زن در گذر تاريخ
خدا مراد سليميان
ءزن در طول تاريخ جريان پر ماجرا و دردآلودى دارد، كه از مهمترين مباحث«جامعهشناسى» روز به شمار مىرود; ما دراين نوشتار آن را در دو مرحله كلى قبل و بعداز اسلام بررسى مىكنيم.زن در جامعههاى پيش از اسلام
الف - در جامعههاى قبائلى:
در ملتهاى باستانى كه روش اجتماعى آنهاقانونى يا دينى نبوده و تنها با آداب و رسومقومى زندگى مىكردند; زن، انسان حسابنمىشد بلكه با وى رفتار يك حيوان اهلى رامىنمودند. از وى دفاع مىنمودند و كسى كهبه او تجاوز مىكرد مجازات مىشد ولى نهبراى اينكه انسان استيا عضوى از جامعهمحسوب مىشود و حقوق و احترامى دارد;بلكه براى آن زنده بماند تا بازيچه شهوتمردان شود و براى اهل خانه خدمت كند و درمواقع لزوم مخصوصا در قحطى از گوشت وىتغذيه شود. زن در خانه پدر همين حال راداشت تا تحويل شوهر داده شود ولى نه بهاختيار و انتخاب خودش بلكه مطابق دستورپدر، و آن نيز در حقيقتيك نوع فروش بود نهپيمان ازدواج. زن در خانه پدر و در خانهشوهر تابع بود و در هر حال تحت نظر صاحبخانه و به دلخواه وى زندگى مىكرد.خداوند خانه مىتوانست او را بفروشد ياببخشد يا براى منظورهايى از قبيلخوشگذرانى و زادن بچه و يا دمتبه كسديگر عاريه يا قرض يا اجاره دهد و اگر از وىگناهى سر مىزد حق داشت هر گونه مجازاتىكه صلاح داند حتى كشتن را درباره وى اجراكند بى آنكه كوچكترين مسئوليتى متوجه اوباشد. (1)ب - زن در جامعههاى مترقى سلطنتى:
در جامعههاى متمدن سلطنتى مانندايران و مصر و هند و چين كه به دلخواه شاهانوقت اداره مىشد همچنين در جامعههاىمتمدن مانند كلده و روم و يونان كه با حكومتقانون زندگى مىكردند گر چه حال زن بهتر ازجامعههاى ديگر بود و به كلى از مالكيتمحروم نمىشد اما باز آزادى كامل نداشت وسرپرستخانهاى كه زن در آن زندگى مىكردمانند پدر يا برادر بزرگتر يا شوهر بر وىحكومت مطلق داشتيعنى حق داشت وى رابه هر كه مىخواهد عقد كند و يا عاريه و اجارهدهد يا ببخشد و مىتوانست (مخصوصا درصورت جرم) او را بكشد يا از خانه بيرون كند.در بعضى از كشورها زن خويشاوندىطبيعى نداشت و مردها با زنهاى محرمخودشان ازدواج مىكردند و در بعضى ديگرزن، خويش رسمى و قانونى شمرده نمىشد وارث نمىبرد. در بعضى جاها چند مرد يك زنمىگرفت و بعضى اقوام اعراب جاهليتدختران خود را زنده به گور مىكردند.زن را شوم مىدانستند و اگر مورد تجاوز وظلم قرار مىگرفتحق مراجعه به محكمه وشكايتيا دفاع از خود را نداشت و حقنداشتشهادت دهد.ج - زن در جامعههاى دينى:
در جامعههاى دينى تحريف شده نيزبيشتر از آنچه در جامعههاى ديگر بود روىخوش به زنان نشان نمىدادند و حقوقى براىآنان قائل نبودند.تورات فعلى يهود زن را تلختر از مرگمعرفى نموده و از كمال، نا اميد مىشمارد. اورا آفريده شده از دنده چپ آدم مىداند. (2) همچنين او را مايه گمراهى آدم و رانده شدنآنها از بهشت مىداند. (3)اين راه توسط انجيل فعلى نيز ادامه يافتآنجا كه مىگويد: «خدا اول آدم را آفريد و بعدحوارا، آدم فريب نخورد بلكه زن فريبشيطان را خورد و در تقصير گرفتار شد اما بهزاييدن رستگار خواهد شد اگر در ايمان ومحبت و قدوسيت و تقوى ثابت قدمبمانند.» (4) «زن از مرد و براى مرد آفريده شدهاست» پولس رسول در رساله اول قرنتيان رامخاطب قرار داده مىگويد: «زيرا مرد از زننيستبلكه زن از مرد است.»، مرد به جهتزن آفريده نشد بلكه زن براى مرد (آفريدهشد)، «زنان بايد شوهران خويش را همانندخدا اطاعت كنند.» (5) پولس رسول در رسالهاول خود به تيموتائوس مىگويد: «زن را اجازهنمىدهم كه تعليم دهد يا بر شوهر خودمسلط شود بلكه در سكوت بماند.» (6)در مجمع روحانى فرانسه كه چند سالپيش از بعثت رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله منعقدشد روحانيان مسيحى پس از بررسى كاملحال زنان حكم صادر نمودند كه زن انساناست ولى براى خدمت مرد آفريده شده است.و در همه اين جامعهها فرزند تابع پدر بود نهمادر و پايه نسبت از پدران درست مىشد نه ازمادران جز اينكه در بعضى از نقاط چين و هندكه تعدد شوهر مرسوم بود فرزند تابع مادر بودو پايه نسب را مادران تشكيل مىدادند.خلاصه: پيش از اسلام در سراسر جهان ودر همه ادوار تاريخ بشرى زن عضو مؤثرى بهشمار نمىرفت و واجد استقلال و آزادى نبودو هميشه يك موجود ضعيف شمرده مىشد وخود نيز به مرور زمان خصايص انسانى خود راگم كرده نمىتوانست هيچگونه شخصيتاجتماعى براى خود تصور نمايد. كلمه «زن»معنى زبونى و خوارى و پستى و بى خردى رامىداد. در ادبيات هر زبانى نظم و نثر بسيار درناشايستگى و فساد زن يافت مىشود كهكاشف از طرز تفكرى است كه پيشينيان درخصوص وى داشتهاند.نظر اسلام در خصوص زن
روزى كه خورشيد اسلام در افق تاريخبشريتسرزد، زن همان موقعيت اجتماعى راداشت كه اجمالا گفته شد. جهان آن روز درخصوص زن جز يك مشت افكار خرافى ونادرست و رفتار ظالمانه چيزى ديگر نداشتو مردم (حتى خود طبقه زن) براى اين طبقهمرتبه و حقى قائل نبودند و او را موجودىپست كه براى خدمتگزارى انسان شريف(يعنى مرد) آفريده شده است مىدانستند.اسلام با تمام قوا با اين افكار مخالفت كرد.براى زن حقوقى مقرر فرمود كه در جاى خودبه آن اشاره مىشود.نگرش اسلام به زن و تنظيم حقوق او واينكه حيثيت وى جنبه «حقالله» دارد نه«حق الناس» و هتك حرمت او براى احدىروانيست و همگان موظف به پاسدارى از مقامزن اند در خلال احكام دينى مشهود است.مثلا اگر كسى به حيثيت وى تجاوز كرده وناموس او را هتك كند بايد حد بر او جارىشود و هيچ چيز مايه سقوط حد زانىنمىشود، نه رضايت همسر، نه رضايتخودزن، زيرا او جنبه حقالله دارد و نظير مالنيست كه اگر به سرقت رفت و مال باختهرضايت داد حد ساقط شود. (7)اسلام به تمام ذهنيت منحرف بشر تا آنزمان نه گفت و حقوقى را درباره زن مقرر كرد،از جمله آن حقوق عبارت است از:1 - زن يك انسان واقعى است و از يكجفت انسان نر و ماده آفريده شده و خصايصذاتى انسان را دارد و در مفهوم انسانيت مرد رابر او امتيازى نيست. (8)2 - زن مانند مرد عضو كامل جامعه است وشخصيتحقوقى دارد.3 - زن چنانكه خويشاوندى طبيعى داردخويشاوندى رسمى قانونى نيز دارد.4 - دختر فرزند است چنانكه پسر فرزنداست.5 - زن استقلال فكرى دارد و مىتواند درزندگى خود هر گونه تصميمى بگيرد و درحدود شرعى به ميل و انتخاب خود شوهركند (مگر در يك مورد كه شرع مقدس جهتحفظ و صيانت از ارزش او و به خاطر غلبهاحساسات و عواطف در او و همينطور بىتجربگى او، در اولين ازدواج (دختر باكره) اذنپدر را شرط دانسته است البته با شرايطخاص خود، كه در مواردى اين حق پدر نيزساقط مىشود.)همچنين مىتواند آزادانه بى آنكه تحتولايت و سرپرستى پدر و يا شوهر باشد زندگىنمايد و هر شغل مشروعى را كه بخواهدانتخاب كند. زن استقلال عملى دارد و كار وكوشش او محترم است. مىتواند مالك شود وثروت خويش را بدون سرپرستى و دخالتمرد اداره نمايد و از مال و حقوق فردى واجتماعى خويش دفاع نمايد و مىتواند بر نفعيا ضرر ديگران شهادت دهد. (جز در مسالهآميزش جنسى كه در آن بر طبق پيمانزناشويى بايد شوهر خود را اطاعت كند.) هركار ديگرى كه براى شوهر انجام دهد، داراىارزش است.6 - مرد نسبتبه زن حق هيچگونه تحكم وتعدى ندارد و هر تعدى كه در مورد مردانقابل تعقيب است در باره زن نيز قابل مجازاتو تعقيب مىباشد.7 - زن شخصيت معنوى دينى دارد و ازسعادت اخروى محروم نيست نه آنچنان كهغالب اديان و مذاهب زن را مانند يك شيطان،نوميد از رحمتخداوندى مىپندارند. (9)اختلافات جزئى در حقوق زن و مرد
چنانكه گذشت از نظر اسلام زن و مرد درطبيعت انسانيت و شخصيتحقوقى ومعنوى يكسانند لكن هر يك از اين دو صنفبه واسطه خصايص ويژه خود تفاوتى با صنفمقابل خود خواهد داشت. مانند اينكه سهمزن در ارث نصف سهم مرد است و شهادت دوزن با شهادت يك مرد برابر است و مردمىتواند تا چهار زن اختيار كند لكن زن حقندارد در يك زمان بيش از يك شوهر انتخابنمايد و طلاق به دست مرد سپرده شده وحكومت و قضاوت و جهاد به مردان اختصاصدارد و مخارج زن به عهده مرد است.البته اين اختلافات فرعى كه در اسلام بينزن و مرد هست از اختلاف در غرايز و روحياتاختصاصى آنها سرچشمه گرفته است زيرا هردو صنف در اصل انسانيت كمترين فرقىندارند اختلاف آشكارى كه ميان زن و مردهست اين است كه در طبيعت زن عواطف واحساسات قويتر از مرد است.البته جاى انكار نيست كه اين حكم مانندهمه نواميس آفرينش موارد استثنايى دارديعنى زنانى در جهان افتشدهاند كه نيروىعقلشان از بسيارى مردان قويتر بوده استولى به حسب اكثريت نيروى انديشه و خرد درمرد قويتر و احساس و عاطفه در زن بيشتراست اين حكم به هيچ وجه قابل انكار نيست.و با آزمايشهاى طولانى به ثبوت رسيده استو اختلافاتى كه در اسلام بين زن و مرد از نظرحقوق ديده مىشود علتش همين اختلاف درتعقل و عاطفه و ديگر اختلافات طبيعىاست. (10)زن در غرب متمدن
نگرشى به زن در غرب داراى نوسان زيادىبوده است، گاهى زن را به عنوان موجودىمنحط شناختند كه بيشتر به «شىء» شبيهاست تا به موجود زنده، گاهى او را «شيطانرجيم» دانستند كه كارش وسوسه كردن براىبدى و خطاست گاهى او را فرمانرواى اجتماعو حاكم بر مقدرات حاكمان خود شناختند وگاهى او را به صورت كارگر درآوردند كه بايدرنجبرد و بدبختى كشد تا زندگى كند و در عينحال باردار شود و وضع حمل كند و به پرورشاولاد پردازد. (11)«وظيفه خانواده به عنوان مركز اخلاقىجامعه و روابط و پيوند دهنده آن ناشى ازخاصيت ايجاد وحدت انسانى آن است و همهمىدانند كه اكنون اين خاصيت اصلى ازخانواده از ميان رفته است و جمعيتهاىصنعتى عصر ما در وضع ناپايدارى هستندزيرا اصول اخلاقى آنها پايههاى اقتصادى وسياسى خود را از دست داده است.انقلاب صنعتى موجب حضور بيشتر زناندر جامعه و مراكز صنعتى گرديده است و اينامر با روابط پيش از ازدواج و نتايج فرعى آنتوام شده است در نتيجه نفوذ اخلاقىخانوادهها سستشده و زهد و تقواى زاهدانبه عيش و نوش و بى بند و بارى رندان بدلگشته است هر يك از اين موجبات به نوبهخود در ايجاد وسايل منع بارورى نيز مؤثربوده است. (12) «اگر فرض كنيم كه در سال2000 ميلادى هستيم و بخواهيم بدانيم كهبزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بودهاست متوجه خواهيم شد كه اين حادثه،جنگ بزرگ و يا انقلاب روسيه نبوده استبلكه همانا دگرگونى وضع زنان بوده استتاريخ چنين تغيير تكان دهندهاى در مدتىبه اين كوتاهى كمتر ديده است. «خانه مقدس»كه پايه نظم اجتماعى ما بود، شيوه زناشويىكه مانع شهوترانى و ناپايدارى وضع انسان بودقانون اخلاقى پيچيدهاى كه ما را از توحش بهتمدن و آداب معاشرت رسانده بود همهآشكارا در اين انتقال پر آشوبى كه همه رسومو اشكال زندگى و تفكر ما را فرا گرفته استگرفتار گشتهاند; زيرا كارخانهها به جاى مزارعنشسته است و شهرها، منابع طبيعى و انسانىدهات را به سوى خود كشانده است اينكهقواى فكرى ما در اين روزگار مهار گسيختهتعادل خود را كمى از دست داده استبىموجب نيست». (13)صاحب گفتار بالا گويا با تاسفى درد آلودادامه مىدهد: «بدينگونه زنان بيش از پيش ازآوردن كودكان ناتوان گشتند و هر چهتوانستند از مادر شدن گريزان گشتند و آن رابه كمترين حد ممكن رساندند. زن عاداتنيك و بد اين مرد از مد افتاده را يكى پس ازديگرى ياد گرفت، مانند او سيگار كشيد ومانند او شلوار پوشيد و موى سرش را مثل اواصلاح كرد و در بى اعتنايى به مقدسات و درالحاد به رفتار او گراييد. همانندى روزانه،مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت.» (14)و تاريخ همچنان ادامه دارد...1 - ر. ك: اسلام و اجتماع، علامه طباطبايى و حقوقزن در اسلام و جهان، يحيى نورى.2 - ر. ك: كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب اول، آيات1 تا 31 و باب 2 آيات 2 تا 23.3 - ر. ك: كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب سوم،آيات 1 تا 17.4 - رساله اول پولس به تيموتائوس، باب دوم،آيات 14 و 15.5 - رساله اول پولس به قرنتيان، باب 2، آيه 11.6 - همان، باب 2، آيه 13.7 - ر. ك: زن در آينه جلال و جمال، آيتالله جوادىآملى، ص42.8 - خداى متعال در آيه 13 سوره حجراتمىفرمايد:«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى وجعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عنداللهاتقيكم».9 - خداوند در آيه 195 سوره آل عمران مىفرمايد:«فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم منذكر او انثى بعضكم من بعض....»«سپس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد (وفرمود كه:) من عمل هيچ صاحب عملى از شما را ازمرد يا زن كه همه از يكديگريد، تباه نمىكنم...».10 - اسلام و اجتماع، ص71.11 - فاجعه تمدن و رسالت اسلام، سيد قطب،ترجمه على حجتى كرمانى، ص142.12 - لذات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباسزرياب خويى، ص95 و 96.13 - همان، ص155.14 - همان، ص161.