در سايه هادى امت - در سايه هادى امت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در سايه هادى امت - نسخه متنی

احمد محيطى اردكانى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در سايه هادى امت

احمدمحيطى اردكانى

ءامام هادى‏عليه السلام فرزند امام جوادعليه السلام در 15ذيحجه سال 212 ه .ق در «صريا» (1) -روستاى نزديك مدينه - به دنيا آمد. (2) و درسوم رجب سال 254 در سن 41 سالگى درشهر «سامرا» (3) بر اثر زهرى كه با دسيسه‏«معتز» (سيزدهمين خليفه عباسى) توسط‏«معتمد عباسى‏» برادر زاده «معتز» به آن‏حضرت خورانده شد، به شهادت رسيد، و درمنزل خودش در «سامرا» واقع در شمال عراق،مدفون گرديد. (4) و تا امروز زيارتگاه‏دوستداران اهل‏بيت پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏باشد.

نام مادر آن حضرت، سمانه، (5) كنيه‏اش،اباالحسن، مشهورترين القاب وى‏هاى و نقى‏است. (6)

امام هادى‏عليه السلام بعد از شهادت پدربزرگوارش امام جوادعليه السلام در سال 220 ه .ق‏در سن شت‏سالگى به امامت رسيد. در اين‏مدت سى و سه سال امامتش با شش تن ازطاغوت‏هاى عباسى رو به رو بود:

1 - معتصم عباسى، در بقيه حكومت او،حدود هفت‏سال.

2 - واثق پسر معتصم، پنج‏سال و هفت ماه.

3 - متوكل برادر واثق، چهارده سال.

4 - منتصر پسر متوكل، شش ماه.

5 - مستعين پسرعموى منتصر، شش سال‏و نه ماه.

6 - معتز پسرديگر متوكل، حدوددوسال. (7)

موضعگيرى‏هاى امام هادى‏عليه السلام

امام هادى‏عليه السلام مثل اجداد طاهرينش، درمقابل زورگويان و خلفاى بنى‏عباس، هرگز تسليم‏نشد و هيچ گاه آن‏ها را تاييد نكرد، بلكه با كنايه وگاهى آشكار، آن‏ها را طاغوت و ظالم معرفى نمود.وى نسبت‏به دوستان و شيعيان نيز - كه تعدادشان‏در آن زمان كم نبود.- حضورا يا به وسيله وكلاى‏خود با آن‏ها در ارتباط بود. و با ظرافتى خاص،مشكلات شرعى و اقتصادى آن‏ها را حل مى‏كرد.

احمدبن محمدبن عيسى نامه امام هادى‏عليه السلام‏به موالى بغداد، مدائن و عراق را - كه توسط «ابن‏راشد» براى آن‏ها فرستاده شد.- چنين نقل مى‏كند:«... من «ابوعلى بن راشد» را به منصب «على بن‏الحسين بن عبدربه‏» و وكلاى قبلى خود برگزيدم. اونزد من به منزله على بن الحسين بن عبدربه است. وهمان اختياراتى را كه نمايندگان سابق من‏داشتند، او نيز دارد، تا حق مرا دريافت كند... شمانيز براى پرداخت وجوهات نزد او رويد و روابط خودرا با وى تيره نسازيد... اطاعت از او، اطاعت ازمن وعصيان از دستورات او، عصيان از من است...» (8)

رفتار حكام بنى‏عباس

زمامداران حكومت عباسى، با آن كه دچارضعف و مشكلات داخلى فراوانى بودند، وخوشگذرانى و عياشى، آنان را از انجام‏كارهاى مهم باز مى‏داشت، ليكن هيچگاه ازعلويان و حركت‏هاى آنان، حتى در دورترين‏نقاط كشور پهناور اسلامى غافل نبودند.

در اين ميان متوكل عباسى نسبت‏به آنان‏از همه سرسخت‏تر و كينه توزتر بود.

ابوالفرج اصفهانى مى‏نويسد: «متوكل‏نسبت‏به فرزندان ابوطالب خيلى بدرفتارى‏مى‏كرد و با خشونت و تندى با آنان برخوردمى‏نمود. و كينه سختى از آن‏ها بردل داشت وپيوسته نسبت‏به آنان بدگمان بود و آن‏ها رامتهم مى‏كرد... كار بدرفتارى متوكل نسبت‏به‏علويان در حدى بود كه هيچ يك از خلفاى بنى‏عباس با آنان چنين رفتارى نكرده بودند.» (9)

ابراهيم بن مدبر مى‏گويد: «محمدبن بن‏صالح علوى از من خواست تا دختر عيسى بن‏موسى يا خواهرش را... براى او خواستگارى‏كنم، چون نزد پدر دختر رفتم و موضوع را با اودر ميان گذاشتم، نپذيرفت و در پاسخ من‏گفت: به خدا قسم، موافقت نكردن من با اين‏ازدواج، نه به خاطر آن است كه كسى راشريفتر و مشهورتر از محمدبن صالح، سراغ‏دارم; بلكه بدان خاطر است كه از متوكل وفرزندان او، بر جان و مالم بيم دارم...» (10)

تقيه يا مبارزه مخفى

يكى از شيوه‏هاى مبارزاتى ائمه‏معصومين‏عليهم السلام و تربيت‏شدگان مكتب‏اهل‏بيت‏عليهم السلام با دشمنان اسلام، در عصرخفقان، شيوه «تقيه‏» يا مبارزه مخفى است.

«تقيه‏» از جمله عناوين و برنامه هايى است‏كه گاهى مورد سوء استفاده و بد فهمى قرارمى‏گيرد. علت آن هم، جدا ساختن «تقيه‏»ازمعناى واقعى وهدف اصلى آن است.

«تقيه‏» در حقيقت‏يك دستورالعمل‏سياسى است كه نوعى پنهانكارى به شمارمى‏آيد و اهداف زير را دنبال مى‏كند:

الف: حفظ نيروهاى مؤمن از متلاشى شدن‏به دست ناصالحان.

ب: هدر نرفتن توان عناصر مؤمن درراههاى كم ثمر و ذخيره سازى آن‏ها براى‏شرايط حساس و سرنوشت‏ساز.

ج: حفظ اسرار و خط مشى‏ها و برنامه‏ها ازقرارگرفتن در اختيار دشمن.

د: جاى دادن عناصر مؤمن در تشكيلات‏دشمن به منظور بهره‏گيرى از قدرت وامكانات دشمن عليه خودش.

اين‏ها نكاتى است كه از لابه لاى روايات‏تقيه به دست مى‏آيد. و با توجه به اين نكات،اهميت و نقش آن در حفظ نظام تفكر شيعى‏و جامعه شيعيان دانسته مى‏شود. (11)

امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: «تقيه از برنامه‏هاى‏دين من و پدران من است و كسى كه به وظيفه‏تقيه عمل نكند، ايمان ندارد.» (12)

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «پدرم هماره‏اين نكته را يادآور مى‏شد كه هيچ چيز به‏اندازه «تقيه‏» چشم مرا روشن نمى‏سازد. زيرا«تقيه‏» سپر مؤمن است.» (13)

اين كه امام صادق‏عليه السلام «تقيه‏» را سپرمؤمن‏مى‏داند، يعنى مؤمنى كه درحال مبارزه‏است، براى قاومت‏بيشتر در مقابل دشمن،احتياج به سپر دارد. نه اين كه «تقيه‏» بهانه‏اى‏باشد براى گوشه‏گيرى و ترك مبارزه بلكه‏«تقيه‏» يعنى فعاليت‏برعليه دشمن به طورمخفيانه و دور از چشم دشمن.

امام هادى‏عليه السلام به شخصى به نام «داود»مى‏فرمايد: «اگر بگويى تارك تقيه مثل تارك‏نماز است، راست گفته‏اى.»

و در روايت ديگر مى‏فرمايد: ... امام صادق‏عليه السلام‏فرمود: «از مانيست كسى كه تقيه را لازم نداندو ما را از مردم پست‏حفظ نكند.» (14)

در زمان اختناق بنى عباس با اين كه ائمه‏معصومين‏عليهم السلام در تنگنا و فشار شديدى بودند،هيچگاه دست از مبارزه با دشمنان برنداشتندالبته گونه‏اى كه حركت و مبارزه آن‏ها، تا حد امكان‏دور از چشم حكام جور و جاسوسان آن‏ها بود.

در مدينه

امام هادى‏عليه السلام در مدينه از چنان موقعيت‏و محبوبيتى برخوردار بود كه فرماندار آن‏شهر قدرت موضعگيرى عليه آن حضرت وتحميل امرى بر او را نداشت. ولى آن حضرت‏بسيار سعى مى‏كرد تا فعاليت‏هايش دور ازچشم عاملان حكومت‏باشد و تمام برنامه‏هايش را به صورت سرى انجام دهد.

محمدبن شرف مى‏گويد: همراه امام‏هادى‏عليه السلام در مدينه راه مى‏رفتم. امام‏عليه السلام‏فرمود: «آيا تو پسر «شرف‏» هستى؟» عرض‏كردم: «آرى.» آنگاه خواستم از حضرت‏پرسشى كنم. امام‏عليه السلام از من پيشى گرفت وفرمود: «ما در حال عبور از شاهراه هستيم واين محل براى طرح سؤال مناسب نيست.» (15)

درعين حال رفت و آمدهاى فراوان مردم‏ازنقاط دور و نزديك به خانه امام‏عليه السلام، نفوذ ومحبوبيت آن حضرت در ميان قشرهاى‏مختلف مردم از ديد عمال حكومت عباسى‏پنهان نبود. و همين امر سبب شد تا آنان ازناحيه امام‏عليه السلام احساس خطر كرده، وجود او رادر «مدينه‏» به زيان حكومت‏بدانند.

بريحه عباسى كه حاكم و متصدى نماز «مكه‏» و«مدينه‏» بود، طى نامه‏اى به «متوكل‏» نوشت:

«اگر تو را به حرمين (مكه و مدينه) نيازى‏هست، «على بن محمد» را از اين دو شهربيرون كن; زيرا او مردم را به سوى خودخوانده است و گروه زيادى دعوتش راپذيرفته‏اند.» (16)

بدين سبب متوكل برآن شد كه امام‏هادى‏عليه السلام را از مدينه به مركز خلافت‏بياورد ومحدوديتها و مراقبت‏هاى بيشترى را در موردوى اعمال كند.

تبعيد به سامرا

يحيى بن هرثمه با در دست داشتن نامه‏متوكل و ماموريت‏بررسى و ارزيابى اوضاع‏سياسى «مدينه‏» و بازرسى منزل امام‏عليه السلام واحضار او به «سامرا»، وارد مدينه شد.

وقتى مردم مدينه از ورود هرثمه وماموريت او آگاه شدند، فرياد اعتراض برآورده،شيون و ناله سردادند، به گونه‏اى كه خودهرثمه مى‏گويد: «من تا آن روز آن چنان ضجه‏و ناله‏اى نشنيده بودم.» (17)

امام هادى‏عليه السلام على رغم برخوردارى ازپايگاه مردمى در «مدينه‏»، مخالفت علنى وموضعگيرى آشكار عليه دستگاه خلافت رامصلحت نديد. بلكه همان سياست مبارزه‏مخفى (تقيه) كه روش پدر و جد بزرگوارشان‏بود، را دنبال نمود.

امام هادى‏عليه السلام سه روز پس از دريافت نامه‏متوكل، همراه فرزند خردسالش امام حسن‏عليه السلام وديگر اعضاء خانواده با اتفاق يحيى بن هرثمه مدينه‏را به مقصد سامرا ترك كردند. در بين راه حوادثى‏رخ داد و كرامات و معجزاتى از آن حضرت ديده شدكه در تاريخ ثبت است. (18)

نكته مهم و در خورتوجه، خط مشى عملى‏امام‏عليه السلام در برابر مامور ويژه متوكل در طول‏سفر است. بدون شك يكى از ماموريت‏هاى‏مهم يحيى بن هرثمه گزارش چگونگى‏برخورد امام‏عليه السلام با نامه و خواسته متوكل وهمچنين رفتار و حركات آن حضرت با ماموران‏حكومتى و افراد مختلف ديگر در طول سفر بود.

ولى امام‏عليه السلام با سياست مبارزه مخفى خود(تقيه) آن چنان حساب شده و با دقت مسائل‏را دنبال كرد كه نه تنها بهانه‏اى به دست‏دشمن نداد، بلكه به گونه‏اى رفتار كرد كه‏پيك ويژه متوكل اعتراف نمود: «سوگند به‏خدا، جز خوبى چيزى از او سراغ ندارم.» (19)

درسامرا

متوكل عباسى در ادامه سياست كينه‏توزانه‏اش نسبت‏به خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله وتحقير آنان، هنگام ورود امام هادى‏عليه السلام به‏«سامرا»، خود را به آن حضرت نشان نداد ودستور داد امام‏عليه السلام را در كاروانسراى ويژه‏گدايان و مستمندان كه به «خان الصعاليك‏»معروف بود، فرود آورند. (20)

پس از گذشت‏يك روز از توقف امام‏عليه السلام در«خان الصعاليك‏» آن حضرت را به دستورمتوكل به خانه‏اى كه از قبل براى او در نظرگرفته شده بود، منتقل كردند.

از آن جا كه هدف متوكل ازاحضار امام‏عليه السلام‏به «سامرا»، تحت نظر گرفتن و دورنگهداشتن‏آن حضرت از فعاليت‏هاى اجتماعى و فرهنگى بود،طبعا منزلى كه براى آن بزرگوار در نظر گرفته بودند،متناسب با هدف ياد شده بود.

از بيان شيخ صدوق برمى‏آيد كه منزل يادشده در اردوگاه و محله ويژه نظاميان عباسى‏بود و به همين جهت‏به آن حضرت نيز مانندفرزندش امام حسن‏عليه السلام، «عسكرى‏»مى‏گفتند. خانه ياد شده براى امام‏عليه السلام‏درحقيقت‏حكم زندان را داشت. چون كه ازسوى متوكل جاسوسانى تحت عنوان دربان وخدمتكار براى آن حضرت گمارده بود كه‏تمامى حركت‏ها و ارتباطهاى امام‏عليه السلام راكنترل و گزارش مى‏كردند و مانع رفت و آمدشيعيان به خانه آن حضرت مى‏شدند. (21)

شيخ مفيد مى‏نويسد: «پس از انتقال امام‏هادى‏عليه السلام به «سامرا»، متوكل در ظاهر نسبت‏به آن حضرت احترام واكرام مى‏كرد ولى درعمل در صدد توطئه و نيرنگ بر ضد آن‏حضرت بود.» (22)

اما توطئه‏هاى متوكل نسبت‏به امام‏هادى‏عليه السلام يكى پس از ديگرى با شكست‏مواجه مى‏شد و هر روز كه برزندگى حضرت‏هادى‏عليه السلام مى‏گذشت ابعاد وجودى و چهره‏الهى و ملكوتى آن گرامى، در ميان مردم‏وحتى درباريان تجلى بيشترى پيدا مى‏كرد وهمين امر، خشم و كينه متوكل را نسبت‏به آن‏حضرت افزون‏تر مى‏كرد; به گونه‏اى كه وجودامام‏عليه السلام براى وى غير قابل تحمل شد وتصميم گرفت آن حضرت را به قتل برساند.

ابن اورمه مى‏گويد: در روزگار متوكل به‏«سامرا» رفته و بر «سعيد حاجب‏» وارد شدم; واين در وقتى بود كه متوكل «ابوالحسن‏عليه السلام‏» رابه او سپرده بود تا او را بكشد. سعيد رو به من‏كرد و (از روى تمسخر و استهزا) گفت:

- آيا دوست دارى خداى خود را ببينى؟

- سبحان الله! خدا كه با چشم ديده نمى‏شود!

- منظورم كسى است كه شما او را امام مى‏دانيد.

- بى‏ميل نيستم.

- ماموريت‏يافته‏ام او را بكشم و فردا اين كاررا خواهم كرد; هم اكنون پستچى آن جاست;وقتى بيرون آمد، نزد او برو.

وقتى پستچى بيرون آمد وارد اتاقى شدم‏كه آن حضرت زندانى بود; ديدم قبرى درپيش روى امام‏عليه السلام كنده شده است. سلام‏كردم و سخت گريستم. امام‏عليه السلام از علت‏گريه‏ام پرسيد، عرض كردم:

- براى آنچه مى‏بينم. فرمود:

- براى اين موضوع گريه مكن; زيرا آنان به‏مقصودشان نمى‏رسند. سپس فرمود: «دو روزبيشتر طول نمى‏كشد كه خداوند خون او ويارانش را كه ديدى خواهد ريخت.»

سوگند به خدا، دو روز بعد، متوكل كشته شد. (23)

ارتباط با شيعيان

امام على‏النقى‏عليه السلام در برقرارى ارتباط باشيعيان - كه در شهرها و مناطق گوناگون و دورو نزديك سكونت داشتند.- ناگزير همين‏روش را رعايت مى‏كرد و وجوه وهدايا ونذرهاى ارسالى از طرف آن‏ها را با نهايت‏پنهانكارى دريافت مى‏كرد.

«محمدبن داود قمى‏» و «محمد طلحى‏» نقل‏مى‏كنند: اموالى از قم و اطراف آن كه شامل‏«خمس‏» و نذور وهدايا و جواهرات بود، براى‏امام ابوالحسن‏هادى‏عليه السلام حمل مى‏كرديم. درراه پيك امام رسيد و به ما خبر داد كه‏بازگرديم; زيرا موقعيت‏براى تحويل اين اموال‏مناسب نيست. ما بازگشتيم و آن‏چه نزدمان‏بود، همچنان نگه داشتيم تا آن كه پس ازمدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى كه‏فرستاده بود، باركنيم و آن‏ها را بدون ساربان‏به سوى او روانه كنيم. ما اموال را به همين‏كيفيت‏حمل كرديم و فرستاديم. بعد از مدتى‏كه به حضور امام رسيديم، فرمود: «به اموالى‏كه فرستاده‏ايد، بنگريد!» ديديم درخانه امام،اموال به همان حال محفوظ است. (24)

گرچه روشن نيست كه اين جريان در زمان‏اقامت امام‏عليه السلام در مدينه اتفاق افتاده يا درسامرا; اما در هرحال نمونه بارزى ازارتباطهاى محرمانه و دور از ديد جاسوسان‏دربار خلافت عباسى به شمار مى‏رود. (25)

1 - در المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 382، آمده‏است كه «صريا» قريه‏اى است كه امام موسى بن‏جعفر(ع) در فاصله 3 ميلى مدينه احداث نمود.

2 - الارشاد، شيخ مفيد، با ترجمه رسولى محلاتى،ج 2، ص 285.

3 - جلاءالعيون، علامه مجلسى، ص 568.

4 - المناقب، ج 4، ص 401.

5 - كشف الغمة فى‏معرفة‏الائمة، على بن‏عيسى‏اربلى، ج 3، ص 166.

6 - المناقب، ج 4، ص 401.

7 - اعلام الورى باعلام الهدى، ابى‏على الفضل بن‏الحسن طبرسى، طبع سوم، ص 355.

8 - اختيارمعرفة‏الرجال (رجال كشى)، ص 513 و514.

9 - مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، ص 395.

10 - همان، ص 399.

11 - ر.ك: امام باقر(ع)، جلوه امامت در افق دانش،احمدترابى، ص 128.

12 - بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 75، ص 431.

13 - همان، ص 432.

14 - وسائل الشيعه، ج 11، ص 466، حديث 26 و27.

15 - كشف الغمة فى‏معرفة‏الائمه، ج 3، ص 178.

16 - بحارالانوار، ج 50، ص 209.

17 - مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 170، طبع‏بيروت، دارالفكر.

18 - ر.ك: تحليلى ازتاريخ دوران دهمين خورشيدامامت، امام هادى(ع)، مركز تحقيقات اسلامى سپاه،ص 80 - 85.

19 - مروج الذهب، ج 4، ص 170.

20 - اعلام الورى باعلام الهدى، ص 365 و 366.

21 - ر.ك: تحليلى ازتاريخ دوران دهمين خورشيدامامت، امام هادى(ع)، ص 87 و 88.

22 - الارشاد، ج 2، ص 299.

23 - بحارالانوار، ج 50، ص 195 و 196.

24 - همان، ص 185.

25 - ر.ك: سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص‏572 و 573.



/ 1