جواد محدثى- مريم خداددايان(1)گرچه خستهام، گرچه دلشكستهام،باز هم گشودهام درى به روى انتظارتا بگويمت، هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بستهام.(2)اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين!دل، جدا ز ياد تو آشيانهاى خراب وبىصفاستياد سبز و روحبخش تو ياد لطف بىنهايتخداستكوچه باغ سينهام، اى گل محمدى، به عطر نامت آشناستآنكه در پى تو نيست، كيست؟آنكه بىبهانه تو زنده است، در كجاست؟(3)اى كرامت وجود! باد غربتى كه مىوزد به كوچههاى بىتو،بوى مرگ مىدهد، - بوى خستگى، فسردگى -كوچهها در انتظار يك نسيم روحبخش،يك پيام آشنا و دلنواز، سينه را گشودهاند.كوچههاى ما هميشه عاشق تو بودهاند.(4)اى كبوتر دلم هوايى محبتت!سينهام، آشناى نعمت غم استگر هزار كوه غم رسد، هنوز هم كم استاز درون سينهام نالههاى مرغ خستهاى به گوش مىرسد.بالهاى زخمىام، نيازمند مرهم است.(5)صبحگاه جمعهها آفتاب ياد تو ز «ندبه»هاى ما طلوع مىكند.آنكه شب پس از دعا، با سرود اشتياق و نغمه اميد،با دلى سفيد خواب رفته است،روز را به شوق ديدنتشروع مىكند اى تو معنى اميد و آرزو!اى براى انتظار عاشقانه، آبرو!عشقهاى پاك، در ميان خندهها و گريههاى عاشقان،پيش عصمت الهىات، خضوع مىكند.(6)اى بهانهاى براى زيستن!اشتياق، همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است.جمكران، جلوهاى از انتظار و شوق ماستاى بهار جاودان، اى بهار آفرين،ما در انتظار مقدم توييم، اى اميد آخرين!(7)اى عزيز دل، پناه شيعيان اى فروغ جاودان!سايه بلند نام و ياد تو، از سر و سراى عاشقان بيقرار، كم مبادقامتبلند شوق، جز بر آستان پرشكوه انتظار، خم مبادبراى آقا امام زمان(عج)كوچدر دلم افتاده روزى اين قفس پر مىشود در دلم افتاده كوچ عشق هم سر مىشود در دلم افتاده روزى آسمان در آسمان پهنه پرواز را خوش سايه گستر مىشود در دلم افتاده روزى واژه بيداد هم در ميان گامهاى نور پرپر مىشود در دلم افتاده روزى با ظهور آفتاب خلوت تاريك شبهايم منور مىشود در دلم افتاده روزى اين خزان بىنصيب با ظهور مهدى موعود پر بر مىشودمريم خداداديانآن روز ديدنىگرامى باد ميلاد مهدى موعود، فرزند زهرا، نجاتبخش بشريت و پناه مستضعفان جهان.آنكه ذخيره خدايى براى اصلاح سرنوشتبشريت است.آنكه يادگار امامان است.آنكه تحققبخش وعدههاى انبياست.آنكه حجتخداست و وارث زمين ... و امام زمان ...و همنام پيامبر و شبيهترين فرد مردم روزگار به رسول الله، در «صورت» و «سيرت» در خلق و خلق.و چهرهاش آشناست.و ما مسلمانان و شيعيان در انتظار ظهور و فرجش بسر مىبريم تا بازآيد ...دلهاى ما را انيس و مونس گردد پناه مستضعفان جهان شودباز آيد، تا اسلام و نور خدا را در سراسر گيتى سايه گستر سازدتا وعده انبياء را جامه عمل بپوشاند تا عدل را بگسترد و ستم را برچيندتا «حكومت واحد جهانى» را برپا كند باز آيد ...تا انتظار ميليونها انسان را در سطح جهان، كه چشم به راه «روز نجات»اند، برآورد.و ما ... منتظريم.طلوع سپيده نزديك است و اعجازهاى «جمهورى اسلامى» طليعه آن طلوع را نويد مىدهد.بىشك، روزى اين انتظار به سر خواهد آمد. و ...آنكه «موعود امم» و «قائمآل محمد» استبه نجات جهانيان خواهد آمد.اما كى؟ ... نامعلوم است، هر وقتخدا بخواهد. هر وقت زمانش فرا برسد.هر وقت كه مردم شايستگى آمدنش را داشته باشند. هر وقت كه زمينه ظهورش فراهم باشد.هر وقت كه جهان، تشنه آمدنش باشد. هر وقت كه «انتظار» به اوج خود برسد.دولت مهدى، دولتحق و اسلام است.ياران و هوادارانش، از استوارترين، باوفاترين، صادقترين يارانند.قلبشان چون پارهاى فولاد، انديشههايشان روشن، و عقلشان كامل خواهد شد.و ... در يك كلمه، وقتى بيايد، با مردم، بر «اسلام» بيعت مىكند.وقتى ظهور كند، اسلام را از غربت، نجات مىدهد و احكام قرآن را پياده مىكند و با انحرافات مبارزهاى سخت و بىامان خواهد داشت و بدعتها را ريشهكن خواهد كرد و سنتهاى الهى را اقامه خواهد نمود.اينها اميدهايى است كه ما به آينده داريم. و اينها نويدهايى است كه پيشوايان دين، به ما دادهاند.ما به آينده بشريت اميدواريمما به سرنوشت انسانيتخوشبين هستيم.در انتظار طلوعى نشستهايم كه جهان را زير بال عدل و رحمتخويش بگيرد.اين، دعاى صبح و شام ما، و خواسته هميشگى ما از خداست.ما، به آن غايب از نظر، كه صد قافله دل همراه اوست عشق مىورزيم و به ياد اوييم.