادق(ع») به همين اميد شكل گرفت كه ما را در ناختبهتر اهلبيت عليهم السلام يارى بخشد زيرا شناختبهتر «ثقلين» بسيارى از آفات جامعهى اسلامى را از بنياد ريشه كن مىسازد.دوم: دشمنان دين
اسلام عزيز از فجر پيدايش و در طول تاريخ از سوى سه گروه موردتهاجم بوده و اين سه گروه هركدام با شيوههاى خاص خويش و غالبادر يك برنامه ريزى هماهنگ، اسلام و مسلمانان را مورد هجوم قرارداده و با آن دشمنى كردهاند. اين سه گروه عبارت اند از:1- كفار يا دشمنان خارجى.2- منافقان يادشمنان داخلى.3- مسلمانان ناآگاه و يا دوستان نادان.هركس دشمنان اسلام و مسلمين را به مسلمانان غافل و ناآگاهمنحصرسازد بىشك به سود دشمنان خارجى و منافقان داخلى گام برمىدارد و هركس آفت جمود و تحجر و جهل بىخبرى را ناديده بگيرد راهنفوذ كفار خارجى و منافقان كينه جو را باز مىگذارد.خصومتسردمداران كفرجهانى و همكارى منافقان غرب زده با اسلام وانقلاب اسلامى «توهم توطئه» نيست، واقعيتى آشكار است و عموممسلمانان به ويژه دولتمردان متعهد وحوزويان آگاه و جوانان مؤمنبايد دريك برنامه ريزى دلسوزانه و با رهبرى پيشواى برزگ انقلاباسلامى همزمان در سه جبهه به جهاد برخيزند.1- جبهه نبرد با كفرجهانى و قدرتهاى استكبارى خارجى.2- جبهه نبرد با منافقان و دورويانى كه مىخواهند هم ازامتيازات مسلمانى استفاده كنند و هم از كسيه كفر خارجى بهرهمندشوند. «ياايهاالنبى، جاهد الكفار و المنافقين و اغلط عليهم».3- جبهه نبرد با جمود و تحجر و جهل و آزسوم: فتنه فرهنگى
امروز ريشه همه فتنهها، «فتنه فرهنگى» است. و در فتنهفرهنگى، نهادها و مسوولان و مديران و مجريان برنامههاى آموزشى،تبليغى و دست اندركاران فكر و فرهنگ و هنر بيشترين نقش را ايفامىكنند. «رسانهها» در دو بعد مثبت و منفى سلطان بى رقيبانديشهها و حاكمان كشور «افكار عمومى» هستند.فتنه فرهنگى كنونى در ايران اسلامى، سر در خارج دارد و دست درداخل. «انديشه» خارجى است و «بستر اقدام و عملى داخلى»،«مغز استكبار» دستور مىدهد و «دست منافق» مىنويسد. گاهجنجال رسانهاى و جنگ زرگرى مىآفريند تا بتواند قيمت نفت را تاهفت دلار و «مفت تومان» كاهش دهد و لحاف ملا را غارت كند.گاه عرفان كاذب و يوكا و صوفيگرى سياسى را دامن مىزنند، تاجامعه را از واقعيت غارت و بيداد بين المللى غافل سازند.گاه «شكست و پيروزىهاى ورزشى» را آن قدر مهم جلوه مىدهند، كهشكست و پيروزىهاى سياسى، اقتصادى و علمى و فرهنگى به طاق نسيانسپرده مىشود. و گاه آن قدر از آزادى دختر و پسر و آرايش و رقصو نوار وعكس سخن مىگويند كه «آزادى ته» جاى «آزادى انديشه وسر» را مىگيرد و آزادى «عقيده» از آزادى «غريزه» سر برمىآورد. و جنگ انواع توسعه سرانجام به «توسعه اعتياد» و مصرفمواد مخدر و گسترش بىاعتبارى نظام كشيده مىشود.چه بايد كرد كه:نگهبان حرم معمار دير است يقينش مرده و چشمش به غير استتا «مرشد» تساهل و تسامح بركرسى وزارت ارشاد تكيه زده است:هر دم از اين باغ برى مىرسد.تازهتر از تازهترى مىرسد.چهارم: بدعت و تحريف
تحريف دين توسط برخى مسوولان فرهنگى كشور و حمايت مالى سياسى وتبليغاتى و تشكيلاتى از «تحريف گران» و «بدعتگذاران» گناهىكوچك و اقدامى قابل اغماض نيست. اين كار اگر آگاهانه انجامگيرد، گناهى در حد كفر و ارتداد از اسلام است و اگر جاهلانهباشد، ضربهاى هولناك بر پيكر فرهنگ و انديشهى اسلامى است و دستاندركاران اين امور كوچكترين شايستگى براى تصدى مسووليتها ودخالت در امور اسلام و مسلمين ندارند.رسول خدا(ص) فرمود:«من اتى ذابدعه فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام» (1) .هركس بدعت گذارى را احترام كند و بزرگ شمارد. در هدم اسلامكوشيده است.پنجم: مراحل دين زدايى
محو «دين»، «مسخ دين» و «محدود كردن آن به امور زندگىشخصى» و «مهجور گذاردن» آن چهار هدف مرحلهاى و فازبندى شدهاز سوى دشمنان اسلام است، اجراى فازهايى مشخص از فرايند دينزدايى و اسلام ستيزى برعهده منافقان و مزدوران سياسى داخل جامعهاسلامى و اجراى فازهاى بعدى برعهده خودكفار بىنقاب بيرونى است.حوزههاى علوم اسلامى و همه مسلمانان بيدار بايد در برابر اينچهار حركتخطرناك:اعراض از دين.كتمان دين.تحريف دين.و تكذيب دين، با تمام توان به پا خيزند و نقشه مشترك «كفر ونفاق» را كه بخشى از آن در كنفرانس برلين افشا گرديد، نقشبرآب كنند.ششم: حوزه، پاسدار دين
نيابت فرهنگى از محضر امامان معصومعليهم السلامبه صلاحيتهاىبالايى نياز دارد كه «ايمان» و «تقوا» و «فقاهت» و«زمانشناسى» از مهمترين اركان آن است. افراد فاقد تفكرتوحيدى و آنها كه به نام و نان و ريا و رياست مىانديشند و ازتقوا و آگاهى به حقايق زمانه و نيرنگهاى دشمنان بىبهرهاند، بههيچ وجه صلاحيت نيابتسياسى، يا فرهنگى از سوى عترتعليهم السلامرا ندارند. و در حوزههاى علوم دينى و بين مراجع تقليد راستينامت اسلامى هميشه پاسداران دين و مدافعان اسلام و مسلمين بوده وهستند و امروز هم اگر حقايق اسلام دستخوش تحريف و كتمان قرارگيرد، «پاسداران انديشه امامت»، ايران را كربلايى ديگر خواهندكرد. و تا حوزهها و مسلمانان آگاه حضور دارند، «دين ستيزى»راه بجايى نخواهد برد.هفتم: دين ستيزى نفاق
رعايت احكام دينى و قوانين اسلام، از سوى جامعه، محصول اعتمادبه قانون گذاران و قانون شناسان و مجريان قانون است. فعاليت«مطبوعات جبهه نفاق» براى سلب اعتماد از رهبرى، فقهاى شوراىنگهبان، مجلس شوراى اسلامى، رياست جمهورى و قوه قضائيه و توهينو تحقير روحانيون شيعه و حوزههاى علميه، در حقيقت تئورىپردازىبراى هرج و مرج عقيدتى، اخلاقى، و گامى عملى به سوى دين زدايى واسلام ستيزى محسوب مىگردد. آنها كه با وجود هرگونه «خط قرمز»و «منطقه ممنوعه» به مخالفتبرخاستند، آنها كه مرز بين خودىو غير خودى را به تمسخر گرفتند، آنها كه مردم را به«راهپيمايى عليه خدا» فراخواندند. و آنها كه براى تصويب تكتك احكام قضايى، دم از رفراندم و نظرخواهى عمومى و «افكارملت» مىزنند، و به اراده «شخصى» و «محفلى»، «عزم ملى»،«اراده ملى»، «پرونده ملى» و «انديشه ملى» مىآفرينند وآنها كه «اراده ملت» را فرا روى «شريعت و ديانت» جهتمىبخشند و مردم را به مبارزه با نهادهاى دينى و قانونى تشويق وتحريك مىكنند، دشمنان آشكار و كينه توز «ملت» و «اسلام» و«قانون» اند، گرچه فرياد مسلمانى برآورند و قانون را برنيزهى «روشنفكرى دينى» علم كنند.هشتم: منافق شناسى
بدگمانى به «خدا» و «خلق خدا» از انديشههاى خام و هويتفكرى اخلاقى منافقان بر مىخيزد. «يظنون بالله ظن الجاهليه»و حمايت از اهداف و آرمانهاى دشمنان خارجى از راههاى شناختمنافقان است. نه پذيرفتن داورى نهايى رهبرى امت اسلامى از ديگرشاخصههاست. شايعه پراكنى و ياس آفرينى و تشديد اختلافات دروندينى و ادعاى روشنفكرى و اصلاحگرى از ديگر ويژگيهاى جريان نفاقاست.مسلمانان اصول گرا از هر طيف و گروه بايد هرچه سريعتر بر اساسمعيارهاى مكتبى و رهنمودهاى رهبربزرگوار انقلاب اسلامى مرزهاىخود را با دگرانديشان روشن كنند و وفادارى خود را به ملتمسلمان و امت اسلامى و راه و انديشه امام خمينى(ره) نشان دهند وبدين وسيله هم خويش را از سقوط در دامن كفر رهايى بخشند و هماميد استكبار را به ياس مبدل سازند. انشاءالله.نهم: اصلاح ذات البين
كشمكشهاى سياسى، تبليغاتى و خصومت دو جناح مسلمان علاوه برآسيبهاى اجتماعى و عقب ماندگى در تامين نيازهاى واقعى مردم،عامل اتلاف وقت و نيرو و امكانات مسلمين است و فراتر از زيانهاىمادى و دنيوى، دو طرف متخاصم را از ديدگاه معنوى گرفتار سقوطاخلاقى و عرفانى مىسازد و دين و دنياى دو طرف قربانى «عقدههاىشيطانى» مىشود. عاقلان دو گروه بايد مرزهاى دو جناح را كاهشدهند و كم رنگ كنند و رهنمود قرآنى «اصلحوا ذات بينكم» را بهياد آورند.در حديث نبوى هم آمده است: «الا اخبركم بافضل من درجه الصيام والصلاه و الصدقه؟ اصلاح ذات البين، فان فساد ذات البينهىالحالقه» (2) .آيا به كارى كه برتر از روزه و نماز و صدقه باشد، شما را آگاهنسازم؟ اين كار آشتىدادن مومنان است و اختلافات» عامل ستردن«دين» است.دهم: تعامل دين و دولت
رابطه دين و دولتبه چند شكل قابل تصور است:1- دولتخود را با دين هماهنگ سازد.2- دين خود را با مصالح دولتمردان هماهنگ كند.3- قلمرو دين و دولت تفكيك شود و هركدام كارآيى خاصى خود راداشته باشند و در حوزه يكديگر دخالت نكنند. آنچه انقلاب اسلامىبه مردم ايران و جهان آموخت اين بود كه زندگى فرد و جامعهقلمرو حكومتخداست. و دولتها بايد دينى شوند نه دين «دولتى».دربارها، بايد اسلامى شود، نه اسلام دربارى. در «نظام اسلامى»دين قانون زندگى فرد و جامعه است. و دولتمردان پيشآهنگان عشق وايمان به ديناند و هيچ گاه دين را رقيب خويش نمىدانند، در نظاماسلامى، «مشروعيت» و «مقبوليت» دولتها در سايه «دينمدارى» مسوولان است. و هركس در هر رده و مقام با دين و ديندارىبستيزد، مشروعيت و قبوليتخود را فروخته است. در نظام اسلامى،دولتمردان از موضع «دين پژوهى» نظر نمىدهند. بلكه دولتمرداندر ترازوى «دين پژوهى» قرار مىگيرند. تلاش براى اين كه دينمنطبق با خواست وزيران و وكيلان معرفى شود، و تفكر و عملكردقدرتمندان توجيه دينى شود، خطرى است كه هم اكنون حوزههاى علومدينى را تهديد مىكند. «توحيد» جز به حاكميتبر دولتها وملتها، رضايت نمىدهد و تفكيك دين از سياست و داورى وزيران وسرمايه داران درباره هويت دين و احكام آن و همآهنگسازى دين بافهم و ميل «رجال سياسى» و كارگزاران چيزى جز خيانتبه دين وملت نيست.دولت و قدرت اگر مجرى بىچون و چراى قانون خدا باشد، مشروع استو مقبول و جز در اين جايگاه طاغوت است و نامشروع دولتمردانهرگز حق ندارند، قدرت سياسى و امكانات اقتصادى و تبليغاتى رادر جهت تضعيف ايمان و گمراهى مردم به كار گيرند. و اگر دراحكام و قانون الهى شك دارند، مىتوانند، از قدرت كنارهگيرىكنند و به «پژوهش و تحقيق» مشغول شوند ولى تا در راس قدرتهستند بايد صد در صد مقلد «ولايت فقيه» و كارشناسان دينباشند. مجريان فقط مىتوانند از شوراى نگهبان و قوه قضائيه ومجلس استفسار كنند. تمسخر دين و دين شناسان و فقهاى شوراىنگهبان درجامعه اسلامى از سوى رسانههاى دولتى قابل پذيرش نيست وبايد دانست كه در جنگ دين و دولت هميشه دولتمردان سقوطكردهاند. گرچه دينداران را هم به زحمت مىافكند.و السلام - سردبير1- بحارالانوار، ج47، ص217.2- كنزالعمال، حديث، 5480.