اهل‏بيت‏عليهم السلام و پاسدارى از دين - اهل بيت‏ (عليهم السلام) و پاسدارى از دين (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اهل بيت‏ (عليهم السلام) و پاسدارى از دين (1) - نسخه متنی

سيد غلامحسين صادقى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اهل‏بيت‏عليهم السلام و پاسدارى از دين

سيدغلامحسين صادقى

دين پس از رسول خداصلى الله عليه وآله

پس از رحلت رسول خداصلى الله عليه وآله، مسلمانان باگسترش فتوحات اسلامى در بلاد وردست‏باانديشه‏هاى جديد آشنا شدند. بيم آن‏مى‏رفت كه انديشه‏هاى ملحدانه وارداتى بافرهنگ اسلامى در آميزد. نسل جوان كه‏رسول خداصلى الله عليه وآله را درك نكرده، بود و در عصرحاكميت‏هاى پس از پيامبرصلى الله عليه وآله ديده به‏جهان گشوده بود، مورد تهاجم فرهنگى قرارگرفته بود.

امامان معصوم‏عليهم السلام با شيوه‏هاى مختلف درمعرفى دين تلاش مى‏ورزيدند و به معرفى‏داده‏هاى غلط فرهنگ بيگانه مى‏پرداختند.افكارى كه ارزش‏هاى اسلامى را تهديدمى‏كرد عبارت بود از:

الف - دنياگرايى

انسان دين‏دار به دنبال دنيا نمى‏رود و بدان‏دل نمى‏بندد، بلكه آن را نردبان ترقى براى‏رسيدن به معنويات و كسب پاداش اخروى‏قرار مى‏دهد. «ديندارى هميشه و همه جا بادنيا دارى همراه نيست. آن كس كه در بندحفظ دنياست، از دين دارى چيزى نمى‏داند.دين‏داران براى حفظ زخارف دنيوى هرگزايمان خود را از كف نمى‏دهند. هيچ‏گاه براى ازدست دادن منافع اين جهانى، اندوهگين‏نمى‏شوند، آرامشى در سويداى دل مؤمنان‏است كه از هيچ خطرى برآشفته‏نمى‏شوند.» (1)

دنياگرايى صاحبانش را به ورطه سقوطمى‏كشاند. از اين رو اهل‏بيت‏عليهم السلام پيروان خودرا نسبت‏به عواقب دنيا دوستى افراطى،هشدار مى‏دهند. امام على‏عليه السلام در اين زمينه‏فرمود: «دنيا را محافظ دين خود بشماريد، اماهرگز با دين از دنياى خود پاسدارى‏نكنيد.» (2) آن حضرت در اين حديث كوتاه،اصل برترى معنويات بر دنيا را نشان مى‏دهد.نيز آن حضرت فرمود: «هنگامى كه حادثه‏اى‏روى مى‏دهد، اموال خود را سپر جان‏هايتان‏قرار دهيد. هرگاه حادثه و دشوارى پيش‏مى‏آيد، جان‏هايتان را سپر دينتان كنيد وبدانيد كه نابود شده كسى است كه دينش ازدست رفته باشد.» (3)

ب - ضعف اعتقادى و فقر فرهنگى

پس از رحلت رسول خداصلى الله عليه وآله همه چيزدگرگون شد، حتى رهبرى امت اسلامى.بسيارى از تازه مسلمان‏ها پيامبر اسلام رادرك نكرده بودند و بسيارى نيز به خاطر بعدمكانى با مدينه، نتوانسته بودند مدت زيادى‏در محضر پيامبرصلى الله عليه وآله با احكام و معارف‏اسلامى آشنا شوند. بدين خاطر مسلمانان بابسيارى از سؤالات رو به رو شدند و جزائمه‏عليهم السلام كسى توان پاسخ گويى به آن‏ها رانداشت. فقر اعتقادى در روزهاى نخست پس‏از رحلت پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله نامحسوس بود اما به‏مرور زمان، فاجعه‏هاى دردناكى به بار آورد.دشمنان دين كه متفرق شده بودند و ياماسك دين به چهره زده بودند، با تفسيرهاى‏مادى از دين، ضربه‏هاى غير قابل جبرانى برفرهنگ اسلامى مردم وارد آوردند.

ائمه‏عليهم السلام با تمام توان به مبارزه با انحرافات‏عقيدتى برخاستند. «نقش فعال و مثبت‏پيشوايان را در زمينه بارور كردن زمينه‏هاى‏اعتقادى اسلامى، مى‏نگريم كه چگونه اين‏پاكباختگان راه «الله‏» چون سدى محكم‏جلوى سيل انحرافات و امواج سهمگينش‏مى‏ايستادند و نمى‏گذاشتند امت اسلامى ازدستاوردهاى اصيل اسلامى در ابتداى‏حركت راهشان، جدا بمانند. اين بزرگواران باعلم گسترده‏شان زمينه را طورى فراهم‏ساختند كه هرگونه نقشه خائنانه‏اى كه عليه‏اسلام و مسلمين طرح مى‏شد، خنثى نمودندو جامعه نوبنياد اسلامى را از هرگونه انحراف‏حفظ كردند.» (4)

اين رسوبات فكرى كه پس از رسول‏خداصلى الله عليه وآله در جامعه اسلامى به وجود آمد، باگرايش‏هاى مادى، عواطف، حيات اخلاقى واجتماعى آن‏ها تركيب يافت. اين حالت منفى‏و بى‏قيدى به باورهاى دينى كه ناشى از ضعف‏اعتقادى بود، از نسل قبل به نسل‏هاى بعدى‏منتقل شد.

نقش تاريخى اهل‏بيت‏عليهم السلام

اهل‏بيت‏عليهم السلام رهروان صديق راه پيامبرصلى الله عليه وآله‏بودند، كه در ستيز دين و دنيا، جانب حقيقت‏دين را گرفتند و لذايذ مادى را رها كردند. تنهاآن‏ها بودند كه در طول حيات پربار خويش، باهمه دشوارى‏ها و سختى‏هايى كه از جانب‏دشمنان برآن‏ها وارد شد، از گوهر عشق الهى‏غافل نماندند و به ترويج دين پرداختند. آن‏هادر اين راستا چون رسول خداصلى الله عليه وآله همه رنج‏هارا به جان خريدند. اهل‏بيت‏عليهم السلام تنها وارث‏دين و آشنا به حقايق آن بودند. از اين رو ناگزيربودند كه مكتب را از روند تخريبى نجات دهند: «مسلمانان از نظر ايده‏ئولوژى به پايه‏پيامبرصلى الله عليه وآله نرسيده بودند، تا نسبت‏به آينده‏كاملا بى‏طرفانه و صد درصد طبق اصول‏دعوت اسلامى، اقدام كنند، مگر نه اين كه‏هنوز تعصبات منطقه‏اى ميان اهل مكه ومدينه، كاملا ريشه كن نشده بود! علاوه براين‏خطر، خطر ديگرى هم وجود داشت كه آينده‏اسلام را تهديد مى‏كرد، و آن وجود دسته‏اى‏متشكل و متظاهر به اسلام، در زمان پيامبرخداصلى الله عليه وآله بود. اين عده به ظاهر مسلمان بودند،كفر خود را مخفى داشته و همه سعى وكوشش خود را در برافكندن اسلام، مصرف‏مى‏داشتند. قرآن اين دسته را «منافق‏»مى‏خواند. و اگر افرادى كه در فتح مكه از روى‏ناچارى اسلام آوردند كه به هيچ وجه اسلام‏آوردنشان متكى به عقيده و ايمان نبود.-اضافه كنيم، به سهولت مى‏توانيم اندازه‏خطرى را كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله متوجه عالم‏اسلام مى‏شد، نشان دهيم.» (5)

اينان چون عرصه را از رهبرى لايق مثل‏رسول خداصلى الله عليه وآله خالى ديدند، براى رسيدن به‏مقاصد خويش دست آوردهاى پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله را بازيچه گرفته بودند. امت اسلامى‏روز به روز از حقيقت اسلام فاصله مى‏گرفتند.در اين رهگذر مفسر واقعى اسلام غير ازاهل‏بيت‏عليهم السلام كسى نمى‏توانست‏باشد.

اهل‏بيت‏عليهم السلام در نگرش دينى - تاريخى،متصل به سلسله هاديان و رسولان خدايى وحافظ رسالت آخرين سلسله رسولان‏مى‏باشند. لازمه اين مسئوليت تاريخى‏صيانت از كيان دين در برابر بدعت گذاران‏است. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «هرگاه بدعت‏هاآشكار شود، دانا بايد دانش خويش را آشكاركند....» (6)

امامان معصوم‏عليهم السلام به مبارزه با تحريفگران‏دين برخاستند. حضرت محمدصلى الله عليه وآله در اين‏باره فرمود: «در ميان هر نسلى از امتم، مردانى‏عادل از اهل‏بيتم وجود دارند، كه تحريف‏هاى‏گمراهان و كژروى‏هاى باطل روان و تاويل‏جاهليت را از اين دين دور مى‏سازند. هان!امامان شما رسولان شما به سوى خدايند.پس دقت كنيد كه چه كسانى را رسولان خودقرار مى‏دهيد.» (7)

اهل بيت‏عليهم السلام و پيگيرى آرمان واحد

اهل‏بيت‏عليهم السلام در طول حيات پربار خويش،از راه‏هاى مختلف به صيانت از دين‏پرداختند. اهل‏بيت‏عليهم السلام تنها به مبارزه‏ى‏منفى عليه دشمنان مكتب بسنده نكردند،بلكه تلاش كردند تا اسلام اصيل را در همه‏ابعاد آن به جامعه معرفى نمايند; امامى،سنگر جهاد و قيام مسلحانه را انتخاب مى‏كردو امامى ديگر، نيايش را اسلحه خود قرارمى‏داد. برخى از ائمه‏عليهم السلام با تربيت‏شاگردان،به احياى دين مى‏پرداختند. راه‏هاى دفاع ازدين متفاوت بود; اما همه در تحقق يك هدف‏تلاش مى‏ورزيدند: «مى‏نگريم كه درحالات وخصوصيات رفتارشان اختلافاتى به ظاهرمتباين وجود دارد و هريك نقشى و برنامه‏اى‏متفاوت با ديگرى داشته‏اند. امام حسن‏عليه السلام بامعاويه صلح مى‏كند، در حالى كه امام‏حسين‏عليه السلام با يزيد به جنگ بر مى‏خيزد وكشته مى‏شود، حضرت سجادعليه السلام را مى‏نگريم‏كه زندگانى‏اش همراه با دعا و نيايش مى‏گذردو در اين بين، زندگانى امام باقرعليه السلام يك‏زندگانى به تمام معنا توام با نشر علم حديث وفقه است. اما اگر از ديد دوم بنگريم و زندگانى‏ايشان را به شكل يك كلى مرتبط به هم، باخصوصيات مربوط به خودش بنگريم،ملاحظه مى‏شود كه زندگانى همه ايشان، يك‏حركت واحد بوده و يك زلال جارى در تاريخ‏است... هرگاه در جامعه انحرافى در احكام‏اسلامى رخ مى‏داد و يا جامعه دچار مشكلاتى‏مى‏شد كه حيثيت اسلام به خطر مى‏افتاد وحكام زمان از حل آن عاجز مى‏گشتند،ائمه‏عليهم السلام با بينش‏هاى پرفروغ خود، به دفع آن‏انحراف پرداخته و خطر را خنثى‏مى‏كردند.» (8) اهل‏بيت‏عليهم السلام همواره مراقب‏اوضاع جارى جامعه اسلامى بودند و هركدام بااسلوب ويژه‏ى عصر خويش، يك خط فكرى راتعقيب مى‏كردند. امام باقر و امام صادق‏عليهما السلام‏در فراگيرترين سطح، به مطرح ساختن‏معارف اسلامى - به ويژه در زمينه‏هاى فقهى وشناساندن احكام شرعى و معارف الهى دربالاترين حد امكان - اهتمام مى‏ورزيدند. امام‏رضاعليه السلام بيشترين اهتمام و كوشش خود را درزمينه اعتقادى متمركز مى‏نمايد و براستوارى و تثبيت اصول و معيارها تاكيدمى‏كند...

مامون به گردآوردن علما و اهل كلام -خصوصا از معتزله كه اهل محاجه، جدل وموشكافى مسائل بودند.- اهتمام مى‏ورزيد، تاآنان امام رضاعليه السلام را محاصره كنند و درگفتگوها و مباحثاتشان آن حضرت را درخصوص بزرگ‏ترين مدعاى خود و پدرانش كه‏داشتن علم خاصى به علوم و آثارپيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله بوده، شكست‏بدهند. هدف‏نهايى او اين بود كه با شكست‏يافتن امام‏رضاعليه السلام در مسئله امامت، مذهب تشيع‏سقوط كند و براى هميشه ستاره شيعه وامامان شيعه، خاموش گردد.» (9)

امام رضاعليه السلام مانند ديگر معصومان‏عليهم السلام دربرابر شگردهاى دشمنان ايستاد و با استدلال‏منطقى و خرد پسند از يك سو، ماجراجويان‏فكرى را اقناع ساخت و از سوى ديگر، دين رااز انحراف نجات بخشيد. على رغم توطئه‏دشمنان اهل‏بيت‏عليهم السلام آن‏ها روز به روزمحبوب‏تر مى‏گرديدند.

دشمنان اسلام پس از رحلت رسول‏خداصلى الله عليه وآله توانستند شيوه اجراى احكام خدا راتغيير دهند و حضرت على‏عليه السلام و فرزندانش رااز مركز هدايت جامعه دور سازند.

اهل بيت‏عليهم السلام با استفاده از شيوه‏هاى‏مناسب با اوضاع سياسى، به اصلاح باورهاى‏دينى پرداختند و مرزهاى اعتقادى جامعه راپاسدارى كردند.

اهل بيت‏عليهم السلام در پاسدارى از مرزهاى‏عقيدتى جامعه ابزارهايى را به خدمت گرفتندكه اينك به معرفى آن‏ها مى‏پردازيم.

ابزار پاسدارى از دين

1 - حفظ وحدت

دشمنان اسلام همواره از همبستگى امت‏اسلامى در هراس بوده‏اند. آن‏ها مى‏خواستندبا در هم شكستن روح همگرايى در جامعه،ريشه دين را در قلوب امت‏بخشكانند. دوران‏دشوارى كه امام على‏عليه السلام براى حفظ دين‏پشت‏سرگذاشت، جامعه را از خونريزى نجات‏داد و دين را پاسدارى نمود.

سكوت حضرت على‏عليه السلام در آن مقطع‏حساس از حيات اسلام براى حفظ وحدت‏جامعه بود. شهادت آرزوى حضرت على‏عليه السلام‏بود. و از مرگ ترسى نداشت. آن حضرت درجواب ابو سفيان، كه امام‏عليه السلام را به قيام تشويق‏مى‏كرد، چنين فرمود: «به خدا سوگند! پسرابوطالب انسش به مرگ بيشتر از انس طفل به‏پستان مادر است‏». (10)

حضرت على‏عليه السلام قيام را در آن موقعيت‏به‏ضرر دين مى‏دانست. بدين خاطر حاضر به‏قيام نشد. طبعا هر كس مى‏خواهد بداند،آنچه على‏عليه السلام در باره آن مى‏انديشيد، آنچه‏على‏عليه السلام نمى‏خواست آسيب ببيند، آنچه‏على‏عليه السلام آن اندازه برايش اهميت قائل بود، كه‏چنان برايش رنج جانكاهى را تحمل كرد، چه‏بود؟

حدسا بايد گفت، آن چيز «وحدت صفوف‏مسلمين‏» و راه نيافتن تفرقه در آن است،مسلمين قوت و قدرت خود را، كه تازه داشتندبه جهانيان نشان مى‏دادند، مديون وحدت‏صفوف و اتفاق كلمه آنان بود. موفقيت‏هاى‏محيرالعقول خود را در سال‏هاى بعد نيز ازبركت همين وحدت كلمه كسب كردند. على‏القاعده، على‏عليه السلام به خاطر همين مصلحت،سكوت و مدارا كرد. اما مگر باور كردنى است،كه جوانى 33 ساله، دورنگرى و اخلاص را تاآن‏جا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خويش‏مسلط و نسبت‏به اسلام وفادار و فانى باشد كه‏به خاطر اسلام، راهى را انتخاب كند كه،پايانش محروميت و خرد شدن خود اواست. (11)

حضرت على‏عليه السلام در بدر، احد، خندق وخيبر به نبرد با دشمنان پرداخت ولى پس ازغصب خلافت‏به خاطر «حفظ وحدت‏» سكوت‏مى‏كند; «در از خود گذشتگى تا آن‏جا پيش‏رفت كه هنگامى كه حضرت على‏عليه السلام را براى‏بيعت‏به طرف مسجد مى‏بردند، يك مرديهودى كه اين وضع را مشاهده مى‏كرد، بى‏اختيار زبان به تهليل شهادت گشود ومسلمان شد. چون علت آن را پرسيدند، گفت:اين شخص را مى‏شناسم، اين همان كسى‏است كه وقتى در ميدان‏هاى كارزار ظاهرمى‏شد، دل قهرمانان را ذوب كرده و لرزه‏براندامشان مى‏افكند. او همان كسى است كه‏قلعه‏هاى مستحكم خيبر را گشود و درب‏آهنين آن را، كه از سنگينى به وسيله چندين‏نفر، بازو بسته مى‏شد، با يك تكان ازجايگاهش برداشت و به زمين انداخت.

اما حالا كه در برابر آشوب يك عده سكوت‏كرده است، بى حكمت نيست. سكوت او به‏خاطر حفظ دين اوست و اگر اين دين حقيقت‏نداشت و بر حق نبود، او در برابر اين اهانت‏ها،صبر و تحمل نمى‏كرد. بدين جهت، حق بودن‏اسلام بر من آشكار گرديد و مسلمان‏شدم.» (12)

امام حسن‏عليه السلام نيز براى حفظ مصالح عامه‏امت اسلامى، صلح تحميلى را پذيرفت. آن‏حضرت در پاسخ شيعيان ناراضى از صلح،چنين فرمود: «ترسيدم ريشه مسلمانان اززمين كنده شود و كسى از آنان باقى نماند. ازاين جهت‏خواستم با مصالحه‏اى كه صورت‏گرفت، دين حفظ گردد. (13) امام حسن‏عليه السلام باپذيرش صلح تحميلى، كه منظورش حفظوحدت مسلمانان بود، از هجوم بيگانگان ونابودى اسلام جلوگيرى نمود.

«معاويه در سال چهل و يكم به شام بازگشت و خبر يافت كه لشكر روم با سپاهيان‏بسيار، راه جنگ را در پيش گرفته است. پس‏ترسيد كه او را از آنچه به تدبير و رسيدگى آن‏نيازمند است، باز دارد. كسى را نزد روميان‏فرستاد و بر صد هزار دينار، با آنان صلح‏كرد.» (14)

2 - نيايش و تقويت ارتباط معنوى

رسيدن به كمال جز در سايه پرستش ونيايش به پيشگاه خدا ميسر نيست. نيايش‏خالصانه عظيم‏ترين تحولات روحى را به‏وجود مى‏آورد و در پرتو آن، باورهاى اعتقادى‏افزايش مى‏يابد.نيايش در فرهنگ دينى ازمفهوم ژرفى برخوردار و تجلى همه زيبايى‏هاو ميل‏هاى باطنى انسان است.متون نيايشى‏كه از زبان اهل بيت‏عليهم السلام نقل شده، سرشار ازمفاهيم والايى است. ائمه‏عليهم السلام امت اسلامى رابه مناجات عاشقانه و اظهار نياز و تمنا به‏آستان ربوبى فرا مى‏خواندند.مسلمانان درسايه پيوند معنوى با ماوراى ماديات، قادرخواهند بود به پاسدارى از مرزهاى عقيدتى‏بپردازند. ائمه‏عليهم السلام در ادعيه نورانى خود، كه‏آكنده از تضرع و نجواى عاشقانه است، مى‏كوشند تا تنفر خود را نسبت‏به دشمنان‏شريعت در قالب دعا بيان كنند.مسلمانان درپرتو نيايش به عروج روحانى مى‏رسند. نيايش‏يك معراج معنوى است كه انسان در آن‏مجذوب مبدا جهان مى‏گردد. در اين مقام‏روحانى فكر راه ندارد. فلاسفه و مردان علم‏براى فهم آن و نيل به اين مرحله عاجزند. (15)

بدين خاطر امامان معصوم‏عليهم السلام، به ويژه‏امام سجادعليه السلام از دعا به عنوان روشى مؤثر دردفاع از ايمان جامعه و پيروان خويش استفاده‏كردند و انواع دعاها را به ياران خود آموختند.

3 - تقيه

ائمه‏عليهم السلام در دوران خفقان، روش مبارزه‏مخفيانه را در پيش گرفتند: «از آن‏جا كه‏كارهاى ائمه بيشتر رنگ تقيه داشت، يعنى‏سرى و مخفيانه صورت مى‏گرفته، پس ازمدت‏ها بر ملا نمى‏شد» و لذا بر دوستداران‏اهل بيت‏عليهم السلام لازم بود، كه از نقشه‏هايى كه‏امامان‏عليهم السلام طرح مى‏كردند، به زودى پرده برندارند.» (16) ائمه فعاليت‏هاى فرهنگى خودهمانند ترويج مبانى مكتب و معرفى چهره‏دشمنان دين - كه در صدد ضربه زدن به‏ارزشهاى دينى بودند. - را به صورت مخفى‏انجام مى‏دادند: «آن حضرات اهتمام ورزيدندتا فعاليت‏هاى ايشان به طور سرى انجام گيردو در بازداشتن شيعيان خود از انتشار و علنى‏ساختن اين فعاليت‏ها، پافشارى مى‏نمودند وآشكار نمودن فعاليت‏ها را گاهى خروج از دين‏و گاهى مساوى با گشتن امام‏عليه السلام به عمد وزمانى دچار شدن به مصيبت و گرفتار آمدن به‏داغى آهن و محبوس گشتن در زندانها و ...اعلام مى‏داشتند. ناتوانى شيعيان درپوشاندن و حفظ اسرار و اينكه برنامه خود رافاش و مسائلشان را به صورت علنى و بى پرده‏مطرح ساختند، نه تنها فرصت را از كف‏شيعيان ربود، بلكه خلفاى عباسى را متوجه‏حقيقت آنچه مى‏گذشت، نمود و آنان به‏ميزان تاثير فكر ائمه‏عليهم السلام در ميان مردم،واقف شدند و آنها نه تنها مراقبت و كنترل‏حركات شيعيان - بخصوص ائمه‏عليهم السلام - راشروع كردند ، بلكه ائمه‏عليهم السلام و بسيارى ازشيعيان ايشان، به دست آنان (عباسى‏ها) به‏مصائب و سختى‏هاى گوناگون گرفتارشدند.» (17) «تقيه‏» سپر دفاعى مؤمن در برابردشمنان است تا بدان وسيله، خود و دينش راحفظ نمايد. قرآن در اين باره چنين گفته‏است: «مرد با ايمانى از آل فرعون، كه ايمان‏خود را كتمان مى‏نمود در دفاع از موسى‏عليه السلام‏بر آمده، گفت: آيا مى‏خواهيد كسى را به قتل‏برسانيد كه مى‏گويد، پروردگار من خدا است،در حالى كه دلائل روشن از سوى پروردگارتان‏براى شما آورده است؟» (18)

تقيه در صورت وجود خطر، لازم است، امااظهار ننمودن عقيده و عدم ترويج آن اگرسبب فراموشى دين در جامعه گردد، حرام‏است: «البته نمى‏توان انكار كرد كه در بعضى ازموارد، تقيه كردن حرام است. آن جايى است‏كه اساس دين و اسلام و قرآن و يا نظامهاى‏اسلامى به خطر بيفتد. در چنين مواردى بايدعقايد را اظهار نمود، هر چند انسان قربانى‏اظهار عقيده‏اش مى‏شود. معتقديم قيام امام‏حسين‏عليه السلام در روز عاشورا و كربلا درست درراستاى همين هدف بود. زيرا بنى اميه اساس‏اسلام را به خطر افكنده بودند و قيام امام‏عليه السلام‏پرده از كار آنان برداشت و جلوى خطر راگرفت.» (19)

1 - پاسدارى از دين، مهدى رضايى، ص 25 و24.

2 - غررالحكم، ج 3، ص 406.

3 - بحارالانوار، ج 78، ص 55.

4 - نقش پيشوايان در بازسازى جامعه اسلامى،سيدمحمدباقر صدر، ص 13.

5 - ولايت از ديدگاه عقل و فطرت، سيدمحمدباقرصدر، ص 39-42.

6 - اصول كافى، ج 1، ص 54.

7 - مستدرك، ج 3، ص 149.

8 - نقش پيشوايان در بازسازى جامعه اسلامى،ص 6، 7 و 10.

9 - زندگانى سياسى امام جواد(ع)، جعفرحرالعاملى، ترجمه سيد محمد حسين، ص 13 - 63.

10 - نهج البلاغه، خطبه 5.

11 - دروس عقيدتى - سياسى، 12 - بر اميرالمؤمنين على‏عليه السلام چه گذشت، سيدمحمد حسن موسوى كاشانى، ص‏73.

13 - حياة الامام الحسن‏عليه السلام، باقر شريف قرشى،ص‏274.

14 - تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى،ج‏2، ص‏144 و 145.

15 - انسان موجود ناشناخته، الكسيس كارل،ص‏141.

16 - امامان شيعه و جنبش‏هاى مكتبى، محمد تقى‏مدرسى، ص‏21.

17 - زندگانى سياسى امام جوادعليه السلام، ص 11 و 12.

18 - سوره مؤمن، آيه 28.

19 - اعتقاد ما، آيت‏الله ناصر مكارم شيرازى،بخش ششم، ص‏104.


/ 1